قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ر یاد آور شد:خودم سالها در جبهه و خط مقدم حضور داشتم اما شهادت نصیبم نشد و حال خدا را شاکرم که فرزن
دت یعنی چه؟ اما میگوید که بابام شهید شده و رفته پیش خدا، میگوید بابام رفته با خدا خداحافظی کنه
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
دت یعنی چه؟ اما میگوید که بابام شهید شده و رفته پیش خدا، میگوید بابام رفته با خدا خداحافظی کنه
و بعد میاد پیش من، بعضی مواقع که دلتنگ بابا میشود و بهانه گیری میکند هم میگوید بابام از پیش خدا که بیاد میاد پیش من؛ اما نمیداند که دیگر برگشتی برای پدرش نیست.
وی ادامه داد: وقتی آقا مرتضی عازم سوریه شد با هواپیما رفت و طاها نیز لحظه آخر پدرش را در فرودگاه و اینکه سوار هواپیما شد دیده و هر حالا موقع که هواپیمایی از آسمان شهر رد میشود میپرسد بابای من در این هواپیما است؟ و خودش جواب میدهد بابای من رفته پیش خدا.
طاها دلتنگی هایش را به آسمان میگوید/آسمان، بابایم را سلام برسان
همسر اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی گفت: طاها بعضی مواقع که دلتنگ پدرش میشود نگاه به آسمان میکند و میگوید "سلام بابایی" و با خودش حرفهایی را تکرار میکند اما بعد از چند دقیقه سکوت میکند و من در این مواقع دلتنگی هایش را بیشتر احساس میکنم اما خودش دلتنگی هایش را بروز نمیدهد.
احسان فر با بیان اینکه دوست دارم طاها راه پدرش را ادامه دهد،عنوان کرد:خدا کند طاها بتواند راه پدرش را ادامه دهد با توجه به جو و شرایط کنونی جامعه ما، بهترین راه ادامه دادن راه،سیره و روش شهدا است و خودش از همین حالا میگوید دشمنان بابای من را شهید کرده اند و من میخواهم بروم با دشمنان بجنگم.
آقا مرتضی برای دفاع از حرم اهلبیت (ع) شغلش را عوض کرد
وی با اشاره به اینکه همسرم علاقه خاصی به مدافع حرم بودن و دفاع از حرم اهلبیت (ع) داشت؛گفت:آقا مرتضی قبل این اینکه وارد سپاه شود شغل دیگری داشت اما همیشه میگفت که جای من اینجا نیست و من وظیفه دیگری دارم بارها برای تغییر شغلش اقدام کرد اما هر بار با مخالفت از سوی رئیس اداره مواجه شد چرا که در آن اداره نیز نیروی قوی و مفیدی بود اما بالاخره با اصراری که داشت از شغل خود استعفا داد و با درخواستهای فراوانی که برای مدافع حرم شدن داشت و با پیگیری های زیاد پاسدار شد هدفش از ورود به سپاه نیز رسیدن به مدافع حرم بودن بود و دیگر آرزویی نداشت که بالاخره وارد سپاه شد و پس از آن مدافع حرم و حال که از او به اسم شهید مدافع حرم نام میبرند.
همسر اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی گفت: ویژگی های اخلاقی آقا مرتضی همه خوب بود و احترام ویژه ای برای خانواده،من و فرزندش قائل بود و انشاءالله که من و فرزندم بتوانیم ویژگی های اخلاقی همسرم را حفظ کرده و ادامه دهنده راهش باشم که مدیون خون شهدا نشوم.
احسان فر اظهار کرد:از اینکه همسر اولین شهید مدافع حرم استان هستم احساس غرور و عزت دارم و این غرور و عزت را نیز خود آقا مرتضی برای من و خانواده اش و همه مردم استان به ارمغان آورده است.
دعای خیر پدر و مادر شهادت را برایش به ارمغان آورد
وی خاطرنشان کرد:دعای خیر پدر و مادرهمسرم و احترام خاصی که برای آنها قائل بود سرنوشتش را عوض کرد و باعث شد که در مسیر شهدا و صیانت از حرم حضرت زینب (س) قدم بردارد.
بوسه پدر بر چهره فرزند و چشمانی که بارانی شد
درپایان این مراسم از نقاشی چهره اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی مرتضی بصیری پور توسط مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان جنوبی و فرمانده ناحیه سپاه بیرجند رونمایی شد.
