وصیت نامه
نامه شهید بیضایی به همسرش
«بسم الله الرحمن الرحیم
…باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمدهایم و شیعه هم بدنیا آمدهایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً.
نمیخواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم و یا غیر واقعی صحبت بکنم؛ نه! حقیقتاً در مسیر تحقق وعده بزرگ الهی قرار گرفتهایم. هم من، هم تو. بحمدالله. خدا را باید بخاطر این شرایط و این توفیق بزرگ شاکر باشیم. الان که این نامه را برایت مینویسم، شب قدر است و شب شهادت حیدر کرار (علیه السلام) و در فضای ملکوتی بینالحرمینِ صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و سختیها، بینالحرمینِ دو مظلومه، دو شهیده، یکی خانم زینب کبری (روحی فداها) و دیگری بنتالحسین، خانم رقیه (سلام الله علیها) هستم و به یادتم. نمیدانی بارگاه ملکوتی سه ساله امام حسین الان هم چقدر غریب است؛ در محل یهودیها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در محاصره وهابیهای وحشی و آدمکش.
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء ابوسفیان و آل سفیان بار دیگر آلالله را محاصره کردهاند؛ هم مرقد مطهر خانم زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، رقیه (سلام الله علیهما). ولی این بار تن به اسارت آلالله نخواهیم داد چرا که به قول امام (ره) مردم ما از مردم زمان رسول الله بهترند.
واضحتر بگویم؛ نبرد شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی ظهور است و من و تو دقیقاً در نقطهای ایستادهایم که با لطف خداوند و ائمه اطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش با هم تا بار دیگر شاهد مظلومیت و غربت فرزندان زهرای مرضیه (سلام الله علیها) نباشیم. اگر بدانی صبرت چقدر در این زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آلالله قیمت دارد، لحظه به لحظه آنرا قدر میشماری.
معرکه شام میدان عجیبی است. بقول امام خامنهای: «بحران سوریه الان مقابله جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین حق و باطل. و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ نباید. خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در شام است. تمام دنیا جمع شدهاند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیستها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بیشرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل دادهاند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینهسازان ظهور است و بس. و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین نا آگاه و افراطی نیز همراه شدهاند تا این عَلَم و این نهضت زمینهساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سالها و شاید صدها سال دیگر باید شیعه خود دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند. شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است. و این خاکریز نباید فرو بریزد. این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش ارهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین شیعیان و سایر مسلمین راه میاندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین زینب کبری (سلام الله علیها) و خانم رقیه (سلام الله علیها) [حفظ نخواهد کرد] که هیچ، حرمت عتبات مقدسه کربلا، نجف، سامرا، کاظمین و… را هم خواهد شکست.
جبهه جدیدی که از تفکر اسلام آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و… به نام جهاد فی سبیل الله تشکیل شده است، هدف نهائیش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینهسازان ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور میباشد و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سر بریدن زنان و کودکان بیگناه شیعه ندارد، کما اینکه این اتفاق را الان به وفور میتوان مشاهده کرد و من دیدهام.
مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآئیم، شرمنده و خجل باید به حضور خدوند و نبیاش و ولیاش برسیم چرا که مقصریم. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و بقول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان شاء الله در پناه حق و تا [تحقق] وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیماً
ان شاء الله»
🕯
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
نگاهت برق درخشانی داشت
دلت بزرگ بود به بزرگی آسمان
نجوای شبانه ات با پروردگار زیبا بود
چهره ات معصوم و پاک
اما در سر آرزوی پرواز داشتی
در شگفتم چگونه از زمین گذشتی!
پلی از زمین تا آسمان
پلی از خاک تا آسمان
پروازی عاشقانه تا خدا
و سرودی آسمانی یا حسین (ع)
یا مهدی ادرکنی (عج)
و چه زیبا لبیک گفتی
و ما هنوز مانده ایم در زمین !
🕯
نه دیده بودمش نه می شناختمش، فقط اولین دیدارم با او وقتی بود که صورت او را در تابوتی دیدم که دست چپش قطع شده و پهلویش نیز شکسته، اما با چشمان بسته در لحظات وداع با این دنیا لبخند داشت. لبخندی آسمانی که گویا با این توصیف قرآنی «راضیه مرضیه» به بهشت خدا واردشده بود.
