eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.5هزار عکس
18هزار ویدیو
361 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتگوی خواندنی با مادر غواص شهید بالویی شمال نیوز: بوی عطر پیراهنت ، چشم انتظاری مان را تمام کرد... پسرم ! مسافر 29 ساله ام ! به خانه خوش آمدی... قربان صورت مردانه ات مادر...  ای امانت الهی خوش آمدی... تسبیح زردت را به کدام نیت ، پیش پیش برایمان فرستادی؟ فرستادی بهشهرمان را ببری کربلای چهار... ببری ام الرّصاص... سی سال حرف ناگفته با هم داریم. سی سال است که صدایت را نشنیده ایم مادرجان... می دانی چه سالها که با یک مشت عکس و خاطره سر کردیم تا بیایی ، با اشک هایی که تصمیم شان را گرفتند که خویشتن داری نکنند؟ آه مسافر دلبندم ! دست های بسته ات را دیدیم... آن طناب ها و سیم ها را... اما می دانیم که لب هایت را هیچ دشمنی نتوانست تا آخرین لحظه از ذکر خالی کند و یقین داریم که هیچ کافری با "الله اکبر "های رسایت نتوانست بجنگد. نه با تفنگش ، نه با شکنجه اش ، نه با کوبش چکمه های قساوتش. حسینعلی جان ! آه فرزند عاشق من ! دوری تو و چشم به راهی ما ، قصه بلندیست که خدا از همه لحظات آن ، خوب باخبر است. شاید این ، تمام آن چیزیست که تا ابد آرام مان می کند. تمام عاشقانه ای که اجازه می دهد امروز ، جسم معصوم و بی وزن تو را در آغوش بگیریم و شیون نکنیم. لباس سیاه نپوشیم و به زار ننشینیم و بدانیم شهدا زنده اند. شاید 29 سال چشم به در دوختن ، حالا از ما بندگان صبورتری ساخته که می دانند جز خدا و جز وصال ، در قلب عاشقان آرزویی نیست. به خانه خوش آمدی پاره تنم... تسبیح زردت را به چشم های منتظرمان می کشیم و نفس تازه می کنیم. چقدر عطر دست های تو را می دهد. عطر دست های سرباز شانزده ساله ای که نمازش را زیر نور منور و تیر تمام می کند و در سنگر ، دانه های الهی العفو می گرداند. مسافر بیست و نه ساله ام ! حالا که مثل فرشته ها برگشتی ، با بال هایی از نور و ردایی از عشق ، از آن همه سال غربت چشم می پوشیم و هرروز به عکس پیراهن تو در خانه اقتدا می کنیم. به نوجوانی که روزی با لبخندی آرام از خانه رفت تا سالها بعد ، غواصِ شیدایی شود که قلب هایمان را دریا کند.   این خانه حال و هوای دیگری دارد   کاروان 30 شهید غواص و خط شکن 15 مردادماه از رامسر،غربی ترین شهراستان وارد مازندران شده اند و مردم بهشهر، شرقی ترین شهر استان چشم انتظار دردانه هایشان روزها و شب ها را لحظه شماری می کنند. برای دیدار با خانواده غواص شهید حسینعلی بالویی از ساری به بهشهر می رویم. از چهره شهر پیداست که بهشهر میزبان شهید غواصی ست که بعد از 29 سال به خانه بر می گردد.  خیابان شهید نجفی – کوچه شهید ستونه – منزل غواص شهید بالویی. آدرس سرراست است. حال و هوای این کوچه با کوچه های دیگر شهر خیلی متفاوت است. راحت می توانی نشانی این خانه را از بین خانه های دیگر پیدا کنی ، آخر این خانه حال و هوای دیگری دارد. پدر شهید بالویی به اتفاق نوه اش به استقبال مان می آید. در نگاه اول حوض آبی کوچک حیاط نگاه مان را جلب می کند. به اتاق پذیرایی راهنمایی می شویم و با قرائت فاتحه و احوالپرسی ، صحبت مان را شروع می کنیم. نمی دانیم تبریک بگوییم یا تسلیت. سکوت فضا را پُر کرده است. به چشم های پدر که نگاه می کنیم موجی از آرامش وجودمان را دربر می گیرد.  
