eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.6هزار عکس
17.6هزار ویدیو
349 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ شهیدی که با توسل به امام حسین(ع) پاسدار شد 🔸همسر مکرمه شهید «حسین آقادادی» از شهدای مدافع حرم ، چنین روایت می‌کند: 🔹در مراحل استخدام ایشان در سپاه ،گفتند نمره چشمتان بالاست و امکان استخدام نیست. ناراحت شد و گفت مگر هیچ‌کدام از افرادی که در سپاه هستند عینک نمی‌زنند؟ برایش خیلی سخت بود. حسین آقا به آقا اباعبدالله الحسین علیه‌السلام خیلی ارادت داشت و همیشه ایشان را مولا خطاب می‌کرد؛ لذا به ایشان توسل کرد و زیارت عاشورا خواند و مادرش هم نذر کرد که مشکلش برطرف شود. خودش می‌گفت وقتی زیارت عاشورا را با چهل لعن و سلام خواندم گره کارم باز شد. از سپاه تماس گرفتند که یک بار دیگر بیایید. وقتی که رفت گفتند که مشکلی نیست و می‌توانید وارد شوید. یعنی به همین راحتی گزینش شد، ثبت‌نام کرد و بعد هم رسمی ‌شد.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
✅ شهیدی که با توسل به امام حسین(ع) پاسدار شد 🔸همسر مکرمه شهید «حسین آقادادی» از شهدای مدافع حرم ، چ
وقتی حرف از شهادت می‌شود رشادت و شجاعت و جوانمردی به یادمان می‌آید؛ یادمان می‌آید که مردان و زنانی که به شهادت رسیدند کمی با دیگران متفاوت بودند، متفاوت از این جهت که در این دنیا بند نبودند، گویی از همان ابتدا به دنبال آرزوی خود رفته‌اند و عطش شهادت آنها را از هر چه متعلق به این دنیاست دور کرده است. اما وقتی حرف از دلتنگی و نبودن شهدایمان به میان می‌آید این ما هستیم که غمی عمیق به دل‌هایمان می‌نشیند و غصه می‌خوریم که چرا این انسان‌های نازنین کنار ما نیستند تا دنیا را برایمان به جای بهتری تبدیل کنند. جای جوانان و زنان و مردانی که چشم بر همه دنیا و متعلقاتش بستند و راهی میدان مبارزه شدند در میان ما خالیست، انسان‌هایی که هر کدام در زمینه‌هایی متفاوت دارای استعدادها و توانایی‌هایی بودند که در صورت زنده ماندن می‌توانستند برای جامعه اسلام و ایران مفید باشند، اما آرزوی شهادت به آنها اجازه نداد تا دنیا را برای ما به مکانی بهتر تبدیل کنند. یکی از شهدایی که برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) عازم سوریه شد و به آرزویش رسید، شهید حسین آقادادی است. او یکی از افراد تحصیلکرده و مفید برای جامعه بود که شهادت را به تمام خوبی‌های دنیا ترجیح داد و رخت بربست و آسمانی شد.
شهید حسین آقادادی 2 فروردین 1353 در اصفهان چشم به دنیا گشود، حسین تحصیلات ابتدایی خود را از سال 60 در دبستان شهید محمد قضاوی ناحیه 4  اصفهان آغاز کرد، در 16  اردیبهشت سال 61  برادر بزرگش اکبر در عملیات بیت المقدس شهید شد در حالی که حسین تنها 8  سال داشت اما از همان کودکی تصمیم گرفت در مسیر برادر که همان خط ولایت است قدم بگذارد. درجه ستوان دومی نخستین درجه نظامی بود که در طول خدمت خود در سپاه پاسداران به آن نائل شد و درجه سرداری آخرین درجه‌ای است که پس از شهادت به پاس خدمات فراوان به ایشان اعطا شد. شهید آقادادی صاحب سه فرزند به نام‌های فاطمه زهرا، ریحانه و محمدرضا است.
