🔴یک وصیت به ملتِ شریف ایران
🔹اما به ملتِ عزیز ایران توصیه میکنم که نعمتی که با جهادِ عظیمِ خودتان و خونِ جوانانِ برومندتان به دست آوردید،
همچون عزیزترین امور، قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسداری نمایید.
و در راهِ آن (که یک نعمتِ عظیمِ الهی و امانتِ بزرگِ خداوندی است)، کوشش کنید
و از مشکلاتی که در این صراطِ مستقیم پیش میآید نهراسید که:
إن تَنْصروا الله یَنْصرکم و یُثبِّت أقدامَکم.
و در مشکلاتِ جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در رفعِ آنها کوشا باشید..
وصیتنامه سیاسی-الهی امام خمینی (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
زندگی نامه سردار شهید احمد یوسفی
نام پدر : محمد علی
شماره شناسنامه : 305
تاریخ تولد : 1335
محل تولد : زنجان
تعداد فرزند : 3
ایشان در تاریخ 1/4/58 به عضویت سپاه پاسداران زنجان در آمدند در بسیاری از عملیاتهای مهم جنگی شرکت داشت وظایفی که این شهید در طول هشت سال دفاع مقدس به عهده داشت :
مسئول تبلیغات ناحیه زنجان
مسئول مهندسی، رزمی ناحیه زنجان
تاریخ شهادت : 6/7/65 در محل کوه لری با نه
نحوه شهادت : اصابت ترکش به تمام اعضای بدن
زندگینامه شهید احمد یوسفی
احمد يوسفى فرزند محمدعلى در خانواده اى متوسط در شهرستان زنجان به تاريخ 1335 ش. به دنيا آمد. پدرش كه دو سال پس از جنگ جهانى دوم به همراه والدينش به زنجان مهاجرت كرده بود به كار آزاد اشتغال داشت و با خانم حوريه صابرى تشكيل زندگى مشترك داده بود.
احمد يوسفى فرزند محمدعلى در خانواده اى متوسط در شهرستان زنجان به تاريخ 1335 ش. به دنيا آمد. پدرش كه دو سال پس از جنگ جهانى دوم به همراه والدينش به زنجان مهاجرت كرده بود به كار آزاد اشتغال داشت و با خانم حوريه صابرى تشكيل زندگى مشترك داده بود. وى در مورد تولد احمد مى گويد: "فرزند اول ما دختر بود، بعد از دو سال به پابوسى امام رضا عليه السلام به مشهد مقدس رفتيم و از امام رضا عليه السلام خواستم كه فرزند پسرى به ما عنايت كند كه لطف ايشان شامل حال ما شد و صاحب فرزند ذكور شديم." احمد دو سال قبل از ورود به مدرسه به مكتبخانه رفت و به فراگيرى قرآن پرداخت. دوره ابتدايى را در مدرسه جعفرى زنجان و دوره راهنمايى را در مدرسه خاقانى گذراند. در دوره دبيرستان پس از اتمام سال دوم در سال 1355 ترك تحصيل كرد و به خدمت سربازى رفت. دوره آموزشى را در كردستان و بقيه خدمت را در هشتپر گذراند. پس از اتمام خدمت سربازى، در دبيرستان شبانه تحصيل را از سر گرفت و تا اخذ ديپلم ادامه داد. در سالهاى قبل از پيروزى انقلاب از طريق شركت در مجالس مذهبى از جمله جلسات سخنرانى شهيد مدنى رحمة الله عليه در مسجد ملاكار (ولى عصر(عج) فعلى) و همچنين با استماع نوارهاى سخنرانى با افكار امام خمينى قدس سره آشنا شد. در جريان مبارزات مردمى، اعلاميه هاى انقلابى را بين مردم پخش مىكرد. گاهى هم به همراه دوستانش به قم مى رفت و نوارهاى سخنرانى حضرت امام قدس سره را به زنجان مىآورد و توزيع مى كرد.
برادرش در اين باره نقل مى كند: "يك بار براى اينكه ساواك از فعاليت وى مطلع نشود، برادر كوچكم (حسين) را با خودش برد. وقتى از قم بر مى گشتند در چهار راه انقلاب (فعلى) نيروهاى ساواك او و برادرم را مىبينند، ولى چون پسر بچه اى همراه او بود، چندان مشكوك نمى شوند و با وجود اينكه ساكش را مى گردند، نتوانستند به اعلاميه ها دست يابند." در يكى از شبهاى دوران انقلاب، بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء در مسجد چهل ستون، مردم فرياد الله اكبر سر دادند كه موجب يورش سربازان رژيم به مردم و پراكنده شدن آنها شد، ولى احمد و چند تن از دوستانش به هنگام فرار با درهاى بسته مسجد روبرو شدند و به دام افتادند و مورد ضرب و شتم شديد قرار گرفتند. احمد با سر و صورتى خونين به منزل دختر عمويش رفت و پس از تعويض لباسها و شستشوى خون با ظاهرى عادى به منزل بازگشت و در اين مورد صحبتى با خانواده نكرد. در فعاليتهاى دوران انقلاب در زنجان احمد نقش مهمى داشت و بزرگترين راهپيمايى زنجان با هدايت و برنامه ريزى وى انجام شد.4 پس از پيروزى انقلاب اسلامى به مدت يك سال به طور افتخارى با سپاه پاسداران انقلاب همكارى داشت. به دنبال صدور فرمان حضرت امام قدس سره مبنى بر تشكيل ارتش بيست ميليونى از هر مسجدى نماينده اى معرفى مى شد تا در جلسه توجيهى شركت كنند. مسئوليت اداره جلسه و سخنرانى به عهده احمد بود. يكى از شركت كنندگان در اين جلسه خانم فخرالسادات موسوى بود كه اين جلسه و همكاريهاى بعدى زمينه آشنايى و ازدواج آن دو را فراهم آورد.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