مطمئن بودیم پسرمان آمده است   اصغر بالویی هستم ، پدر غواص شهید حسینعلی بالویی. بعد از مفقود شدن پسرم ، مناطق عملیاتی را زیرپا گذاشتم اما تنها با ساک شخصی اش به خانه بازگشتم. اجساد شهیدان بسیاری را جستجو کردم اما خبری از حسینعلی نبود. هرگاه مفقود الاثری می آوردند دنبال نام عملیات بودیم. بدنبال کربلای 4. اینبار درست شنیده بودیم شهدای کربلای 4 ، منطقه ام الرصّاص. ولوله ای در خانه مان به پا شده بود. مطمئن بودیم حسینعلی آمده است. ماه رمضان بود و پس از خواندن نماز در مسجد ، راهی معراج شهدای تهران شدم. می دانستم حسینعلی میان 175 غواص است اما نمی دانستم کدام تابوت ، پسرم را درخود جای داده است. در کنار پیکر شهدا به خواب رفتم. حسینعلی به خوابم آمد و گفت : پدرجان ! من کنارت هستم. چرا ناراحتی ، من آمده ام. قبلا هم خواب حسینعلی را دیده بودم. در باغ بزرگی از انارهای سرخ. اناری رسیده و قاچ رفته را به من داده بود و گفت این سه انار دیگر را برای مادر و برادرانم به خانه ببر. آن زمان مرحوم آیت ا... جباری امام جمعه بهشهر در همسایگی مان زندگی می کرد و به من گفت از خوابم با کسی نگویم! کمی از صحبت مان با پدر نمی گذرد که مادر صبور شهید هم به جمع مان اضافه می شود. حاجیه خانم راضیه انصاری مادر حسینعلی می گوید : من هم خواب حسینعلی را دیده ام. در خوابم ، خوشحال و مرتب با لباس بسیجی و ساکی به دست به خانه آمده بود. پوتین هایش را درآورد و کنار حوض خانه داشت پاهایش را می شست. من هم از فرط خوشحالی ، دور حیاط می چرخیدم و شادی می کردم که ناگهان از خواب بیدار شدم. افسوس که از خوشحالی زیاد نتوانستم پسرم را درآغوش بگیرم و با او دیدار تازه کنم. راستی حسینعلی هم خواب دیده بود! یک رو به من کرد و گفت : مادرجان! خواب دیده ام یا شهید می شوم یا اسیر و بعد وضو گرفت و به مسجد رفت. آن روز از خوابش نپرسیدم و بعدها فهمیدم چرا آن خواب را دیده است. نوه خانواده در میان حرف هایمان رفت و آمد می کند. خوشحالی خاصی را در نگاهش می بینم و نامش را سوال می کنم. پدربزرگ می گوید : نامش علی ست ، فرزند پسر سومم محمدمهدی. آخرین مرتبه ای که حسینعلی به جبهه می رفت ، پدرعلی کوچولو از بغل حسینعلی پایین نمی آمد. محمد مهدی آن سالها هم سن و سال پسرش علی بود. مسیری از راه را هم با اتوبوس رزمندگان رفت تا بالاخره با مشکلات فراوان توانستیم او را از حسینعلی جداکنیم و به خانه بیاوریم. محمدمهدی که حالا تکیه گاه خانواده است ، به ما می گوید : آن موقع سه سالم بود حالا سی و سه ساله ام. 15 شهریور 65 بود که برادرم برای آخرین بار به مناطق عملیاتی می رفت. علاقه خاصی به حسینعلی داشتم و از آغوشش جدا نمی شدم. نمی دانم ، شاید می دانستم 4 ماه دیگر شهید می شود و نمی خواستم رهایش کنم. در راهی که خودش دوست داشت ، قدم برداشت و به خاطر امام و سرزمینش رفت. رفت تا ما امروز در امنیت و آرامش زندگی کنیم.  
