13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 روح سردار قاآنی!
«خدا لعنتت کنه اینترنشنال که مخاطب هاتو مثل خودت فرض کردی😅»
#لبخند_بزن
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
نــام :محمدحسن
نـام خـانوادگـی :بادینلو
نـام پـدر :احمدعلی
تـاریخ تـولـد :۱۳۴۰/۰۵/۰۲
مـحل تـولـد : اراک - روستای وفس
سـن :۲۲ سـال
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :متاهل
دسـته اعـزامـی : ژاندارمری
تـحصیـلات :لیسانس
تـاریخ شـهادت :۱۳۶۲/۰۷/۲۵
مـحل شـهادت :بانه
نـحوه شـهادت :توسط گروهک های ضد انقلاب
مـحل مـزار :بهشت زهرا (س)قـطعـه :۲۸ردیـف :۵شـماره :۱۶
هشتم فروردین ۱۳۴۰، در اراک چشم به جهان گشود. پدرش احمدعلی و مادرش، خاتون جانی نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. ازدواج کرد. به عنوان ستوان دوم ژاندارمری در جبهه حضور یافت. بیست و یکم مهر ۱۳۶۲، با سمت فرمانده گردان در بانه بر اثر اصابت گلوله توسط گروههای ضدانقلاب شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
شهید محمد حسن بادینلو
حسن بادینلو رفت تا مقدمات ازدواج را فراهم کند. من هم وسایل زندگی را جمع وجور کرده به ماشین باری سپردیم تا اثاث خانه را به تهران بیاورد و خود به اتفاق عیال و فرزندم فاطمه خانم با هواپیما آمدیم تهران عصری بود که به منزل رسیدیم سریع لباس عوض کرده رفتیم میدان خراسان عروسی شاه داماد محدحسن بادینلو، حسن آقا معتقد بود دخترم مثل قرآن بیگناه است و پاکیزه از این رو او را گرفته و روی تخت خودشان خوابانید و میگفت: چون این بچه پاک است دوست دارم تختمان را افتتاح کند تا دلش خواست با او بازی کرد و از او عکس گرفت....
عروسی تمام شد به خانه آمدیم چند روز، مرخصی پایان دوره آموزشی مقدماتی تمام شد هر دو به جبهه رفتیم داداش حسن رفت ژاندارمری و به کردستان رفت و من رفتم لشکر 21 حمزه و شهرک زبیدات عراق.
من آمدم مرخصی و داداش حسن بادینلو رفت پیش خدا و آسمانی شد و ره صد ساله را یک شبه پیمود. روحش شاد.
مادر شهید بادینلو در گفتوگو با خبرگزاری دفاع مقدس - پایانی
روز شهادت محمد حسن، آغاز بی قراری هایم بود
وقتی به تهران رسیدیم، آنقدر بی تاب بودم که حتی حجله محمدحسن را سر کوچه ندیده بودم. وقتی به خانه رسیدم، پسر بزرگم لباس سیاه به تن داشت، از او پرسیدم اتفاقی افتاده، که خبر شهادت محمدحسن را به من داد. از آن روز دلتنگی هایم برای محمد حسن شروع شد.

خبرگزاری دفاع مقدس: کوچه پس کوچه های عاشقی منطقه را پیمودیم. در راه رسیدن به مقصد کوچه های متعدد را پشت سر گذاشتیم هر کدام به نام یک شهید نامگذاری شده بود. ناگهان خودمان را در کوچه شهید بادینلو دیدیم. زنگ خانه را به صدا درآوردیم. در باز شد و مادر با چادر گلدار در چارچوب در ظاهر شد. تنها بود و تنها از پرپر شدن غنچه زندگیش گفت. کنار هم نشستیم و خاتون فولادی به کتابخانه قلبش رجوع کرد. بدون معطلی کتابچهای از قفسه های آن بیرون آورد. هیچ غباری روی آن وجود نداشت. احساس می کردی همین حالا آن را در قفسه قرار داده است. کتابچه را گشود نامش محمدحسن بود و این طور ادامه داد که:
وقتی دولت اعلام کرد که مردم باید اقلام مصرفی را از طریق کوپن خریداری کنند، محمدحسن شناسنامهاش را برای گرفتن کوپن نداد. زمانی بود که وی در دانشکده افسری مشغول تحصیل بود. گفتم مادرجون شناسنامه ات لازمه. می گفت نه. من در دانشکده نان دولت را می خورم، حالا کوپن بگیرم. قبول نکرد.