چند بار به چهره اش نگاه کردم، به چشمان بسته ای که در امتداد آن جاذبه ای مرا به آن سوی تفکرات او می کشاند، تفکری که تنها کسانی دغدغه آن را دارند که می دانند طبق این آیه شریفه لکم فی الارض مستقر و متاع إلی حین»که برای مدتی موقت در زمین اند و بعدازآن الیه راجعون به سوی او برمی گردند» و محمود رضا در تامل و تعقل این کلام مولا امیرالمومنین که فرمودند: رحم الله امرا علم من این وفی این و إلی این ، مجاهدت و اهتمام ورزیده و فهمیده بود از کجا آمده و در کجا هست و به کجا خواهد رفت و هرآینه محمودرضا به چگونگی این برگشت و رفتن فکر کرده بود و برایش مهم بود این که چگونه مقابل خداوندی که اله او است حاضر شود. آشنایی من با محمودرضا از همان لبخندی شروع شد که چگونگی این رفتن را به من می آموخت و لبخندی که برایم چکیده ای از آیات خدا بود . او دغدغه مند آرزوی مادر پهلو شکسته اش بود و شاید بارها با این روضه مویه و ناله کرده بود
جانکاه قرآنی که زیردست و پا بود
جانکاه تر آیات کوثر داشت می سوخت
مادری که ۱۴۰۰سال پیش مولایمان مهدی «عج» را در بین در خانه ای از مدینه که جبرئیل بدون اذن وارد نمی شد و نانجیبان او را جلوی ارکان هدایت پیش همسر دست بسته اش کتک می زدند صدا زد.
محمودرضا به این فریاد یا مهدی امام الائمه فکر کرده بود. به آیه های کوثر فکر کرده بود و برایش پراهمیت و مهم بود. او می دانست درک مقام مادرش مطابق با شب قدر است و شب قدر یعنی درک مادر حقیقی مان و محمودرضا برای لبیک به مادر در زمان خودش همه جا حضور داشت.
او از خیلی پیش تر درست زمانی که نااهلان، فتنه ۸۸ را جریان سازی کردند خودش را برای امام زمانش تربیت کرده بود و در آن ایام فتنه ۸۸ آرام و قرار نداشت و در آن روزها در دفاع از انقلاب چندین بار جان خود را به خطر انداخت. او به واقع به ضرورت و وجوب حفظ نظام انقلاب اسلامی اعتقاد راسخ داشت و می دانست همه امامان منتظر این انقلاب بودند، زیرا پیامبر بشارت داده بود ایرانیان زمینه و مقدمه ظهور فرزندشان مهدی (عج) را فراهم می آورند و غیرتمندانه از مواضع رهبری در خصوص حفظ نظام به اندازه خودش ساعی و حامی بود. با آغاز جنگ در سوریه از سال ۹۰برای دفاع از حرم های آل الله (ع) و یاری جبهه مقاومت، با یقین و آگاهی به سوریه عازم شد.
او بااستعداد ذاتی اش جزء فرماندهان نخبه و گمنام سپاه قدس و مدافعینی بود که خودش را وقف امام زمانش کرده بود. حالا تنها شهادت می توانست آن روح خداجو را آرام کند و زین پس مکرر از شهادت می گفت تا فراغش را التیام دهد.
می گفت: من فهمیدم که خداوند شهادت را به کسانی می دهد که پرکارند و شهدای ما در جنگ این طور بودند...
خود محمود رضا در پرکاری زبانزد مدافعین حرم بود. او به چیزی که می گفت اعتقاد داشت و عمل می کرد. می گفت: «از همه لحظاتتان استفاده کنید برای رسیدن به آرمان های جهانی حضرت مهدی(عج). حتی اگر نیتش را هم بکنید استفاده اش را کردید. ان شاءالله مرضی رضای امام زمان قرار می گیره...» چقدر انسان می تواند روحش متعالی باشد که چنین عباراتی را بنویسد. جملات به قدری تامل برانگیز است که می تواند برای همه انسان های آزاد یک منهج و سبیل انسان ساز باشد. محمود رضا متصل به آقا صاحب الزمان شده بود و این ارتباط آنچنان او را ترفیع داد که او شکل حقیقی اسمش را گرفته بود.ترکیبی از محمود و رضا که محققا هم به مقام «محمود»ی که در ناله های شبانه اش هنگام قرائت زیارت عاشورا آرزویش را داشت رسیده بود و هم به مقام رضا به آنچه که معشوق برایش خواسته بود راضی شده بود و این رضایت زمانی حاصل شد که برای رسیدن به کوثری بزرگ از یگانه دخترش که نام کوثر را بر او نهاده بود، گذشت...
🕯