احمد يوسفى فرزند محمدعلى در خانواده اى متوسط در شهرستان زنجان به تاريخ 1335 ش. به دنيا آمد. پدرش كه
همسر احمد كه در سالهاى بعد نيز به عنوان مسئول بسيج خواهران زنجان با سپاه همكارى داشت در اين باره مى گويد: "من در آن زمان، عضو تشكيلات بسيج زنجان بودم و چون خانمى نبود تا كلاس اسلحه شناسى را بر عهده گيرد، بناچار از محضر برادرانى چون شهيد اصغر محمديان، شهيد قامت بيات و شهيد احمد يوسفى در امر آموزش بهره مى گرفتيم. ايشان هم مربى نظامى و تاكتيك و تخريب ما بود و هم راهنما و اداره كننده برنامه هاى بسيج." خانم موسوى به دليل اشتغال به تحصيل در مقابل خواستگارى غير منتظره خانواده يوسفى پاسخ منفى داد. پدر ايشان نيز كه ارتشى بود و از مشكلات زندگى با يك نظامى آگاهى داشت با اين وصلت مخالف بود. ولى پس از مدتى، ويژگيهاى اخلاقى و معنوى احمد آنها را در امر پذيرش اين ازدواج قانع كرد. ازدواج آنان در كمال سادگى با مهريه اى به ميزان مهرالسنه حضرت زهرا با هزينه اى حدود 11 هزار تومان در مجلس شوراى اسلامى و با وكالت آقاى هاشمى رفسنجانى برگزار شد. پس از ازدواج، احمد رسماً به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد و با حقوق ماهيانه 2500 تومان زندگى خود را اداره مى كرد. حدود يكسال در منزل استيجارى و پس از آن در منزل سازمانى ساكن شدند.
با آغاز جنگ ايران و عراق، احمد يوسفى نيز به عنوان مسئول مهندسى رزمى سپاه زنجان در جبهه و در امر تبليغات جنگ در پشت جبهه فعاليت داشت. از اين رو مسئوليت وى اقتضا مى كرد كه وقت كمى را صرف امور خانه و خانواده كند. همسرش در اين باره مى گويد:"اوقات فراغت ايشان بسيار كم بود ولى با وجود اين، اوقات فراغتشان را يا صرف مطالعه كتاب، قرآن، ادعيه و... مى كرد و يا به ديدار پدر و مادرم و والدين خود مى رفتيم و چون فردى مهمان نواز بود يا مهمان داشتيم. "در كارهاى خانه به من كمك مى كردند بدون اينكه من از ايشان خواسته باشم. هر فرصتى كه پيدا مى كرد در كمك به من دريغ نمى كرد. بخصوص هر وقت من براى انجام كارى به بيرون مى رفتم دور از چشم من، كارهاى منزل از قبيل شستن ظروف و لباس و خريد را انجام مى داد... "يك بار گفتم شما به جبهه مى رويد و ثواب مى كنيد به ما چه مى رسد؟ در پاسخ گفت:" اگر شهيد شدم، آن دنيا شفاعتتان مى كنم." همين عامل سبب شده بود كه با رضايت كامل ايشان را رهسپار جبهه كنم و با وجودى كه شبهايى پيش مى آمد كه بى شام، سرم را بر بالين مى گذاشتم ولى هرگز از مشكلات شكايتى نمى كردم و به ياد ندارم از رفتنش احساس و ابراز ناراحتى كرده باشم. "... يك بار كه در جبهه حضور داشت، ماه رمضان بود، به من نامه اى نوشت به اين مضمون كه دوستان و اقوام و فاميلها را در غياب من براى افطار دعوت كن و در كنار آنها تعدادى از خانواده شهداء را نيز دعوت كن. من نيز چنين كردم، ولى هركس به خانه مى آمد از نبود احمد ناراحت مى شد و مى گفت: چرا در غياب احمد افطارى داده اى؟ من نيز مى گفتم ايشان خودش چنين تقاضايى كرده است."
در مورد مهمان دوستى احمد برادرش چنين نقل مى كند: "يك بار كه بچه بودم از طرف خيابان فرودگاه به طرف خانه برادرم مى رفتيم، ساعت 11/5 شب بود، مردى با چهره غريبى همراه دو بچه اش در كنار خيابان نشسته بودند، ايشان آنها را دعوت كرد و به منزل برد و از ايشان پذيرايى كرد.
حساسيت در برابر تضييع حق و بيت المال از ويژگيهاى بارز احمد يوسفى بود." در مورد ضايع شدن حقى يا واقع شدن ظلمى از كوره در مى رفت و عكس العمل تندى نشان مى داد، حتى موردى بين ايشان و فرماندهى سپاه ايجاد شد كه شايد اگر پاسدارها او را جدا نمى كرد به زد و خورد مى انجاميد. بعد از اين قضيه، خود فرمانده جهت معذرت خواهى نزد ايشان آمد و اشتباهش را پذيرفت. در ساير موارد، حساسيت كمترى از خود نشان مى داد و از خانه بيرون مى رفت تا آرام شود. "بهترين خاطره اى كه دارم اين است كه يك بار پدرم يك ساك آورده بود، من ساك را باز كردم داخل آن تعداد زيادى پيشانى بند و عكس امام و سنجاق سينه بود. به پدرم گفتم كه يكى از اين عكسها را به من بده، گفت: اينها بيت المال هستند، بگذار بعداً براى تو مى خرم. يادم مى آيد بعد از مدتى، خود برايم پيشانى بند و دو عكس از امام و دو سنجاق گرفت.
