قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
دعای مشترک دو رفیق صمیمی پس از ۳۵ سال رنگ اجابت گرفت.
🇮🇷🇮🇷
#سردار_سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
🦋https://eitaa.com/martyrscomp قرارگاه شهدا
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
سلام بر تنِ پاکِ تو و «ابومهدی»
که عاشقانه در آغوشِ سیدالشهداست
🇮🇷🇮🇷
#سردار_سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
💢https://eitaa.com/martyrscomp قرارگاه شهدا
🇮🇷🇮🇷
📖خاطره
مراسم تشییع پیکر مطهر حاج قاسم و شهدای همراهش در تهران با آن همه عظمتش که تمام شد، با خواهرم، از خیابان آزادی مستقیم اسنپ گرفتیم و رفتیم راهآهن. از بخت خوبمان، سریع برای کرمان بلیط پیدا کردیم. با قطار درجه یک چهارتخته. ساعت پنج بعداز ظهر بود که به سمت کرمان راه افتادیم.
شور و حرارت مردم برای شرکت در این انقلاب عظیم قابل وصف نبود. بعدا متوجه شدیم یک ساعت بعد از ما، هرکس برای بلیط به راهآهن مراجعه کرده دست خالی برگشته است.
فردا صبح رسیدیم کرمان. بعد از استراحت در زائرسرا رفتیم به محل تشییع پیکر حاج قاسم. جمعیت موج میزد. صحنههای عجیب و جالبی دیدم. یکی از آنها پیرزنی بود روستایی، که در میان جمعیت راه میرفت و به لهجه کرمانی روضه میخواند. جلوتر که رفتم دیدم روی روسریاش چندتا عکس کوچک پاره از شهید سلیمانی را با سنجاق قفلی چسبانده است. تعجب کردم. کنارش راه میرفتم و نگاهش میکردم. هر از گاهی خم میشد از روی زمین عکسهای حاج قاسم را که زیر فشار جمعیت پاره شده بود برمیداشت، روی چشمان اشکبارش میکشید، چیزی زیر لب زمزمه میکرد و دوباره میزد زیر گریه. بعد عکس را با همان سنجاقهای قفلی میچسباند روی سینهاش.
و این تصویر، گوشهای از شدت عزت حاج قاسم در بین همشهریانش بود که برایم بسیار عجیب و مثال زدنی بود.
🇮🇷🇮🇷
#سردار_سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
🍂🍃https://eitaa.com/martyrscomp قرارگاه شهدا