فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید سیدمهدی اسلامی خواه
شناسه شهید : 401065
نـام پـــدر : سیدحسن
تاریـخ تولد : 1336/6/1
اصالت : سبزوار - روستای استیر
سن : 24 سال
شغل : جهادگر, روحانی
مذهب : شیعه
تاهل : مجرد
تحصیلات : حوزوی
وضعیت در سازمان : روحانی جهادگر
مسئولیت : تبلیغات
تاریخ شــهادت : 1360/9/14
مــحل شـهادت : بستان
عملیات منجر به شهادت : طریق القدس
محل تدفین : سبزوار - روستای استیر - گلزار مطهر شهدا
شهیدی از نام آوران آسمان و گمنامان زمین و از جرگه طلاب و روحانیون, شهید سيد مهدي اسلاميخواه است که در اول شهريور 1336 در يكي از روستاهاي شهرستان سبزوار به دنيا آمد. او که با یقین به وصال الهی در بهشت اعلی و مهم تر از آن، نوشیدن شهد مصفای رضای حق در ملکوت قرب، آرمید.
شهدا زنده اند؛ آنقدر زنده که نزد خدا روزی می خورند؛ این نشانه زیبا و دوست داشتنی از حقیقتی که قرآن کریم بر آن توجه و تنبه می دهد، اشارتی است برای اهل یقین.
و شهدا پیشروان کاروان یقین و پرندگان سبکبال آسمان وصالند.
وقتی زندگی و خاطرات و وصیتنامه شهدایمان را مرور می کنیم، اشاره هایی را می یابیم که راه را نشانمان می دهد.
وقتی انگشت خدا اشاره می کند به سوی بهشت
اشاره هایی که می توان دریافت از کجا نشأت می گیرند و تا کجا می برندمان.
اشاره هایی که از آنسوی زمین و در قلب بهشت یقین، ارسال می شوند.
آری؛ اگر کسی یقین نداشته باشد و دلش به چیزی قرس نباشد، چرا باید جانش را در کف دست بگیرد و مقابل گلوله و آتش سینه سپر کند؟
آنها هم مثل ما بودند؛ مثل ما. اما...!
مگر آنها همین امیال و غرایز و تمنیات و ویژگی های جسمی و روحی که هر انسانی دارد را نداشتند؟
چرا داشتند اما، در اختیار داشتن یک چیز مهم تر باعث شد تا بتوانند از همه این موانع عبور کنند و پرشی بلند داشته باشند از دنیای دنی به بهشت برین و آن عبارت است: از یقین!
یقین به وصال الهی در بهشت اعلی و مهم تر از آن، نوشیدن شهد مصفای رضای حق در ملکوت قرب.
می خواهیم از یکی از این نام آوران آسمان و گمنامان زمین سخن کنیم؛ از طلبه روحانی شهید سيد مهدي اسلاميخواه که در اول شهريور 1336 در يكي از روستاهاي شهرستان سبزوار به دنيا آمد.
سيد مهدي تنها سه سالش بود كه به همراه خانواده راهی تهران شد.
او سال 1344 تا 1350 در دبستان چهاردانگه به تحصيل گذراند.
با آن که نونهالی بود اما نشانه های نبوغ و كياست در او موج می زد.
وقتی نونهالی خوش فهم، راهی بوستان حوزه می شود
اما سید مهدی که نه تنها در شهرت بلکه در دل و روحش هم «اسلاميخواه» بود راهي حوزة علميه شد و در مدرسه علمية «حجت» ثبت نام کرد.
سپس به مدرسه علميه «چيذر» رفت و بعد از چندی رهسپار قم شد.
این شهيد سعید وظیفه خویش می دانست که درخلال تحصيل، به وعظ و تبليغ هم بپردازد و از این عرصه به هیچ وجه غافل نشود.
این شهید سعید که تا سال 1360 در مناطق مختلفي به امر تبلیغ مبادرت ورزیده و با حضور زیبا و جوانانه خویش به امر خطیر و خاطره انگیز ارشاد و تبليغ، پرداخته بود با رسیدن به سال 1360، و شعله ور شدن آتش جنگ تحمیلی وظیفه خویش دید تا در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یابد و سلاح ایمان و یقین خویش را این بار در میدانی دیگر به محک امتحان گذارد.
و سرانجام در تاریخ 14/9/1360 روح بلند و آسمانی این مرد مبارز و طلبه روحانی از خاک به افلاک پرکشید و شهد شیرین شهادت نوشید و به وصال حق رسید.
