11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
زندگی نامه
«فرم ثبت اطلاعات شهدای مازندران»
الف)تولد و کودکی:
1-نام و نام خانوادگی، نام مستعار:
حسینعلی بالویی
2-تاریخ و محل تولد و اتفاق خاص در زمان تولد:
1349/9/1، شهرستان بهشهر
3- نام و شغل پدر:
اصغر، کارمند
4- نام و شغل مادر:
راضیه، کارمند
5- تعداد فرزندان و فرزند چندم خانواده بود:
3، دومین
6- وضعیت زندگی از نظر اقتصادی و اعتقادی:
در خانواده ای مؤمن، متدین به اسلام با اوضاع اقتصادی نسبتاً معمولی که از امرار معاش پدر در کارمندی تأمین می شد به رشد و بلوغ رسید.
7- تحصیل متفرقه قبل یا حین دبستان(مکتب،کلاس قرآن،حوزه علمیه – نام فرد آموزش دهنده):
فراگیری قرآن، در خانواده توسط والدین تعلیم داده می شد.
8- مهاجرت یا نقل مکان در دوران زندگی (اگر بود):ــــــــــــــ
ب)تحصیلات:
1- نام مدرسه و محل تحصیل در دوران دبستان:
مدرسه ابتدایی، شهیدباطبی (5 سال)
2- نام مدرسه و محل تحصیل راهنمایی:
مدرسه راهنمایی، شهید مفتح شهر بهشهر (3 سال)
3- نام مدرسه، محل تحصیل و رشته ی تحصیلی دبیرستان:
دبیرستان مدرسه ایثارگران (دیپلم افتخاری)
4- تحصیلات دانشگاهی، رشته و نام دانشگاه: ــــــــــــ
5- آیا در دوران تحصیل کار می کرد ؟چه کاری و چه مدت:
بعد از انجام تکالیف، مدرسه، در تأمین معاش خانواده یار و یاور آنها بود. همچنین به مادرش در کارهای خانه یاری می داد.
6- سال، مقطع و علت ترک تحصیل:
عشق و علاقه به کشور و جهاد در راه خدا او را واداشت سنگر علم را رها کرده و به سنگر جبهه اعزام شد.
پ)سربازی:
1- خدمت سربازی:
محصل
2- یگان اعزام کننده: ــــــــــــ
3- سال اعزام و محل آموزش سربازی: ــــــــــــ
ت) ازدواج:
1-وضعیت تاهل:
مجرد
2- نام همسر و تاریخ ازدواج: ــــــــــــ
3- تعداد و نام فرزند یا فرزندان (اگر داشت ): ــــــــــــ
4- خلق و خو و رفتار با خانواده (زن و فرزند یا پدر و مادر ):
رابطه محبت آمیز با آن ها داشت و با مهربانی با آنان رفتار می کرد. به آنان احترام می گذاشت. با توجه به اینکه پدرش بیمار بود در کارهای خانه و بیرون، یار و یاور مادرش بود تا بتواند باری از دوش آنان بردارد. با شوخ طبعی سعی می کرد غمی از دل مادرش بزداید. وی همواره سعی می کرد فرزندی صالح برای والدینش باشد.
ث)شغل شهید:
1- شغل رسمی و شغل فرعی: ــــــــــــ
2- نام سازمان یا نهاد یا شرکت: ــــــــــــ
3-زمان استخدام و مسئولیت شغلی: ــــــــــــ
) فعالیت های انقلابی:
1- وقایع با افرادی که باعث تأثیر گذاری بر شهید شدند:
رهنمودهای امام خمینی (ره)، درک موقعیت کشور و احساس وظیفه در دفاع از کشور از عوامل تأثیرگذاری بر رفتار و شخصیت او بودند.
2- وقایعی که به تأثیر گذاری شهید بر فرد، خانواده یا گروه اشاره دارد:
از خصوصیات بارز حسینعلی که بر خانواده و دیگران مؤثر بود می توان به صبر و تحمل در مشکلات زندگی، اتکا به خداوند، احساس مسئولیت در قبال تأمین خانواده، پدرش در بستر بیماری بود مادرش هم نقش پدر را داشت هم مادر، وی با شوخ طبعی سعی می کرد دل رنج دیده مادر را کمی شاد کند.
3- نوع و محدوده ی جغرافیایی فعالیت های انقلابی:
با فراگیر شدن انقلاب اسلامی و نهضت امام خمینی حسین علی با سن کم در تظاهرات شرکت داشت و همگام با دیگر مردم حزب الله شعار انقلابی سر می داد.
4- زمان آغاز حضور در پایگاه (چه سنی یا چه سالی ؟) و نوع فعالیت در پایگاه:
بعد از تحقق انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج به عضویت این نهاد درآمد. در آنجا فعالیت های بسیاری انجام داد. از جمله نگهبانی در داخل شهر با توجه به اوضاع شهر، در محل و در خانه ی امام جمعه و همچنین شرکت در فعالیت های فرهنگی مسجد.
