eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌴🥀🍀🥀🌴🌹 در مڪتب ما مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند ، مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن ، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب می‌ڪند . 🌴 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷ابراهیم همیشه می‌گفت : 📝⇠دشمن داره کار می‌کنه تا مهمترین مسائل در نگاه مردم تغییر کنه... مردم بی تفاوت بشوند و... اون زمانه که انقلاب از درون از بین می‌رود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم به شلمچه بروم و محل شهادت پدر را ببینم. یک شب پدر به خوابم آمد و گفت: بیا شلمچه. گفتم من هیچ پولی ندارم. حداقل شصت هزار تومان هزینه دارد. گفت برو از بانک که حساب باز کردی بگیر و بیا. از خواب بیدار شدم. تعجب کردم. من در بانک ده هزار تومان بیشتر نداشتم‼️ رفتم بانک. شناسنامه و دفترچه را دادم و گفتم: این حساب را میخواهم ببندم. متصدی بانک چند لحظه بعد شصت هزار تومان به من داد. ✅وقتی تعجب من را دید گفت: شما در قرعه کشی پنجاه هزار تومان برنده شدید... 💢آن سال با آن مبلغ کل هزینه سفر من تامین شد. این سفر یکی از عجیبترین سفرهای زندگی من بود. هرجا رفتم عنایت پدر را دیدم... 📗برگرفته از کتاب میعاد در شلمچه. اثر گروه شهید هادی. 💐چهارم دی ماه سالروز شهادت شهید جلیل ملک پور و شهدای مظلوم کربلای۴ گرامی باد.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم ب
دعوت شهدا هستید یعنی مثل این مثل خیلی های دیگه یعنی نمی خوای بری ولی می برنت و دلت رو متحول می کنند یعنی دستت رو میگیرند یعنی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
بیوگرافی شهید جلیل ملک پور نام خانوادگی: ملک پور نام: جلیل نام پدر: جلال تاریخ تولد: 01/07/1341 محل تولد: شیراز وضعیت تاهل: متاهل تعداد فرزندان: 1 میزان تحصیل: دانشجو نوع عضویت: بسیج محل اعزام: شیراز یگان خدمت: لشکر 19 فجر آخرین مسوولیت: جانشین واحد تاریخ شهادت: 04/10/1365 محل شهادت: شلمچه نام عملیات: کربلای4  
شرح مختصری از زندگی‌نامه شهید جلیل ملک پور:  جليل ملک‌پور یکم مهرماه 1341 در قریه کوشک میدان شيراز به دنیا آمد. وی پس از دوران کودکي، مقاطع ابتدایی و راهنمایی را پشت سر گذاشت. دوران دبیرستان وی با ظهور انقلاب اسلامی هم‌زمان شد و او نیز با سایر دانش‌آموزان در تظاهرات علیه رژیم ستم‌شاهی شرکت می‌نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی تحصیل را ادامه داد و موفق به کسب مدرک دیپلم فنی شد و هم‌زمان با راه‌اندازی پایگاه مقاومت بسیج کوشک میدان، ضمن مقابله با گروهک‌های ضدانقلاب، در تامین امنیت تلاش بسیاری داشت. با آغاز جنگ تحمیلی وارد دانشگاه شد ولی پس از ترم اول، دانشگاه را رها نمود و خود را به ‌صفوف رزمندگان اسلام در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل رساند و سال‌ها در جبهه حضوری فعال و موثر داشت و در عملیات‌‌های بزرگی شرکت نمود. وی در فرصتی همسری شایسته برگزید و از خود فرزندی صالح به یادگار گذاشت و دوباره به جبهه‌ بازگشت و سرانجام پس از سال‌ها خدمت به انقلاب و جهاد در راه خدا، در تاریخ 4/10/1365 در عمليات کربلاي4 در منطقه شلمچه به درجه رفيع شهادت نایل آمد.
