eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
349 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻آیت الله سید علی قاضی (رحمة الله علیه) : 🔖اولین قدم واصلی ترین مرحله در سیر وسلوک الی الله، است،تا انسان گناه را کنار نگذارد نمی تواند کند و عبادات او نیز موثر نخواهد بود.
امام صادق عليه ‏السلام: القَلبُ حَرَمُ اللّه‏ِ، فَلا تُسكِن حَرَمَ اللّه‏ِ غَيرَ اللّه‏ِ دل، حرم خداست. پس در حرم خدا، جز خدا را جاى مده جامع الأخبارصفحه518
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دختران در آخرالزمان و شکستن دل مهدی زهراعجل الله😭💔 # سخنران "استاددانشمند🎤 ❌بسیارتاثیرگزاروآموزنده👌👌 🌸تعجیل در فرج مولا صاحب الزمان عج صلوات بفرست🌸 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💠امام صادق علیه السلام: ✨هرگاه روزی ات به کُندى آید و به سختى به تو رسد، زیاد کن. 📚بحارالأنوار،ج ۶۶،ص۴۰۷ 🌱
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 #وقایع_بعد_از_عاشورا #و_شهادت_امام_حسین_ع #قسمت_بیست_و_یکم #اهل_بیت_ع_در_شام از جمله وق
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابه‌های حضرت زینب و امام سجاد علیه السلام شناخت کامل از اسرای اهل‌بیت علیهم‌السلام یافتند، یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد علیه‌السلام را خواست اینکه سر امام حسین علیه‌السلام را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد علیه‌السلام با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام حسین علیه‌السلام را پس نداد و از کشتن امام سجاد علیه‌السلام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین علیه‌السلام را با مقداری پول پس داد و اجازه داد که اسرای اهل‌بیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند، یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی می‌گوید : هنگامی که اهل و عیال امام حسین علیه‌السلام از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیه‌السلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند. گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبت‌هایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد. 🥀 🌹🏴
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 مسئول امور مالي نخست وزيري فرزند انقلاب و از سلاله پاك پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلّم) در 21 آذر سال 1323 در اصفهان، در خانواده اي نسبتاً متوسط و مذهبي بدنيا آمد. دوران تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در اصفهان گذراند، به نحوي كه در ضمن تحصيل، به كار اشتغال داشت و قسمتي از هزينه خانواده را تقبل مي نمود. پس از پايان خدمت سربازي موفق به اخذ ديپلم گرديد و در سال 1348 وارد مدرسه عالي بازرگاني شد. رشته تحصيلي شهيد دفتريان، حسابداري و اقتصاد بود كه در سال 1352 موفق به اخذ مدرك ليسانس از مدرسه عالي بازرگاني شد. از لحاظ مراتب شغلي به ترتيب ابتدا در تيرماه 1348 وارد وزارت دارائي گرديد كه در قسمت مالياتها به سِمَت مميّزی اشتغال داشت و بعد از چندي به ديوان محاسبات منتقل شد و سپس به سِمَت سر مميّز در وزارت مسكن و شهر سازي به كار اشتغال يافت و نيز همزمان با آن عهده دار مسئوليت امور مالي سازمان محيط