5- اگر در درگیری ها و زد و خوردهای انقلابی و حزبی در انقلاب و بعد از آن حضور داشت، با بیان اتفاق آورده شود: ــــــــــــ
ح) سوابق جبهه:
1- حضور در جبهه:
در جبهه حضور داشت
2- تعداد تاریخ محل اعزام ها، یگان اعزام کننده، و منطقه یا مناطقی که اعزام شد:
او طی 3 دفعه از تاریخ 1363 تا 1362 از سپاه بهشهر با عضویت بسیجی به منطقه کردستان و جنوب اعزام شد.
3- مجموع مدت حضور در جبهه:
9 ماه
4- مسئولیت در جبهه:
تیربارچی ـ غواص
5- دفعات، مکان و نحوه ی مجروح شدن: ــــــــــــ
6- عملیات یا مأموریتی که مجروح شد: ــــــــــــ
7- مکان، زمان، عملیات و نحوهی شهادت:
در تاریخ، 65/10/4 در منطقه ام الرصاص عملیات کربلای 4 به شهادت رسید.
8- تاریخ تشییع و محل خاکسپاری:
پیکر پاکش در گلزار شهدای بهشهر خاکسپاری شد.
ی) خاطرات یا ویژگی های بارز شهید:
1- شامل 3 خاطره از شهید در مقاطع مختلف زندگی از تولد تا شهادت و در صورت نداشتن خاطره، ویژگی های شهید (توجه: حتما راوی خاطره یا ویژگی باید معلوم باشد.)
در توصیف خصوصیات و اخلاقیات شهید حسینعلی بالویی می توان به اتکا به خداوند، احساس مسئولیت در قبال خانواده؛ با توجه به اینکه پدرش در بستر بیماری بود و مخارج زندگی بیشتر به عهده مادرش بود. حسینعلی دوشادوش مادر در کارها به وی یاری می داد. عشق و علاقه به خانواده، برادرش ضمن بیان مطالبی خاطره ای نقل می کند «در زمان کودکی من به دوچرخه سواری علاقه داشتم. ما در یک کوچه بن بست تمرین می کردیم بعد من به سمت خیابان حرکت کردم حسینعلی پشت سر من بود هنگام بازگشت چون قد دوچرخه با سن من هماهنگی نداشت در گذر از کنار خیابان زمین خوردم دوچرخه روی پای من افتاد. من بلند شدم تا او ناراحت نشود. موقع برگشت دستی به سرم کشید و به من دلداری داد و گفت:« نگران نباش باز هم تمرین می کنیم، بالاخره یاد می گیری.» این خاطره خوبی از احترام و توجه به ما در ذهن من باقی مانده است. همیشه لبخند به لب داشت. در جبهه جنگ از خود رشادت زیادی نشان داده بود. وقتی که شهید آشکاران به خانه ما آمده بود، پدرم به شهید گفت: «مواظب حسینعلی باشید.» سفارش می کرد. شهید آشکاران در جواب گفته بود :«در اکثر مواقع هنگام آموزش (آبی، خاکی) او مواظب ماست. اگر ایشان نبود،چند بار غرق می شدیم. » آخرین خبر از وی : در میدان نبرد در حال کمک کردن به شهید آشکاران بود.وی را تا نزدیکی اروند رود آورد چون قایقی نبود برای آن طرف آب، مجدداً خودش به خط حمله برگشت از آن تاریخ به بعد جاویدالاثر شد.
حسینعلی بالویی که بود؟
شهید حسینعلی بالویی نخستین فرزند از سه فرزند خانواده بالویی است که متولد 1349 شهرستان بهشهر در استان مازندران است. او در 13سالگی با علاقهمندی فراوان بهعنوان یک بسیجی داوطلب در میادین جنگ حضور پیدا کرد. در عملیات والفجر8 و فتح فاو از ناحیه پا مجروح شد و بعد از گذشت سه سال و حضور مداوم در جبهههای هشت سال دفاع مقدس سرانجام در دی ماه سال 65 و در عملیات کربلای4 به شهادت رسید. خانواده شهید «حسینعلی بالویی»، شهید غواص 16ساله عملیات کربلای 4 که در جزیره امالرصاص به شهادت رسیده است، بعد از گذشت 29 سال از شهادت فرزندشان حالا با او دیدار کرده بودند.
ماجرای خواندنی از کرامت یک غواص شهید
حسینعلی بالویی، شهید غواصی که شور دوبارهای به مازندران بخشید.
به گزارش گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو» شهر به شهر و روستا به روستای استان مازندران در شب و روز شهادت امام صادق(ع) میزبان پیکرهای شهدای غواصی بودند که در شهرت بینامی و قدرت نهان در دستان بسته، بار دیگر فضای نگین سبز ایران را با نام و یاد ایثار و ایستادگی بهاری کردند.
حسینعلی بالویی، شهید غواصی که شور دوبارهای به مازندران بخشید. همیشه خوانده و شنیده بودم که شهدا زندهاند و حیاط طیبه دارند اما شنیدن کجا و دیدن کجا؟! فرقش از زمین تا آسمان است.... غواص دست بستهای که بعد از 29 سال دوری از خانه و کاشانه اش برگشت و به همراه چند شهید غواص گمنام دیگر خون تازه ای را در رگهای شهر جاری ساخت. جوان شانزده ساله ایکه در عملیات کربلای4 در جزیره امالرصاص به شهادت رسید و حالا به بهشهر مازندران پا گذاشته بود.