شهید سید مهدی اسلامی خواه شهید سید مهدی اسلامی خواه در تاریخ 1/6/1336 در خانواده سیادت و مذهبی چشم به جهان گشود. در اوایل عمر به امراض متعددی مبتلا شد که چند بار تا آستانه ی مرگ پیش رفت. او را نذر سیدالشهدا کردند و بدین واسطه از مرگ نجات یافت. دو ساله بود که با خانواده راهی کربلای معلی شد. شهید دوران تحصیلات ابتدایی را در تهران به پایان رساند و سپس در مدرسه ی علمیه ی حضرت حجت(عج) تهران و 2 سال بعد در مدرسه ی علمیه ی چیذر به فراگیری معارف اسلامی مشغول شد. شهید در مدرسه ی چیذر با شهید والامقام سید علی اندرزگو و نام امام خمینی (ره) آشنا شد. وی در شهرهای مختلف چون اهواز و آبادان به تبلیغ احکام اسلامی پرداخت و در حین مبارزه با شخصیت هایی همچون عباسعلی ناطق نوری و شهید آیت الله مدنی آشنا شد. پس از مدتی توسط نیروهای ساواک شناسایی شد و اجبارا جهت ادامه ی تحصیل به شهر قم عزیمت نمود. در سال 1354 در مدرسه ی آیت الله مرعشی (ره) حجره گرفت و در آن جا رسما تبلیغ از امام و قیام ایشان کرد. تا توسط نیروهای ساواک شناسایی شد و در حین فرار به یکی از باغ های محله نیروگاه پناه برد. با اوج گیری انقلاب دست به تنویر افکار عمومی زد و در شهرهای مختلف به تبلیغ انقلاب وشناساندن پرداخت و هر بار با لباس مبدل به شهر دیگری می رفت. در سال 1356 با چند تن دیگر از طلاب توسط نیروهای امنیتی شناسایی شد و راهی سبزوار گردید و پس از آرام تر شدن اوضاع به قم عزیمت نمود. وی از اولین کسانی بود که اطلاعیه و عکس و رساله ی امام را به سبزوار آورد. با پیروزی انقلاب جزم محافظان امام برگزیده شد و بعد از پیروزی انقلاب جهت پاکسازی ارتش از وجود ایشان استفاده گردید. پس از چندی به دستور امام جهت تاسیس جهاد سازندگی به سبزوار عزیمت نمود و با چند تن از دوستان، این نهاد مقدس را تاسیس کرد. با شروع جنگ در چند مرحله به جبهه ی نبرد اعزام شد. در عملیات طریق القدس وی را به سبب پاتکهای سنگین عراق از رفتن به خط مقدم منع نمودند ولی او گفته بود که الآن وظیفه ی من رفتن و روحیه دادن است. در حالی که با لباس مقدس روحانیت عازم خط مقدم بود در تاریخ 14/9/1360 در بستان به مقام شامخ شهادت نائل آمد. روحش شاد و یادش گرامی باد
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهیدی از نام آوران آسمان و گمنامان زمین و از جرگه طلاب و روحانیون, شهید سيد مهدي اسلاميخواه است که
خاطرات زیبای او که پر از بوی بهشت است
برادر جانباز شهيد، سيدمحمدباقر اسلاميخواه در یادکردی از برادرش می گوید:
او از جنس عاطفه و مهرباني بود. اگر ازتمام اندوختهاش گذشت و به مصاف گلولهها شتافت، به خاطر مهربانيهايش بود كه نميتوانست اضطراب و گريه كودكي را در هجوم متجاوزان زيادهخواه، ببيند.
مادرم ميگفت: روزي در حال اقامه نماز بودم كه ناگاه متوجه شدم سيدمهدی در كنارم قامت بلند نماز بسته است. در نگار ضميرم رنگ سرخ شهادتش نقش بسته بود و ميدانستم خاكي نيست. پس با خود انديشيدم كه نماز را به درازا كشم تا از عطر حضورش بيشتر استشمام كنم. او با من ماند. من آهسته ميخواندم و او پا به پاي من مثل روزهاي حضورش آهسته ميخواند. اگر هم نمازم را سرعت ميبخشيدم، او نيز چنين مينمود.
در سجده آخر، با خود گفتم كه در سجده بمانم تا او هم بماند؛ اما ناگاه متوجه شدم كه چادر روي دستم سنگيني ميكند؛ جوري كه نميتوانستم سر از سجده بردارم. لحظاتي بعد كه سر برداشتم، جاي خالي لالهام را ديدم. او بارها و بارها اتفاق افتاد كه آمد و از من خبر گرفت.
