eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.3هزار عکس
17.9هزار ویدیو
355 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد چگونه اعزام شد؟ سرهنگ علیرضا خردمند، فرمانده سپاه ناحیه آغاجری درباره نحوه اعزام شهید محمد هادی نژاد به سوریه می گوید: "محمد بسیجی بود و اصرار زیادی داشت تا اعزام شود اما من نمی پذیرفتم. پیش از این یکی از دوستان محمد به سوریه اعزام شده بود و او بسیار دلتنگی می کرد. محمد در آستانه اعزامِ دوست بسیجی اش به او گفته بود سلامم را به حضرت زینب (س) برسان و آنجا برایم دعا کن تا من هم مدافع حرم شوم و به شهادت برسم. دوستش گفته بود اگر پایم به سوریه برسد فقط دعا می کنم مدافع حرم شوی اما محمد اصرار کرده بود که برای شهادتش نیز دعا کند. وقتی شنیدم محمد از دوستش چنین در خواستی کرده، دیگر نتوانستم با اعزام او مخالفت کنم و او این چنین عازم سوریه شد." شهید محمد هادی نژاد تا پیش از انتشار خبر شهادتش و نائل آمدن به عنوان درخشان مدافع حرم اهل بیت (س)، در میان نزدیکان و همشهری هایش به عنوان یک بسیجی جهادگر و مسئول گروه جهادی منتظران موعود می شناختند. خبرنگار ما درباره فعالیت های اجتماعی شهید محمد هادی نژاد پیش از اعزام به سوریه با تعدادی از نزدیکان او به گفت و گو نشسته است. محمد تنها فرزند پدر و مادر پیرش بود کمال آشنا، مسئول بسیج سازندگی سپاه ناحیه آغاجری و از دوستان بسیجی شهید محمد هادی نژاد می گوید: "هنوز شهادت محمد را باور نکرده ایم. وجب به وجب سپاه ناحیه آغاجری شاهد خدمات و خاطرات او بوده است. شهید هادی نژاد هدایت گروه جهادی منتظران موعود را بر عهده داشت. این گروه جهادی انبوهی از خدمات عمرانی را به مردم محروم آغاجری ارائه کرد، مردم هم در تشییع پیکر محمد سنگ تمام گذاشتند."  او می افزاید: "محمد تنها فرزند پدر و مادر پیرش بود. خیلی از بچه های پاسدار مرید این بسیجی بودند. وقتی آمد و از من خواست به او کمک کنم تا به عنوان بسیجی داوطلب به سوریه اعزام شود، با او شدیدا مخالفت کردم چون تنها فرزند پدر و مادرش بود. اما او گفت من راه دفاع از حرم اهل بیت (س) را انتخاب کرده ام و باید آن را طی کنم."
مادر شهید گفت شرمنده زینب (س) هستم  کمال آشنا، می افزاید: "فعالیت جهادی محمد البته محدود به خدمت رسانی به محرومین نبود. همه کارهای تاسیساتی سپاه آغاجری را به صورت رایگان و به اصرار خودش انجام می داد. محمد بسیجی بود اما قلبش به عشق سپاه می تپید. بچه های سپاه هر کاری می کردند محمد قبول نمی کرد حتی یک ریال دستمزد بگیرد. می آمد و همه تعمیرات تاسیساتی سپاه آغاجری را با ذوق و علاقه انجام می داد." مسئول بسیج سازندگی سپاه ناحیه آغاجری خاطرنشان می کند: "مادر شهید هادی نژاد زن مجاهد و بسیار سلحشوری است. او در مراسم تشییع پسرش سخنانی بر زبان آورد که قلب همه را آتش زد. مادر شهید هادی نژاد گفت من خواب دیدم که حضرت زینب کبری (س) پسرم را از من درخواست کرد. چند روز بعد محمد آمد و گفت می خواهم بروم سوریه. به او گفتم مادر جان برای چه می خواهی بروی؟ تو تنها پسر من هستی. جواب داد وقتی حضرت زینب (س) مرا خواسته باید بروم. افتخار می کنم پسرم را در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) دادم. تنها سرمایه زندگی من محمد بود، شرمنده زینب (س) هستم که چیز دیگری ندارم تا فدایش کنم."
بازسازی کامل یک مدرسه او درباره محرومیت های شهرستان آغاجری، اظهار می کند: "مرکز شهرستان آغاجری قبلا محل اسکان انگلیسی هایی بود که در شرکت نفت کار می کردند و مردم نیز در کنار آن ها به صورت عشایری روزگار می گذراندند. پس از پیروزی انقلاب شهر به دست مردم افتاد اما شرکت نفت به مردم گفت باید اینجا را ترک کنند. مردم مقاومت کردند و ماندند اما دستگاه ها از ارائه خدمات شهری و روستایی خودداری کردند. بیشتر خانه ها در این منطقه کاهگلی است و مردم بسیار مستضعف هستند. شهید هادی نژاد و گروه جهادی اش وقف خدمت به این مردم بودند. شهرستان آغاجری 150 شهید تقدیم انقلاب کرده است." مسئول بسیج سازندگی سپاه ناحیه آغاجری با اشاره به خاطره ای از شهید هادی نژاد، می گوید: "در یکی از روستاهای اطراف آغاجری، مدرسه ای وجود داشت که در سال 1342 ساخته شده بود و از 10 سال قبل تا امروز به دلیل تخریب کاملا متروکه شده بود. در آن روستا با همکاری محمد یک اردوی جهادی برگزار و مدرسه را به طور کامل بازسازی کردیم. بزرگ آن ده یکی از شیوخ عرب بود. اعراب به طور کلی انسان های مهمان نوازی هستند و برای پذیرایی از مهمانشان سنگ تمام می گذارند. شیخ این ده برای تشکر از بچه های جهادی ضیافت شام مفصلی ترتیب داد. وقتی در مجلس او حاضر شدیم متوجه شدیم محمد نیامده. بعدا محمد را دیدم و علت غیبتش را پرسیدم. گفت مگر ما چه کار کرده ایم که چنین تدارکی برایمان دیده اند. این را می گفت و بیسکویت ساقه طلایی اش را می خورد."  
خاطره ای از زبان مادر شهید محمدهادی نژاد يكشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۴:۴۷  چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه. باهاش مخالفت کردم وگفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم. شب که خوابیدم حضرت زینب و پسر مو ازم خواست و  گفت با رفتنش مخالفت نکنم.  وقتی خبر شهادتشو شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود.
وصیت نامه شهید محمدهادی نژاد به نام خدا من نماز میخوانم تا خودم سبک شوم. اگر نمازم ترک شود قلبم درد می‌گیرد. احساس می‌کنم دیدار دوستی با ارزش را از دست دادم. محمد هادی‌نژاد