در يك سخنرانى در جمع مسئولان تبليغات گردانهاى لشكر 17 على بن ابيطالب عليه السلام همگان را به جلوگيرى اصراف و تضييع بيت المال توصيه كرد. نكات مهم و قابل توجه اين سخنرانى باختصار در ذيل مى آيد:
1- صداقت و سازگارى بين حرف و عمل؛ به نظر وى عناصر تبليغاتى، در درجه اول بايد خود عامل به ارزشهايى باشند كه تبليغ مى كنند. بعلاوه از نظر او، صداقت اقتضا مى كند كه براى كشاندن نيروهاى مردمى به جبهه ها، به غلو و دروغ متوسل نشويم و عمليات آتى را عمليات نهايى و تمام كننده كار جنگ جلوه ندهيم بلكه ارائه تصويرى واقعى از اوضاع و احوال نظامى، سياسى و اقتصادى كشور براى جلب مشاركت مردم در جبهه ها كافى است.
2- خلاقيت و ايجاد تنوع در روشهاى تبليغى
3- ايجاد زمينه براى مشاركت مردمى در تبليغات
4- جلوگيرى از كشانده شدن مسائل و اختلافات سياسى شهرى و كشورى به داخل جبهه ها
5- برخورد مناسب و ملايم
6- جلوگيرى از رواج شوخى و بطالت در ميان رزمندگان
7- توجه به حفظ بيت المال و جلوگيرى از اسراف و تبذير
احمد به اقتضاى مسئوليتش كه بيشتر در قسمت ستادى سپاه خدمت مى كرد، كمتر احتمال شهادت وى مى رفت. از اين رو شايعاتى هم در مورد وى به گوش مى رسيد كه علاقه زيادى به پشت ميزنشينى دارد. اما خاطرات اطرافيان از گفته ها و كردارش خلاف اين را مى رساند؛ يكى از دوستانش نقل مىكند كه روزى از خيابان سبزه ميدان عبور مى كرديم؛ ناگهان چشمش به عكس شهيدى افتاد؛ با تأسف گفت: "كاش من هم شهيد مى شدم؛ فردا كه جنگ تمام شود نمى توانم پاسخگوى فرزندان شهداء باشم كه بگويند پدر ما، هم دوره او بود و شهيد شد ولى او زنده است و به زندگى عادى خود ادامه مى دهد.
احمد يك سال قبل از شهادت، همرزمان شهيد خود را در خواب ديده بود كه به وى وعده داده بودند كه بزودى به آنان ملحق خواهد شد. وى پس از به انجام رساندن مأموريتى در منطقه فاو به مدت يك هفته به مرخصى رفت و در اين فاصله به همراه خانواده براى زيارت امام رضا عليه السلام رهسپار مشهد شد. همسر وى در اين باره مى گويد: " هنگام قرائت زيارتنامه مى ديدم كه ملتمسانه از آقا طلب شهادت مى كند و زيارتنامه را بيش از حد معمول طول مى دهد؛ به دليل سختى ايستادن با بچه اى كه در آغوش داشتم، خواهش كردم كه زيارتنامه را سريعتر تمام كند." در پاسخ گفت: "شايد اين آخرين بارى باشد كه به ديدار و زيارت امام رضا عليه السلام نايل مىشوم؛ پس اگر امكان دارد اجازه دهيد از فرصت پيش آمده بيشتر فيض ببرم. يكى از دوستان احمد يوسفى درباره نحوه شهادت وى مى گويد پيش از حركت به منطقه مورد نظر براى نقشه بردارى از منطقه، احمد يوسفى و حاج كمال جان نثار در كنار هم بودند؛ نماز ظهر و عصر را به اصرار حاج كمال، به امامت احمد يوسفى به جا آورديم. وى در مسير حركت يكى دو كيلو انجير خريد و به بچه ها داد و گفت: "از انجيرهاى اين دنيا بخوريد، شايد آخرين بار باشد كه از انجير دنيا مى خوريد؛ وقتى به منطقه رسيديم به دسته هاى مختلف تقسيم شديم و من همراه احمد يوسفى و حاج كمال جان نثار حركت مى كردم. در راه گلوله توپى فرود آمد و من نزديك تانكر آب خم شدم تا آبى بنوشم؛ از آن دو عزيز خواستم كمى تأمل كنند تا من هم برسم؛ در بين اين گفتگو گلوله دوم به آن طرف تانكر اصابت كرد و بلافاصله گلوله سوم فرود آمد؛ از خلال گرد و غبار دو نفر را ديدم كه به زمين افتادند؛ با صداى بلند، حاج كمال و احمد يوسفى را صدا كردم و از آنها براى حمل اين اجساد كمك خواستم؛ وقتى دقيقتر شدم ديدم اجساد اين دو عزيز است؛ جان نثار در جا به شهادت رسيده بود و احمد يوسفى هنوز نفس مى كشيد و چون خونريزى مغزى كرده بود، هر بار كه مى خواست صحبتى كند دهانش پر از خون مى شد. بلافاصله وى را به بيمارستان رسانديم؛ ولى قبل از جراحى به آرامى و بدون هيچ گونه رعشه و حركتى در اعضاى بدنش، به شهادت رسيد. بدينسان احمد يوسفى در ششم مهرماه سال 1365 در ماه محرم در ارتفاعات لارى بانه، به علت اصابت تركش توپ به تمام بدن به شهادت رسيد و خانواده يوسفى، دومين شهيد خود را به انقلاب اسلامى تقديم كرد. همسر شهيد يوسفى مى گويد: "شهادت احمد بسيار سريع اتفاق افتاد؛ روز پنجشنبه به زنجان آمد، جمعه به همراه على (فرزند اول خانواده) به نماز جمعه رفتند، شنبه به جبهه بازگشت، يكشنبه شهيد شد و دوشنبه جنازهاش را باز گرداندند و در مزار پايين شهر زنجان به خاك سپردند. وى به هنگام شهادت، دو فرزند پسر به نامهاى على (متولد 1361) و محسن (متولد 1364) از خود به يادگار گذاشت.