شهید آقادادی پاسداری نمونه، با اخلاق و خوش سیرت از نظر اخلاقی بسیار خوش سیرت و صادق و با محبت بود، درمحل کار با دوستان و همکاران و حتی سربازان بسیار مهربان و خوش برخورد بود نسبت به مافوق خود بسیار با احترام و خاضع و گوش به فرمان بود. در مورد پست‌ها، کارها و ماموریت‌هایی که به او محول می‌شد نه تنها اعتراضی نمی‌کرد بلکه با تمام توان سعی می‌کرد آن عمل را به بهترین شکل ممکن انجام دهد به خاطر همین حسن خلق و انجام وظیفه چندین مرتبه به عنوان پاسدار نمونه معرفی شد.
تاکید شهید آقادادی به حجاب همسر شهید حسین آقادادی در مورد زندگی مشترکش با این شهید ولایت مدار گفت: آقا حسین فروردین 53 به دنیا آمد و 26 مهر 96 به شهادت رسید و 4 آبان همان سال در گلستان شهدا اصفهان در کنار مزار برادر شهیدش به خاک سپرده شد. لیلا مقاره عابد افزود: حسین آقا، به حجاب تاکید بسیار داشتند و به گفته خودشان در همان زمان خواستگاری از طرز چادر گرفتن من، خوششان آمده بود. حتی به حفظ حجاب دو دخترم تاکید بسیار داشتند و خدا را شکر که فرزندانم به این امر واقف بودند. وی با بیان اینکه حسین آقا سپاه را به دلیل بار معنوی‌اش انتخاب کرد و در ابتدای ورود در یگان گروه مهندسی 40 صاحب الزمان(عج) شروع به کار کرد، گفت: قسمتی که حسین آقا خدمت می‌کرد سختی‌های خودش را داشت و به واسطه شغلش ماموریت زیاد می‌رفت ولی به دلیل اینکه هر دو عاشق سپاه بودیم، همه این سختی‌ها برایمان شیرین بود و این آرامش را خدا به ما هدیه کرد.
زندگی و طرز رفتار شهید آقادادی برای رسیدن به شهادت بود همسر شهید آقادادی بیان کرد: همسرم روی لقمه‌ای که به خانه می‌آورد حساس بود و اگر مسئولیتی به گردن می‌گرفت تا آخرش می‌رفت و به یاد ندارم کاری را نیمه کاره رها کرده باشد. وی با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی شهید آقادادی که او را به شهادت نزدیک می‌کرد، اظهار داشت: زندگی و طرز رفتارش برای رسیدن به شهادت بود. تک تک نفس‌هایش در زندگی برای خدا خلاصه می‌شد و برای شهادت زندگی می‌کرد و همین عامل سبب شد تا نفس آخرش در راه دفاع از حریم اسلام برود و لباس شهادت را برتن کند.
شهیدی که نماز شبش هرگز ترک نشد مقاره عابد گفت: شهید آقادادی از 15 سالگی با تاکید پدر مرحومش، نماز شب می‌خواند و به یاد ندارم نماز شبش ترک شده باشد. تاکید بسیار به نماز جماعت و نماز اول وقت داشت و اگر از سرکار به خانه می‌آمد و در بین راه اذان می‌شد، به سرعت به نزدیک‌ترین مسجد می‌رفت و نماز اول وقتش را می‌خواند. وی ادامه داد: حسین آقا زیارت عاشورای بعد از نماز صبحش را هیچ گاه فراموش نمی‌کرد و به خاطر می‌آورم که اگر فرصت کمی برای قرائت زیارت عاشورا داشت، در مسیر رفتن به سرکار، زیارت عاشورای امام حسین(ع)، دعای عهد و زیارت امام زمان (عج) را می‌خواند. همسرم تاکید می‌کرد که باید هر صبح تجدید میثاقمان با امام زمان (عج) را انجام دهیم.
مهم‌ترین حرف در منزل شهید آقادادی پشتیبانی از ولایت فقیه بود همسر شهید آقادادی با بیان اینکه حرف نخست در منزل ما پشتیبانی از ولایت فقیه بود، گفت: همسرم گوش به فرمان رهبری بود و حد و اندازه علاقه‌اش به ولایت فقیه قابل توصیف نیست. حرف نخست در منزل ما این بود که باید پشتیبان ولایت فقیه بود و لحظه‌ای از خط ولایت خارج نشد. حتی بچه‌ها را ولایتی بار آورد. مقاره عابد با اشاره به اعزام همسرش به سوریه و آرزوی شهادت او، اظهار داشت: دو سالی بود که در نوبت اعزام به سوریه بودند و دائم پیگیر این مطلب بودند. عشق شهادت از ذهنش دور نمی‌شد و به این واسطه در همه مراسم تشییع شهدا شرکت می‌کرد تا متوسل به شهدا شود. بعد از پایان دهه اول محرم سال 96، طی تماسی به ایشان گفتند که برای رفتن به سوریه آماده باش. 19 مهر 96 به سوریه اعزام شد.