زندگینامه
شهید سید مهدی اسلامی خواه فرزند میرزاحسن درسال 1336 در روستای استیر از توابع شهرستان سبزوار متولد شد. دوران کودکی را در زادگاهش گذراند. از آنجا که علاقه زیادی به علوم دینی داشت وارد حوزه علمیه شهر تهران شد و در خلال تحصیل به تبلیغ و ارشاد مردم می پرداخت. در مدرسه حضرت حجت به مدت دو سال تحصیل کردند، سپس برای ادامه تحصیل به مدرسه علمیه چیذر رفته و در آنجا با شهید اندرزگو و امام(ره) آشنا شدند. در سنین جوانی مبارزه علیه حکومت ستمشاهی پهلوی را آغاز نمود. پس از مدتی توسط ساواک شناسایی شده و اجباراً به قم عزیمت نمودند. در سال ۵۴ وارد حوزه علمیه قم و در مدرسه آیت الله مرعشی(ره) مشغول به تحصیل شدند. در مدرسه عکس و اعلامیه و رساله ایشان را مخفیانه توزیع می کردند و مجدداً توسط ساواک شناسایی شده و از مدرسه اخراج می شود.
با ورود امام (ره) به کشور، به عنوان عنصری در گروه حفاظت از ایشان برگزیده شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهت پاکسازی ارتش از افراد دست نشانده رژیم منحوس ستمشاهی، در آنجا مشغول به کار شد و چندین نفر را شناسایی و به مقامات قضایی معرفی نمود. پس از مدتی به دستور امام(ره) جهت تشکیل جهاد سازندگی به شهر سبزوار آمد و این نهاد را به همت چند تن از دوستان تاسیس کردند. با شروع جنگ تحمیلی از طرف دفتر تبلیغات اسلامی به جبهه جنوب اعزام شد و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۰/۰۹/۱۴ بر اثر اصابت ترکش به سرش در منطقه بستان و در جریان عملیات طریق القدس به مقام والای شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهرش بعد از تشییع با شکوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
وداع
خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه
روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید
در مراسم تشییع پیکر پاک سید مهدی در روستا حضرت حجه الاسلام سید قاسم حسینی که از دوستان شهید بود نیز حضور داشتند. او بعد از سخنرانی فرمود: بنده با بعضی از علما و بزرگان روستا صحبت کرده ام و صلاح بر این است که شهید بزرگوار سید مهدی را، چون که هم سید هستند و هم روحانی، در داخل مسجد دفن شوند و کتابخانه ای هم کنار مرقد ایشان ایجاد شود، اما بعضی با انجام این امر مخالفت کردند و اظهار کردند که اگر کسی داخل مسجد دفن شود ما می ترسیم. در این هنگام آقای حاج رمضانعلی استیری پدر دو شهید از جای برخاست و با صدای بلند سوره والعصر را خواند و گفت: من زمینی دارم که در کنار مسجد است، زمین را به شهید تقدیم می کنم تا در آنجا دفن شود. مردم صلوات فرستادن و تکبیر گفتند. حدود دو ساعت طول کشید تا زمین برای دفن شهید آماده شد. در طول این مدت چند نفر از دوستان و همرزمان شهید از جمله آقای صادقی که دو، سه روز قبل با شهید بودند، خود را برای مراسم رساندند و قبل از رفتن شهید صورت این بزرگوار را بوسیدند. همچنین مردم بزرگوار روستا که بسیار علاقه مند بودند پیکر شهید را ببینند، توانستند بدون هیچ عجله ای به راحتی با شهید سید مهدی وداع کنند. آن ها صف کشیده بودند و یکی یکی صورت شهید را می بوسیدند و با اوخداحافظی می کردند. صورت شهید آن چنان تازه و بشاش به نظر می رسید که هیچ کس فکر نمی کرد این صورت، صورت آدم زنده نباشد! صورت سرخ و سفید، با گوشتی تازه و برآمده، چهره ای نورانی، به طوری که هرگز تصور نمی شد روح از بدنش بیرون رفته باشد، حالت خواب یک انسان زنده را داشت. وقتی مردم با شهید وداع گفتند و قبر آماده شد، پدرم داخل قبر رفت، عمامه اش را از سر برداشت و به کمر شهید بست و او را داخل قبر گذاشت.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وداع خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید در مراسم
احترام به مادر
خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه
روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید
سیدمهدی بسیار به مادرم احترام می گذاشت و همیشه در حضور او مودبانه می نشست و دراز نمی شد. وقتی مادر با پیکر مطهر او وداع می کرد، گفت: مادرجان! شما که هیچ وقت جلو من دراز نمی کشیدی! شهید برای لحظه ای چشمان خود را باز کرد و به مادر لبخند زد و قطره اشکی از چشمانش جاری شد.
