یعنی شما میدانستید که محمدحسین روزی شهید میشود؟
پدر شهید حمزه: حدس میزدم. حالا که صحبتش پیش آمد این را هم اضافه کنم که ما ارتباط روحانی باهم داشتیم و محمدحسین در شب شهادتش مانند یک شوک به خواب من آمد و خبر شهادت خودش را به من داد.
تسنیم: بهعنوان یک خانواده شهید مدافع حرم حرفی با مردم و مسئولان دارید؟
پدر شهید حمزه: محمدحسین در کنار همه فعالیتهایی که انجام میداد؛ یک روحیه سیاسی داشت و تمام اخبار سیاسی را رصد میکرد. مردم همیشه پایکار هستند و دغدغهای از آنان نداریم. بیشتر دغدغه ما مسئولان هستند که ضعف مدیریتی در جامعه ما بیداد میکند.
من نه بهعنوان پدر شهید حمزه، بلکه بهعنوان یک رزمنده و یک نفر از جامعه بزرگ ایران میخواهم که مسئولان به یک سؤال من پاسخ دهند.
جهان سلطه ازیکطرف دنیا به اینجا آمده و به دنبال منافع مادی و زیادهخواهیهای دنیوی خود در ایران جستوجو میکند؛ ما نیز انقلاب کردیم و در انقلاب اعلام کردیم که در هر جا که نام خدا بدرخشد منافع ما نیز آنجا هست.مسئولان برای ما تعیین کنید در کجا خدا نیست که ما آنجا پا نگذاریم؟ چرا برخی از مسئولان در مسئله سوریه و مقاومت کوتاهی میکنند؟اگر واقعاً انقلابی و پیرو خط امام هستیم؛ پس باید سنگرهای بلند جهان را فتح کنیم و پرچم اسلام را در بلندترین قلههای جهان به اهتزاز در آوریم.
در 100 کیلومتری حلب شهری است به نام رقه که داعش در زمانی که وجود داشت آنجا را مرکز حکومت خود میدانست. رقه جایی است که حضرت علی (ع) در آن جنگ صفین را انجام داده و در آنجا 4 هزار شهید صدر اسلام دفن شده است. حضرت علی (ع) که اهل مدینه بود چگونه در سوریه جنگ صفین را انجام داد؟
جناب آقای حمزه! به عنوان پدری که پسر جوان خود را در راه آرمانهای انقلاب و اسلام فدا کرده است؛ چه صحبتی با جوانان مخاطب این مصاحبه دارید؟
پدر شهید حمزه: سه عامل در انحراف و هدایت انسان مؤثر است. اول "خانواده "، دوم "محیط یا جامعه " و سوم "اراده انسان ".
خیلیها در محیطهای خوبی بزرگ میشوند؛ ولی خوب تربیت نمیشوند و تعداد زیادی هم در ابتدا خوب بودند اما با گذشت زمان سرشت آنان عوض شد.
خیلیها هم در محیطهای خوبی نبودند؛ اما سرنوشت خوبی نصیب آنان شد. چیزی که باید به آن خیلی توجه کنیم این است که اراده انسان در این میان بسیار مهم است.

محمدحسین از جامعه و از خانواده خود بهخوبی استفاده و با اراده خود مسیر زندگیاش را انتخاب کرد.
توصیه من به جوانان این است که ضعفهای خود را به گردن محیط پیرامون و خانواده نیندازند؛ چراکه خداوند انسان را از یک نعمت مهم تفکر و اختیار بهرهمند کرده است. انسانها باقدرت و ارادهای که دارند میتوانند آسمانها را فتح کنند. این اراده میتواند انسانها را به بالاترین مراتب یا خدایناکرده به پایینترین سطح برساند.
آخرین جملهای که دوست دارید به شهید بگویید؟
پدر شهید حمزه: امیدوارم شفاعت من را نزد حضرت زینب (س) بکند.
خاطرات شهید محمدحسین حمزه در 218 صفحه
کتاب «حمزه» نوشته علیرضا کلامی شامل خاطرات شهید مدافع حرم محمدحسین حمزه توسط انتشارات خط مقدم منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، این اثر با یک روایت خطی شمایی کلی از زندگی اینشهید مدافع حرم ارائه میکند. به اینترتیب، کتاب «حمزه» دربرگیرنده خاطرات شهید مورد اشاره از لحظه کودکی تا شهادت است که اینخاطرات در گفتگو و مصاحبه با دوستان و اعضای خانواده وی گردآوری شدهاند.