سجده شکر بجا آوردم؛ همسرم به آرزویش رسیده بود وی افزود: حسین آقا دوست داشت شهید شود ولی انجام تکلیف برای همسرم خیلی مهم‌تر بود و دائم به من می‌گفت: دعا کن تا مفید باشم. می‌دانستم که حسین آقا شهید می‌شود زیرا در رفتارش در طول زندگی، فرجامی جز شهادت نمی‌دیدم. همسر شهید آقادادی با اشاره به نحوه شهادت این شهید بزرگوار گفت: 26 مهرماه 96 در حمله گروه تکفیری داعش به پاسگاهی در سوریه، پاسدار شهید حسین آقادادی از ناحیه قلب و گردن به شهادت رسیدند و در تاریخ پنج شنبه 8 آذر 96 در گلستان شهدا و در کنار مزار برادر شهیدشان اکبر آقادادی از شهدای دفاع مقدس، تدفین شدند. وی افزود: تا 3 روز بعد از شهادت همسرم نمی‌دانستم که حسین آقا شهید شده‌اند ولی از همان روزهای شهادتشان، آرامش عجیبی بر من و فرزندانم حاصل شده بود به گونه‌ای که انگار خداوند خبر شهادت همسرم را زودتر به ما هدیه کرد. زمانی که تابوت همسرم را به فرودگاه اصفهان منتقل کردند، به دلیل اینکه خداوند این قربانی را از ما پذیرفته است، در مقابل تابوت همسرم سجده شکر به جا آوردم.
شهید حسین آقادادی شهید حسین آقادادی در تاریخ ۱۳۵۳/۰۱/۰۲ در اصفهان چشم به جهان گشود. ایشان در سن ۴۳ سالگی در تاریخ ۱۳۹۶/۰۷/۲۶ و در دیرالزور، سوریه به مقام والای شهادت رسید.
در بامداد جمعه مصادف با دومین روز عید نوروز ۱۳۵۳ ه. ش در بیمارستان شهید بهشتی اصفهان کودکی چشم به جهان گشود که پدر او را حسین نامید. ایشان در یک خانواده مذهبی و طبقه متوسط از نظر اقتصادی رشد نمود از جهت ظاهری پسری زیبا. سفید روی با چشمان درشت سبز رنگ بود بسیار پر نشاط و شلوغ اما در عین حال با دیگران خوب ارتباط برقرار می کرد. شهید حسین آقادادی تحصیلات ابتدایی خود را از سال ۶۰ در دبستان شهید محمد قضاوی ناحیه ۴ اصفهان آغاز کرد در ۱۶ اردیبهشت سال ۶۱ برادر بزرگوارش اکبر در عملیات بیت المقدس شهید شد در حالی که حسین تنها ۸ سال داشت اما از همان کودکی تصمیم گرفت در مسیر برادر. که همان خط ولایت است قدم بگذارد وی پس از اتمام دوره‌ی ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شهید دکتر چمران شد و چون هنوز جنگ تحمیلی ادامه داشت تصمیم گرفت وارد بسیج شود و به عنوان نیروی بسیجی به جبهه اعزام شود. به خاطر سن کم پذیرفته نشد لذا با دست بردن در شناسنامه خود سنش را افزایش داد و ثبت نام نمود در دوره‌ی آموزشی هم شرکت کرد ولی به خاطر بی تابی مادر از شهادت و مجروحیت دو فرزند بزرگتر شان با مسئول پایگاه صحبت کردند و در خواست کردند که او را بر گردانند همین طور هم شد. شهید حسین آقادادی پس از اتمام دوره‌ی راهنمایی در هنرستان فنی کاوه در رشته ساختمان مشغول تحصیل شد پس از کسب دیپلم هنرستان در کنکور سراسری شرکت نمود رشته مهندسی عمران – عمران دانشگاه مهاجر اصفهان قبول شد ضمن تحصیل به طور پاره وقت کار می کرد تا بتواند مخارج تحصیل را بدست آورد. در مسابقات ورزشی و علمی دانشگاه نیز شرکت می کرد و موفق به کسب رتبه‌ی اول کشوری در رشته‌ی دو میدانی زنجان و رتبه‌ی دوم کشوری مسابقات علمی معارف اسلامی کرمان شد. پس از اخذ مدرک فوق دیپلم و شرکت در کنکور کارشناسی ناپیوسته دانشگاه آزاد نجف آباد در رشته مهندسی عمران-عمران قبول شد – پس از تحصیل در این رشته سر انجام در۳۰ بهمن ۱۳۷۸ ه. ش مدرک کارشناسی ناپیوسته مهندس عمران –عمران را اخذ نمود.