پس از رونمایی از نقاشی چهره شهید مرتضی بصیری پور اولین شهید مدافع حرم استان، بوسه پدر شهید بصیری پور بر نقاشی چهره پسر شهیدش و جاری شدن اشک از گونهای پدر ، مادر و همسر شهید بصیری پور و نگاه بهت زده کوچکترین بردار شهید بر چهره نقاشی برادر تماشایی بود.
🌷@martyrscomp قرارگاه شهدا
مراسم جشن تولد شهید بصیری پور، اولین شهید مدافع حرم و شهید هادی، شهید شاخص فرهنگی کشور، با حضور دانش آموزان، خانواده ها و همرزمان شهیدان و علاقمندان بهصورت آتش به اختیار در بیرجند برگزار شد.
مدیر کل آموزش و پرورش خراسان جنوبی گفت: مراسم جشن تولد شهید بصیری پور،اولین شهید مدافع حرم و شهید هادی، شهید شاخص فرهنگی کشور، با حضور دانش آموزان، خانواده ها و همرزمان شهیدان و علاقمندان بهصورت آتش به اختیار در بیرجند برگزار شد.
محمد علی واقعی در این آیین، زنده نگهداشتن یاد شهدا را به معنای تزریق اعتمادبهنفس ملی به مردم دانست و اظهار کرد؛ شهدا نماد ایثار، فداکاری، مقاومت و پایداری هستند که دستدرازی به ایران اسلامی را برای مستکبرین و قدرتهای پوشالی جهانی در حد یک آرزو نگه داشتند.
او، با بیان این که امروز نیز در جنگی نابرابر در چند جبهه ی فرهنگی، اقتصادی، اعتقادی، سیاسی، تبلیغاتی و علمی در مقابل استکبار جهانی قرار داریم؛ تصریح کرد: دشمنان با بدعهدی در برجام؛ از بین بردن اعتمادبهنفس ملی و درنهایت با فشارهای اقتصادی از طریق تحریمها، فروپاشی نظام اسلامی را هدف گرفتهاند.
او، برزنده نگهداشتن یاد شهدا و برپایی برنامههایی در ارتباط با شهدا تأکید کرد و ادامه داد: باید همچون ایام دفاع مقدس، با تلاش جهادی و همت مضاعف حس امید،استکبارستیزی و اعتمادبهنفس ملی برای گذر از این توطئه جهانی را تقویت کرد.
مدیر کل آموزش و پرورش خراسان جنوبی با اشاره به لزوم حفظ روحیه کار جهادی، اقدام انقلابی و خدمت خالصانه یاد آور شد: آموزش و پرورش خراسان جنوبی با برپایی قریب 400 یاد واره شهید دانش آموز و فرهنگی؛ به منویات مقام معظم رهبری در این حوزه لبیک گفته و سعی داشته با برپایی مراسم ساده و لی معنوی به تقویت بنیه ی اعتقادی و ترویج فرهنگ ایثار، مقاومت، شهامت و شهادت بپردازد.
زندگی به سبک شهیدان، راه حل رفع مشکلات
دبیر شورای آموزش و پرورش خراسان جنوبی، مسیر بزرگی و رشادت شهیدان از بندگی خداوند و احترام به پدر و مادر عبور میکند که در کنار احسان به والدین؛ عشق به اهل بیت، احترام به مردم و تلاش برای رفع مشکلات مهمترین ویژگی های این دو شهید بود.
او، رمز عبور از مشکلات را بازگشت به سبک زندگی شهدا، تقویت ایمان و اخلاق دانست و ابراز داشت : به عنوان متولیان امر مقدس تعلیم و تربیت؛ باید با تأسی به سیره عملی اهل بیت(علیهم السلام) و ترویج سبک زندگی اسلامی ایرانی به گونه ای عمل کنیم که دانش آموزان به جای الگو برداری از شخصیت های دروغین، این ستارههای آسمانی را الگوی خود قرار دهند.
