حاج اباذر اکبری برادر شهید:
زخمی روزهای جنگ برای خنثیسازی بمب به سوریه رفت

«حاج اباذر اکبری» برادر بزرگتر و پسر ارشد خانواده از حاج حسن این طور می گوید: «حاج حسن یک سال بعد از شروع جنگ تحمیلی، مخفیانه و بدون اطلاع خانواده و با دستکاری در شناسنامه بهدلیل سن پایین از پایگاه بسیج شهید چمران محله شهرک شریعتی عازم جبهه شد. او در نوجوانی از نیروهای تخریبچی لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) بود که در اعزامهایی که به جبهه داشت، بهشدت مجروح شد. بعد از جنگ سوریه، برای خنثیسازی بمبهای بهجامانده از داعش و پاکسازی شهرهای آزادشده به سوریه اعزام شد و ۲۰ آذر ۱۳۹۵ که در حال پاکسازی منطقه تدمر در حومه شهر حلب بود، در حمله داعشیها به شهادت رسید و پیکرش ۷ سال بعد به وطن بازگشت.»
حاج حسین اکبری برادر شهید:
وقت جنگ با داعش، احساس مسئولیت کرد

«حاج حسین اکبری» تنها ۲سال از حاج حسن بزرگتر است. برادرهایی که تمام سالهای کودکی و نوجوانی را با هم گذراندند تا رسیدند به جبهه و جنگ تحمیلی و آنجا هم همرزم یکدیگر شدند. حاج حسین خاطرات زیادی از برادر کوچکتر دارد و برایمان تعریف میکند: «وقتی عازم جبهه شدم چند روز بعدش شنیدم که حسن هم آمده به جبهه. من داشتم به عملیات میرفتم و او داشت از عملیات برمیگشت که همدیگر را دیدیم. از همان زمان هم مرد خطر بود. وقتی بحث جنگ با داعش مطرح شد احساس مسئولیت کرد. بالاخره کسی که جبهه و جنگ را تجربه کرده باشد نمیتواند آرام بنشیند تا دشمنان اسلام سر برآورند. راهی شد و رفت. اول برای دفاع از اسلام و بعد برای دفاع از کشور. وقتی خبر شهادتش را دادند گفتند توپ مستقیما به او اصابت کرده و پیکرش از بین رفته و به همین دلیل اثری از او پیدا نکردهاند. تا اینکه خبر دادند پیکر او تفحص و شناسایی شده. امروز پنجشنبه پیکرش در امامزاده جعفر(ع) و حمیده خاتون باغ فیض به خاک سپرده شد تا حداقل دل حاج خانم مادرم آرام بگیرد.»
خواهر شهید:
مردمدار بود
«فاطمه اکبری» یکی از خواهرهای حاج حسن است. کسی که تنها دوسال از او کوچکتر است و خاطرات زیادی از برادر دارد. با یادآوری خاطرات چشمانش پر از اشک می شود اما نگاهش را محکم می کند و می گوید: «برادرم خیلی مردمدار بود. عشق شهادت داشت. در همه حال هوای خواهرها را داشت و مخصوصا بعد از فوت پدر تمام تلاشش را می کرد تا آب در دلمان تکان نخورد. هرهفته یا به دیدارمان می آمد یا تلفنی با ما صحبت می کرد. من و او اختلاف سنی مان کم بود و به همین دلیل خیلی با هم صمیمی بودیم. موقع رفتن وصیت نامه اش را به من داد و گفت بعد از شهادتم این را به برادرها بده. گفتم این جوری نگو گفت تو دعا کن تا عاقبت به خیر شوم. قلب پاکی داشت و خدا دعایش را مستجاب کرد. همه ما به داشتن چنین برادری افتخار می کنیم.»
خواهر شهید:
خاطرات خوبش به جا مانده است
«ثریا اکبری» کوچکترین دختر خانواده از برادرش این چنین می گوید: «هر چه از خوبی های او بگویم کم گفته ام. همیشه به من می گفت من ته تغاری پسرها هستم و تو ته تغاری دخترها. با اینکه ۱۳ سال از من بزرگتر بود اما خیلی با من صمیمی بود. همیشه احترام خاصی برای بچه ها قائل بود. می گفت به بچه ها باید احترام بگذاریم تا شخصیت پیدا کنند. ما یک دایی داشتیم که خیلی مهربان بود و همه خاطره خوبی ازش داریم. حاج حسن هم همیشه سعی می کرد مانند دایی مان در ذهن خواهرزاده هایش خاطرات خوبی به جا بگذارد. آخرین باری که عازم سوریه بود گفت این دیگر آخرین خداحافظی است وقتی ناراحتی ما را دید، گفت برایم دعا کنید تا عاقبت به خیر شوم. من از غافله شهدا جا مانده ام دعا کنید به آرزویم برسم. آن خداحافظی اش با همیشه متفاوت بود انگار خودش هم می دانست که قرار است برود. او از بین ما رفت و همانطور که می خواست به آرزویش رسید. اما خاطرات خوبش در ذهن همه ما نقش بسته است.»
وصیت نامه
شهید مدافع حرم حسن اکبری در وصیت نامه خود آورده است: «برادران و خواهران، میخواهم که راهم را ادامه دهید و در راه صدور آن از هیچ کوششی دریغ نکنید و مگذارید بار دیگر دست جنایتکاران مخصوصاً آمریکا، اسرائیل و داعش ملعون که در آنسوی مرزها نقشه نزدیکشدن به مرز ایران عزیز را در سر میپرورانند، بر شما مسلط گردند و خونهای هزاران شهید از دست برود.
در نماز اولوقت کوشا و در نمازهای جماعت با جدیت شرکت کنید. با وحدت و اطاعت از مقام رهبری و پیروی از دستورات اسلام و پاسداری جدی از انقلاب اسلامی و دستاوردهای آن، توطئههای استکبار را خنثی و نقشِ بر آب کنید. به مادر احترام و تکریم کنید؛ زیرا چنانچه دنیا و آخرت را میخواهید، باید چنین کنید.»