حسینعلی ، غواصی 13 ساله از پدر شهید می خواهیم در رابطه با اعزام فرزندش کمی توضیح بدهد. آقای بالویی می گوید : سه پسر دارم و حسینعلی بزرگترین فرزندم بود. برای اولین بار 13 ساله بود که از من اجازه خواست به جبهه برود. من هم بیمار بودم و وجودش برایم نعمتی بود. با اصرارهای فراوانش رضایت دادم و سه ماه برای آموزشی در منطقه گهرباران ساری رفت و بعد از آن شش ماه در مریوان حضور داشت. بعد از کردستان به جنوب رفت و سه ماه از او خبری نداشتیم. تا اینکه مدتی بعد برای مرخصی آمد و گفت : سه ماه داخل آب بودیم و آموزش غواصی می دیدم و نمی توانستیم از وضعیت مان خبر دهیم. یکبار دیگر هم قبل از سال نو که در حال احداث سقف خانه مان بودیم ، در اخبار پیام امام را شنید که گفت : " جبهه ها را گرم نگاه دارید ". پس از سخن امام رفت تا لباس هایش را جمع کند . ما از حسینعلی خواستیم شب عید پیش مان بماند و با اصرار دوتایی به پابوس امام رضا (ع) رفتیم و چند روزی را مشهدالرضا بودیم. آنجا باهم عکس یادگاری هم گرفتیم و حسینعلی تسبیحی برای خودش خرید. بعد از زیارت امام رضا به خانه آمدیم و پس از دو روز او راهی جبهه ها شد. 2اتوبوس از بهشهر و 3 اتوبوس از ساری انتقال رزمندگان را برعهده داشتند. پس از سه ماه همرزمش ، شهید یحیی آشکاران با منزل همسایه مان تماس گرفت و با مادر حسینعلی صحبت کرد. آن موقع ما تلفن نداشتیم و تنها منتظر زنگ در خانه می ماندیم. شهید آشکاران گفت : عملیاتی در پیش داریم و حسینعلی نمی تواند تماس بگیرد. نگران ما نباشید. پس از دو روز در خیابان خبر شهادت شهید آشکاران را شنیدم. دلهره وجودم را فرا گرفت و هرچه تماس گرفتم نتوانستم با حسینعلی صحبت کنم. با اتفاق برادرم به پایگاه شهید بهشتی اهواز رفتیم و هرچه جستجو کردیم خبری از حسینعلی بدست نیامد. تنها پیامی که دریافت کرده بودیم ، صحبت های شهید نورعلی نقدی همرزم حسینعلی بود که می گفت من دیدم که حسینعلی تا آخرین لحظه با عراقی ها می جنگید و با دست خالی ، لجن ها را به سمت آنان پرتاب می کرد. در این هنگام مادر با آه بلندی می گوید : همیشه راضی به رضای خدا بودم و با این جمله که "هرچه خدا بخواهد" ، خودم را آرام می کردم. حسینعلی فرزند اول خانواده بود و مانند یک دختر ، کارهایم را انجام می داد. آن زمان ها پدرش بیمار بود و وجود حسینعلی برایم قوت قلبی بود.   سوغاتی از مشهد ، هدیه ای از کربلا از مادر می خواهیم نحوه شناسایی حسینعلی را برایمان بگوید. حاجیه خانم انصاری می گوید : سه روز بعد از اینکه پدرش از معراج شهدا بازگشت خبر دادند کارت شناسایی پسرمان به همراه یک تسبیح پیدا شده است. کل خانواده رفتیم معراج شهدا. پدر شهید با حرارت خاصی در ادامه حرف همسرش می گوید : تسبیحی که با حسینعلی از مشهد خریده بودیم باهاش بود. من با نگاه اول اون تسبیح را شناختم و یقین حاصل شد این شهید ، شهید ماست. ضمنا "کارت پلاک" حسینعلی هم همراهش بود. " نام و نام خانوادگی : حسینعلی بالویی. نام پدر اصغر. شماره شناسنامه 523. تاریخ تولد 1349. اعزامی از بهشهر. تاریخ اعزام 15 شهریور 65. شماره پلاک  683-819. AS - بله حسینعلی در 4 دی ماه سال 65 شهید شده بود در عملیات کربلای 4 ، منطقه ام الرّصاص. خوشحال شدیم و متاثر. خوشحال از اینکه سرانجام حسینعلی مشخص شد و ناراحت از اینکه دیگر او را نخواهیم دید.  