نویسنده کتاب میگوید تلاشش از تهیه اینکتاب، این بوده که زندگی یک رزمنده را به دست خواننده برساند نه این که به اصطلاح یک «دائرهالمعارف» بنویسد. در قالبی هم که برای کتاب انتخاب کرده، برشی از زوایای مختلف زندگی شهید به تصویر کشیده میشود نه تمام آن.
در بخشی از اینکتاب با عنوان «جر و بحث دوشکایی» آمده است:
سر مطالب درسی و تئوری، یک بار بینمان بحثی پیش آمد. یکهو از کوره در رفتم و جلوی جمع، به او حرفهای تندی زدم و گفتم تو تازه وارد هستی و ما همیشه مأموریّتم و چنین و چنان. عصبانی بودم. چیزی نگفت. حتّی بعد، خودش پا پیش گذاشت و معذرتخواهی کرد. او نشسته بود و من بالاسرش ایستاده بودم و بهش میگفتم: «تو هیچی نمیفهمی»!
بحث از سلاح دوشکا شروع شد. توی بگومگو هرچه میگفتم قبول نمیکرد. فکر میکردم دارد اشتباه میکند. بعد فهمیدم اشتباه از من بوده و او درست میگوید. ولی او آمد و ازم معذرتخواهی کرد و گفت: «ببخشید»! از شرمندگی نمیدانستم چه بگویم. من هم عذرخواهی کردم.
شهید حمزه متولد سال ۱۳۶۵ است که سال ۱۳۹۵ در سن سیسالگی در سوریه به شهادت رسید.
بخش دیگری از کتاب «حمزه» که به خاطرات همسر شهید حمزه اختصاص دارد، به اینترتیب است:
عادت داشت هر وقت از سفر برمیگشت، یک چیزی میگرفت. مأموریت هم بود، دست خالی نمیآمد. از همان اوّل زندگی، کارهای هیجانی و شگفتآور کم نداشت. یکبار یک دست لباس هندی گرفته بود و وقتِ آمدن، گیر داده بود تنم کنم. میگفتم: «من فکرِ توام زودتر بیای، تو فکر چی هستی»؟!
یا یکبار ساعت سه نصفِ شب من را بیدار کرد و گفت: «بنشین»؛ نشستم. گفت: «چشماتو ببند». نمیفهمیدم چه میگوید. گیجِ خواب گفتم: «تو این تاریکی»؟! گفت: «تو ببند»! بستم. گفت: «دستتو بده.» غُرغُرکنان گفتم: «بیا». بعد از کلّی هیجان دادن به قضیه، برق را روشن کرد و النگوی توی دستم را نشان داد و گفت: «قشنگه»؟ مثلاً هدیه خریده بود! با چشمِ نیمهباز بهش خیره شدم. لبخند زد و گفت: «دوست داشتم اینطوری بدم بهت خب»! گفتم: «تو حالت خوبه محمدحسین؟! مُخِت کار میکنه»؟!
مطالب اینکتاب در حجم ۲۱۸ صفحه گردآوری و منتشر شدهاند.
فرازی از وصیت نامه شهید:
,
با سلام خدمت کسانیکه وصیت نامه این حقیر را می خوانند این وصیت نامه را می نویسم چراکه یک مسلمان و مومن واقعی باید همانند بزرگان دین به فکر آخرت خویش باشد و از یاد مرگ غافل نباشد و وصیت نامه و کفنش آماده باشد.
,
نمی دانم زمانی که این وصیت نامه به دستتان می رسد در چه حالی هستید ولی خواهش می کنم قبل از هرکاری برای اینجانب وصیت نامه را حتما بخوانید تا حق الناس گردن کسی نباشد.
,
پدر و مادر عزیزم که خداوند شما را حفظ کند و سلامت باشید و سالهای سال در کنار هم به خوشی زندگی کنید و خدا را شکر می کنم بعد از خودش و ائمه ، شما را پشتوانه اینجانب قرار داد تا در زندگی موفق باشم و هر آنچه که دارم از دعای خیر شما عزیزان است.
