شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
زندگینامه
شهید جوهر مرادی در سال 1317 در خانوادهای مذهبی ومتدین متولد شد. او از همان دوران کودکی دارای سیمایی نورانی بود و اخلاقی بسیار زیبا داشت.
دو چیز در زندگیش اصلا مفهومی نداشت، یکی ترس و دیگری مادیات. آنقدر شجاع بود که در زمان طاغوت در بخش کوچک ایوان به کرات مخالفت خود را با رژیم شاه نشان داد.
وی اولین معلم قرآن و مروج اسلام در ایوان بود. او انسانی نواندیش و طراح و خلاق بود، به گونهای که استانداری ایلام همواره از طرحها و پیشنهاداتش استفاده میکرد.
شهید مرادی در مبارزات انقلاب رهبری جوانان و مردم ایوان را به عهده داشت و از طرف ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، اما قبل از آن که ساواک او را دستگیر کند به خوزستان متواری شد و پس از چندی دوباره به ایوان مراجعت کرد.
وی پس از پیروزی انقلاب مسئولیتهای مختلفی همچون (مسئولیت کمیته، ژاندارمری و بخشداری) را به عهده داشت. او پس از مدتی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده گرفت و شب و روز فعالیت میکرد. وی هنگامی که جنگ شروع شد به عنوان سرپرست بسیج ایوان منصوب شد.
این شیفته ولایت دائما در تکاپو بود تا این که مانند حضرت سیدالشهدا(ع) در روز تاسوعا بعد از غسل شهادت به جبهه سومار رفت و در آنجا پس از ارشاد و روشنگری به یارانش گفت:" امشب شب عاشورا است و من عازم نبرد هستم چنانچه مایلید بسم الله، با من بیایید!"
شهید مرادی شب پیش از شهادتش حضرت امام خمینی را در خواب می بیند که در آن خواب حضرت امام، شمشیری را به او هدیه میکند. او یک شب بعد از رویت این خواب سرانجام به اتفاق شش نفر از بهترین دوستانش حسین وار به سوی دشمن حمله کرد و پس از تصرف چند سنگر، هر شش نفر با هم به سوی خدا پر کشیدند و بدین سان خواب او با نثار خونش تعبیر شد.
معرفی شهید جوهر مرادی
شهید جوهر مرادی در سال 1317 در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد. او از همان دوران کودکی دارای سیمایی نورانی بود و اخلاقی بسیار زیبا داشت. دو چیز در زندگیش اصلاً مفهومی نداشت، یکی ترس و دیگری مادیات. آنقدر شجاع بود که در زمان طاغوت در بخش کوچک ایوان به کرات مخالفت خود را با رژیم شاه نشان داد. وی اولین معلم قرآن و مروج اسلام در ایوان بود. ایشان انسانی نو اندیش و طراح و خلاق بود، طوری که استانداری ایلام همواره از طرح ها و پیشنهاداتش استفاده می کرد. شهید مرادی در مبارزات انقلاب رهبری جوانان و مردم ایوان را به عهده داشت و از طرف ساواک تحت تعقیب قرار گرفت، اما قبل از آن که ساواک او را دستگیر کند شهید مرادی به خوزستان متوالی شد و پس از چندی دوباره به ایوان مراجعت نمود. وی پس از پیروزی انقلاب مسئولیت های مختلفی همچون (مسئولیت کمیته، ژاندارمری، بخشداری و غیره ) را به عهده داشت او پس از مدتی مسئولیت جهاد سازندگی را به عهده گرفت و شب و روز فعالیت می کرد. وی هنگامی که جنگ شروع شد به عنوان سرپرست بسیج ایوان منصوب شد. این شیفته ولایت دائماً در تکاپو بود تا اینکه مانند حضرت سیدالشهدا (ع) در روز تاسوعا بعد از غسل شهادت به جبهه سومار رفت و در آنجا پس از ارشاد و روشنگری به یارانش گفت: «امشب شب عاشورا است و من عازم نبرد هستم چنانچه مایلید بسم الله، با من بیایید!». شهید مرادی شب پیش از شهادتش حضرت امام خمینی (ره) را در خواب می بیند که در آن خواب حضرت امام، شمشیری را به او هدیه می کند! او یک شب بعد از رؤیت این خواب سرانجام به اتفاق شش نفر از بهترین دوستانش حسین وار به سوی دشمن حمله کرد و پس از تصرف چند سنگر، هر شش نفر با هم به سوی خدا پر کشیدند و بدین سان خواب او با نثار خونش تعبیر شد.