به خانه خوش آمدی پاره تنم...   در این لحظه اشک در چشمان مادر حلقه می زند و از او می پرسیم هنگام دیدار با حسینعلی چه گفتید : حاجیه خانم می گوید : هرچقدر پسرم را صدا زدم ، جوابی نشنیدم. به پاره تنم خوش آمد و خسته نباشید گفتم و خدا را شکر کردم. مادر شهید ادامه می دهد : حسینعلی با اینکه به سن تکلیف نرسیده بود ولی روزه هایش را کامل می گرفت. همیشه به نماز جمعه می رفت و برادر های کوچکش را باخود می برد و می گفت : نماز جمعه باید باشکوه برگزار شود . حسینعلی وصیت کرد تا هیچگاه نماز و قران را ترک نکنیم و راه شهدا را ادامه دهیم تا انقلاب و اسلام حفظ شوند.    23 مرداد ، بهشت فاطمه بهشهر   در این هنگام عباسعلی پسر دوم خانواده به همراه تعدادی از مهمانان که برای همدردی آمده بودند ، وارد جمع مان می شوند. میهمانان فاتحه می خوانند و ما هم به کارمان ادامه می دهیم. وصیت نامه حسینعلی که در دست مان است ، نگاه همه را جلب می کند و یکی یکی وصیت نامه شهید را دست به دست لمس می کنند. گویی با حسینعلی همصحبت شده اند.  عباسعلی که 5 سال از حسینعلی کوچکتر است ، می گوید : تازه داشتیم با هم اُخت می شدیم که رفت جبهه و دیگر خبری از او نداشتیم. عباسعلی می گوید : امیدوارم بتوانیم ارزش ها را حفظ کنیم. امثال حسینعلی ارزش ها را برایمان به ارمغان آوردند و وظیفه ما تنها حفظ آنهاست. شهدا برای اخلاق اسلامی و پایداری نظام رفتند و ما باید این دستاوردها را حفظ کنیم. از محمدمهدی درباره زمان تشییع پیکر شهید حسینعلی می پرسیم که می گوید : در روز جمعه 23 مردادماه و طبق روال سال های جنگ ، پیکر مطهر شهید را از بیمارستان امام تا پارک ملت بهشهر انتقال و پس از اقامه نماز به سمت بهشت فاطمه تشییع و به خاک خواهیم سپرد.
نخستین دیدار خانواده غواص شهید، «حسینعلی بالویی» با پیکر او ساعتی پیش خانواده شهید غواص عملیات کربلای۴ که یکی از ۱۷۵ شهید غواص و خط شکن این عملیات است، برای نخستین بار با پیکر شهیدشان در معراج شهدای تهران دیدار کردند. به گزارش لنجان نا، خانواده شهید غواص عملیات کربلای۴ که یکی از ۱۷۵ شهید غواص و خط شکن این عملیات است، برای نخستین بار با پیکر شهیدشان در معراج شهدای تهران دیدار کردند. خانواده شهید «حسینعلی بالویی»، شهید غواص ۱۶ ساله عملیات کربلای ۴ که در جزیره ام الرصاص به شهادت رسیده است، بعد از گذشت ۲۹ سال از شهادت فرزندشان با او در تهران دیدار کردند. در این دیدار صمیمانه پدر، مادر و برادران شهید حضور داشتند. اعضای خانواده که اهل شهرستان بهشهر مازندران هستند برای زیارت شهید به تهران آمده و در معراج شهدای تهران با خواندن اشعار محلی مازندرانی و ریختن نقل بر روی کفن شهید در ورود پیکر این شهید نوجوان، برایش جشن دامادی گرفتند. مادر و پدر شهید بالویی در این دیدار در کنار پیکرهای مطهر شهدا نماز شکر اقامه کردند و ورود پیکر شهیدشان به کشور را به همه تبریک گفتند. این شهید مازندرانی توسط مدارک کامل شناسایی احراز هویت شد. همراه پیکر مطهر او لباس شهید، کارت شناسایی پرس شده و تسبیح او قرار داشت که در دیدار تحویل خانواده داده شد.   