منبع: فرهنگنامه جاودانه های تاریخ/ زندگینامه فرماندهان شهید استان زنجان
معرفی شهید احمد یوسفی با کتاب «پاییز آمد»+ فیلم
شهید احمد یوسفی یکم اردیبهشت سال ۱۳۳۵ در شهرستان زنجان دیده به جهان گشود. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. وی در فعالیت های دوران انقلاب در زنجان، نقش مهمی داشت و بزرگترین راهپیمایی زنجان با هدایت و برنامه ریزی وی انجام شد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مدت یکسال به طور افتخاری با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی همکاری داشت. یوسفی از شهدای شاخص شهر زنجان و یکی از افرادی بود که سنگ بنای سپاه ناحیه زنجان را نهاد و عضو شورای سپاه بود.
شهید «احمد یوسفی»
نمیتوانم پاسخگو فرزندان شهدا باشم
فخرالسادات موسوی همسر شهید یوسفی اظهار داشت: همسرم بعد از ازدواج رسما به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان مسئول مهندسی رزمی سپاه زنجان در جبهه و در امر تبلیغات جنگ در پشت جبهه فعالیت داشت.
وی افزود: احمد نمیخواست شرمنده فرزندان شهدا شود. او قبل از شهادتش گفت «کاش من هم شهید شوم، فردا که جنگ تمام شود نمی توانم پاسخگوی فرزندان شهدا باشم که بگویند پدر ما، هم دوره او بود.»
موسوی ادامه داد: همسرم پس از به انجام رساندن ماموریتی در منطقه فاو یک هفته به مرخصی آمد و برای زیارت امام رضا (ع) رهسپار مشهد شدیم، هنگام قرائت زیارتنامه می دیدم که ملتمسانه از آقا شهادت را طلب می کند و زیارتنامه را بیش از حد معمول طول می دهد، خواهش کردم که زیارتنامه را سریع تر تمام کند، در پاسخ گفت « شاید این آخرین باری باشد که به دیدار و زیارت امام رضا (ع) نایل می شوم.»
همسر این شهید دفاع مقدس تصریح کرد: شهادت احمد بسیار سریع اتفاق افتاد. روز پنجشنبه به زنجان آمد، جمعه به همراه پسرم علی به نماز جمعه رفتند. شنبه به جبهه بازگشت. یکشنبه شهید شد و دوشنبه پیکرش را بازگرداندند و در مزار پایین شهر زنجان به خاک سپرده شد.
موسوی درباره خصوصیات بارز اخلاقی شهید یوسفی گفت: همسرم در برابر تضییع حق بیت المال بسیار حساس بود. در مورد ضایع شدن حقی یا واقع شدن ظلمی از کوره در می رفت و عکس العمل تندی نشان می داد.
وی اضافه کرد: او در یک سخنرانی در جمع مسئولان تبلیغات گردانهای لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب (ع) همگان را به جلوگیری از اسراف و تضییع بیت المال توصیه کرد. صداقت و سازگاری بین حرف و عمل، خلاقیت و ایجاد تنوع در روش های تبلیغی، ایجاد زمینه برای مشارکت مردم، توجه به حفظ بیت المال و پیشگیری از کشانده شدن مسائل و اختلافات سیاسی شهری و کشوری به داخل جبهه ها از مهمترین مولفه های مطرح شده احمد در این سخنرانی بود.
آخرین دیدار شهید با همسرش
همسر شهید یوسفی گفت: احمد سِمتهای زیادی در بسیج و سپاه در زمان جنگ داشت و قرار بود به خط مقدم برود. به او گفتم با دو بچه نمیتوانم در زنجان بمانم. او برای ما یک خانه سازمانی در اهواز گرفت و گفت « باید به یک مأموریت در بانه بروم، وقتی برگشتم شما به اهواز بروید و من به خط مقدم» اما این رفتن بازگشتی نداشت.
وی افرود: ما همسران شهدا در ثبت خاطراتمان از جنگ و زندگی با شهدا مظلوم واقع شدهایم و نتوانستیم اتفاقاتی را که برایمان در زندگی مشترک، قبل و بعد شهادت همسرانمان رخ داده، آنگونه که باید و شاید انعکاس دهیم. علتش هم یکی تقید به حدود عرفی است و دیگر اینکه مورد سوال و پرسش قرار نگرفتهایم.
موسوی بیان کرد: همسرم ششم مهر سال ۱۳۶۵ با سمت فرمانده واحد مهندسی رزمی در ارتفاعات لاری بانه بر اثر اصابت ترکش نیروهای بعثی به کمرش به شهادت رسید. پیکر او را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند. برادرش رحمان نیز از شهدای استان زنجان است.
کتاب پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر سردار شهید احمد یوسفی نوشته گلستان جعفریان است که داستان قصه ای عاشقانه است که به رغم گذشت سال ها هنوز زنده است. در این کتاب به زندگی خصوصی فخرالسادات موسوی و شهید یوسفی، آشنایی و عشق آنها پرداخته میشود، اتفاقی که در کتابهای مشابه کمتر رخ میدهد.