شهیدان زنده اند
خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه
روایت کننده : مادر شهید
در حال خواندن نماز بودم. سید مهدی از در وارد شد کنارم ایستاد و شروع به نماز خواندن کرد. می دانستم که فرزندم مدتی است شهید شده است، با خود فکر کردم نمازم را طولانی کنم تا زمان بیشتری در کنارم باشد. هر وقت نمازم را آهسته می خواندم او هم آهسته می خواند، و هر زمان که نمازم را تند می خواندم او هم تند می خواند. تا این که در سجده آخر نماز، با خود فکر کردم نکند بعد از پایان نماز، سید مهدی از کنار من برود، پس بهتر است نمازم را طولانی کنم. در سجده حس کردم، چادرم روی دستم سنگین شد. به طوری که نمی توانستم از سجده بلند شوم، وقتی سر از سجده برداشتم، دیدم که شهید در کنارم نیست و رفته است.
جایگاه شهید
خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه
روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید
روزی خواهرم به منزل برادر شوهرش که کنار مسجد روستای استیراست رفت. به داخل مسجد نگاه کرد و خطاب به برادر شهیدش حجه الاسلام سید مهدی اسلامی خواه که داخل مسجد دفن است گفت: برادر جان! تو اینجا غریب و تنها چه کار می کنی؟ از همه جدایی؟ خواهرم تعریف کرد: شب در خواب سید مهدی را دیدم، گفت: خواهر دیروز مسجد را نگاه کردی و گفتی، تنها و غریب چه کار می کنم، حالا بیا اینجا را ببین، تا بدانی چه خبر است. من را به داخل باغ بسیار بزرگ و زیبایی برد و گفت: نگاه کن، ما اینجا هستیم، همان طور که در آنجا افراد را جمع می کردم، برایشان کلاس می گذاشتم و صحبت می کردم، اینجا همان کلاس ها برگزار می شود. گفتم: مادر، خیلی از دست شما ناراحت است و می گوید: دلم برایش تنگ شده است، سید مهدی نمی آید از ما خبر بگیرد. سید مهدی پاسخ داد: من می توانم بیایم، ولی اگر بیایم به مزاج خیلی ها سازگار نیست و همه این بحث را متوجه نیستند، ولی به مادر بگو من می آیم و خبر می گیرم، ان شا الله تا چند روز دیگر خواهم آمد. چند روز گذشت: یک روز وقتی مادرم خیلی خسته بود و داخل حیاط روی پله نشسته بود، دید سید مهدی دارد به طرفش می آید و چیزی را هم با خودش زمزمه می کند، وارد منزل شد، سلام و احوالپرسی کردند، همدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند، مادرم گریه می کرد و درد و دل هایش را می گفت: پسرم از وقتی تو رفتی، گرفتاری های ما زیاد شده است، ما با این گرفتاری ها و مشکلات روزگار چه کنیم؟ تو بودی برای ما صحبت می کردی، خانواده را نصیحت می کردی، ما این قدر اذیت نمی شدیم. سید مهدی مادرم را بوسید، نوازشی کرد و در کنارش نشست. حدود نیم ساعت با هم درد و دل کردند و خیلی عادی از او خداحافظی کرد و از منزل خارج شد. مادرم فراموش کرده بود که پسرش شهید شده است.
علمدار شهدای ایران
خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه
روایت کننده : سیدمحمدباقر اسلام خواه برادر شهید
یک شب خواب دیدم در حرم حضرت معصومه (س) هستیم. پایین حرم باز شد و خانم زیبایی با اسب آمد و مرا صدا زد و گفت: برو به پدر و مادرت بگو که شهید شما (سیدمهدی) علمدار شهدای ایران شدند.
فراموشی
خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه
روایت کننده : مادر شهید
یک روز خیلی خسته بودم و داخل حیاط روی پله نشسته بودم. یک دفعه دیدم که سیدمهدی وارد منزل شده بود. بعد از سلام و احوالپرسی درد هایم را برایش گفتم. او من را بوسید، نوازش کرد و بعد از نیم ساعت که برایم حرف زد خیلی عادی از من خداحافظی کرد و از منزل خارج شد. من در آن لحظه فراموش کرده بودم که سیدمهدی شهید شده و وقتی که رفت یادم آمد که او شهید شده است.