شهید حسینعلی بالویی نخستین فرزند از سه فرزند خانواده بالویی است که متولد ۱۳۴۹ شهرستان بهشهر در استان مازندران است. او در ۱۳ سالگی با علاقه مندی فراوان به عنوان یک بسیجی داوطلب در میادین جنگ حضور پیدا می‌کند. در عملیات والفجر۸ و فتح فاو از ناحیه پا مجروح می‌شود و بعد از گذشت سه سال و حضور مداوم در جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس سر انجام در دی ماه سال ۶۵ و در عملیات کربلای ۴  به شهادت می‌رسد. او به عنوان غواص در این عملیات شرکت کرد و در همین عملیات مفقود الاثر شد و پیکر او به همراه ۱۷۴ شهید غواص و خط شکن دیگر از این عملیات با دستان بسته در یک گور دسته جمعی در ابوفلوس کشف شد.   ۲۸ اردیبهشت ماه پیکر مطهر ۲۷۰ شهید دفاع مقدس، از طریق مرز شلمچه وارد کشور شدند. این شهدا با تلاش کمیته جستجوی مفقودین در عملیات تفحص در جنوب عراق فاو، ابوفلوس، شلمچه، مجنون و زبیدات کشف شدند. طبق اعلام سردار سید محمد باقرزاده فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح پیکر ۱۷۵ شهید از این ۲۷۰ شهید تازه تفحص شده، جمعی از غواصان شهید عملیات کربلای۴ بودند که با دستان بسته در یک گور دسته‌جمعی منطقه ابوفلوس کشف شدند. پیکر مطهر این شهدا در ۲۶ خرداد ماه با استقبال بی‌نظیر مردم در تهران تشییع شد. این مراسم تشییع بیش از ۵ ساعت به طول انجامید. از یک ماه پیش تا کنون مراحل شناسایی هویت آنان در حال انجام است. هویت پیکر مطهر شهید «سید جلیل میری ورکی» خط‌شکن این عملیات اولین شهیدی بود که به‌واسطه مدارک کامل شناسایی هویتش احراز و اعلام شد. بعد او شهیدان «مهدی عبدالله‌زاده» و «محمدرضا طالبی‌زاده» شهدای دیگری بودند که از استان کرمان تشخیص هویت شدند.
دلدادگی شهید بالویی به ولایت؛ عطر و بوی قرآن در پیراهن شهید پس از 29 سال  در پرونده شهدای انقلاب و اسلام که جستجو کنیم، اصلی ترین موضوع مشابه همه وصایای آنان دلدادگی به ولایت فقیه بوده که در وصیت نامه شهید بالویی شهید 13 ساله غواص، وحشت دشمنان از امر به معروف و نهی از منکر رزمندگان و جوانان انقلابی موج می‌زند. به گزارش پایگاه فرهنگی و اطلاع رسانی تفحص شهدا، سلام برغواصانى که تا ژرفاى دریاى ایثار و فداکارى پیش رفتند، سلام بر شاه ماهی‌های عاشق بال بسته که خود همچون مرواریدهایی در صدف خفته دست نیافتنى ترین‌هاى تاریخ عظمت ملتهاى آزاده جهان شدند. سلام بر آنانی که اروند را شرمنده کردند، سلام بر 175 غواص و سلام بر حسین‌علی بالویی غواص خط شکن مازندران. محرم، ماه حسین(ع) ماه مظلومیت، بهانه ای شد تا خبرنگار تسنیم در منزل شهید بالویی از شهدای غواص و خط شکن مازندران برود و در این دیدار با رویی گشاده از سوی این خانواده شهید والامقام مواجه شده است. مصاحبه با پدر شهید که اشکانی بر چشم و بغضی در گلو داشت، آغاز شد.