,
پدر عزیزم شرمنده که اینگونه وصیت می کنم ولی خودتان به این حقیر آموختید که مال حلال در بیاورم و حتی لقمه ای مال حرام و شبهه ناک مصرف نکنم و حق الناس را رعایت کنم.
,
خدا را شکر که از مال دنیا مقدار کمی به ما رسید که تا جایی که توانستم هرسال خمس آن را حساب کرده ام و حساب آن را همسر عزیزم دارد.
,
و به دوستان و عزیزان همکار توصیه می کنم که در حساب سال خود کوتاهی نکنند و وقتی اضافه تر هم بدهید چراکه این مال به صورت امانت در دست شما قرار گرفته و اگر این امانت الهی را بازنگردانید بدانید که هم در دنیا و هم در آخرت پشیمان می شوید و حتی در زمان ظهور حضرت ولی عصر اول از حساب سالتان سوال می کنند.
,
و اما بدانید ای فرزندانم محمد محسن و زینب گلم ( البته شاید سومی هم در راه باشد و من بی خبر ) که دشمن به هر روش می خواهد شما را نابود کند با هر ابزاری وارد می شود؛ هوشیار باشید که اسیر زیبایی هایی که دشمن فراهم می کند نشوید چراکه می خواهد اول دینتان را از دنیایتان جدا کند و بعد دینتان را از بین ببرد در آخر هم خودتان را ؛ پس خودتان را با سلاح معنویت تقویت کنید و برای رسیدن به این سلاح از خدا کمک بخواهید و در راه اهل بیت حرکت کنید و پشتوانه ولایت مطلقه فقیه باشید.
,
,
در آخر هم چند نکته:
, در آخر هم چند نکته:,
مراقب دشمنی دشمنان و منافقان باشید چرا که شما هرزمان که توانستید خصلت گرگ و روباه و خوک را عوض کنید می توانید دشمنی آمریکا و انگلیس و آل سعود را هم از بین ببرید؛ بدانید ولایت مطلقه فقیه عین ولایت امام زمان (عج) و پیامبر اعظم (ص) و ولایت خداوند است؛ هرکس که این ولایت را در آشکارا و پنهان قبول ندارد و فکر می کند که دیکتاتوری است؛ بدانید که با این کار تمام زندگی خود را زیر سوال برده و زندگیش باطل و بر باد فنا استوار است.
,
عزیزان و همکاران گرامی بروید با ولایت مطلقه فقیه آشنا شوید و با ریشه و وجود آن شناخت پیدا کنید و گرنه بدانید اگر آشنا نشوید دیر یا زود پایه های اعتقادتان متزلزل می شود و نابود می شوید.
,
و دیگر اینکه در خصوص مطالب و سخنان مقام معظم رهبری دقت کنید و جمله جمله سخنان ایشان را تجزیه و تحلیل کنید و گوش فرا دهید چرا که حتی در کوچکترین سخن ایشان هزاران نکته نهفته است. و بعضی سخنان ایشان را آیندگان می فهمند و در حد فهم کنونی ما نیست.
,
فرزندان عزیزتر از جانم بدانید که پدر شما برای هدف بزرگتری رفت تا در آینده جلو شما و مردم و مخصوصا خداوند شرمنده نباشد و به توصیه امیرالمومنین (ع) که فرمودند : جنگی که داخل مرزهای یک مملکت انجام شود مایه نابودی آن ملت می شود را گوش کرده ام تا خدای ناکرده شما در آینده آسیبی نبینید.
,
درس خود را بخوانید و از نظر اعتقادی و عملی پیشرفت کنید و در تمام مراحل به رضای خدا بیندیشید و سعی تان اینگونه باشد که دل رهبر انقلاب را همیشه شاد کنید.
,
همه چیز این دنیا فانی است و مرگ و آخرتی هست که باید هرلحظه به یاد آن باشیم و بعد از هر سختی ، آسانی خداوند قرار داده چه در این دنیا و چه در آخرت. و همیشه آماده مرگ باشید به طور مثال همین چند وقتی که ما آماده ماموریت بودیم به واقع شخصا سعی می کردم که کارهای خود را انجام دهم بعد بروم ماموریت؛ به واقع شخصا احساس می کردم هرلحظه مرگ کنارم است؛ به خاطر همین کارهای خود را دقیق انجام می دادم.