در همین دوران بود که وارد هیئت رزمندگان شد و به عنوان خادم درب ورودی به خدمت گذاری عزاداران آقا ابا عبد الله الحسین علیه السلام اقدام نمود و این خدمت گذاری را تا آخرین محرم عمر پر برکت خویش ادامه داد. در ۱۶ مهرماه ۷۸ با دختری از خانواده مذهبی و قشر متوسط عقد کرد. پس از گذراندن ترم آخر با یکدیگر در مورد کار و شرایط آن و موقعیتهای کاری مشورت کردند. در نهایت بین دو کار استخدام در شهرداری و استخدام در سپاه پاسداران نیروی زمینی با در نظر گرفتن آرمان‌ها و اعتقادات و اهداف شان به این نتیجه رسیدند که ایشان وارد سپاه شود. لذا در همان ماه آخر سال ۷۸ کار‌های لازم برای استخدام در سپاه را شروع نمود. پس از انجام اقدامات اولیه استخدام در مرداد ماه ۷۹ به عضویت کادر ثابت نظامی در آمد. پس دوره‌ی آموزش عمومی پاسداری را در دانشکده علوم و فنون زرهی شیراز با کیفیت عالی در آذر ماه همان سال به اتمام رساند و در دی ماه هم رسما کار خود را در گروه مهندسی۴۰ صاحب الزمان (ع) آغاز کرد. درجه ستوان دومی اولین درجه نظامی بود که در طول خدمت خود در سپاه پاسداران نیروی زمینی به آن نائل شد و درجه‌ی سرداری آخرین درجه ایست که پس از شهادت به پاس خدمات فراوان به ایشان اعطا شدگ در تیر ماه سال ۸۰ رسما زندگی مشترک شان را آغاز نمودند که حاصل آن سه فرزند به نام‌های فاطمه زهرا ریحانه و محمد رضا است. از نظر اخلاقی بسیار خوش سیرت و صادق و با محبت بود درمحل کار با دوستان و همکاران و حتی سربازان بسیار مهربان و خوش برخورد بود نسبت به مافوق خود بسیار با احترام و خاضع و گوش به فرمان بود. درمورد پست‌ها کارها و ماموریت‌هایی که به شهید حسین آقادادی محول میشد نه تنها اعتراضی نمی کرد بلکه باتمام توان سعی می کرد، آن عمل را به بهترین شکل ممکن انجام دهد به خاطر همین حسن خلق و انجام وظیفه چندین مرتبه به عنوان پاسدار نمونه معرفی شد. در بین خانواده هم بسان همسری و پدری مهربان و دلسوز بود چه زمانی که در بین خانواده حضور داشت و چه زمانی که در ماموریت بود که این نشان از قدرت والای مدیریتی ایشان بود ماموریت‌های زیادی در نقاط مختلف کشور داشت تا این که در آخرین ماموریت خود در کشور سوریه در منطقه دیرالزور پس از ۵ روز خدمت خالصانه به دست داعش طی یک حمله‌ی غافلگیرانه به درجه‌ی رفیع شهادت که همان قرب الی الله است دست یافت.