اواخر هفته ها که می شد دوستان دانشکده ای خود را که در شهرستان زندگی می کردند را به میهمانی دعوت می کرد. یکبار که من در حال انجام کاری بودم، زنگ خانه به صدا درآمد. از پنجره دیدم محمد حسن با چند جوان مشغول صحبت است. از نظرم گذشت که محمدحسن شناسنامهاش را برای گرفتن کوپن نمی دهدف آنوقت هفته به هفته دوستانش را برای میهمانی به خانه دعوت می کند. در که باز شد. دیدم تند تند پلهها را دوتا یکی بالا آمد و با لبخن گفت: می دونم می خوای چی بگی قربونت برم؛ می خوای بگی کوپن نگرفت، حالا مهمون آورده. ننه جون ماکارانی درست کن. ماکارانی که کوپنی نیست.
خندیدم و گفتنم، نه عزیزم؛ مهمان حبیب خداست. قدمشان روی چشم.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
مادر شهید بادینلو در گفتوگو با خبرگزاری دفاع مقدس - پایانی روز شهادت محمد حسن، آغاز بی قراری هایم
روز شهادت محمد حسن، آغاز بی قراری هایم بود
چند روز بعد از ازدواج محمدحسن بود که به کردستان رفت. من و همسرش نیز راهی سفر مشهد شدیم.
زمانی که در خواجه ربیع بودیم،از بلندگو صدایی شنیدم که خبر از شهادت یک فرمانده و چند سرباز حکایت داشت. با شنیدن این خبر بند بند دلم پاره شد. به هر بهانهای بود از آنجا بیرون رفتم. دلم خیلی بی تابی می کرد. هیجانی بی پایان وجودم را فراگرفته بود. به حرم رفته و تا صبح آنجا ماندم.
وقتی برگشتم دیدم همه آماده برگشتن به تهران شده اند. به من گفتند که حاج احمد حالش مساعد نیست، باید برگردیم.

وقتی به تهران رسیدیم، آنقدر بی تاب بودم که حتی حجله محمدحسن را سر کوچه ندیده بودم. وقتی به خانه رسیدم، پسر بزرگم لباس سیاه به تن داشت، از او پرسیدم اتفاقی افتاده، که خبر شهادت محمدحسن را به من داد. از آن روز دلتنگی هایم برای محمد حسن شروع شد.
رای ما صد در صد، بنی صدر
زمانی که رای گیری ریاست جمهوری بود، به ما می گفت به بنیصدر رای ندهید. خودش هم به بنی صدر رای نداد. اما من می گفتم بنی صدر، صد در صد. اما بنی صدر آدم درستی نبود و من بعدها با اتفاقاتی که پس از آن افتاد، پی به این موضوع بردم.
نهایت سادگی را در زندگی محمد حسن دیدم
عروسی که کرد هنوز برای خانهاش فرش نخریده بود. به او گفتم نمی خواهی برای خانهات فرش بخری. گفت باشه. رفت و بعد از نیم ساعت به خانه برگشت. دیدم با موکتی بزرگ در حال برگشت است. گفتم: فکر نمی کنی موکت برای خانه تازه داماد و تازه عروس خوب نباشد. گفت: نه! حضرت علی روی حصیر زندگی کرد، آن وقت من روی قالی زندگی کنم. همین موکت هم کفایت می کند.
فرار از مدرسه
فاطمه خواهر محمد حسن سکوت با یادآوری خاطره ای از محمدحسن سکوت را می شکند و می گوید: محمد حسن قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وقتی به مدرسه می رفت در کلاسهایی که معلم خانم داشت، سعی می کرد حاضر نشود و به هربهانهای بود از مدرسه فرار می کرد. با وجود سن کمی که داشت همیشه از وضعیت نامناسب پوشش خانمهای معلم در آن هنگام گلایه می کرد.
حاج احمد هم برای رزمندگان پدری کرد
خاتون فولادی مادر شهید محمد حسن بادینلو، آرام بلند می شود و قاب عکس روی طاقچه را نشانمان می دهد. عکس همسرش حاج احمد بادینلو است. همان خادم مسجدی که با وجود کهولت سن و به اصرار خودش به جبهه رفت. خاتون می گوید با وجود مخالفتهای بسیار، خود را به جبهه رساند. می گفتند حاجی با این سن چه کاری از شما بر می آید؟ می گفت: اگر هیچ کاری نتوانم انجام بدهم، لا اقل می توانم یک لیوان آب به دست رزمندگان که بدهم.
پایان
قسمتی از وصیت نامه ی شهید محمد حسن بادینلو
سپاس مخصوص خداوند یکتاست. پس از عرض سلام بر پدر و مادر ، برادر ، همسر و خواهرانم امیدوارم که همه ی شما خوب باشید. الان که این وصیت نامه را مینویسم به استان کردستان استان شهدای گمنام و غرور آفرین آمدهام.....