زيست بود و تا پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران به رهبري امام خميني، سِمَت معاونت مالي را دارا بود. پس از انقلاب مدّتي در شركت واحد به سمت رئيس هيئت مديره انتخاب شد و پس از آن به دعوت وزارت دارائي در دي ماه سال 1359 مسئوليت مديريّت مالي نخست وزيري را به عهده گرفت. به گواهي همسر شهيد و كليه كساني كه به نحوي با وي آشنائي داشتند، ايشان فردي بسيار جدي، سريع العمل، صدّيق و پر كار بود و شايد يكي از دلائل تغيير سِمَتهاي نامبرده همين خصوصيات ويژه اخلاقي بوده است و نيز از طرفي احساس مي كرد كه بنا بر عهدي كه براي خدمت به اسلام و وطن عزيزش دارد، مسئوليتهايي كه به او واگذار كرده اند كم است و از سوي ديگر چون وي را فردي لايق و صديق يافته بودند، پيشنهادات بسياري در زمينه سِمَتهاي مختلف مملكتي به ايشان ارائه مي گرديد. در روز 8 شهريور 1360 و در لحظه اي که در دفتر نخست وزيري انفجار رخ مي دهد، احتمالاً هنوز ناهار صرف نكرده بود و وقتي كه صداي انفجار را مي شنود بلافاصله براي كمك به برادران حاضر در نخست وزيري اتاق كار خود را ترك مي كند و براي جمع آوري اسناد و مدارك مهمي كه وظيفه حفاظت از آنها را به عهده داشت به طبقه بالا مي رود، ‌پس از نجات اسناد، هنگامي كه تصميم مي گيرد به طبقه پائين بيايد، به علت فشار غليظ دود ناشي از انفجار كه منجر به بسته شدن راه پله ها و كليه راههاي خروجي شده بود، تصميم مي گيرد به وسيله آسانسور به طبقه پائين بيايد. چند لحظه پس از حركت آسانسور، ناگهان جريان برق ساختمان قطع مي شود و آسانسور متوقف مي گردد. در اين هنگام شهيد دفتريان، دست خود را از شكاف زير در آسانسور بيرون آورده و استمداد مي طلبد. بنا به گفته شاهدان عيني و برادران حاضر در صحنه حادثه، ‌شيلنگ كپسول اكسيژن را به داخل آسانسور هدايت مي كنند، ناگهان دود و آتش به نحوي محوطه را تاريك مي كند كه چشم انسان قادر به ديدن صحنه نبوده است. پس از اتفاي حريق، با شكستن درب آسانسور، پيكر مطهّر شهيد سيّد عبدالحسين دفتريان را از آسانسور خارج نموده و به بيمارستان انقلاب كه جنب نخست وزيري قرار دارد منتقل مي نمايند. بنا به گفته برادر پاسداري كه از نزديك شاهد لحظات آخر حيات شهيد بوده است، فعاليّت شديد امداد گران بيمارستان براي دادن تنفّس مصنوعي به وي آغاز مي گردد ولي با كمال تأسف پيش از شروع خدمات درماني، دعوت حق را لبيك گفته و به جدّ والا تبارشان حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام كه ايشان از نسل پنجاه و دوم آن حضرت بوده است ملحق مي گردد. قاتل کسي نبود جز مسعود کشميري ملعون که از اعضاي سازمان پليد مجاهدين ضدّ خلق بود و بر جايگاه دبير شوراي عالي امنيّت ملّي هم تکيه زده بود، امّا خيانت ابدي را به جان خريد... شادی روح و 🌹 🕊🥀
🚩 ویژگیهای نظامی و اخلاقی امام علی علیه السلام : 🔰 به خدا سوگند! من از پیشتازان لشگر اسلام بودم تا آنجا كه صفوف كفر و شرك تار و مار شد، هرگز ناتوان نشدم، و نترسیدم، هم اكنون نیز همان راه را می روم، پرده باطل را می شكافم تا حق را از پهلوی آن بیرون آورم. 🌳
🌱 علی علیه السلام : 🌴 از پیامبری که پاک ترین مردم است پیروی کن، زیرا راه و رسمش الگویی است برای هر کس که تأسی جوید... و محبوب ترین بندگان خداوند کسی است که از پیامبرش سرمشق گیرد و قدم جای قدم او گذارد.