از دامن مادر: روایتهایی از زندگی روحانی شهید سیدمهدی اسلامیخواه

مؤلف:
محمد حکمآبادی
ناشر: راه یار
ویراستاران:
فاطمه هادی، سمیه کاظمی
زبان: فارسی
ردهبندی دیویی: 955.0843092
سال چاپ: 1399
نوبت چاپ: 2
تیراژ: 1000 نسخه
تعداد صفحات: 172
شابک 10 رقمی: 6226689854
شابک 13 رقمی: 9786226689854
کد کتاب در گیسوم: 11661786
اشتراکگذاری:
از دامن مادر شهید سید مهدی اسلامی خواه
نویسنده:
جمعی از نویسندگان
ناشر:
راه یار
قیمت:
۳۲,۰۰۰
%۱۰
۲۸,۸۰۰
تومان
فقط 9 جلد
جزئیات بیشتر
رده سنی:
عمومی
قالب:
زندگینامه داستانی
نوع جلد:
شومیز
صفحات:
۱۸۳
وزن:
۱۷۲ گرم
شابک:
9786226689854
معرفی کتاب
محمد حکم آبادی در کتاب پیشرو به سراغ خاطرات شهیدی رفته است از دامان بهشتی مادری صبور و ستودنی، به آسمان رسیدهاست.
روحانی شهید، سیدمهدی اسلامیخواه جوان سالهای ۶۰ شهر سربهداران، سبزوار است.
خاطرات او که در عملیاتهایی چون طرق القدس گام نهادست، اینک در مسجد جامع شهدای روستای استیر آرمیدهاست.
در بخشی از این کتاب که توسط نشر راهیار به کتابرسان آمدهاست میخوانیم:
((شهریور ۱۳۳۶، دل توی دل میرزاحسن نبود. فرزند دیگری قرار بود چشم و چراغ خانه شود. انسیه و مریم با گریههای مادر، هق هق گریه میکردند. زنهای همسایه دور شمسی حلقه زده بودند. میرزاحسن، بیقرار، توی حیاط قدم میزد. صدای صلوات بلند شد. قابله آمد بیرون: «مژده بده میرزاحسن، مژده بده! پسردار شدی. هم پسر سالمه و هم مادرش.» نفس راحتی کشید و دستهایش را آورد بالا: «الهی شکر!» اولین پسرش را هم نام آخرین منجی گذاشت. سیدمهدی ۲۷ شهریور ۱۳۳۶ به دنیا آمد.))
سید استیری: گذری بر زندگینامه روحانی شهید سیدمهدی (علی) اسلامیخواه
مؤلف:
رسول سعیدیزاده
ناشر: آوای کلک
ویراستار:
اسماعیل رضایی
زبان: فارسی
ردهبندی دیویی: 955.0843092
سال چاپ: 1390
نوبت چاپ: 1
تیراژ: 2000 نسخه
تعداد صفحات: 80
قطع و نوع جلد: رقعی (شومیز)
شابک: 9789642697205
کد کتاب در گیسوم: 1758563
توضیح کتاب:
موضوع کتاب حاضر که پنجمین جلد از مجموعة «فضیلتهای ماندگار» است، به بیان سرگذشت و معرفی شخصیت سیاسی عبادی یکی از روحانیان شهید استان خراسان رضوی با نام «سیدمهدی اسلامیخواه» اختصاص دارد. عناوین برخی مطالب مندرج در کتاب، عبارتاند از: کوشا در تبلیغ؛ علاقه به امام خمینی(ره)؛ مبارزه با طاغوت؛ شوق شهادت؛ عروج؛ ویژگیهای اخلاقی و خاطرات.
وصیت نامه
"یا ایها الذین امنوا اهل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون"(سوره صف آیه 12-11) (ای اهل ایمان آیا شما را به تجارتی سودمند که شما را از عذاب دردناک الهی نجات بخشد دلالت کنم آن تجارت این است که به خدا و رسول ایمان آورید و با مال و جان در راه خدا به پیکار برخیزید این کار(از تجارت) اگر دانا باشید برای شما بهتر است.)
سلام و درود بر آنانکه خالصانه و بدون ریا در راه الله به قیام بر علیه استکبار در تاریخ برخواستند و به آیه "اشداء علی الکفار و رحماء بینهم" جامه عمل پوشیدند و جان شیرین خود در راه خدا و خلیفه گان او هدیه کردند و سلام بر رهبران توحیدی از آدم تا خاتم و از محمد(ص) تا صاحب الزمان مهدی(عج) و سلام بر نائب و وارث انبیاء امام(خمینی) کبیر رهبر جهانی اسلام که چون شیر، روزها می خروشد و شب ها چون جد بزرگوارش امام سجاد(ع) به دعا و نیایش خداوند مشغول است و سلام بر ابرمردی که چون جدش علی(ع) سکوت و دردهای 25 ساله را در دل دارد.
سلام بر شهیدان گلگون کفن پاسدار، این حامیان دودمان حسین(ع) که مانند او غریبانه می جنگند و بسان او شهید می شوند و نهال انقلاب را آبیاری می کنند و سلام بر برادران روحانی و طلاب مسئول، این پیامبران عصرمان که به هر سو پیام این شهیدان را می رسانند و مردم را از هر نغمه شومی آگاه می کنند و سلام بر ملت غیور و شهید پرور ایران و نابودی و ذلت و خواری را از آن مشرکین، کفار، منافقین و شیطان بزرگ آمریکای جهانخوار باد.