شهید جلیل ملک پور شهید جلیل ملک پور چهارم دی ماه 1365 در شلمچه بر اثر اصابت تیر به صورتش به شهادت رسید.  سردار رشید جلیل ملک پور در 1341 در شیراز به دنیا آمد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به سبب پاره کردن عکس شاه، مدتی زندانی شد. مثل یک مرد باتجربه، بچه های محل را رهبری می کرد. مسئول تیم های گشت و شناسایی بسیج «مسجد الرضا(ع)» در محله کوشک میدان شیراز بود. در پادگان کازرون آموزش دید. باشروع درگیری منافقان مثل یک شیرمرد، با آن ها مبارزه کرد. او جوانمردی آگاه به مسایل گوناگون زمان بود. در کارهای مربوط به برق تسلط داشت. راننده ای حرفه ای بود. در شنا و نجات غریق مهارت داشت. دارای هوش و ذکاوتی سرشار بود. مسایل را خوب ارزیابی می کرد. در نخسین سال آغاز جنگ تحمیلی به جبهه ها رفت . در عملیات های جنوب مانند: طریق القدس، برای آزادسازی شهر (بستان) و تنگه چزابه و (فتح المبین) که در تاریخ 2/1/1361 در ساعت 30 دقیقه بامداد، در غروب دزفول و شوش آغازشد و پیروزی های درخشانی نصیب نیروهای اسلام گردید، شهید ملک پور حماسه ها آفرید. یک بار گلوله ای به پیشانی اش خورد، کلاه آهنی او را سوراخ کرد، ولی نتوانست در پیشانی اش فرو رود. در عملیات فتح المبین، ملک پور به تنهایی 50 تن از نیروهای عراقی را که در جایی خود را مخفی کرده بودند به اسارت گرفت، و همه آن ها را در یک ستون به قرارگاه آورد. در عملیات (رمضان) راننده نفربر بود. مورد اصابت گلوله قرار گرفت، اما به درخواست خداوند زنده ماند. بعد از آن، به واحد اطلاعات تیپ امام سجاد (ع) رفت. در عملیات های (محرم) و (والفجر مقدماتی) مسئول شناسایی تیپ بود. آن قدر از خود نبوغ نشان داد، که معاون اطلاعات تیپ امام سجاد شد.
یک خاطره از شهید ملک پور: برای دوستانش گفته بود: در سال 1362 یک بار به شناسایی رفتم . چهار روز در پشت مواضع دشمن مشغول بودم. نقشه ها را آماده کردم، اما آب و غذای من تمام شده بود. نیمه شب از شدت گرسنگی و تشنگی، به پادگان عراقی ها رفتم توانستم آب و غذا تهیه کنم. ولی در هنگام خروج از پادگان، مرا شناسایی کردند. یک جیپ عراقی جلوی در بود، که سوئیچ هم روی آن بود. سریع سوار شدم و فرار کردم. دو روز بعد به نیروی خودی رسیدم. خاطره ای دیگر از شهید: جلیل می گفت: مشغول شناسایی منطقه اروند بودم. با یک کشتی نیمه غرق برخورد کردم. برای دید بهتر وارد کشتی شدم. در آنجا عراقی ها کمین کرده بودند و شلیک کردند. سریع خود را داخل اروند رود انداختم؛ فشار آب اروند زیاد بود، آب مرا با خود می برد. هیچ کاری از دستم ساخته نبود. یک باره در میان امواج، فکری به ذهنم رسید. آقا و سرورم حضرت ابا عبدالله (ع) را صدا زدمو ناگهان دیدم، آقایی دستم را گرفت و مرا به سرعت تا ساحل ایران کشاند. وقتی پایم به زمین رسید، کسی را در اطرافم ندیدم. در عملیات والفجر8، او و برادرش قنبرعلی در منطقه ای کمین کردند و با قناسه بسیاری از نیروهای بعثی را به درک واصل نمودند، در این