شب وداع با شهید بالویی
قرار وداعمان با شهید حسینعلی بالویی شب جمعه بود، در مصلای شهر بهشهر. غروب خورشید که آمد دلتنگی دیدار شهدای غواص افتاد به جانمان. مصلای بهشهر اما جای سوزن انداختن نبود از این همه مشتاق. این همه دلتنگ. بعداز نماز جماعت مغرب و عشاء مراسم وداع هم شروع شد. تابوت شهید بالویی و پنج شهید گمنام دیگر را در وسط مصلی گذاشته بودند. نور سبزی هم بر تابوتها افتاده بود و پرچم سهرنگ و مقدس کشورمان را معنویتی مضاعف میبخشید. احمد واعظی هم مداح مراسم بود و سنگتمام گذاشت برای شهدا. پدر شهید هم در مراسم حضور داشت. مداح هم در خلال مراسم درد دلهای پدر شهید بالویی را با پیکر پسرش بلند بلند پشت بلندگو میگفت و به جان جمعیت آتشی دوباره میزد.
اینکه پدر شهید میگوید: «بابا جان! بعد 29 سال آمدی، ببین چقدر کمر پدرت خمیده شده است! بلند شو برویم شالیزار و در پیری پدرت عصای دستش باش.»
جمعیت مشتاق گریه که نه، ضجه میزدند و از شدت شور و احساس ایستاده مراسم را دنبال میکردند. اما نقطه اوج مراسم، روضه حضرت امام حسین(ع) و وداعش با علی اکبر جوانش بود. شاید روضه امام حسین(ع) تنها چیزی بود که داغ پدر شهید را تسکین داد. احمد واعظی در پایان مراسم به لهجه زیبای شمالی هم مدیحه سرایی کرد. من چیزی نفهمیدم اما هر چه میگفت انگار درد دل مردم بود. مردمی که با چشمانی اشکبار مراسم را ترک میکردند و با شهدای مرز و بومشان پیمانی دوباره میبستند.
آماده پذیرایی از میهمان
خیلی اتفاقی در ایام شهادت امام جعفر صادق(ع) عازم سفر شمال شدم، برای شرکت در مراسم یادواره شهدای یک روستا. اما از همان ابتدای سفر و ورود به مازندران، پلاکاردهای تدفین و تشییع شهدای غواص نظرم را جلب کرد و خاطرات تشییع باشکوه شهدای غواص تهران را برایم زنده ساخت. آن هم نه یک شهر و دو شهر، از ساری و بهشهر گرفته تا نکاء و حتی چند روستای مازندران میهمان شهدا بودند. تنوع در پلاکاردها و جملاتی که دارای مضامین عالی و پر محتوا بودند برای هر شهروند و بینندهای جالبتوجه بود. محتوای سراسر و شور و شعور این بنرها و پلاکاردها نشان از شعور و بصیرت بالای مردمی داشت که آماده پذیرایی و استقبال از شهدا بودند. جملهای که در اکثر تبلیغات شهری به چشم میخورد و پایثابت آنها بود:
ما برای مبارزه با استکبار آمادهایم
در میادین اصلی شهرها هم تزیینات جالبی دیده میشد که ذوق و شوق مازندرانیها را در استقبال از شهدای غواص به تصویر میکشید. قایقهایی که چند تابوت نمادین را حمل میکردند به شکل زیبایی تزیین شده بودند و گفتنیهایی که بسیار است.
حسینعلی بالویی که بود؟
شهید حسینعلی بالویی نخستین فرزند از سه فرزند خانواده بالویی است که متولد 1349 شهرستان بهشهر در استان مازندران است. او در 13سالگی با علاقهمندی فراوان بهعنوان یک بسیجی داوطلب در میادین جنگ حضور پیدا کرد. در عملیات والفجر8 و فتح فاو از ناحیه پا مجروح شد و بعد از گذشت سه سال و حضور مداوم در جبهههای هشت سال دفاع مقدس سرانجام در دی ماه سال 65 و در عملیات کربلای4 به شهادت رسید. خانواده شهید «حسینعلی بالویی»، شهید غواص 16ساله عملیات کربلای 4 که در جزیره امالرصاص به شهادت رسیده است، بعد از گذشت 29 سال از شهادت فرزندشان حالا با او دیدار کرده بودند.
کرامت شهید بالویی غواص
پدر شهید بالویی نقل کرد که روزی بر سر مزار فرزندم در گلزار شهدای بهشهر رفته بودم. دیدم زن و شوهری بر سر مزار پسرم نشستهاند و به شدت گریه میکنند. رفتم نزدیک قبر و علت را جویا شدم. به آنها گفتم که این سنگ قبر پسر من است اما در این قبر شهیدی نیست که شما اینقدر برایش گریه میکنید. پسر من مفقود الجسد است. در ضمن من اصلا شما را نمیشناسم. از سر و وضعشان هم معلوم بود که شمالی نبودند.