در گرما گرم پیکار سختی که ملت بپا خاسته و مسلمان ایران به رهبری قائد اعظم، خمینی کبیر بر علیه استکبار جهانی آغاز نموده است و به هنگامی که یاران چون ابوذر، سلمان، مقداد و سمیه و پاسداران انقلاب اسلامی و...همچون سدی محکم در مقابل یاران شیطان، آمریکا و... ایستاده اند، می رود تا طومار این دجالان را در هم بپیچد؛ انسان بر سر دو راهی انتخاب قرار گرفته و یکی از دو راه را باید انتخاب کند یا عزت را یا ذلت را یا حسین را یا یزید را یا تسلیم را یا شهادت را یا بهشت را یا دوزخ را، به هرحال پیکارگر مسلمان باید با تمام توان و نیروی خویش به مبارزه با کفر و شرک و استکبار بپردازد و با دشمن متجاوز بستیزد؛ ملت رزمنده مسلمان ایران باید بداند این راه، راهی نیست که به روی هر انسان بی اراده و سست ایمانی گشوده شود بلکه پاکباختگان ایثارگری چون حسین(ع) و یاران با وفای او... توان رفتن به این راه را دارند، که به درجه ارزشمند و والای دوستی خاص خدا رسیده باشند؛ اولیاءالله کسانی هستند که از آزمایشات سخت الهی بیرون آمده و ارزش اعتبار و شایستگی خویش را برای رسیدن به درجه بلند دوستی الهی به اثبات رسانده اند و در این میان کسی به دوستی خاص برسد، آن کسی است که در جهاد به رویش باز شده باشد، به قول علی(ع) جهاد پوششی محکم، از تقوی و پرهیزگاری است و سپر قوی خداوند بشمار می رود، روشن و آشکار است جامعه ای که در پوشش زره الهی قرار گیرد، از هر گونه آسیب و رنجی مصون خواهد ماند و با نبرد دلاورانه پیکارگران راه حق و دشمنان خویش پیروز خواهد شد؛ باقی ماندن و پایداری یک جامعه نیاز مبرمی به فداکاری و از جان گذشتگی دارد و جامعه ای که مردم آن بی تفاوت باشند و از حیثیت و شرف و انسانیت خویش دفاع ننمایند، تجاوزگران بر آنها مسلط شده و نکبت و بیچارگی را برای آنان به ارمغان خواهد آورد، چنین جامعه ای نمی تواند شرافتمندانه و سربلند زندگی کند و لباس ذلت زیبنده ترین جامه آنان است، مردمی که به پیکار برنمی خیزند باید منتظر بلا و گرفتاری های پی در پی باشند؛ نتیجه طبیعی سستی و بی توجهی نسبت به این امر مهم گرفتاری ها و رنج های فراوان است، کسی که ار جهاد شانه خالی کرده و برای سالم ماندن، خویش را محفوظ نگهداشته، باید بداند این گریز او را به درجات وحشتناکی از پستی و حقارت کشانده و زندگی ننگینی را به او هدیه خواهد کرد و ناچار است در دنیایی نفس بکشد که سراسر فضای آن پر از تعفن، بیداد و ستم و تجاوز است و در دنیا سرگردان و حیران می گردد و راه را نمی شناسد و دچار چنان پریشان حالی و آشفتگی می گردد که مرگ هزاران بار بهتر از چنین زندگی حیرت آور و رنج زایی است و دیگر از اثرات نکبت بار عدم شرکت در جهاد، دور شدن راه خدا و دور افتادن از راه حق است، خمودگی و خاموشی دامن چنین فردی را می گیرد و از عدل و انصاف جدایشان می سازد؛ اکنون شما ای دلاوران اسلام، ای پیکارگران مجاهدی که برای رضای خدا پای در میدان نبرد گذاشته اید، پاسداران، ارتشیان و ای شبه نظامیان، ای فرزندان معصوم ملت که از حربگاه مساجد به میدان های نبرد شتافته اید و ای ملت بزرگ و رزمنده ایران بر عقیده و ایمان خود استوار باشید و سخنان گران بهای پیشوایتان و رهبرتان خمینی بت شکن را بشنوید، خوشا به حال شما که در زمره دوستان مخصوص خداوند
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصیت نامه "یا ایها الذین امنوا اهل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله و تجاهد