عملیات، برادرش قنبرعلی شهید شد. زمانی بعد به شیراز برگشت و با پافشاری پدرش ازدواج کرد. چون در آذر ماه 1365 عملیات مهمی در منطقه شلمچه آغاز شد، و او که معاون اطلاعات عملیات تیپ امام سجاد (ع) بود، به سرعت خود را به منطقه رسانید. با آغاز عملیات، خط سوم ارتش عراق به شدت مقاومت کرد، و یگان (جلیل) در محاصره قرار گرفت. تیربار عراقی به شدت نیروهای اسلامی را زیر آتش گرفته بود. دستور عقب نشینی صادر شد، ولی کسی جرأت برخاستن نداشت. جلیل متهورانه از جا بلند شد. نخست تیربارچی عراقی را زد. بعد هم با شجاعت به سوی سنگر او دوید، دهانه تیربار را به سمت بعثی ها گرفت و تعداد زیادی از آن ها را روی زمین ریخت. به این ترتیب به نیروهای زیرفرمان خود، فرصت داد تا عقب نشینی کنند. وقتی همه گردان او به مقر خود بازگشتند؛ تیر(قناسه) به صورتش خورد و جلیل دلیر به شهادت رسید و پیکرش همانجا ماند. با شروع عملیات کربلای5 در ساعت یک بامداد روز جمعه 19/10/65 رزمندگان غیور و پرتوان اسلام با رمز مقدس یا زهرا (س) در یک عملیات پیچیده آبی – خاکی با در هم شکستن مستحکم ترین خطوط پدافندی دشمن و با انهدام 81 تیپ و گردان مستقل دشمن به طور کامل و 34 تیپ و گردان مستقل عراق به میزان 50 درصد و منهدم کردن 700 تانک و نفربر، 500 دستگاه انواع خودرو و 85 قبضه انواع توپ صحرایی و ضد هوایی و به همراه هزاران قبضه سلاح سبک و مهمات آن و سرنگون کردن 80 فروند جنگنده دشمن؛ و به هلاکت رساندن چهل هزار تن از نظامیان عراق و سیصد فرمانده تیپ عراق و آزادسازی 150 کیلومتر مربع از خاک میهن اسلامی و سرزمین عراق. تصرف جزایر مهم (استراتژیک بوارین، فیاض، ام الطویل و منطقه حساس شلمچه و شهرک مهم دوعیجی و نهر جاسم) در پایان این نبرد عظیم که یک ماه به طول انجامید پیکر عزیز سردار ملک پور به دست آمد و در دارالرحمه شیراز به خاک سپرده شد. از او یک پسر به نام علی و کتاب خاطرات دیدار با ملائک بر جای مانده است.
زندگی نامه شهید جلیل ملک پور شهید جلیل ملک‌ پور در سال ۱۳۴۱ به دنیا آمد. نوجوانیِ او مقارن با ایّام مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی بود. او همراه با پسر عموی خود «حبیب» در صحنه‌های مختلف مبارزه با ظلم رژیم شاهنشاهی حضور داشت. قبولی در یکی از دانشگاه‌های معتبر کشور در رشتۀ مهندسی مکانیک، مانع حرکت الهی و معنوی او نشد و بیشتر از این‌که به جذابیت‌های اجتماعی خود بیاندیشد، سعی داشت خود را از تعلّقاتِ دنیایی دور نگه دارد، لذا دانشگاه را رها کرده و به سوی جبهه شتافت. هوش و ذکاوت سرشار و شجاعتِ مثال‌زدنی جلیل او را موفق به خدمت در واحد اطلاعات و عملیات کرد و از جمله نیروهای مؤثر در این واحد بود. جلیل پس از شهادت حبیب‌اللّه ملک پور و قنبر علی ملک پور، در آتش فراق دو یار و همسفر خود می‌سوخت و انوار معنوی این شیفتگی هر روز در جبین پاکش نمایان‌تر می‌شد. آرزوی رسیدن به لقاءاللّه با شهادت، برای این سالک الی‌اللّه ارزشمندتر از هر چیز دیگری بود.