پایه زندگی اش ایمان و اعتقاد به خداوند است، برای خدا زندگی می کند، درس می خواند و آن هنگام که باید شغلی برای روزی حلال برگزیند باز هم رضای حق را در نظر می گیرد و در نهایت لباس مقدس سپاه را برای خدمت و روزی حلال انتخاب می کند، انتخابی که راه را برای پروازش باز می کند و در این راه از همراهی و همیاری همسر و فرزندانش نیز بهره مند است و دلش را به راهی که انتخاب کرده گرم می کند.
ناگفته های همسر شهید مدافع حرم حسین آقادادی با اصفهان شرق: شهادت آرزوی همیشگی حسین در زندگی بود/ مقابل تابوت همسرم سجده شکر کردم همسر شهید مدافع حرم حسین آقادادی گفت: تک تک نفس هایش در زندگی برای خدا خلاصه می شد و برای شهادت زندگی می کرد و همین عامل باعث شد تا نفس آخرش در راه دفاع از حریم اسلام برود و لباس شهادت را برتن کند. به گزارش اصفهان شرق، مصاحبه از زهرا شجاعی؛ همه چیز از حضور در گلستان شهدای اصفهان شروع شد. دیدار با شهدایی که بدون هیچ بهانه ای رفتند تا روایت «بهشت را به بها دهند..» به درستی معنا شود. قصد زیارت قطعه شهدای مدافع حرم، قدم هایم را سرعت بخشیده بود و پس از قرائت زیارت شهدا، به سرعت راهم را به سمت چپ گلستان کج کردم. زمزمه لرزان «یا حسین(ع)» مادر شهیدی سرم را برای لحظه ای به قسمت ورودی گلستان شهدا چرخاند و بی اختیار جسمم برای زیارت شهید مدافع حرم ماه محرم به درب ورودی حرکت کرد. مزار مطهر شهید حسین آقادادی از شهدای مدافع حرم شهر اصفهان در قسمت ورودی گلستان شهدا رُخ نمایی می کرد و زیباتر اینکه به ما می فهماند که اگر برای حسین بن علی(ع) خالص و تمام عیار خادم شدی، در راه دفاع از حریم اسلام به نحو احسن تو را خریداری خواهند کرد.
«شهید حسین آقادادی، خادم الحسین هیئت رزمندگان اصفهان» را باید به درستی شناخت و برای این آشنایی باید عزمم را برای حضور در منزلی آماده می کردم که مرد آن خانه، روایت یک دلدادگی تمام عیار شده و عشق سرشارش به عمه جان زینب، تابلوی عاشقی به سبک مدافعان حرم را به ستون استوار زندگی نصب کرده بود. قلبم برای حضور در منزل شهید حسین آقادادی زودتر آماده شد و پایم راه بلد حضور، در کنار زنی بود که صبر و ایثارش را از مادرش زهرا(س) به ارث برد تا با زیبایی غیر قابل وصف، مرد زندگی اش را به دست خواهر سالار کربلا بسپارد تا سهمش از زندگی 18 ساله با «حسین»، مرور خاطرات مردانگی و معرفت همسر باشد. سعادت نصیب من شد تا در جمعه سرد زمستان و در آستانه میلاد حضرت زینب(س) در منزل شهید حسین آقادادی حضور یابم و روایت عاشقانه های ناتمام را به تصویر کشم. زمانی که وارد منزل شهید شدم، حضور یادگاران شهید و دیدن چهره آرام فاطمه زهرا 15 ساله، ریحانه 11 ساله و محمدرضا 3 ساله و نگاه آرام همسر شهید من را مصمم تر کرد و برایم فرصتی را سبب ساخت تا اجازه همراهی با آنها را داشته باشم. آنچه در ادامه می خوانید، گفتگوی زهرا شجاعی با لیلا مقاره عابد همسر شهید مدافع حرم حسین آقادادی است…
*خانم مقاره عابد، در ابتدا به منظور آشنایی بیشتر، شرح مختصری بر تقویم شمسی زندگی تان داشته باشید؟ لیلا مقاره عابد همسر شهید مدافع حرم و خادم الحسین(ع)، حسین آقادادی از اصفهان هستم و از زمان آشنایی تا شهادت همسرم، 18 سال به طول انجامید و 6شهادت حسین، مهر تاییدی بر زندگی سراسر عشق و ایمان مشترکمان زد. همسرم متولد 2 فروردین 53 بود و در تاریخ 26 مهرماه 96 آسمانی شد و پنج شنبه 4 آبان 96 در گلستان شهدای اصفهان و در کنار برادر شهیدش به خاک سپرده شد. *ملاک ازدواج شما چه بود و چطور با شهید آقا دادی آشنا شدید؟ زمانی که حسین آقا تصمیم به ازدواج گرفته بود، در دوره کارشناسی مهندسی عمران دانشگاه نجف آباد تحصیل می کرد و همان زمان ها، خرج تحصیلش را از کار کردن در تعمیرگاه ساعت به دست می آورد تا بتواند روی پای خودش بایستد. از ایمان هم کم نداشت و همین امر باعث شد تا در زمان خواستگاری اصلا از دارایی اش نپرسم. در کل برای یک خانواده مذهبی ایمان و رزق حلال، اصلی ترین ملاک در انتخاب همسر است و خانواده من به دلیل دیدن این دو رکن در وجود حسین آقا، راضی به ازدواج من و ایشان شدند. البته باید این مطلب را بگویم که خودم هیچ شناخت و یا آشنایی قبلی با ایشان نداشتم و به این دلیل از امام زمان(عج) خواستم تا واسطه ازدواج من و حسین شود زیرا می دانستم وقتی خدا و امام زمان انتخاب کنند، به همه ویژگی های وجودی شخص واقف هستند. *ملاک شهید در ازدواج چه بود؟ حسین آقا، به حجاب تاکید بسیار داشتند و به گفته خودشان در همان زمان خواستگاری از طرز چادر گرفتن من، خوششان آمده بود. حتی به حفظ حجاب دو دخترم تاکید بسیار داشتند و خدا را شکر که فرزندانم به این امر واقف بودند.
*چه تاریخی عقد کردید و نحوه برگزاری مراسم چگونه بود؟ امام زمان را برای مراسم عقد دعوت گرفته بود در تاریخ 16 مهر 78 به صورت خیلی ساده عقد کردیم، سفره عقد را پدرم درست کرد، کارت عقد هم نداشتیم و آغاز زندگی مشترکمان در تاریخ 7 تیر 79 بود. همسرم بعد عقد به من گفت که امام زمان را برای عقدمان دعوت گرفته است و امیدداشت که امام زمان در مراسم عروسی بدون گناهش حضور یابد. *چند فرزند حاصل زندگی شما و شهید است؟ حاصل زندگی مشترک من و شهید، سه فرزند به نام های فاطمه زهرا، ریحانه و محمد رضا است. فاطمه زهرا در تاریخ 30 دی 81 به دنیا آمد و طراوت دیگری به زندگی مشترک ما داد. ریحانه فرزند دوم بود و در 14 اردیبهشت 85 به جمع سه نفری ما پیوست. یادگار کوچک حسین آقا، پسر سه سال و نیمه ما محمدرضا هست که در تاریخ 5 شهریور 93 به دنیا آمد و امیدوارم بتواند اسحله پدرش را برای سربلندی اسلام به دست بگیرد. *از زمان ورود شهید به سپاه برای ما شرح دهید؟ پس از پایان یافتن تحصیلش در دوره کارشناسی، دو کار به حسین آقا پیشنهاد شد. از بین شهرداری و سپاه، به دلیل شناخت قبلی از این ارگان، به سپاه رفت و در این مسیر خودم نیز همراهی اش کردم زیرا با اخلاق و منش همسرم آشنا بودم. در طول دوره استخدام هر موقع به مشکلی برمی خورد، نذر آقا اباعبدالله(ع) می کرد و خیلی زود گره از کارش باز می شد و کلا هر زمان گرهی به کارش بود در خانه امام حسین را می زد. *از شغل شهید بیشتر بگویید؟ حسین آقا سپاه را به دلیل بار معنوی اش انتخاب کرد و در ابتدای ورود در یگان گروه مهندسی 40 صاحب الزمان(عج) شروع به کار کرد. قسمتی که حسین آقا خدمت می کرد سختی های خودش را داشت و به واسطه شغلش ماموریت زیاد می رفت ولی به دلیل اینکه هر دو عاشق سپاه بودیم، همه این سختی ها برایمان شیرین بود و این آرامش را خدا به ما هدیه کرد. *نظر همسرتان نسبت به بیت المال و حساسیت روزی حلال در زندگی چگونه بود؟ هیچ گاه از وقت کاری، برای زندگی و یا حتی هیئت که با گوشت و خونش عجین شده بود، اختصاص نمی داد و سعی می کرد در کارش حداکثر تلاش برای مفید بودن را داشته باشد. حتی زمانی که می خواست به سوریه برود، دائم می گفت: خدایا در سوریه مفید باشم…. در خاطرم است که همیشه به من تاکید می کرد که در پاسداری باید به نحو احسن برای سربلندی اسلام تلاش کرد و ثانیه ای از کار سپاه را فدای کاری دیگری نکرد و این تاکید همسرم از لحظه ورودش به سپاه تا شهادت بود. همسرم روی لقمه ای که به خانه می آورد حساس بود و اگر مسئولیتی به گردن می گرفت تا آخرش می رفت و به یاد ندارم کاری را نیمه کاره رها کرده باشد.
