eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18.1هزار ویدیو
366 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
در بخشی از کتاب ح‍رم‍ان‌ ه‍ور می‌خوانیم: امروز وقتی می‌خواستیم نماز صبح را اقامه کنیم، متوجه شدیم درگیری نسبتاً شدیدی در قلّه‌های روبه‌رویی شاخ، بین نیروهای خودی و بعثیان مزدور رخ داده است. صدای رگبار دوشکا به گوش می‌رسید، چند دقیقه‌ای بعد که هوا خوب روشن شد، نیروهای دشمن با آتش خمپاره و کاتیوشا برای نیروهای اسلام ایجاد مزاحمت کردند، کم‌کم فهمیدیم که از جانب دشمن تک بزرگی صورت گرفته و هدف این تک، گرفتن قلّه‌های «بردتکان» و شاخ شمیران بود. ضمناً در این حمله پنج فروند هلی‌کوپتر و هواپیمای دشمن دست‌اندرکار بودند. ساعت حدود نُه بود که از مرکز اطلاع دادند عده‌ای نیرو، برای کمک به برادران برای انجام ضد حمله لازم است. به این منظور به لطف خدا ما نیز عازم قلّه‌های بزرگ شدیم و از پشتیبانی به سمت قلّه‌های شاخ حرکت کردیم. در بین راه مرتب خمپاره زده می‌شد و ما نیز با شور و وجدی خاص عازم قلّه‌ها بودیم. در بین راه برادر مصطفی، معاون مسئول محور را سوار کردیم. نزدیکی‌های شاخ پیاده شدیم و به ستون یک بالا رفتیم، پس از چندی پیاده‌روی درحالی‌که از دو طرف بمو و «بالامو» زیر آتش دشمن بودیم، به شاخ رسیدیم. چند دقیقه‌ای استراحت کردیم و پس از آن به زیر صخره‌های شاخ رفته و منتظر فرمانده شدیم، عراق شدیداً مواضع ما را زیر آتش گرفته بود و از جلو و پشت سر ما را می‌کوبید. پژواک صدای انفجار، صدای مهیب و عجیبی به وجود آورده بود. در همان حال که زیر صخره‌های شاخ در بالای قلّه استراحت می‌کردیم، هواپیمای دشمن با تیربار به سوی ما شلیک کرد، اما به لطف خدا با آتش پدافند هوایی متواری شد و نتوانست کاری از پیش برد. راه تدارکاتی ما کوهستانی و بسیار طولانی بود، به همین علت برای مهمات بردن و تدارکات رساندن بایستی نیروی زیادی صرف می‌کردیم. احمدرضا هر لحظه بوی کربلا را نفس می‌کشید و با سردار کربلا حدیث عشق می‌خواند و در خاک پاک جبهه‌ها به دنبال سعادتی جاودانه بود تا به سوی معبود پرواز کند و به قول خودش فنا شدن از همه جا، جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن... و ساعتی قبل از شهادتش با خود زمزمه کرد و آخرین زرنوشته هایش را بر روی صفحه حک کرد: «یاهو دنیای پر از غرور، هر روز در کربلا، آغاز محرم، غریبه باش، بگذار گریه کنم... مادرش احمدرضا را شهید زنده می‌داند و با افتخار می‌گوید: احمدرضا متعلق به این دنیای مادی نبود، او مسیر و هدفش را خود انتخاب کرد و برای رسیدن به کمال ابدی و لقاء پروردگار از هیچ چیزی فروگذار نکرد. «اشرف عروجی» اگر چه یک نفس کشیدن احمدرضا برایش به تمام دنیا می‌ارزد و نبود او برایش سخت است، اما به گفته این مادر شهید، چیزی که او را خوشحال و راضی می‌کند و به او آرامش می‌دهد، این است که احمدرضا مسیرش را خود آگاهانه انتخاب کرد و عاقل و بالغ به جبهه‌های نبرد رفت. وی با بیان اینکه اخلاق و منش فرزند شهیدش در خانواده بسیار متواضعانه بود، ادامه می‌دهد: احمدرضا در سال ۱۳۶۱ برای نخستین بار به جبهه رفت و در عملیات رمضان شرکت کرد و در همان عملیات مجروح شد. به گفته مادر شهید احدی؛ کتاب «حرمان حور شهید احدی» جزء پنج کتاب برتر دوران دفاع مقدس است و از وزارت فرهنگ و ارشاد در زمینه خاطره نویسی تندیس گرفته است. عروجی که شهدا را مایه عزت و افتخار انقلاب اسلامی می‌داند، معتقد است: خانواده شهدا باید برای استمرار خط و آرمان شهدای خویش از مسیر اصلی آنها خارج نشده و برای رسیدن به اهداف آنها تلاش کنند.
شهید «احمدرضا احدی» آخرین وصیت ماندگار خود را نیز چنین نگاشت: بسم الله الرحمن الرحیم «فقط نگذارید حرف امام(ره) به زمین بماند همین، حدود یک ماه روزه قرض دارم تا برایم بگیرید و برایم از همگی حلالیت بخواهید» والسلام کوچکترین سرباز امام زمان(عج)، احمدرضا احدی به گزارش ایرنا؛ شهید احدی پس از شرکت فعال در عملیات کربلای ۵ در شب دوازدهم اسفندماه سال ۱۳۶۵ همراه چند نفر از همرزمانش همچون شهید «مجید اکبری» به شهادت رسید و پس از ۱۵ روز که پیکر خونینش میهمان آفتاب بود، در گلزار شهدای عاشورای ملایر به خاک سپرده شد. شهرستان ملایر یک‌هزار و ۱۰۰ شهید والامقام را تقدیم انقلاب اسلامی کرده است.