زمان شهادت شهید جلیل ملک پور ازدواج جلیل که با اصرار خانواده شکل گرفت، تدبیری بود تا شاید بتوانند او را از حال و هوای عروجی که در طلبِ آن بود و بر همه نیز معلوم بود، خارج کنند. اما جلیل که حیات طیبه در کنار اولیاءاللّه را بر دنیا ترجیح داده بود، در شب عملیات «کربلای ۴» در پی قرار همیشگی خود، پس از رشادت و از خود گذشتگی که باعث نجات تعداد زیادی از همرزمان گردید، به مقام والای شهادت رسید.
کتاب دیدار با ملائک: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملک‌پور نویسنده:گروه نویسندگان ۴٫۶ (۱۱) خواندن نظرات دریافت نمونه کتاب برای دریافت این کتاب و خواندن و شنیدن هزاران کتاب دیگر، اپلیکیشن طاقچه را به صورت رایگان نصب کنید. نصب مشخصات کتاب انتشارات انتشارات شهید ابراهیم هادی نوع epub دسته‌بندی دفاع مقدس حجم ۱٫۲ مگابایت سال انتشار ۱۳۹۰ تعداد صفحه‌ها ۱۸۴ صفحه خرید نسخهٔ الکترونیکی ۱۲,۰۰۰تومان دریافت از بی‌نهایتهدیه‌دادن معرفی کتاب دیدار با ملائک: زندگینامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملک‌پور «دیدار با ملائک» زندگینامه و خاطرات سردار شهید جلیل ملکپور است که به همت گروه فرهنگی انتشارات شهید ابراهیم هادی گردآوری شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: نشسته بود داخل اتاق. با چند تا ذره‌بین و یک لوله و لامپ و چند عدد نگاتیو فیلم! شروع به کار کرد. حالت‌های مختلف را تجربه می‌کرد. یک بار عدسی‌ها را نزدیک می‌برد. یک بار فاصله‌ها را زیاد می‌کرد و... ما هم کنار اتاق ساکت نشسته بودیم. با تعجب به او نگاه می‌کردیم. بالاخره پس از ساعت‌ها کار و فکر دستگاه او آماده شد! خیلی جالب بود. آنچه روی دیوار می‌دیدیم مانند پرده سینما بود. نگاتیو عکس‌ها روی دیوار افتاده بود. جلیل با کمترین امکانات دستگاه اسلاید و پخش تصاویر ساخته بود. بار دیگر او را دیدم که توی حیاط با دستگاه جوش و چند تا لوله آهنی و چوب مشغول به کار است. خیلی دقیق کار می‌کرد. بعد هم رفت شیراز مقداری وسایل دیگر خرید و به خانه آورد. چوبی که در خانه داشت را با رنده آماده و با دقت به آهن وصل کرد. وقتی کار جلیل تمام شد دیدیم یک اسلحه ساخته! بعد هم با یک تکه آهن و مفتول محفظه و ماشه را درست و نصب کرد. روز بعد هم به کارهای دیگر اسلحه پرداخت تا تکمیل شد. حالا موقع امتحان بود! با چند نفر از بچه‌های محل به صحرا رفتیم. فشنگی را داخل اسلحه گذاشت و آماده شلیک شد. یکی از جوانان محل که سربازی رفته بود خیلی ما را ترساند. می‌گفت: شاید این لوله مقاومت نداشته باشد. ممکن است موقع شلیک، لوله اسلحه منفجر شود. اما جلیل می‌گفت فکر همه چیز را کرده. فشنگ را داخل اسلحه گذاشت. ما همه فاصله گرفتیم. جلیل هدف‌گیری و شلیک کرد. با ترس به جلیل نگاه می‌کردم. گلوله به هدف خورده بود.