*چه شاخصه ای در وجود شهید آقا دادی وجود داشت که برای شهادت انتخاب شد؟ زندگی و طرز رفتارش برای رسیدن به شهادت بود/ دست بوس مادر بود تک تک نفس هایش در زندگی برای خدا خلاصه می شد و برای شهادت زندگی می کرد و همین عامل باعث شد تا نفس آخرش در راه دفاع از حریم اسلام برود و لباس شهادت را برتن کند. از 15 سالگی برحسب تاکید پدر مرحومش، نماز شب می خواند و به یاد ندارم نماز شبش ترک شده باشد. تاکید بسیار به نماز جماعت و نماز اول وقت داشت و اگر از سرکار به خانه می آمد و در بین راه اذان می شد، به سرعت به نزدیک ترین مسجد می رفت و نماز اول وقتش را می خواند. حسین آقا زیارت عاشورای بعد از نماز صبحش را هیچ گاه فراموش نمی کرد و به خاطر می آورم که اگر فرصت کمی برای قرائت زیارت داشت، در مسیر رفتن به سرکار، زیارت عاشورای امام حسین(ع)، دعای عهد و زیارت امام زمان را می خواند. همسرم تاکید می کرد که باید هر صبح تجدید میثاقمان با امام زمان را انجام دهیم. از احترام به مادر و خانواده کم نمی گذاشت و دست بوس مادرش بود.
*از عشق سرشار شهید به ولایت فقیه زیاد شنیده ایم، چه تاکیدی در این رابطه به خانواده داشت؟ حرف اول در منزل ما پشتیبانی از ولایت فقیه بود همسرم گوش به فرمان رهبری بود و حد و اندازه علاقه اش به ولایت فقیه قابل توصیف نیست. حرف اول در منزل ما این بود که باید پشتیبان ولایت فقیه بود و لحظه ای از خط ولایت خارج نشد. حتی بچه ها را ولایتی بار آورد. *گفتید همسرتان خادم امام حسین(ع) بود، از حضورش در هیئت رزمندگان بگویید؟ آخرین نوکری اهل بیت(ع) را قبل از شهادتش ادا کرد/ می خواست در راه امام حسین(ع) وجودش فدا شود از ابتدای جوانی وارد هیئت رزمندگان اصفهان شد و آخرین نوکری اش، دهه اول محرم امسال بود. دهه اول محرم که می شد، حسین آقا برای رفتن به هیئت لحظه شماری می کرد و همیشه دم در ورودی هیئت خادمی می کرد ولی در این باب نبود که خودش را نشان دهد، می گفت دوست دارم به عزاداران امام حسین(ع) خوش آمد گویم و اگر مشکلی داشتند در حد توانم مرتفع کنم. برنامه هفتگی شب های جمعه با بچه هیئتی ها را تا حد امکان ترک نمی کرد. ته صدایی داشت و گاهی به واسطه این عشق و ارادت خاصش به امام حسین(ع)، در منزل مداحی می کرد.