آشنایی با شهید جوهر مرادی از ایوان
گروه اجتماعی: انقلاب اسلامی، حاصل مجاهدتهای فراوان ملت از اقشار و اقوام گوناگون است، اما در به ثمر رسیدن آن، افرادی بودند که با نثار جان خود نقشی مثالزدنی ایفا کردند.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از ایلام، به دلیل ویژگی منحصربهفرد انقلاب یعنی اسلامی بودن، افرادی اهل توکل و توسل به آفریدگار خویش به آگاهیبخشی و روشنسازی مردم همت گماشتند و با تعلیم و ارشاد اقشار ملت، آنها را به سوی مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی سوق دادند؛ برای آشنایی با یکی از این افراد به سراغ معلمی زحمتکش رفیتم.
عبدالله رشیدی، معلم قرآن و مسئول فرهنگی بنیاد شهید استان ایلام در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از ایلام، خاطرات دوران انقلاب را با معرفی یکی از شهدای گرانقدر این سرزمین بیان کرد: در سال 57 من 15 سال بیشتر نداشتم که پا به پای جوانان شهرستان ایوان در تظاهرات شرکت میکردم و عشق و علاقه خود را با فریادهای «الله اکبر» به امام(ره) خود نشان میدادم، در آن زمان شهید جوهر مرادی که نقش بسزایی را در روشنگری مردم ایفا میکرد خدمت شایانی در راه انقلاب انجام داد.
شهید مرادی در سال 1317 در خانوادهای مذهبی متولد شد، او پس از طی دوران تحصیل، شغل معلمی را برگزید، او به دلیل فعالیتهایی از جمله تشکیل جلسات قرآن و سخنرانی که انجام میداد، مرتب از طرف ساواک زیر سئوال و تحت نظر بود.
او خود را چون سربازی در خدمت اسلام و موظف به نگهبانی و پاسداری از آرمانهای آن میدانست؛ این وظیفه محدود به مکان و زمان خاصی نبود، شهید مرادی با کمترین امکانات توانست مردم را راهنمایی و هدایت کند؛ در حیات مسجد جامع شهرستان ایوان بشکهای بود که شهید مرادی برای آنکه همه بتوانند او را ببینند روی آن میایستاد و برای جوانان سخنرانی میکرد.
در نزدیکی مسجد، مقر ژاندارمری قرار داشت که هر زمان صدای ایشان را میشنیدند با حمله به مسجد، ایشان را دستگیر و پس مدتی بازداشت و گرفتن تعهد، وی را آزاد میکردند، غافل از اینکه شور امام(ره) آنقدر در این عزیز زیاد بود که از اسارت و شکنجه هیچ ترسی نداشت و باز هم برای رسیدن به آرمان خویش پافشاری مینمود.
گاهى نیز براى ایجاد رعب و وحشت در دل نیروهاى رژیم، مردم شهر را با هماهنگى قبلى که در مسجد جامع انجام میشد تشویق میکرد تا در ساعتى معین در شب، شروع به تیراندازى هوایى کنند و بانگ تکبیر الله اکبر سر دهند.