لطفا خودتان را معرفی کنید؟ پدر شهید: درود و سلام می‌فرستم به روح پاک امام شهدا، شهدای انقلاب و شهدای غربت نشین غواص، من اصغر بالویی هستم خداوند سه فرزند به نام‌های حسین‌علی، عباس‌علی و محمد مهدی به من اعطا کرد که حسین‌علی فرزند بزرگ خانواده بود که در یکم آذر 49 در گرجی محله بهشهر به دنیا آمد. خودم در روستای سوته خیل شهرستان نکا به دنیا آمدم، بعد از ازدواج به بهشهر آمدم که خداوند در نخستین روز آذرماه سال 49 حسین‌علی را به ما داد تا 16 سال امانتدار امانتش باشیم. از حسین‌علی،شخصیت و چگونگی اعزام وی به جبهه لطفا برای ما توضیح بفرمایید؟ متاسفانه پس از چند سال کار کردن بیماری سختی گرفتم و همسرم نیز مجبور بود، برای امرار معاش در اداره  خانه به من کمک کند. حسین‌علی برای ما هم دختر بود و هم پسر، وقتی من و مادرش سرکار می‌رفتیم او از دو برادر دیگرش نگهداری و آنها را به نوعی تر و خشک می‌‌کرد. کلاس پنجم بود آمد گفت: پدر می‌خواهم به جهبه بروم. گفتیم پسرم سنت کم است خیلی اصرار کرد و بالاخره 13 سالگی در بسیج ثبت نام کرد و  دوران آموزشی را در گهر باران ساری گذراند و اوایل سال 64 بود که به مریوان کردستان اعزام شد در این مدت سخت ترین آموزش‌ها را دیدند تا برای اعزام به جنوب آماده شوند. عکسی با حسین‌علی در حرم امام ضا(ع) را به ما نشان دادید لطفا از این عکس نیز برای ما بگویید؟ اواخر سال 64 پس از 4.5 ماموریت حسین‌علی در کردستان به پایان رسید و به خانه  برگشت مشغول تعمیر سقف خانه بودیم خوشحال از برگشتش بودیم اما تمام مدت حواسش به جبهه بود. مدام رادیو گوش می‌کرد تا ببیند امام پیام یا دستوری ندادند که دوباره برگردد برای اینکه روحیه اش را تغییر دهیم، پیشنهاد دادم به پابوس امام رضا (ع) برویم اول قبول نکرد. شهید می‌گفت: برای بعد، اما پس از کمی فکر کردن قبول کرد زمستان بود برف سنگینی آمده بود و حرم بسیار شلوغ، دیدم حسین‌علی خود را در آن جمعیت شلوغ به ضریح رساند و زیارت کرد نماز و دعا خواندیم. از آنجا برایش مهر و تسبیح گرفتم و چند عکس یادگاری که اکنون برای ما یادگارش ماند...
 از آخرین دیدارتان با حسین‌علی بگویید و آخرین جمله‌ای که وی به شما گفت؟ 16 مرداد سال 65 حسین‌علی از کاروان محمد رسول الله از بهشهر به سمت جبهه‌های جنوب اعزام شد. وقتی برای آخرین بار داشت می‌رفت به مادرش گفت اگر خبری از من نشد نگران نشوی. مادر فقط گوش به فرمان امام (ره)باشید. ما نیز از او خداحافظی کردیم آخرین باری که  داشت می رفت گفتم حسین‌علی یعنی من دوباره تو را می‌بینم. قامتت را در آغوش می‌گیریم پسرم چشم به راهت می‌مانیم. بعد از مدتی چون در منزل تلفن نداشتیم، یک روز همرزم حسین‌علی، شهید آشکاران خانه یکی از همسایه‌ها تماس گرفت و گفت: حسین‌علی خوب است فقط کمی سرما خورده نگران نباشید ما به عملیات مهمی می‌رویم برای او و ما دعا کنید. چند ماهی گذشت. خبری از حسین‌علی نشد؛ بی تابی خانواده موجب شد با برادر کوچکم به اهواز رفتیم، در پایگاه شهید بهشتی ماندیم آنجا نماز خواندیم و به دنبال حسین‌علی گشتیم. شهید نورعلی نقدی که خود در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید گفت: آقای بالویی برویم اتاقم با شما کار دارم. از