🌺 علیه السلام : ‌ شيطان بر بنده گماشته شده است و معصیت را در نظرش مى آرايد تا مرتكب آن شود، و او را به توبه كردن اميدوار میسازد تا آنرا به تأخير اندازد. ‌ 📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید هادی شجاع زندگینامه شهید تاریخ تولد: 1368/08/23 محل تولد: تهران تاریخ شهادت: 1394/07/28 محل شهادت: جنوب غربی شهر عبطین وضعیت تأهل: متاهل تعداد فرزندان: تحصیلات: کاردانی نقشه کشی معماری
زندگینامه  «وهب زمان» نام پرمسمایی برای کتاب زندگینامه شهیدی است که، چون وهب نصرانی در شرایط تازه‌دامادی به شهادت می‌رسد. جوانی ۲۶ ساله که ۲۳ روز بعد از برگزاری مراسم ازدواجش در سوریه آسمانی می‌شود. در کتاب وهب زمان که در گفت‌و‌گو با خانواده و دوستان شهید جمع‌آوری شده، شمه‌ای از زندگی شهید هادی شجاع را مطالعه می کنیم. هادی شجاع جوانی جنوب شهری بود که ۲۳ آبان ۱۳۶۸ در تهران متولد شد. مادر شهید از تولد و کودکی‌های پسرش می‌گوید: «۹ ساله بود. یک روز وقتی آمد خانه، کاپشنش را درآورد، قوطی تیله‌هایش را توی کمد گذاشت و گفت: از این به بعد دیگه نمی‌رم کوچه. گفتم چی شده هادی جانم؟ گفت: تیله‌بازی و الک، دولک دیگه بهم حال نمی‌ده. می‌خوام از این به بعد بچه مثبت بشم. می‌خوام برم بسیج و بسیجی بشم.» هادی بعد‌ها وارد دانشگاه می‌شود و بدون اینکه سپاهی باشد، همراه با شهید بیضایی و چند دوست دیگر، تحت نظر سردار شهید محمد ناظری آموزش نظامی می‌بیند. مادر شهید روایت‌های زیبایی دارد. از جنس مادرانه و پر از احساس. او روایت‌هایش را تا ورود هادی به سپاه، خواستگاری از فاطمه دختر همسایه دیوار به دیوار، نامزدی‌شان، زمزمه‌های سوریه و سپس ازدواج هادی و فاطمه و رفتن ناگهانی فرزندش به سوریه، ادامه می‌دهد. بعد از مقطع حضور هادی در سوریه، راوی عوض می‌شود و پدر، برادر، خواهر و دایی شهید نیز روایت‌های خود را می‌آورند. نویسنده در این بخش بیشتر به احساسات و عواطف راوی‌های خود پرداخته است. در یک جا از زبان برادر شهید که تنها یک سال از او کوچک‌تر است می‌خوانیم: «همه خاطراتم از دوره بچگی تا روز‌های آخر، جلوی چشم‌هایم می‌آیند و من از اول تا آخر گریه می‌کنم. پاییز، زمستان، بهار و تابستان، هر چهار فصل را با هادی داخل گلزار شهدا تجربه کرده‌ام.»
روایت‌هایی از دوستان و همکلاسی‌ها، دانشگاه، بسیج و… هم آورده می‌شود. اینجاست که ما با یک انسان زمینی آشنا می‌شویم. جوانی امروزی که تقید مذهبی و عشق به اهل بیت باعث می‌شود آسمانی شود وگرنه که او کنار ما راه می‌رفت و در دانشگاه درس می‌خواند و در بسیج فعالیت می‌کرد. یکی از دوستانش روایت می‌کند: «هادی با همه می‌جوشید. پسری پرشور و با روابط اجتماعی بالا بود. آقای مطلبی مسئول بایگانی از بستگان من بود. اگر برای کاری پیش او می‌رفتیم با شوخی می‌گفت: «اول کار رفیق. بعد فامیل» و هر سه می‌خندیدیم. دوست داشتن هادی، حتی برای او هم گریزناپذیر بود. مقطع پایانی کتاب به روایت همرزمان شهید اختصاص یافته است. هادی شجاع یک نیروی زبده تکاوری بود. تک‌تیراندازی ماهر که به گفته همرزمانش حتی یکی از گلوله‌هایش خطا نمی‌رفت. اما او که همواره از خودش به عنوان شهید یاد می‌کرد، عاقبت ۲۸ مهر ۱۳۹۴ مصادف با هشتم محرم در سن ۲۶ سالگی به شهادت می‌رسد تا تاریخ خونبار عاشورا، وهبی دیگر در خود ببیند. «می‌خواستم به سنگر هادی بروم که ناگهان صدای تیراندازی بلند شد. همه روی زمین خوابیدیم. ناگهان یکی داد زد: هادی تیر خورده. باید خودم می‌دیدم. باید هادی را می‌دیدم. دویدم سمت سنگرش، ولی مانعم شدند… می‌گفتم خب او را برده‌اند. سرپایی درمان می‌شود و برمی‌گردد. اما هادی برنگشت… به سنگر که برگشتم دیدم حمید زانو به بغل نشسته و بغض کرده. گفتم: چی شده؟ هادی خوبه؟ با بغض نگاهی در نگاهم چرخاند. با صدای خفته‌ای گفت: هادی شهید شده.»