شهید مرادی بارها خود را به بیماری میزد و با این بهانه که برای درمان به سفر میرود، به شهر مقدس قم میرفت و اعلامیهها و نوارهای سخنرانی امام خمینی(ره) را برای مردم ایوان میآورد تا مردم هم بتوانند از سخنان امام(ره) و رهبر خود باخبر شوند و مطابق دستورات ایشان عمل نمایند.
سرانجام وقتی خبر فرار شاه از ایران به گوش مردم رسید، شهید مرادی همپای مردم این شهرستان همه مسیر راهپیمایی را به پایکوبی پرداخت؛ اما او پس از پیروزی انقلاب هم به فعالیتهای خود در راه اسلام با تبعیت از امام خمینی(ره) ادامه داد.
او با آغاز جنگ، در مقطعی مسئولیت جهاد سازندگی و سرپرستی بسیج سپاه شهرستان ایوان را بر عهده گرفت؛ روزهای نخستین جنگ هرگز دلاوریهای او و همرزمانش در «سارات سومار» فراموش نمیشود.
شهید جوهر مردادی به همراه تعدادی از همرزمانش که از داوطلبان مردمی بودند از همان روزهای آغازین جنگ در ارتفاعات سارات سومار در مقابل دشمن بعثی قرار گرفتند، او در محرم همان سال پس از دریافت فرمایشات حضرت امام خمینی(ره) از طریق رادیو مبنی بر لزوم مقابله با دشمن متجاوز، پیشنهاد میدهد که برای تحقق بخشیدن به فرامین حضرت امام، عملیات محدودی علیه نیروهای عراقی در همان شب انجام شود.
به نقل از همرزمانش، شهید مرادی آن شب ضرورت توجه به ندای ولی امر مسلمین را به همه گوشزد میکند و میگوید: برادران، امشب شبی است از همان ایام محرم 61 هجری قمری که امام حسین(ع) با یاران اندک خود در مقابل سپاه یزید قرار گرفت و به یارانش گفت: «هر کسی با من بماند شهید خواهد شد، پس کسانی که میخواهند برگردند، از تاریکی شب استفاده کنند و بروند»؛
ما هم امشب در شبی که فردای آن عاشورای حسینی است قرار گرفتهایم، میخواهیم علیه دشمن عملیاتی انجام دهیم و با توجه به تجهیزات و امکانات نظامی آنها و کثرت نفرات احتمال شهادت افراد زیاد است، پس هر کسی ترسی در دل دارد میتواند از همین تاریکی شب استفاده کرده و برگردد.
در این میان یکی از رزمندگان بلند میشود و خطاب به جمع حاضر میگوید: «هر کس از جمع ما جدا شود به یقین از یاران امام حسین(ع) جدا شده و به یاران یزید پیوسته است»؛ در نهایت همه برای عملیات آماده میشوند اما چیزی که تعجب همه را برانگیخت اقدام شهید جوهر مرادی است!
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
آشنایی با شهید جوهر مرادی از ایوان گروه اجتماعی: انقلاب اسلامی، حاصل مجاهدتهای فراوان ملت از اقشار
چرا که او کودک خردسال چهار یا پنج ساله خود را به منطقه جنگی آورده بود و وقتی مورد اعتراض رزمندهها قرار میگیرد در جواب آنها میگوید: «مگر فردا عاشورا نیست؟ مگر امام حسین(ع) با بچههای خردسال و جوانش به قتال با دشمن نیامد؟ آیا بچه من از فرزند امام حسین(ع) عزیزتر است؟ باید این بچه هم امشب در نزدیک کارزار من با دشمن باشد یا سالم با او برمیگردم و یا شهید میشوم و او با پیکر خونین من به منزل برمیگردد».
آن شب شهید جوهر مرادی پس از یک رزم نابرابر در عین مردانگی و عمل به فرمان ولی فقیه زمان، 28 آبان 1359 به شهادت رسید و فرزند خردسالش در روز عاشورا به همراه پیکر پدر نزد مادر و خواهرانش برگشت؛ او وفای به عهد خود را با خون پاکش امضا کرد.