من سوال کرد حسین‌علی را چگونه تربیت کردی. از حسن اخلاقش هر چه بگویم کم گفتم در جواب گفتم من کاری نکردم ،تنها هدفم در زندگی این بود که فرزندانم صالح و پیرو امام باشند و من و مادرش با زحمت روزی حلال بر سر سفره آوردیم. شهید نقدی به من گفت من حسین‌علی را دیدم با لجن‌ها مانند برف گلوله درست می‌کرد و به سمت عراقی‌ها پرت می‌کرد یا اسیر شد و یا به شهادت  رسید، حسی‌نعلی شیرمردی بود که یک تنه سه نفر از رزمندگان زخمی راچندین کیلومتر به عقب می آورد که برای رزمندگان دیگر حسین‌علی یک تکیه‌گاه بود. وی ادامه داد: در اهواز برای شناسایی مرا به مقری بردند که آنجا دو پا را به من نشان دادند که  شناسایی کنم. اما پای حسین‌علی نبود چون پای وی در یکی از عملیات‌ها ترکش خورده بود. لطفا از چگونگی مطلع شدن از برگشت حسین‌علی میان شهدای غواص برای ما توضیح دهید؟ حاج اصغر بالویی گفت: 18 ماه مبارک رمضان امسال بعد از نماز، دلم به سمت و سوی خانه نبود. ناخودآگاه سوار اتوبوس شدم رفتم، تهران و در مراسم  معراج شهدا شرکت کردم. نماز خواندم  شب هم کنار تابوت خوابیدم. شب در خواب دیدم حسین‌علی آمد به خوابم گفت: پدر من کنارتم نگران نباش. با دیدن حسین‌علی در خواب آرامشی به من دست داد که  قابل توصیف نیست. موقع سحری بیدار شدم دعای توسل و نماز خواندم رو به ‌تابوت‌ها گفتم حسین‌علی بابا می‌دونم اینجایی، اما بابایی مادر نگرانته  زودی بروخونه...
 عطر و بوی قرآن در پیراهن شهید پس از 29 سال برگشتم به منزل که تلفن کردند به ما گفتند: هفتم مردادامسال ساعت 14 به تهران  بروید ما نیز به معراج  شهدا رفتیم. آنجا تابوت حسین‌علی را به ما نشان دادند. من، مادرش و دو برادرش گریستیم و گفتیم چه شد حسین‌علی با دستان  باز رفتی و دست بسته برگشتی. وقتی تابوت باز شد کارت شناسایی، مهر و تسبیح مشهد در جیبش بودو بعد از 29 سال لباسش عطر و بوی قرآن می‌داد. حرف آخر حاج اصغر بالویی چیست؟ فرزندم را تقدیم  امام زمان(عج)، رهبر ومردم  شریف ایران کردم. امانتی بود دستمان که خدا داد و خودش گرفت. امیدوارم امانتدار خوبی بوده باشیم و همه راه  شهدا را ادامه دهیم. گفت‌وگو از قدسیه السادات شعبان پور(منبع تسنیم)
وصیت‌نامه شهید 16 ساله غواص فارس به مناسبت اربعین شهدای غواص مازندران منتشر کرد وصیت‌نامه شهید 16 ساله غواص بهشهری به مناسبت اربعین شهدای غواص در مازندران وصیت‌نامه شهید حسین‌علی بالویی از شهرستان بهشهر منتشر شد. به گزارش خبرگزاری فارس از شهرستان ساری، حسین‌علی بالویی یکی از شهدای غواص احراز هویت شده استان مازندران است که از شهرستان بهشهر به جبهه اعزام شده بود. حسین‌علی بالویی که در زمان شهادت تنها 16 سال سن داشت، در زمان حضورش در جبهه وصیت‌نامه‌اش را قبل از شهادت در عملیات کربلای چهار از جبهه برای خانواده‌اش ارسال کرد. وصیت‌نامه شهید حسین‌علی بالویی پس از شهادت مانند نگینی نزد خانواده‌اش محفوظ ماند و همچنان پدرش آن را به عنوان گران‌بهاترین اثر ماندگار فرزندش حفظ می‌کند و هر وقت احساس دلتنگی می‌کند به این وصیت‌نامه نگاه می‌کند. شهید بالویی وصیت‌نامه‌اش را با بسم‌الله الرحمن الرحیم و سوره آل عمران از آیه 169 وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ شروع می‌کند و به ترجمه این آیه اشاره می‌کند که می‌فرماید: گمان مبرید آنان که در راه خدا شهید شده‌اند مرده‌اند بلکه زنده‌اند و نزد خدا  روزی می‌خوردند. در متن وصیت‌نامه این شهید بزرگوار آمده است: با درود و سلام فراوان به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران بنیان‌گذار نظام جمهوری اسلامی ایران عزیزترین قلب ایران، نائب امام خمینی بت‌شکن و با درود و سلام بر مجروحین و اسیران انقلاب اسلامی ایران و نیز درود و سلام به شهدا همان گلگون‌کفنان که با ایثار خون خود طاغوت شاهنشاهی و صدامی را در هم شکستند. شهید بالویی در ادامه وصیت‌نامه از عدم تمایل خویش به نوشتن وصیت‌نامه اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: قصد نداشتم وصیت‌نامه‌ای بنویسم چون می‌بینیم کسانی که شهید می‌شوند از پاکان و صالحان هستند، مگر نه شهدا و همه جز صالحان هستند، من حقیر سراپا گناه و تقصیر هستم، هرچه به گذشته می‌نگرم جز گناه چیزی نمی‌بینم، از طرفی دیگر نگاهی به رحمت بی‌پایان خدا انداختم و رحمت خداوند را زیاد و بی‌نهایت دیدم، گفتم خدایا هرچه گناه زیاد است رحمت تو نیز بی‎نهایت است و تو بخشایش‌گر هستی و لذا وصیت‌نامه‌ای تقدیم امت حزب‌الله و پدر و مادر و برادران عزیزم می‌کنم. این شهید غواص خطاب به امت حزب‌الله بیان کرد: برادران حزب‌الله نماز جمعه را ترک نکنید که دشمن شاد شود، بلکه هر چه حضور مردم در نماز جمعه بیشتر باشد دشمن از ترس و وحشت فرار می‌کند. شهید بالویی در ادامه وصیت‌نامه خواستار حمایت مردم از ولایت‌فقیه شد و عنوان کرد: ای برادران حزب‌الله هرگز امام عزیزمان را فراموش نکنید و او را شب و روز دعا کنید. از دیگر محورهای که شهید بالویی به آن تاکید داشت، موضوع وحدت و همدلی بود که در وصیت‌نامه خویش خطاب به برادران حزب‌الله و مردم نوشت: برادران حزب‌الله وحدت را حفظ کنید و هیچ وقت نگذارید که در این جامعه اختلاف ایجاد شود. این شهید بزرگوار در ادامه به ضرورت مبارزه با فاسد از نگاه امام خمینی (ره) اشاره  می‌کند و جمله امام راحل درباره ضرورت مبارزه با فاسد را در وصیت‌نامه خویش می‌آورد و جمله امام خمینی را این‌گونه می‌نویسد: اگر کسی بگوید که با فاسد جنگ نکنید جنگ رفع نکنید او مخالف قرآن است در حال حاضر جوان‌های ما مشغول مبارزه با دشمن هستند و دستور خدای تبارک و تعالی در قرآن را به اندازه توان خویش اجرا می‌کنند، امیدواریم خدای تبارک و تعالی به آنها توفیق دهد که هرچه بیشتر دستورات خداوند را اجرایی کنند. این شهید بزرگوار در بخش دیگری از این وصیت‌نامه صحبتی را با پدر و مادر خود مطرح می‌کند و این‌گونه می‌نویسد: ای پدر و مادر عزیزم، شما هرگز دست از این انقلاب برندارید و در راه رضای خدا با کافران مبارزه کنید، و ای پدر و مادر من شما فرزندی را تربیت کردید که به انقلاب اسلامی وفادار باشد و من به انقلاب اسلامی ایران وفادار هستم. این شهید به اقداماتی که پدر و مادرش پس از شهادتش باید انجام بدهند نیز اشاره کرد و گفت: وقتی من به شهادت رسیدم هرگز برای من گریه و زاری نکنید و اگر کسانی که برای من گریه می‌کنند شما به آنها اعلام کنید که گریه کردن برای من سبب خوشحالی دشمن می‌شود.