🔷 ۴ آبان سالروز سقوط تلخ اما قهرمانانه خرمشهر تا ابد گرامی باد.
♦️شهید آوینی: «شهر زمینی خرمشهر در دست دشمن افتاد؛ اما شهر آسمانی همچنان در تسخیر شهدا باقی ماند. از باطن این ویرانی ها معارجی به رفیعترین آسمان ها وجود داشت كه جز به چشم شهدا نمیآمد. خرمشهر مظهر همه تجاوز دشمن و مظهر همه استقامت ما بود و جنگ برپا شد تا مردترین مردان در حسرت قافله كربلایی عشق نمانند.»
🔸منبع: کتاب «شهری در آسمان»
🔷 ۴ آبان سالروز سقوط تلخ اما قهرمانانه خرمشهر تا ابد گرامی باد.
♦️شهید آوینی: «خرمشهر به تسخیر دشمن درآمد و ناگاه از زمان و مكان بیرون افتاد و به آرزویی دور مُبَدَّل شد و با این طعم تلخ غربت و مظلومیت، لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَد تفسیر شد. رنج، آوردگاهی است كه جوهر وجود انسان را از غیرِ او جدا میكند.»
🔸منبع: کتاب «شهری در آسمان»
🔷 ۴ آبان سالروز سقوط تلخ اما قهرمانانه خرمشهر تا ابد گرامی باد.
♦️شهید آوینی: «مسجد جامع خرمشهر قلب شهر بود که می تپید و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بی پناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوازان درآمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شَطِّ خرمشهر کوچ کنند، باز هم مسجد جامع مظهر همه آن آرزوی بود که جز در باز پس گیری شهر برآورده نمی شد. سجد جامع همه خرمشهر بود! خرمشهر از همان آغاز خونین شهر شده بود. خرمشهر، خونین شهر شده بود، تا طلعتِ حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم آوران و بسیجیان غرق در خون ظاهر شود و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می توان نگریست؟»
🔸منبع: کتاب «شهری در آسمان»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 به مناسبت ۴ آبان سالروز سقوط تلخ اما قهرمانانه خرمشهر
🔸برشی از قسمت پنجم مستند «شهری در آسمان» با صدای شهید آوینی در خصوص روزهای سقوط خرمشهر
🔷 به مناسبت ۴ آبان سالروز سقوط خرمشهر، برسد به دست همه نخبگان وطن!
🔸سوم خرداد سال ۱۳۶۱ و اولین ساعات پس از آزادی خرمشهر و در میان آن همه غم و شادی، شهید بهروز مرادی به محض ورود به شهر، یاد چیزی افتاد و چند تا از نیروها را با خود همراه کرد و به طرف میدان فرمانداری رفت! از قدیم، نرسیده به میدان، کتابخانه مرکزی خرمشهر قرار داشت.
🔸بهروز با اضطراب وارد ساختمان کتابخانه شد. به محض ورود، همه درجا خشکشان زد! تعدادی اسکلت وسط سالن مطالعه کتابخانه دور هم افتاده بودند و کتابهای قفسهها روی آنها ریخته بود! بهروز با بغض و اشک گفت: ۴ آبان ۱۳۵۹ که عراقیها داشتند خرمشهر را اشغال کامل میکردند، اینها ۱۲ نفر از تکاوران نیروی دریایی ارتش و چندتایی هم بچههای سپاه بودند که در اینجا نمیگذاشتند عراقیها به پل خرمشهر نزدیک شوند.
🔸آن موقع یکی دو بار آمده بودم پیش آنها. بعداً شنیدم گلوله خمپاره بعثیها به سقف کتابخانه خورده و همه آنها شهید شدهاند. از ۴ آبان ۵۹ تا امروز (سوم خرداد ۱۳۶۱) منتظر بودم تا بیایم و ببینم چه بر سر اینها آمده است. بچهها، آرام و با احترام، کتابها را کنار زدند و استخوانها را از میان آوار سقف درآوردند تا برای خانوادههایشان که بیش از یک سال و نیم دنبال بچه خود میگشتند بفرستند.
🔸آن کتابخانه امروز نوسازی شده اما
نمیدانم که آیا در سالن آن نوشتهاند: در اینجا ۱۲ رزمنده غیرتمند ایران زمین بیش از یک سال با کتاب های «جنگ و صلح»، «بینوایان» و «پیرمرد و دریا» همسایه بودند یا نه!؟
✍عنایت صحتی شکوه، از مدافعان خرمشهر