هستید و درهای بهشت را به روی خویش گشوده اید، لباس برازنده تقوی بر شما مبارک باد، از زره که به تن دارید و سپر قوی خداوندی که به دست دارید، سخت محافظت کنید، سنگرهای ننگ دشمن را در هم کوبید، ندای حق و عدل و انصاف را در سراسر گیتی بگسترانید، زبونی و ذلت را از آن دشمن کنید؛ مردان پیکارگر اسلام، بر کودکان و زنان معصوم امت خویش و برادران و خواهران بی گناهتان که در زیر چکمه های ستمگرانه و کافر نگون بختی چون صدام مزدور له می شوند نظری بیفکنید، دست ها را محکم بر سلاح خویش بفشارید و با تمام توان و نیروتان که از ایمان پاکتان سرچشمه می گیرد بر دشمن حمله ببرید، بگذارید ثابت شود که یک بار دیگر در تاریخ خونبار بشر ملتی پدید آمده که علیه همه رسوائی ها و ننگ ها و ذلت ها می شورد و تسلیم خونخوارترین و وحشی ترین موجودات روی زمین و قلدران زبونی که ابرقدرتشان می نامند نخواهید شد؛ تاریخ بنویسد که بار دیگر ملتی را به جرم عقائدشان تکه تکه کردند و پیکرهای پاک آنان را همچون درندگان وحشی از هم دریدند، بگذار بنویسند آنها شجاعانه ایستاده اند و از سیل جوشش خون نهراسیدند و بدن های تکه و پاره و له شده برادرانشان شجاعت دیگری به آنها داد و با عزمی سخت تر از پولاد بر قلب دشمن تاختند و زبونی و ذلت را از آنان ساختند زیرا که این تبهکاران و بی مایگان نمی دانند که برای ملت بزرگ ایران شهادت زیباتر و مهمتر از پستان مادر برای طفل است.
خوشا آنان که با عزت زگیتی* بساط خویش برچیدند و رفتند
خوشا آنان که بر این عرصه خاک* چو خورشیدی درخشیدند و رفتند
نگردیدند هرگز گرد باطل*حقیقت را پرستیدند و رفتند
درود بر مجاهدان راه خدا...به امید پیروزی اسلام و انقلاب سیدمهدی اسلامی خواه سبزواری
15/10/1395
وصیت نامه ای که مانیفست اعتقاد و حرکت می شود
و آنگاه، پاره های نور در جولانگاه واژه های عبور؛ وصیت نامه ای از جنس حقیقت و شرافت و ایمان.
وقتی لابلای خطوط وصیتنامه اش پرسه می زنیم، یادمان می افتد که شهدایمان چقدر فهمیده و جانبرکف و پرشور و شعور بوده اند؛ و دست ما چقدر تهی است از این خرمای خرد که بر بلندای نخل معرفت، دلربایی می کند.
طلبه شهید سيد مهدي اسلاميخواه در آیه های ربانی و سوره های نورانی وصیتانه اش از خوبیها و زیبایی ها می گوید و از هرآنچه انسان، شرافتش را بدان مردهون و مدیون است.
و با این آیه می آغازد که:
«يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم علي تجاره تنجيكم من عذاب اليم.تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالكم و انفسكم ذالكم خيرٌ لكم ان كنتم تعلمون». (صف/11-12)
که: اي اهل ايمان، آيا شما را به تجارتي سودمند كه از عذاب دردناك الهي نجاتتان بخشد، دلالت كنم؟ آن تجارت اين است كه به خدا و رسول او ايمان آوريد و با مال و جان خود در راه خدا به پيكار برخيزيد، اين كار از هر تجارت، براي شما بهتر است اگر دانا باشيد.
و بعد از «سلام ودرود بر آنان كه خالصانة و بدون ريا، در راه الله به قيام عليه استكبار برخاستند و به «اشداء علي الكفار» و «رحماء بينهم» جامه عمل پوشيدند و جان شيرين خود را در راه خدا و جانشينان خدا هديه كردند»...
می رسد به هم قطارانش و آنها که امروز علم حوزه و روحانیت را بر دوش می کشند:
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصیت نامه ای که مانیفست اعتقاد و حرکت می شود و آنگاه، پاره های نور در جولانگاه واژه های عبور؛ وصیت
طلبه ها؛ پیامبران عصر ما
سلام بر برادران روحاني و طلاب مسئول، اين پيامبران عصرما كه به هر سو پيام اين شهيدان را ميرسانند. و مردم را از نغمههاي شوم آگاه ميكنند.
و سلام بر ملت غيور و شهيدپرور ايران و نابودي و ذلت و خواري از آنِ مشركين كفار و منافقين و شيطان بزرگ آمريكاي جهانخوار باد.