جعفریان نویسنده این کتاب درباره آن گفته است: شهدا را همیشه کلیشهای معرفی کردهاند و هروقت حرف از خاطرات زندگی آنها میشود توقع میرود یک موجود خیالی، دستنیافتنی و ازآسمانآمده معرفی شود که انگار هیچوقت زندگی عادی و روزمره نداشته است. برای همین تصور جامعه از شهید یک شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است درحالیکه چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدمهای شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی کاملاً معمولی به سر میبردند، شاید خیلیهایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در همین کوچهوبازار زندگی میکردند، آرزوهایی داشتهو اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبودهاند.
وی درباره دلیل نامگذاری کتاب هم گفته است: چون آشنایی من با شهید در پاییز صورت گرفت و زمان شهادت ایشان هم مصادف شد با پاییز و ششم مهر هم سالگرد شهادتشان است، نام کتاب را «پاییز آمد» گذاشتیم.
تقریظ رهبری بر کتاب پاییز آمد
کتاب پاییز آمد روایت زندگی موسوی و سردار یوسفی فرمانده واحد مهندسی رزمی سپاه ناحیه زنجان است که در ۲۴۰ صفحه به قلم گلستان جعفریان نوشته و توسط انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شده است. این کتاب یکی از شش کتابی است که به تازگی در هفته دفاع مقدس به عنوان تازهترین کتب تقریظی حضرت آیتالله خامنهای معرفی شده بود.
همزمان با سالگرد سفر رهبر معظّم انقلاب به استان زنجان در امروزیکشنبه ۲۹ مهر سال ۱۴۰۳ «شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت» همراه با انتشار تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب پاییز آمد توسط مؤسسه پژوهشی-فرهنگی انقلاب اسلامی در مصلّای حضرت خاتمالانبیاء زنجان برگزار شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تقریظ رهبر حکیم انقلاب بر کتاب
«پاییز آمد» منتشر میشود
❤️تقریظ رهبر معظم انقلاب بر کتاب «پاییز آمد»
🔹در مراسم شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در زنجان، تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «پاییز آمد»، روایت زندگی خانم فخرالسادات موسوی و سردار شهید احمد یوسفی، فرمانده واحد مهندسی، رزمی سپاه ناحیه زنجان، منتشر شد.
🔹متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:👇
باسمه تعالی
- عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهرهنگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالتزده میکند و فاصلهی نجومیشان با این مجاهدان واقعی را آشکار میسازد.
آذر ۱۴۰۱
دو ماجرا از زندگی شهید «احمد یوسفی»
اولین عملیات مشترک ما با احمد آقا به محاصره شهید مصطفی چمران در پاوه باز میگردد. در یکی از شبهای محرم در مسجد پاسداران فردی از تبریز آمد و با احمد آقا که بنیانگذار مجلس بود، صحبت کرد و متوجه حالت غیرعادیای شدیم. این فرد از طرف شهید چمران آمده بود و گفت که بچههای چمران در پاوه محاصره شدهاند و نیاز به کمک داریم.

سید علاءالدین موسوی دوست و برادرزن شهید احمد یوسفی از شهدای شاخص استان زنجان پیرامون ازدواج خواهرش و شهید میگوید: «مادر و پدر بنابر دلایلی راضی به این ازدواج نبودند؛ من گفتم شما برای ازدواج دو خواهر دیگرم رضایت دادید حالا بگذارید من از این حق برای ازدواج خواهرم استفاده کنم.
از آنجایی که مادر و پدر علاقه زیادی به مرجع تقلید خود داشتند؛ کتاب توضیحالمسائل را آورده و نیت کردم و یک صفحه را باز کردم و کلمه «خوب» را که دیدم توانستم مادر و پدر را برای این ازدواج راضی کنم»
هم چنین جمال سقطچی همرزم شهید احمد یوسفی در مورد آشنایی و ویژگیهای شخصیتی او میگوید: قبل از تشکیل سپاه، احمد آقا مجموعهای به نام پاسگاه پاسداران انقلاب اسلامی که حدودا ۱۰ یا۱۵ نفره بود داشتند و از آنجایی که امام دستور تجمیع گروهها در سپاه را داده بودند، از شورا با ایشان تماس گرفتیم که نظرشان را جویا شویم و با کمال تواضع به دلیل عشق به انقلاب و امام، پیشنهاد تجمیع را قبول کرد.
اولین عملیات مشترک ما با احمد آقا به محاصره شهید مصطفی چمران در پاوه باز میگردد. در یکی از شبهای محرم در مسجد پاسداران فردی از تبریز آمد و با احمد آقا که بنیانگذار مجلس بود، صحبت کرد و متوجه حالت غیرعادیای شدیم. این فرد از طرف شهید چمران آمده بود و گفت که بچههای چمران در پاوه محاصره شدهاند و نیاز به کمک داریم.
سپس احمد آقا در مسجد برای تمامی افراد حاضر صحبت کردند و گفتند که شهید چمران در پاوه به کمک ما نیاز دارد و وظیفه ما است که برای کمک به آنها آماده شویم. ساعت ۲ بعدازظهر روز بعد امام پیام تاریخی خود مبنی بر اعزام تمامی نیروهای نظامی و غیرنظامی به سمت کرمانشاه را دادند و احمدآقا با حدود ۲۰ نفر از نیروهای سپاه، اولین گروه از زنجان بود که به سمت کردستان رفت.