در شهر بانه هستم؛ ولی خوب چون هر مسلمانی بایستی وصیت نامهاش هر شب زیر سرش باشد، لذا این وصیت نامه را شروع به نوشتن کردم و اگر وصیت نامهای جدیدتر از این به دست شما نیفتاد هر زمان که باشد این وصیت نامه به قوت خود باقی است.
سخن را با گفتاری از دومین شهید محراب آیتالله دستغیب آغاز میکنم.
{در زیر آسمان کبود هیچ خدمتی بالاتر از خدمت در کردستان نیست}
خانواده محترم بدانید که شهید شدن گریه ندارد؛ بلکه شکست اسلام برای مسلمین گریه وزاری دارد . عزیزان من این امانت یعنی انقلاب که به دست شماست خونبهای هزاران شهید در طول تاریخ اسلام است . بدانید که در قیامت همهی آنها از ما باز خواست میکنند و میگویند ما در انقلاب خون خود را نثار کردیم شما چگونه از این انقلاب پاسداری کردید؟ عزیزان من بدانید که شهادت نصیب هر کس نخواهد شد و شهادت مخصوص انسانهایی است که به قول حضرت امام ره صد ساله را یک شبه میپیمایند.
ای ملت بزرگ ایران تا میتوانید از ولایت فقیه پشتیبانی کنید و در مقابل امریکا و دیگر شیاطین تا آخرین قطره خون خود مقاومت کنید. مرگ با عزت خیلی بهتر از زندگی ذلت بار است . این گروهها که الان در کردستان در مقابل حکومت ایستادگی میکنند تمام آنها جیره خوار اینها و دیگر جنایتکارانند.
البته در این میان از نظر فرهنگی خلق کُرد نیز استفاده کرده و آنها را گول زدهاند. شما تا میتوانید سعی کنید گول خوردهها را هدایت در غیر این صورت همانطور با آنها رفتار کنید که با شما رفتار میکنند؛ البته گفتنی زیاد است؛ ولی بیشتر آنها را در وصیت نامهی شهدا میتوانید پیدا کنید و من بیش از این وقت شما را نمیگیرم.
سخنی چند با پدر عزیز و گرامی خویش: اگر شهادت نصیب این دست پروردهی تو شد هیچ ناراحت نباش و به درگاه خدا شکر کن؛ زیرا که من امانتی بودم نزد شما و خدا هر وقت که صلاح بداند این امانت را خواهد گرفت......
سخنی با مادرم: ای مادر عزیز و مجاهد! ای کسی که تا آنجا که میتوانی در راه انقلاب خدمت می کنی! بنده که نسبت به زحماتی که برای من کشیدهای شرمنده هستم. در شهادت من تا میتوانی گریه مکن؛ ولی اگر طاقت نیاوردی در خلوت هر چه میخواهی گریه کن؛ ولی ناشکری و ناسپاسی خداوند را مکن .من به وجود تو و پدرم افتخار میکنم.
برادرم این بار نیز زحمت دیگری برای تو تدارک دیدهام در شهادت من صابر باش و تقوا پیشه کن. برادرم در تربیت فرزندانت کوشش کن و آنها را برای اسلام تربیت کن ....هر وقت به یاد من افتادید به یاد شهدا برای کربلا گریه کنید تا دل شما آرام گیرد...
همسرم و خواهرانم ساده لباس بپوشید و ساده زندگی کنید و حجاب خود را حفظ کنید. از غیبت کردن و تهمت زدن بپرهیزید . خدا نگهدارتان باشد.
در ضمن از تمام دوستان و آشنایان برایم حلالیت طلب کنید چه از لحاظ غیبت کردن و مال آنها و غیره.
هر کس از من طلبکار است بدهید. محل دفن در صورت امکان بهشتزهرا . والسلام خداحافظ
برادر شما محمد حسن بادینلو.
شادی روح شهید محمد حسن بادینلو، شهدای جنگ تحمیلی و شهدای حرم صلوات.
شادی روح سرلشکر شهید محمد حسن بادینلو صلوات.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_محمد_حسن_بادینلو
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
قسمتی از وصیت نامه ی شهید محمد حسن بادینلو سپاس مخصوص خداوند یکتاست. پس از عرض سلام بر پدر و مادر ،
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
﷽❣#سلام_امام_زمانم❣﷽
سلام بر تو ای مولایی که تمام حق های بر زمین مانده، قیام تو را انتظار میکشند و دلهای غمدیده به امید قیام تو میتپند.💚
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در فلسفهی باور ما نوکرها
شش گوشهی زیبای تو چیز دیگریست ...
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#پنجشنبههای_امامحسینی💚
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید#حسین_بهرامی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