نــام :
علی اکبر
نـام خـانوادگـی :
صادقی
نـام پـدر :
محمدعلی
تـاریخ تـولـد :
۱۳۴۱/۰۱/۲۴
مـحل تـولـد :
تهران
سـن :
۲۶ سـال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :
متاهل
شـغل :
پاسدار
مـلّیـت :
ایران
دسـته اعـزامـی :
سپاه پاسداران
مسئولیت نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
درجـه نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
تـحصیـلات :
دوم راهنمایی

جـزئیات شـهادت
تـاریخ شـهادت :
۱۳۶۷/۰۳/۰۹
کـشور شـهادت :
عراق
مـحل شـهادت :
شاخ شمیران
عـملیـات :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
نـحوه شـهادت :
اصابت ترکش
اطـلاعات مـزار
مـحل مـزار :
بهشت زهرا (س)
وضـعیت پـیکر :
مـشـخـص
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
۲۹
ردیـف :
۵
شـماره :
۸
شهید علی اکبر صادقی...
زندگينامه :
شهيد حاج علي اکبر صادقي متولد 1341/1/14 در پاريز از توابع سيرجان که در دوران جنگ پيک لشکر 27 محمد رسول الله (ص) بود در عمليات وافجر 4 در تاريخ 1362/8/7 به شهادت رسيد.
بیست و چهارم فروردین ۱۳۴۱، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی، خوار و بار فروش بود و مادرش،ملوک نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. پاسدار بود. ازدواج کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. نهم خرداد ۱۳۶۷، در شاخ شمیران عراق بر اثر اصابت ترکش به دو پا شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است. برادرش علی اصغر نیز شهید شده است.
خلاصه زندگی نامه
پاسدار قهرمان اسلام شهید علی اکبر صادقی در ۱۳۴۱/۰۱/۱۴ در پاریز از توابع سیرجان چشم به جهان گشود و تحصیلات را تا دیپلم گذراند ، او فردی با تقوی و خوش اخلاق بود روحیه ی شهادت طلبی وایثار گری قوی در وی دیده میشد .او در سال های جنگ پیک لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بودند. ایشان همچنین فرمانده حوزه ۲۵۱ منطقه ۱۷ که آن زمان حوزه ۱۵ شهری محسوب می شد بود.علی اکبر برای دفاع از ناموس و وطن خویش و مقابله با دشمن به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفت و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۳/۰۳/۰۹ در منطقه مریوان ودرعملیات والفجر۴ به مقام شهادت نائل شد .
برادر شهیدش علی اصغر

شهید علی اصغر صادقی سالهای اول جنگ یک دستش را وقتی داشت مین خنثی می کرد از دست داده بود. علی اصغر برادر شهید علی اکبر بود که درتاریخ ۱۳۶۶/۱۰/۲۵ در عملیات بیت المقدس ۲ در شمال سلیمانیه عراق به شهادت رسید. علی اصغر تنها ۲۱ سال داشت و از علی اکبر کوچکتر بود.
باخبر بودن علی اکبر از شهادتش
پس از شهادت علی اصغر ،علی اکبر پیکر برادرش رو خودش توی آرامگاه ابدیش گذاشت و بعد از دفنش با پا روی قبر بغلی که خالی بود کوبید و گفت علی اصغر اینجا رو برای من نگهدار.انگار از شهادتش خبر داشت.به پدرش هم گفت فعلا تابلو سفارش نده. من که شهید شدم اونوقت یه تابلوی دوتایی سفارش بده.کسی اون موقع باورش نشد اما ۵ ماه بعد علی اکبر همون جایی دفن شد که خودش نشون داده بود. و پدر هم یه تابلوی دوتایی ساخت و بالای سر این دو کبوتر شهید نصب کرد.
منبع: کاشان حامی
چند خاطره از شهيدعلی اکبر صادقي :
علي اكبر و ازدواج :
بالاخره با اصرار من قبول كرد كه ازدواج كند.
قبل از اينكه به مكه بروم،رفتيم خانمش را آورديم و تحويلش داديم.
وقتي برگشتم متوجه شدم كه خانمش را تحويل نگرفته.
به خانمش گفته بود:الان وقت اين حرفها نيست.
ما مرد جنگيم.اگر جنگ تمام شد،مي آيم و زندگي مي كنيم وگرنه جوانهاي مردم بروند شهيد بشوند،ما دنبال اين كارها باشيم؟نه.
شما هم بعد از من مي تواني براي خود تصميم بگيري.
من راضي نيستم دختري را به خانه بياورم و با رفتنم باعث عذاب و ناراحتي او شوم.
فقط به اين خاطر رفتيم عقد كرديم كه اولا به شرع خدا و پيامبر عمل كرده باشيم،ثانيا بعضي ها چشم پدر و مادرم را كور نكنند.
علی اکبر و تویوتا :
با حاج اکبر رفتیم منطقه.
یک تویوتای صفر دادن به من که روزی دو سه بار می رفتم خط و بر می گشتم.
یکبار توی راه،حاج اکبر رو دیدم.
یک سربالایی بود.تویوتا را گذاشتم پایین و پیاده رفتم بالا.
بعد از حال و احوال کردن گفت:با چی اومدی؟
گفتم:با ماشین.
گفت:چرا نیاوردیش بالا؟
گفتم:خراب می شه.
یک تویوتای کالسکه ای پشت چادر داشت،نشونم داد و گفت:این ماشینه،نه ماشین تو.
گفتم:این ماشین به درد نمی خوره.ماشین من حرف نداره.
گذشت تا روزی که مجروح شد و من برای عیادت او به بیمارستان رفتم،تا دیدمش گفتم:دیدی ماشینت به درد نمی خوره.چیکارت کرد.بهت وفا نکرد.
گفت:دیدی که ماشین وسیله خیر شد و منو به کجا رسوند.