امروز از تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب «پاییز آمد» خاطرات همسر شهید احد یوسفی رونمایی شد.
وصیت نامه پاسدار شهید احمد یوسفی
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا. . . علیه و منهم من قضا نحبه و منهم من ینتظر
با درود بر خاتم پیامبران حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی (ص) و درو.د به امامان شیعه مولای متقیان امیر المومنین حضرت علی (ع) تا آخرین آنان منجی عالم بشریت دوازدهمین ستاره آسمان ولایت و امامت حضرت ولی اله الاعظم و نائب بر حق این بزرگوار حضرت امام خمینی که در ادامه راه انبیا عظام و اولیا گرام ما را از منجلاب گمراهی و ضلالت بسوی نور و روشنائی و راه ولایت و امامت رهنمون شد درود و صلوات و سلام خدا و ملائکه اله به ارواح پاک شهدا باد که با نثار خون خود بشریت را به سوی حق و حقیقت دعوت می نماید و سرخی راه انبیا و اولیا خدا را با خون خویش رنگین می سازد تا انسانهای غافل از حق و حقیقت به خود آیند و به راه رستگاری و سعادت که همان راه انبیا الهی می باشد رهنمون شوند و درود و سلام و خدا و ملائکه اله بر رزمندگان اسلام باد که حق و عدالت را با صفیر گلوله های خویش به تمامی دنیا صادر می کنند و صدای تکبیر ملکوتی آنان جهان بشریت را که در تاریکی جهل و منجلاب فحشا و فساد غوطه ورند نور افشانی کرده و راه را از چاه برای انسانها روشن می کند و نشان می دهد که راه کدام و چاه کدام است خدایا تو را حمد و سپاس می گویم و بندگی می کنم و شکر گزار نعمتهای بی پایانت هستم که ما را لیاقت دادی و هدایتمان کردی که بنده تو باشیم و در راه تو قدم نهیم و در راه پیدا شدن احکام دین تو شهید شویم خدایا به فضیلت ما را همچنان در حمایت و هدایت خود گیر و از لغزشها و اطاعت نفس در پناهمان دار تا تو را بنده صالح باشیم خدایا از تقصیراتم بگذر و قلم عفو بر گناهانم بکش که می دانم از نفس خود پیروی کرده و به خود ظلم کردم و امید آن دارم که خدایا تو که دریای کرمت انتها ندارد هرگز این بنده گناهکار را از در کرمت نرانی و همچنانکه نعمتت به تمام جهان می رسد نعمت بخشش گناه را از من روسیاه و حقیر که بنده ذلیل و خاضع و گناهکار تو ام دریغ نفرمائی ای امت حزب اله امروز روز مبارزه و امتحان است من بر اساس این بینش کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا همواره از زمان کودکی دست در دست پدر عزیزم در تکایا و حسینیه ها و مساجد آرزو داشتم که در راه هدفی که اماممان سرور و سید شهیدانمان امام حسین (ع) رفت و به شهادت رسید من نیز در این راه و هدف حرکت کنم و این آرزو امروز به تحقق رسیده است زیرا مگر نه این است که حضرت امام جعفر صادق (ع) گفته است کل یوم عاشورا کل ارض کربلا و کل شهر محرم همه روزهاعاشورا و همه سرزمینها کربلا و همه ماههای خدا ماه محرم است خلاصه اینکه در هر ماهی و هر روزی و در هر مکانی اگر کسی حقی را غصب کرده و حق را پوشانده است گرفته شود آن روز و آن ماه و آن مکان کربلا است زیرا حسین سرور شهیدان برای احقاق حق قیام کرد و به کربلا شتافتن و عاشورا را آفرید و این فکر وگر زیر بنای بینش شیعه یعنی این مکتب همیشه پویا را تشکیل نمی دهد ؟ که باید در هر لحظه برای احقاق حق مظلوم بر علیه ظالم قیام کرد و اگر نتوانستیم با قیام خود حق مظلومی را بگیریم و اگر نتوانستیم با شهادت خود زمینه را برای گرفتن حق مظلوم فراهم آ وریم و پرچم شهادت را سندی بر مظلومیت حق و عدالت در جامعه به اهتزاز در آوریم تا انسانها آگاهی یابند و قیام کنند و حق و عدالت را در جامعه بر اساس مکتب نورانی قرآن و اسلام در لوای چتر ولایت و امامت پیاده نمایند و امروز نیز مگر نه این است که خمینی این امام مستضعفان فرزند فاطمه (س) و فرزند حسین (ع) است و اوست که فریاد علی (ع) در گلو و شمشیر حسین در دست برای پیاده شدن حق و گرفتن انتقام خون شهیدان به خون غلتیده است همیشه در طول تاریخ شیعه قیام کرده و فریاد بر آورده است که باید حکومت الله بر جهان طنین افکن شود و بشریت بر اساس تفکر قرآن فکر کند و حکومت اسلام بر جهان باشد و بس شیاطین را نباید در زمین خدا جائی و مکانی برای تشکیل حکومت باشد و باید که قرآن در بین مسلمین حکومت کند نه شیطان و نه مظاهر آن مانند آمریکا و دیگر ابر قدرتهای جنایتکار بر اساس این بینش است امام خمینی حسین زمان است و فرزند علی (ع) و فاطمه (س) و حامی مستضعفان و پرچمدار توحید است و بر اساس اینکه ایران کربلای زمان است و ما انسانها در راه انتخاب هستیم که یا با حسین به صحنه شهادت و جنگ باید شتافت یا باید با یزیدیان رفت تا انسانیت و اسلام را از دست یزیدیان نجات داد و یا با یزیدیان دست دوستی داد تا چند صباحی نیز به زندگی پست دنیایی ارزش نهیم و من در این دو راهی و انتخاب راه سرباز کوچگ خمینی بودن را انتخاب کردم شاید خدا از گناهانمان بگذرد و این خدمتگزاری ناقابل را بپذیرد و لیاقت شهادت در رکاب حسین زمان را عطا نماید خدایا مرا یاری ده