✅@martyrscomp قرارگاه شهدا
گفت و گو با همسراولین شهید مدافع حرم دراستان
عاشقی که دلش جای دیگر بود
قاسمی - پاییز خیلی از خاطره ها را به یاد می آورد. رنگ رنگ برگ ها، وزش باد و بارش باران و شاید روزی سرد، اما حال و هوای پاییز، همه آن خاطره ها نیست. شهد شیرینی است که یادآوری اش هنوز کامش را شیرین می کند. 18 آبان سالگرد ازدواجشان است، در ششمین سالگرد، حالا یک نفرشان نیست، چند ماهی است راهش را بریده و آسمانی شده است. کیکی و شمعی در کار نیست، شمع، چند ماه است که بر مزارش می سوزد و فقط خاطرات آن را بانوی صبوری در ذهن دارد که باید روزهای سرد را برای تنها پسرش گرم کند.
مادر شهید مرتضی
21 اسفند 96 مشتاقانه برای دفاع از حرم رفت و یک ماه بعد خبر عروجش را آوردند، از تیفورسوریه، از کیلومترها آن طرف تر، چند سال منتظر این روز بود وهمیشه حرفش را می زد، با لبخند به مادرش می گفت مادر شهید مرتضی و شوخی و خنده هایش مجالی برای اعتراض به مادر نمی داد و اگر این همه اشتیاق نبود بی خیال زندگی، راه سوریه را در پیش نمی گرفت میان آن همه غربت، اضطراب، نا آرامی، جنگ، خون، داعش و ... اما رفت چون دلش جای دیگری گیر کرده بود؛ عشق به زینب (س)، حسین (ع) و رقیه (س). درد بود که دلش را بزرگ کرد و غیرت بود که نمی گذاشت بی حرمتی و نا امنی را در حرمی که برایش عشق بود، برتابد. راه سوریه با همه ناهمواری، برایش هموار شد و انتظارش زیاد طولانی نشد تا مادرش را مادر شهید مرتضی بخوانند با این تفاوت که چند گامی جلوتر رفت و اولین شد، اولین شهید مدافع حرم در خراسان جنوبی؛ شهید «مرتضی بصیری پور». روز گذشته ششمین سالگرد ازدواج آن ها بود اما «فهیمه احسان فر» بانوی 30 ساله و طاها بصیری پور سه سال و هشت ماهه، کامشان را با یاد او شیرین کردند، همسری که کمتر از شش سال با او زندگی کرد.
ویژگی های شهید
از شهید مرتضی خاطره ها دارد، از دست و دلبازی فراوانی که او را میان دوست و آشنا معروف کرده بود و از شوخ طبعی، مهربانی و اجتماعی بودنش، از تربیت و احترامی که نه فقط برای بزرگ ترها رعایت می کرد بلکه در ذهن بچه ها هم ماندگارش کرد، از عشقی که به همسرش داشت و دایم او را بانو و خانم جان صدا می کرد. از این که نمی توانست بیشتر از 10 دقیقه قهر یا ناراحت باشد، از این که هیچ درخواستی را رد نمی کرد حتی اگر پولی برای قرض دادن نداشت از دیگری می گرفت و امانت می داد و گاه همه موجودی جیبش را حتی اگر قرض گرفته بود کمک می کرد. حالا فهیمه احسان فر در اوج جوانی تنها مانده و باید دلتنگی هایش را به آخر شب های بلند پاییز و زمستان گره بزند تا طاهای کوچک، اشک های مادر را نبیند اما شاکی نیست بلکه شکرگزار است. می گوید: راهی که آقا مرتضی رفت عاقبت به خیری و به دلیل دستگیری از کار مردم بود. دوست داشت زودتر از دوستانش شهید مدافع حرم شود و هر وقت رفتن او به سوریه لغو می شد ناراحت بود. هر زمان تلویزیون از شهدای مدافع حرم می گفت مرتضی حسرت می خورد و به همسرش می گفت باید از خانواده این شهیدان یاد بگیرد و یک بار تاکید کرد «ببین همسر شهید چطور صحبت می کند، باید یاد بگیری» و فهیمه که هیچ وقت شهادت او را تصور نمی کرد ناراحتی اش را نشان میداد اما مرتضی ول کن نبود، بارها او را بر مزار شهدای حرم میبرد تا ذهنش آماده شود.
