.
.
بهگونهایقرآنبخوانکه
چشمتوقرآنراببیند،
گوشتوقرآنرابشنودو
قلبتونسبتبهمعارفبلند
اوحضورداشتهباشد...🌿
#آیتاللهبهجت✨
حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری؛
نمازت را عاشقانه بخوان!
تکرار هیچ چیز جز نماز
در این دنیا قشنگ نیست..!
#شهیدچمران🌷
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام زیباییست شلمچه
بوی غریبی میدهد شلمچه
بوی لاله های در خاک خفته
بوی خاک و افلاک میدهد شلمچه …
#شلمچه
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا #راهیان_نور
#شهید_گمنام
دل تنگی ام را چگونه برایت بگویم ؟؟!!
چگونه بگویم هوای قدم زدن در خاک اسمانیت را دارد ؟!
چگونه بگویم دلم بوی خدا را در نزدیکی شما میخواهد ؟!
اری دلم تورا میخواهد ای قطعه ای از بهشت، همان جای که خون شهدا بر خاکت بوسه زدنند..
در این روزهای دوری دلم تو رامیخواهد.
دلم همان صدای راوی می خواهد که از مظلومیت شهدای شلمچه بگوید ومن ارام بر روی خاک ها بنشینم و زانویم را بغل بگیرم و اشک های دلتنگی صورتم را بشویند و مرا رها کنند از این دلتنگی دیرینه ...
#شلمچه
#یادمان_شلمچه
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
📚کتاب خودسازی به سبک شهدا📚
🕊خاطره شهیدحجت الاسلام حسن رامه ای🕊
دورهم نشسته بودیم وحرف میزدیم که یک دفعه شیخ حسن گفت «پیف!چه بوی بدی میاد!»همه ساکت شدند و دوروبرشان را بو کشیدند.
ازگوشه وکنارصدابلند شد که «بو؟نه بونمی یاد!چه بویی؟»شیخ ول کن نبود.
میگفت«چرا،یه بویی میاد.»بازبچه ها دور وبرشان را گشتند.یک لحظه فکرکردیم شاید منظورش بوی جوراب باشد!
از سرناچاری بلندشدیم ورفتیم پاهاوجوراب های مان راشستیم و برگشتیم.
تازه صحبت مان گل کرده بود که دوباره شیخ حسن اخم هایش را درهم کشید وگفت «بومیاد!» بچه ها به هم نگاه کردندوگفتند«شیخ حسن!ماروگذاشتی سرکار!آخه چه بویی؟بونمیاد،ماکه چیزی نمی فهمیم.»
ادامه دارد....📚
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
🕊پایان خاطره شهید حجت الاسلام حسن رامه ای🕊
گفت «چطوربوی مرده حس نمی کنید!چرا لب ولوچه هاتون خونیه؟ خب داریدگوشت گندیده می خورید.
حرفم اینه دارید غیبت می کنید! کسی پیدا میشه دوست داشته باشه گوشت برادرمرده خودش رو بخوره؟
حتما کسی راضی نمیشه این کارروبکنه.
پس ازخدا بترسید و زودتر توبه کنید.»
🌱 زمانی که رسول اسلام (ص)زناکاری را رجم کرد،مردی در آن محل نزد دوستش از کسی غیبت کرد،حضرت گوشت مردار گندیده ای را آورد و به هر دو گفت «نیش بزنید.»عرضه داشتند«این جیفه بدبورا؟»حضرت فرمود«کاری که شما کردید گند و بویش از این بدتر بود!»
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
📚کتاب خودسازی به سبک شهدا📚
🕊خاطره شهیدسیداسدالله لاجوردی🕊
خبرنگار و عکاس بود که می آمد داخل زندان.
هم از شبکه های داخلی بودند،هم از شبکه های خارجی.آمده بودند برای بازدید اوین و مصاحبه با رئیس زندان،۱۸۰تا دوربین ومیکروفون منتظر ثبت تصویر وصدای رئیس بود.
نور فلش دوربین ها چشم هر
بیننده ای را خیره می کرد.
نشست جلوی خبرنگارها و تک تک
سوال هاجواب داد.
آخرشب دیدم یکی جارو وشلنگ به دست می رود سمت دستشویی های زندان.
باخودم گفتم «این وقت شب کی
می تونه باشه؟»باکمی مکث پشت سرش رفتم.
انگشت به دهان ماندم.
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
🕊پایان خاطره شهیدسیداسدالله لاجوردی🕊
رئیس زندان بود.
داشت دستشویی ها را نظافت میکرد.
گفتم «آقای لاجوردی!این چه کاریه شما می کنید؟!»گفت«امروز این همه دوربین،من رو هوایی کرد.
مغرور شدم واحساس کردم کسی شدم.
لازم بود بیام این جا رو نظافت کنم تا هوام گرفته بشه.»
🌱 امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند:
تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا
از سنگینی هوای نفس،خویشتن را سبک سازید تا به کاروان بهشتیان ملحق شوید.
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
🌷🌷
🌷
📚کتاب خودسازی به سبک شهدا📚
🕊 خاطره شهیدعلی نقی ابونصری🕊
خانه ی پدری ام بنایی داشتم.
نزدیک ظهر بود که نگاهم بهش افتاد.
دیدم زیر آفتاب لب هایش خشک شده.
آمده بود جای یک کارگر کار کند.
زود رفتم و با یک لیوان شربت برگشتم ودستم را سمتش دراز کردم.
باصدایی آهسته،جوری که بقیه متوجه نشوند،گفت«روزه ام،کسی نفهمه ها»
اصرار کردم که «اگه روزه ت مستحبیه،بشکن»قبول نکرد.
گفت....
📚ادامه دارد..
🌷
🌷🌷
🌷🌷🌷