و اما مادر عزیزم:
, و اما مادر عزیزم:,
می دانم که خیلی ناراحتی و غم داری ؛ در زمان حیاتم به خاطر این حقیر چه رنجهای بسیار که نکشیدی و من نادان هم نتوانستم رضایتت را جلب کنم ولی خواهشی که دارم همانند ننه حاجی که فرزندانش ، دوپسر خود را تقدیم این انقلاب و اسلام نمودو فقط برای مظلومیت ائمه گریست و هرگز شکایتی هم نکرد ؛ امیدوارم خدا هم به شما صبر بدهد و این مصیبت را تحمل کنید و فقط و فقط برای مظلومیت حضرت زهرا (س) و اباعبدلله گریه کنید.
,
مادر عزیزم این فرزند گنهکار و سر تا پا تقصیر ، برای رضای خدا رفت تا از حریم ولایت دفاع کند و همه بدانند اگر پرچم ولایت را نشناسند و دفاع نکنند ماجرا و حوادث سال 61 هجری دوباره رقم می خورد و دوباره ولایت را می کشند و اهل بیتش را به اسارت می برند.
,
پس فقط بصیرت خود را حفظ نمایید و نکات واقعه عاشورا را مرور کنید و درس عبرت بگیرید که خدای نکرده به خاطر اشک ریختن شما به خاطر مصیبت وارده به شما دل امام خامنه ای بشکند که اگر اینگونه شود حضرت زهرا ناراحت شده و مایه نزول عذاب می شود.
,
مادر عزیزم از خدا خواستم که به گونه ای مرا قبول کند که جنازه این حقیر باز نگردد و یا درصورت بازگشتن سالم نماند و از پیکر اباعبدالله الحسین پاره پاره تر باشد چراکه اگر سالم باشد جلو مادرمان حضرت زهرا شرمنده می شوم و پاسخی ندارم به ایشان بدهم.
,
وای بر ما که روزی حضرت زهرا (س) از ما شکایت کند که شکایت ایشان مایه عذاب الهی است.
,
همسر عزیزم
, همسر عزیزم,
از پدر و مادرت حلالیت برایم بگیر چرا که کوتاهی بسیاری در خصوص ایشان داشته ام و امیدوارم در آن دنیا با ائمه اطهار محشور گردند.
,
به تمام پدران و مادران می گویم برای فرزندانتان دعای خیر و عاقبت به خیری کنید و تا می توانید از نفرین دوری کنید.
,
در آخر هم از تمام عزیزان و رفقا و اطرافیان و دوستان و آشنایان حلالیت می خواهم و امیدوارم کوتاهی های اینجانب را ببخشند و برایم دعا کنند
,
امیدوارم همه تان آن دنیا با حضرت زهرا (س) محشور شوید و سعی کنید تا می توانید برای فرج و سلامتی امام زمان (عج) قرآن بخوانید و دعا کنید و سلامتی مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای را هم فراموش نکنید.
,
,
والسلام
,
بنده حقیر خدا
,
محمد حسین حمزه
,
4/7/94
,
وصیت نامه شهیدمدافع حرم شهید محمد حسین حمزه
فرزندان عزیزتر از جانم، بدانید ولایت مطلقه فقیه یعنی ولایت امام زمان(عج) و پیامبر اعظم(ص) و ولایت خداوند. هرکس که این ولایت را در آشکار و پنهان قبول ندارد و فکر میکند که دیکتاتوری است، بداند که با این کار تمام زندگی خود را زیر سوال برده و زندگیاش باطل و بر باد فنا استوار است.
- و اما بدانید ای فرزندانم، محمد محسن و زینب گلم (البته شاید سومی هم در راه باشد و من بی خبرم) که دشمن به هر روشی میخواهد شما را نابود کند و با هر ابزاری وارد میشود. هوشیار باشید که اسیر زیباییهایی که دشمن فراهم میکند نشوید. چرا که اول میخواهد دینتان را از دنیایتان جدا کند و بعد دینتان را از بین ببرد و در آخر هم خودتان را.