تابع مقام معظم رهبری
همسر شهید ادامه می دهد : به شدت تابع مقام معظم رهبری بود و خودش را در برابر ایشان مسئول می دانست بیشتر سخنرانی هایشان را دنبال و به خانواده هم پیروی از ایشان را توصیه می کرد حتی می گفت سکوت کنند تا راحت گفته های رهبری را گوش کند. نیروی سپاه و منطقه کارش، چابهار بود و نیروهای آن جا به سوریه اعزام نمی شدند البته چند نفر از همکارانش از آن جا عازم سوریه شده و باز گشته بودند بنابراین شهادت او را تصور نمی کردم و چون پیگیری و اصرار مرتضی را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند همکارانش در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند وقتی در صحبت ها مرتضی می گفت انتخاب با خودت هست، جواب حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) را خودت باید بدهی، شهید شدن و خانواده شهید بودن لیاقت می خواهد. به گفته «احسان فر» هر چه بود بین او و خدایش بود، عهدی در سکوت که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه سوریه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21 اسفند 96 قطعی شد. وقتی قصد رفتن کرد چمدانی از مادر امانت گرفت و فهیمه بارش را از لباس، مسواک، خمیر دندان و ... سبک بست و شلواری که دیگر به پایش نشد و با زخم ترکش به هم دوخته شد، چمدانی که گشوده نشد، نبات، آجیل محلی، عناب و انجیری که مادر در چمدان گذاشت تا سوریه رفت و حالا بعد از چند ماه، همچنان دست نخورده در چمدان برگشتی باقی مانده است. دو برگ از دفترچه ای که شب آخر با هم بو
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
گفت و گو با همسراولین شهید مدافع حرم دراستان عاشقی که دلش جای دیگر بود قاسمی - پاییز خیلی از خ
دن وصیت هایش را در آن نوشت، قرض ها و بدهی هایی که دوباره فهرست شد و چند روزی که در بیرجند بیشتر با فامیل و دوستانش گذراند و گفته و نگفته حلالیت طلبید. زمان رفتن که رسید، هواپیمای تهران که نشست وقتی آخرین عکس ها را با پسر و خانواده اش در فرودگاه گرفت به بهانه آشنا شدن با تیم و دوستان جدید، زود خداحافظی کرد مبادا اندیشه ای، ترسی یا غم دوری در او نمایان شود زود رفت تا دل کندن راحت تر باشد.
آخرین تماس
همسرشهید می گوید: در یک ماهی که نبود هر روز تماس می گرفت و مانند همیشه از همه مسائل خانواده و فرزندش می پرسید اما نمی توانست به خوبی از وضعیت شان در سوریه بگوید، می گفت کارمان سخت است دعا کنید. آن روزها کلاس رانندگی می رفتم و خودم را برای امتحان آماده می کردم، مرتضی آخرین شب زندگی اش در تماس تلفنی گفت فردا پولی به حسابی واریز میکند که حتما از آن خبر می گیرد. صبح 20 فروردین خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر برادرش از منطقه ای پرسید که مرتضی در سوریه مشغول نبرد بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به سوریه و شهادت گفته بود. اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از همکاران چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور مرتضی را بپرسم اما دوستانش که از شهادت مرتضی خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند. او ادامه می دهد: راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم. مسئولی از من خواست خودم را به خانه پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم. با برادر شهید تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم. در منزل پدر مرتضی غوغایی بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از شهادت مرتضی با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...
حسرت بر دل مانده
«احسان فر» می گوید: حسرت یک دیدار تنها بر دلم مانده است، کاش برای وداع با مرتضی تنها بودم، کاش همه حرف های دلم را می گفتم، ای کاش ... اما خوشحال است که استقبال بی نظیری از شوهرش شد خوشحال است که مرتضایش به شکوه و عزت رسید، همه به احترامش ایستادند بس که حرمت داری کرد، همه مهربانی کردند بس که مهربان بود و همان طور که می خواست اول شد، اولین شهید خراسان جنوبی در دفاع از حرم، مردم هیچ گاه اولین ها را از یاد نمی برند. هر چند حالا فهیمه و طاها جای خالی اش را هر لحظه خیلی حس می کنند، از همان هنگام سوار شدن بر هواپیما یا زمانی که برای آوردن زندگی ساده شان به چابهار سفر کرده بودند و خاطره هایش را هم از آن جا آوردند. یا روزی که فهیمه چند بار میخ به دیوار کوبید تا تصویر مرتضی را تابلوی زندگی اش کند اما هر چند بار خراب کوبید، یا روزی که دفترچه خاطرات پاره اش را آوردند، انگشتر خونی، پلاک و وصیت نامه و چمدانی که این چند ماه باز نشد، لباس هایی که با ترکش خمپاره به هم دوخته شد همه و همه جای خالی او را فریاد میکند. با این همه فهیمه احسان فر، ناشکری نمیکند شکرگزار خداست که همسر مهربانش بهترین راه را رفته و افتخاری نصیبش شده است. می خواهد درس های پدر را به پسر سه سال و هشت ماهه اش یاد بدهد و درس راه رفتن در مسیر رهبری را آویزه گوشش کند. طاهای کوچکش که می خواهد خلبان شود یا با موتور به جنگ دشمن برود.حالا صدای مرتضی در گوش فهیمه ماندگار شده است طاها هم گاهی بهانه پدر را می گیرد و میپرسد کی از پیش خدا و امام علی(ع)، امام حسن (ع) و امام حسین(ع) بر می گردد؟ کی کارش با آن ها تمام می شود «بگو به من زنگ بزند».