*بچه های هیئت بعد از شهادت همسرتان می گفتند حسین آقا کربلا نرفته بود، چه دلیلی داشت؟ هسرم کربلا نرفت ولی امسال سیل مشتاقان امام حسین(ع) در پیاده روی اربعین نائب الزیاره شهید بودند بله، همسرم دوست داشت با خانواده به سفر کربلا برود ولی زمینه اش هیچ گاه جور نشد. دو سال آخر به همسرم اصرار می کردم که خودتان تنهایی به کربلا بروید تا حداقل یک نفر از خانواده نائب الزیاره اهل خانه شود. با اصرار من، امسال تصمیم گرفتند که ویزا درست کنند تا اربعین کربلا بروند ولی قسمتشان شد تا در دفاع از حرم شهد شیرین شهادت را بنوشند و با تمام وجود به زیارت و دیدار اربابش امام حسین(ع) برود. امسال تعداد زیادی از آشنایان و یا غریبه ها که فقط اسم شهید اقادادی را شنیده بودند، نائب الزیاره همسرم در پیاده روی اربعین بودند…
* برویم سراغ قسمت اصلی مصاحبه امروز، از اعزام همسرتان به سوریه بگویید؟ دو سالی بود که در نوبت اعزام به سوریه بودند و دائم پیگیر این مطلب بودند. عشق شهادت از ذهنش دور نمی شد و به این واسطه در همه مراسم تشییع شهدا شرکت می کرد تا متوسل به شهدا شود. بعد از پایان دهه اول محرم امسال، طی تماسی به ایشان گفتند که برای رفتن به سوریه آماده باش. 19 مهر 96 به سوریه اعزام شد. *قبل از اعزام از شهادت صحبتی نداشتند؟ دوست داشت شهید شود ولی انجام تکلیف برای همسرم خیلی مهم تر بود و دائم به من می گفت: دعا کن تا مفید باشم. گاهی به شوخی می گفت: چهره ام به شهدا شباهت دارد یا نه؟ من هم در جوابش فقط می گفتم، انشالله به سلامت برگردی. ولی می دانستم که حسین آقا شهید می شود زیرا در رفتارش در طول زندگی، فرجامی جز شهادت نمی دیدم. *واکنش شما نسبت به اعزام همسرتان به سوریه چه بود؟ خیلی راحت پذیرفتم. در خانه ما حرف شهادت همیشه بود و نه تنها من بلکه فرزندانم به راحتی اعزام پدرشان به سوریه و بعد از آن شهادتش را پذیرفتند زیرا حسین آقا، بچه ها را آماده کرده بود. *در سوریه تماس تلفنی با شما داشت؟ چهار تماس تلفنی با ما داشت و فقط به احوال پرسی خلاصه می شد زیرا برایش مهم بود که از زمانش در سوریه نهایت استفاده را ببرد. چند ساعت قبل شهادتش به من تلفن زد و گفت مواظب خودتان باشید.
*از نحوه شهادت همسرتان بگویید؟ 26 مهرماه 96 در حمله گروه تکفیری داعش به پاسگاهی در سوریه، پاسدار شهید حسین آقادادی از ناحیه قلب و گردن به شهادت رسیدند و در تاریخ پنج شنبه 8 آذر 96 در گلستان شهدا و در کنار مزار برادر شهیدشان اکبر اقادادی از شهدای دفاع مقدس، تدفین شدند.  *با شنیدن خبر شهادت همسرتان چه احساسی بر شما حاصل شد؟ دلیل سجده کردن شما مقابل تابوت همسرتان چه بود؟ تا سه روز بعد از شهادت همسرم نمی دانستم که حسین آقا شهید شده اند ولی از همان روزهای شهادتشان، آرامش عجیبی بر من و فرزندانم حاصل شده بود به گونه ای که انگار خداوند خبر شهادت همسرم را زودتر به ما هدیه کرد. زمانی که تابوت همسرم را به فرودگاه اصفهان منتقل کردند، به دلیل اینکه خداوند این قربانی را از ما پذیرفته است، در مقابل تابوت همسرم سجده شکر به جا آوردم. *این روزها برای سه یادگار شهید چگونه گذشت؟ محمد رضا شبانه روز خیلی سختی را گذراند و باید گفت که فرزندان شهدا خیلی زود بزرگ می شوند. وقتی آشنایی پس از شهادت همسرم، برای محمد رضا اسباب بازی هدیه می آورد، محمد رضا با صراحت می گفت: من بابا را می خواهم و این وسایل برای من بابا نمی شود. دخترانم توسط پدرشان آماده شده بودند و صبر را پیشه کردند.