يا عزت يا ذلت؛ يا حسين يا يزيد؛ يا تسليم را يا شهادت؛ يا بهشت يا دوزخ.
ملت رزمنده مسلمان ايران بايد بداند که اين راه، راهي نيست كه به روي هر انسان بياراده و سست ايماني گشوده شود؛ بلكه پاكباختگان ايثارگري، چون حسين -عليهالسلام- و ياران باوفاي او... توان رفتن به اين راه را دارند كه به درجة ارزشمند و والاي دوستي خاص خدا رسيده باشند.
اولياءالله كسانياند كه از آزمايشهاي سخت الهي با موفقيت بيرون آمده، ارزش، اعتبار و ايستادگي خويش را براي رسيدن به درجه بلند دوستي الهي به اثبات رساندهاند دراين ميان كسي كه در جهاد به رويش باز شده باشد به دوستي خاص ميرسد...
برویم زیر چتر حمایت الهی...
روشن و آشكار است جامعهاي كه در پوشش زره الهي قرار گيرد، از هر گونه آسيب و رنجي مصون خواهد ماند و با نبرد دلاورانة پيكارگران راه حق و دشمنان خويش پيروز خواهد شد. بقا و پايداري يك جامعه نياز مبرمي به فداكاري و از جان گذشتگي دارد. جامعهاي كه مردم آن بيتفاوت باشند و از حيثيت، شرف و انسانيت خويش دفاع ننمايند، تجاوزگران بر آنها مسلط شده، نكبت و بيچارگي را براي آنان به ارمغان خواهند آورد؛ چنين جامعهاي نميتواند شرافتمندانه و سربلند زندگي كند و لباس ذلت، زيبندهترين جامه آنان است. اين مردمي كه به پيكار بر نميخيزند، بايد منتظر بلا و گرفتاريهاي پي در پي باشند. نتيجة طبيعي سستي و بيتوجهي نيز به اين امر مهم گرفتاريها و رنجهاي فراوان است...
بیا ثابت کنیم که ما ملتی دیگریم
بگذاريد ثابت شود كه يك بار ديگر در تاريخ خونبار بشر، ملتي پديد آمده كه عليه همة رسواييها، ننگها و ذلتها ميشورد و تسليم خونخوارترين و وحشيترين موجودات روي زمين و قلدران زبون كه ابرقدرتشان مينامند، نخواهيد شد.
بگذاريد تاريخ بنويسد كه بار ديگرملتي را به جرم عقايدش تكه تكه كردند و پيكرهاي پاك آنان را همچون درندگان وحشي از هم دريدند. بگذاريد بنويسند که آنها شجاعانه ايستادند و از سيل جوشش خون نهراسيدند و بدنهاي تكه پاره و له شدة برادرانشان، شجاعت بيشتري به آنان داد و با عزمي سختتر از پولاد بر قلب دشمن تاختند و زبوني و ذلت را از آن آنان ساختند؛
زيرا اين تبهكاران وبيمايگان نميدانند كه اشتياق ملت بزرگ ايران براي شهادت، بيش از اشتياق طفل به پستان مادر است.
خوشا آنان كه با عزت ز گيتي
بساط خويش بر چيدند و رفتند
خوشا آنان كه بر اين عرصه خاك
چو خورشيدي درخشيدند و رفتند
نـگرديـدنـد هرگـز گرد بـاطـل
حقيقـت را پـرستـيدنـد و رفـتند
آری؛ شهدا زنده اند؛ زنده و پاینده و خداوند در قرانش به زیبایی و عظمت و به ملموس ترین وجه ممکن می گوید که شهدا آنقدر زنده که نزد خدا روزی می خورند.
و این نشانه زیبا و دوست داشتنی از حقیقتی است که قرآن کریم بر آن توجه و تنبه می دهد.
و راهی برای اهل یقین و چراغی برای مومنین.
و شهدا پیشروان کاروان یقین و پرندگان سبکبال آسمان وصالند.
می بینی؛ حالا خوب می فهمی که وقتی گفتیم زندگی و خاطرات و وصیتنامه شهدایمان سرشار از علامت های روشن وصل و رهیابی، به واژه هایی رسیدیم که از دلش می توان دریافت از کجا نشأت می گیرند و تا کجا می برندمان.
اشاره هایی که از آنسوی زمین و در قلب بهشت یقین، ارسال می شوند.
و شهید روحانی ما سیدمهدی اسلامی خواه که از استان مقدس خراسان رضوی و شهرستان زرخیز سبزوار راهی دیار دیدار گشته بود، یکی اتز ستاره های فروزان و پرفروغ این آسمان بلند و این آستان منور است.
درود بر روح پاک و متعالش؛ یادش زنده و راهش پررهرو و مرامش جاوید باد!