مردم هیچ گاه اولین ها را از خاطر نمی برند اولین ها همیشه ماندگارند.
🌹@martyrscomp قرارگاه شهدا
زندگی با او
آن روزها دانشجوی سال آخر آموزش ابتدایی بودم. وقتی به خواستگاریام آمد، گفت: من تو را از امام رضا (ع) خواستم. رفتم مشهد و گفتم: «آقاجان من همسری از تبار شما میخواهم و خدا یه خانم سیده نصیب من کرد» مرتضی خستگی نداشت وقتی خانه نبودم، با ذوق به آشپزخانه میرفت و غذا میپخت. آن هم با چه سر و صدایی. هر طرف خانه که نگاه میکنم، یاد او میافتم. یاد خندهها و دعاهایش. بدون مرتضی سخته. التماسش کردم نرود. خودش خواب دیده بود هواپیمایش سقوط کرده. وقتی برایم تعریف کرد دیگر آرام و قرار نداشتم.
همیشه خوابهایش خیلی زود تعبیر میشد. اما قبول نکرد بماند و رفت. حالا من هستم و سینا و مبین. نگاه که به سینا میکنم، مرتضی را میبینم، سینا همانطور است که او دوست داشت و هنوز صدای خندههای مرتضی در گوشم است انگار همین جاست.
یکی از مسئولین ارشد ایشان در پایگاه هوایی قدر تهران ، خاطره ای را نقل فرمودند که در خصوص انتخاب ایشان به عنوان مهندس پرواز برجسته این پایگاه (جزو پنج نفر مهندس پرواز برجسته ایران اسلامی ) قابل تأمل و توجه می باشد . انتقال ایشان از پایگاه هوایی شهرستان اصفهان به کاشان و کاشان به تهران به دلیل عدم شناخت کافی مسئولین پایگاه قدر از تجربه و تخصص شهید با استقبال چندانی روبرو نشد ، لیکن پس از گذشت حداکثر سه ماه از زمان انتقال ، مسئولین محترم به ارزشهای کاری ایشان و تجارب بی حدشان در تمام زمینه های تخصصی پی برده و از ایشان درخواست مهندسی پروازهای شخصیت های مهم کشوری و مسئولیت پذیری بیشتر و بالاتری گردید که آن شهید بزرگوار قبول مسئولیت را مشروط به امکان پرواز با هواپیمایی بود که خود ایشان انتخاب و عنوان کرده بودند و هواپیمایی که انتخاب نموده بودند هواپیمای فالکن بود که مورد قبول قرار گرفت و تقدیر و خواست باریتعالی چنین بود که ایشان با همان هواپیمایی که انتخاب کرده بودند به همراه همرزمان و بزرگانی چون سردار احمد کاظمی و دیگر بزرگواران پرواز ابدی کرده و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
در اخر :
ای دلدار بی دل ...
رفتی و...
اکنون یک سال است که در انتظار دیدنت در رویا مانده ام ...
غروبها نگاهم با سپیدی برف کوچه گره خورد تا که شاید جای پایت را ببیند
چه روز ها که با صدای تق تق قاصدکی بر پنجره اتاقم شوری به دلم افتاد که امروز وقت دیدار است ولی ...
لحظه به لحظه ی روزهای گذشته در باورم نشد که دیگر نمی بینمت ... ولی امروز دیگر مجبورم که بگویم خداحافظ رفیق
برای من همان بس که تو با سید و سالار شهیدان دیدار کنی ...
حقاً که این جمله برازنده توست :
« عاشق اگر رنگی از معشوق نگیرد در عشق خودش صادق نیست
🌹@martyrscomp قرارگاه شهدا