11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
مشخصات شهید محمدحسین رضائی(رضایی)
شناسه شهید : 402350
نـام پـــدر : برات علی
تاریـخ تولد : 1342/3/1
اصالت : جوین - روستای کلاته میمر
سن : 20 سال
شغل : کارمند بیمارستان
مذهب : شیعه
تاهل : مجرد
تحصیلات : دیپلم
وضعیت در سازمان : پاسدار
مسئولیت : امدادگر
تاریخ شــهادت : 1362/5/8
مــحل شـهادت : مهران
عملیات منجر به شهادت : والفجر3
محل تدفین : جوین - روستای کلاته میمر - گلزار مطهر شهدا
زندگینامه
شهید محمدحسین رضائی فرزند برات علی درسال 1342 در روستای کلاته میمر از توابع شهرستان جوین متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش با موفقیت گذراند و برای ادامه تحصیل مقطع راهنمایی به شهر نقاب رفت. پس از آن به شهر سبزوار عزیمت کرد و موفق به اخذ دیپلم گردید و در آزمون دانشگاه نیز پذیرفته شد ولی علاقه مند به حضور در جبهه او را از ادامه تحصیل باز داشت. در ایام تعطیل به روستا می رفت و به خانواده در کارهای کشاورزی کمک می کرد. وقتی که در شهر سبزوار مشغول به تحصیل بود برای تامین هزینه تحصیل و زندگی خود در کارگاه مکانیکی به کار مشغول بود . ایشان جوانی مهربان، خوش برخورد و خونسرد بود. ساده زیست و قانع بود . به والدینش احترام زیادی می گذاشت و با آنها به نیکی رفتار می کرد. با اطرافیانش صمیمی بود و در برابر مشکلات و کمبودها صبر و مقاومت داشت. بسیار صادق و درستکار بود. از دروغ گفتن و غیبت کردن پرهیز می کرد. در انجام فرائض و واجبات دینی کوشا بود و در مراسم و مجالس مذهبی فعالانه حضور می یافت. به خواندن قرآن و دعای کمیل و توسل علاقه زیادی داشت. اهل امر به معروف و نهی از منکر بود و در انجام کارهای خیر پیشقدم بود. به حضرت امام(ره) و انقلاب اسلامی عشق می ورزید. در برابر مخالفین انقلاب ایستادگی می نمود و آنان را به امر به معروف و نهی از منکر می نمود . با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران جذب فعالیتهای پایگاه بسیج شد. برای اولین بار در سال 1362از طریق بسیج به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد و رزمنده لشکر 5 نصر بود. ایشان یک بار نیز مجروح شد و در بیمارستان ساوه بستری شد و سرانجام در تاریخ 62/5/8 در منطقه مهران و در جریان عملیات والفجر3 به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهرش پس از تشِیع باشکوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیتنامه
بتاریخ(به تاریخ) دوم مرداد ماه سال یک هزار و سیصد و شصت.
بسم الله الرحمن الرحیم خدمت پدر گرامیم: سلام و بعد از عرض سلام امیدوارم که حالتان خوب بوده باشد و از درگاه خداوند احدیت خواهان و خواستارم که در زندگی هیچ گونه ملال و ناراحتی بر شما غلبه نکرده باشد و از بلیات(ناخوانا)محفوظ بوده باشی و سلامتی که یکی از نعمت های بزرگ الهی است، امیدوارم که برخوردار بوده باشید.
پدر جان این جانب فرزند حقیرت محمد حسین رضایی برای آخرین بار سلام می کنم و امیدوارم که این سلام گرم مرا بپذیری و از من راضی بوده باشی.
پدر جان از تقصیرات من بگذر اگر تقصیری داشته ام.
پدر جان از شهادت این جانب هیچ نگران و ناراحت نباش، مبادا لحظه ای خدا را فراموش کنی از شهادت من هیچ نگران نباش چون راه حق است و شهادت افتخار من است و افتخار تو است پدر جان که فرزند گرامیت را به راه حق فرستادی که برایت راه کربلا را بگشاید.
پدر جان این دنیا را باید گذاشت و رفت، کیست که در این دنیا تا ابد مانده است، دنیا رفتنی است یعنی برای تمام آدمیان روزی زمین و موجودات مرگ است، (ناخوانا) چه خوش که مرگ توأم با شهادت و امتحان الهی باشد.
پدر جان با حسرت از این جهان بریدن سخت است * از گلشن وصل، گل نچیدن سخت است *
می گفت شهیدی دم آخر که حسین * جان دادن کربلا ندیدن سخت است.
که مبادا ناراحت بشوی از شهادت فرزندت؛ بار دیگر سلام می رسانم برایت و سلامتی تو را از درگاه الهی خواستارم.
پدر جان سلام مرا به یک به یک برادرانم برسان به (ناخوانا) حسین و جعفر و حسین صادق و علی اصغر برادر عزیزم و از جانب من به یک به یک آنها را دیده و بوسی کن و برای خواهر یکتا و محبوب گرانقدرم سلام مرا برسان و فاطمه را از جانب من دیده و بوسه زن که در همین لحظه که بیادم می آید مرا خیلی ناراحت می کند چون خیلی دلم برایش تنگ شده است.
پدر جان از جانب من از برادران و خواهرم عذر خواهی کن، ناراحت نباشی که مبادا ناراحتی تو موجب ناراحتی یک یک برادرانم و یکتا خواهر گرامیم گردد.
پدر جان(ناخوانا) دیگر برای آخرین بار سلام عرض می کنم و امیدوارم که این سلام گرم مرا بپذیری، پس بنابراین گذاشتیم که نارحت نباشی.
پدر جان سلام مرا به عمویم کربلایی علی رضا و زن عمویم، خدیجه خانم و عمویم، کربلایی محمد و بچه هایش، پدر بزرگ و مادر بزرگم و عمه های گرامیم، گل خانم و فرانگیز(فرانگیس) و مهرانگیز و بچه هایش و پسر عمه گرامیم، حسین علی و محمد علی و حاج(ناخوانا) و حسین برسان و سلام گرم مرا به همسایگان و قومان و خویشان و دوستان و برای کسانی که از احوال این جانب می پرسند، برسان؛ سلام مرا برای پدر و مادر بزرگم و دایی گرامیم حسین خان و زن دایی ام و دایی گرامیم محمد و زن دایی ام سکینه خانم برسان.
پدر جان برای همه قوم و خویشان و دوستان سلام برسانیم برای خاله گرامیم فاطمه خانم و بچه هایش و موسی و خاله گرامی ام زهرا خانم و پسر خاله گرامیم روح الله، سلام مرا برسان.
پدر جان در مورخه 2/5/1362این را نوشتم.
پدر جان مبلغ 200تومان پول بده(ناخوانا) میری فرزند قاسم از من می خواهد، بده چون تهران پولش دست من مانده و از یادم رفته بود بدهم(ناخوانا) است که فراموش کرده ام، پس زحمت بکشید و بدهید و کیفم در داخل ساکم است مبلغ 280(ناخوانا) همه لباس هایم در داخل آن است.
پدر جان دیگری عرضی ندارم و از شما خداحافظی می کنم و برادرانم و خواهرم و دیگر قوم و خویشان خداحافظی می کنم و خود را به خدای خویش می سپارم پدر(ناخوانا) رقیه مادرم عالیه سلام مرا برسانید که از یادم رفته بود. متشکرم . از طرف فرزند حقیرت، محمد حسین رضایی.