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصیت نامه پاسدار شهید احمد یوسفی بسم الله الرحمن الرحیم
تا سربازی فداکار برای امام امت خمینی عزیز این حسین زمان بر صحنه کربلای ایران به وسعت تاریخ باشم خدایا مرا یاری ده تا لیاقت شهید شدن را در کنار کاروان حسینیان در طول تاریخ را داشته باشم
خداوندا از تو خواهانم که مرگم را شهادت در راه خودت تحت پرچم رسولت و در کنار اولیائت قرار دهی و از تو خواهانم که دشمنان خود و پیامبرت را بدست من نابود گردانی (امام جعفر صادق ) و به شما ای ملت مسلمان و همیشه در صحنه کربلای ایران که به رهبری امام مستضعفان خمینی بت شکن قیام کرد ید چند سفارش برادرانه دارم و آن اینکه ای برادران و خواهران عزیز که در این امتحان و انتخاب شرکت کردید طوری انتخاب کنید که رضای خدا و رسول و ائمه معصومین سلام الله علیهم در آن باشد راهی را انتخاب کنید که ولی الله اعظم روحی و روح الصالحین لتراب مقدمه الفدا در آن باشد و ب شماست ای خواهران و برادران که در این راه قدم بردارید ولی غفلت از فرامین امام ننمائید تا به پیروزی نهائی در تحت رهبری این بزرگ مرد عالم بشریت در این عصر برسید و زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) باشید همانطوری که امام عزیز گفته اند این انقلاب را به صاحب اصلی خود بسپارید که اگر چنین کنید خدا و رسول خدا و ائمه اطهار از شما راضی خواهند بود و من می دانم که چنین هستید و خواهید بود .
اما چند نکته به روحانیت و سروران جامعه اسلامی ما شما می دانید که من از اول تحت نظر روحانیون بودم و از درسهای شما استفاده بسیار کرده ام ما جوانان امیدمان بعد از امام به شماست بکوشید از اختلاف دور باشید که به خدای لا شریک قسم در زمانی که در شهر بودم میشه از این جدائی و اختلاف رنج می بردم و دشمنان انقلاب و اسلام از این جدائی خوشحال می شوند همان طور که امام فرموده اند اگر شما اختلاف داشته باشید جامعه اختلاف خواهد داشت و این خطر بزرگی برای ما در این موقعیت است پس برای حراست اسلام از خون شهیدان و حفظ این انقلاب وحدت کلمه داشته باشید و مردم را زیر بال این انقلاب وحدت کلمه داشته باشید و مردم را زیر بال خود بگیرید و هدایت و رهنمون باشید و مردم را زیر بال و خود بگیرید و هدایت و رهنمون باشید و خواسته دوم من از شما روحانیون این است که به جوانان و این نونهالان اسلام بها دهید و به رسی دینی آنها برسید و آنها را آموزش اسلامی دهید و زیر بال خود بگیرید و با یک تقصیر و لغزش زود از خود نرنجانید که این جوانان امید آینده اسلام هستند و شما مسئولین پرورش فکری آنها هستید اگر غفلت کنید گرگهای زیادی در کنار نشسته اند تا از فرصت استفاده کرده و آنها را از راه به در کنند و به انحراف کشند اگر چنین باشد شما در پیشگاه خدا مسئولید و در جامعه ما خلاء ای بین جوانان به وجود آمده است
به نیروهای چاپلوسی زیاد بها ندهید و نیروها را ارزیابی کنید که ما جوانان بسیار فدا کار داریم که از صحنه کنار هستند
اما برادران پاسدار شما در لشگر حسین ثبت نام کرده اید که باید خصوصیات لشگر اسلام را داشته باشید وصیت مولای متقیان علی (ع) را بخوانید و عمل کنید که عبارتست از قران خواندن و نظم در زندگی با صفای قلب با همدیگر رفتار کنید و از همدگر بغض و کینه به دل نگیری که چند صباحی مهما همدیگر هستید و بعداً پشیمان نشوید وسعت نظر داشته باشید که شما پاسدار اسلام هستید و باید با تمام کفر جهانی مبارزه کنید و به این زودی از مبارزه خسته نشوید که همین طور هم هست تمامی مستضعفان منتظر قدوم پر برکت شما هستند تا آنها را از یوغ مستکبران برهانید و اسلام را به آنان برسانید تا چشمان به گود رفته شان از نور اسلام منور شود و از سیاه چال ها بیرون آرید و بندگی خدا کنید که آنوقت است که شما نیز در عبادت آنها شریک خواهید بود .
و خلاصه بشریت به انتظار رسیدن فرج امام زمان (عج) هستند و شما پرچمدار این نهضت سربازان و پاسداران این انقلاب بزرگ و باید بدانید که چگونه باید و چگونه باید شد و چگونه باید راه پیمود تا به این مقصد اعلا رسید .