باید انتقام شهید بیضایی رااز تکفیری ها بگیرم ( از خاطرات شهید هادی شجاع )  هادی قبل از اینکه جذب سپاه شود و در بسیج ویژه شروع به فعالیت کند، خیلی مشتاق بود که به سوریه برود، شهید شجاع توسط شهید محمود رضا بیضایی که از بچه های اسلامشهر بود و 2 سال پیش در سوریه به شهادت رسید آموزش نظامی دید و ارادت ویژه ای به این شهید داشت. وقتی خبر شهادت محمود رضا را شنید بغض عجیبی گلویش را گرفته بود، سپس گفت باید انتقام شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیرم.
دلم نمی خواست راه تمام شود ( از خاطرات شهید هادی شجاع )  تازه نامزد کرده بود و زنگ زد گفت ماشینم خراب شده اگر می توانی بیا ماشین را به تعمیرگاه ببریم با یک وانت رفتم پیشش و ماشین را با یک طناب بستیم و مسیر 20 دقیقه ای را 2 ساعته طی کردیم در راه به قدری شوخی کرد و آنقدر ماشین بیچاره اش را مسخره کرد کلی خندیدیم و خوش گذشت دلم نمی خواست راه تمام شود.
بفرمایید تا زمان عروسی را عقب تر بیاندازم ( از خاطرات شهید هادی شجاع )  در بسیاری از رزمایش ها با هم بودیم آنقدر جهاد را دوست داشت که به سردار نصیری گفته بود اگر بحث ازدواجم مانع اعزامم به سوریه است بفرمایید تا زمان عروسی را عقب تر بیاندازم. قبل از شهادت 3 بار به سوریه سفر کرده بود و خانواده اش از این موضوع بی خبر بودند.
وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم ( از خاطرات شهیدهادی شجاع )  در ایست بازرسی‏‌هایی که برگزار می‏‌کردیم خیلی خوش رو، خوش خنده و مهربان بود از هر کدام از رفقایش بپرسید اولین نکته ای که از این شهید به یادشان می آید لبخندی بود که همیشه بر صورتش حک شده بود و رنگ و بوی شهدا را داشت. در برنامه های ایست و بازرسی ای که در اسلامشهر می گذاشتیم وقتی مجرم یا متهمی را دستگیر می کردیم به هیچ وجه اهانت نمی‌‏کرد و می‏‌گفت وظیفه ماست با برخورد مناسب این ها را اصلاح کنیم.
این عکس را برای همیشه نگه دار مادر ( از خاطرات شهید هادی شجاع )  وقتی خبر شهادتش را شنیدم رفتم منزلشان و مادرش را دیدم و عکس شهید بیضایی بر دیوار اتاق نصب بود به مادر شهید شجاع گفتم هادی می گفت می‏‌خواهم انتقام شهید بیضایی را بگیرم. مادرش همینطور که اشک می ریخت گفت وقتی آقای بیضایی به شهادت رسید عکس را روی دیوار اتاق زد و سفارش کرد این عکس را برای همیشه نگه دار مادر، شهید بیضایی به گردن من خیلی حق داشته است.