خدا یا ما لیاقت شهادت بده تا با خون ما سندی برای آزادی مسلمین و مستضعفان باشد و گوش به فرمان امام و پیرو روحانیت اصل باشید خدا یا امام زمان ما را از ما راضی و خشنود گردان و چشم امت اسلام را به نو جمالش منور و بر استکبار جهانی پیروز بگردان
خدا یا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما
خدا یا خدا یا مجروحین و معلولین شفا عنایت فرما
خدا یا خدا یا اسرای اسلام را به آغوش خانواده شان برگردان
30/11/62
وصیت به خانواده :
پدر و مادر عزیزم برادران و خواهران وعزیز و گرامی شما خود علاقه مرا نسبت به اسلام و مسلمین و به خصوص به این انقلاب واقف هستید و می دانید که من آگاهانه این راه را انتخاب کردم اما این آگاهی و انتخاب من چیزی جدا از شما نیست مادر عزیزم که مرا با مسجد و محراب و عزاداری سرور شهیدان آشنا ساختی خداوند عظمت این اعمال شما را می داند و اجری بزرگ و عظیم بر شما عطا خواهد کرد و درود بر شما که با آغوش باز فرزندان خود را به جبهه های حق علیه باطل فرستادید درود خدا و ملائکه بر شما انسانهای صالح که با مفقود شدن برادرم رحمان در معرکه جنگ و نبرد اسلام علیه کفر حتی یکبار نیز گریه نکردید و صبر پیشه ونمدید و درود بر شما مادران و پدرانی وکه با افتخار مدال شهادت را بر گردن فرزندان خود آویختید و این مدال الهی را به دست آورید و تا روز محشر و در محضر حضرت فاطمه زهرا (ص) نشان دهید و بگوئید اگر حسین تو در کربلا با 72 تن شهید شد و ما نبودیم که فرزند تو را یاری کنیم اکنون فرزندان ما به ندای هل من ناصر ینصرنی فرزند تو لبیک گفته و مدال شهادت بر گردن آویخته است پس ای مادر و ای پدر عزیزم از شهادت فرزندان خودتان ناراحت نباشید و می دانم که نخواهید شد و نیستید و خود را آماده کنید تا آن چهار برادر دیگرم را نیز به صحنه پیکار حق علیه باطل فرستید تا مدال آفتخار آفرین شهادت رابر گردن آویزند اگر شما سعادت فرزندان خود را می خواهید چه سعادتی بالاتر از شهادت در راه خدا از فرزندان خود را می خواهید چه سعادتی بالاتر از شهادت در راه خدا از فرزندان خود سراغ دارید ؟ که آنها در این دنیا و آخرت خوشبخت کند آیا کدام خوشبختی ها را سراغ دارید که رضای خدا و رسول خدا در آن باشد ؟ آیا بالاتر از شهادت را سراغ دارید و من می دانم که خداوند بر شما صبر جزیل عنایت فرماید و اگر برادرم رحمان نیز شهید شده است که من یقین دارم که شهید شده است خداوند او را نیز مورد رحمت بی انتهای خود قرار دهد و به هر دوی ما لیاقت دهد تا در بهشت ابدی او در جوار سرور سید الشهدا آقا ابا عبداله الحسین باشیم
پدر و ماد عزیزم شما در حق اینجانب زیاد متحمل اذیت و زحمت شدید و حق زیادی بر گردنم دارید امیدوارم که با بزرگواری خودمرا ببخشید و از تقصیر من بگذرید و حق خود را بر من حلال کنید درود خدا بر رسولش و بر شما پدر و مادر عزیزم باد .
و اما ای برادر عزیزم کاظم ، حسین ، مصطفی امیدوارم شما نیز راهی را بر گزینید که امام حسین (ع ) برگزید و سنگر شهیدان را پر کنید که می دانم چنین خواهید کرد و خداوند نیز به شما توفیق دهد تا موفق سربلند باشید بکوشید تا درس های خود را به نحو احسن بخوانید و هرگز از خواندن و مطالعه خسته نشوید و قدر پدر و مادر خود را بدانید و با آنها با مهربانی و خوشرویی برخورد کنید و رضای آنها را بدست آورید که رضای خداوند در رضایت آنهاست
و تونیز ای خواهرم تو نیز بسیار علاقه مند به سالار شهیدان پایه گذار مکتب شهادت ابا عبد الله الحسین (ع) و اصحاب با وفای او داری در فراق و هجران ما صبر و استقامت بیشتر کن و زینب وارپیام رسان پیام رسان خون شهیدان باش می دانی حضضرت زینب (س ) ادامه دهنده راه شهادت برادرش حسین (ع ) بود
و شما ای همسر مهربان و عزیزم فخرالسادات موسوی قلبم مملو از کلام است برای نوشتن ولی قلمم را یاری نوشتن نیست. زیرا در مقابل خدمت شما من چه بنویسم و چه بگویم که زبانم قاصر است اما فقط یاد آور می شود با اینکه می دانستید ازدواج با من چه مشکلاتی دارد؟ آنرا قبول کردید وامروز بر تو رسالت خون شهدا است که آنرا گوش خفتگان برسانی ، من برای تو کلامی ندارم که بنویسم زیرا که تو وظیفه خود را بهتر می دانی از تو سپاسگذاری می کنم و امیدوارم کخوب تربیته حقت را حلال کنی و زحماتی را که متحمل شدی به خاطر خدا بر من حلال کنی ، تنها یک سفارش می کنم و آن اینکه فرزندمان را
خوب تربیت کنی و در راه امام حسین هدایت نمائی و به ایشان بگوئی که از شهادت پدرش ناراحت و غمگین نباشد بلکه افتخار کند و اسلحه پدر را بر ودش گیرد و بر دشمنان اسلام و این مرز و بوم هجوم برد و تا نابودی استکبار جهانی در روی زمین به مبارزه خود ادامه دهد .