eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
42.3هزار عکس
18.3هزار ویدیو
376 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
احمد انگالي در تاريخ 5/4/1370 به دستور فرماندهي تيپ، مأمور انهدامِ مهمات از رده خارج شده‌ي تيپ گرديد و در حين انجام وظيفه با لباس مقدس پاسداري بود كه بر اثر اشتعال ناگهاني مهمات، مورد آتش‌سوزي شديد قرار گرفت. اگر چه او را سريعاً به وسيله‌ي هواپيما به تهران اعزام كردند، اما پس از 5 روز تلاش بي‌وقفه‌ي پزشكان معالج، در ساعت 3 بامدادِ دهم تيرماه مصادف با غدير خم، عيد ولايت، به عهدش با امام (ره) وفا كرد و بعد از سال‌ها مبارزه، حماسه‌آفريني و ايثارگري در صحنه‌هاي مختلف انقلاب به درجه‌ي رفيع شهادت نائل آمد. پيكر مطهرش را همان روز به وسيله‌ي هواپيما به بوشهر منتقل كردند و فرداي آن روز او را از محل بسيج مركزي بوشهر تا زادگاهش كره‌بند تشييع كرده و بنا به وصيت خودش در امامزاده جعفر، در جوار ديگر شهيدان گلگون كفن اسلام به خاك سپردند. شهيد انگالي، خانواده و تنها فرزندش «زهرا» را تنها گذاشت تا به لقاي معبودش بشتابد.
بوسه بر انگشت (روایت زندگی سردار سرافراز خطه‌ی قهرمان‌پرور رودحله - شهید احمد انگالی، فرمانده واحد آموزش نظامی تیپ 214 تکاوران امیرالمومنین (ع)) مؤلف:  غلامرضا مریدیان   ناشر: توسعه علوم   زبان: فارسی   رده‌بندی دیویی: 955.0843092   سال چاپ: 1400   نوبت چاپ: 1   تیراژ: 500 نسخه   تعداد صفحات: 116   شابک 10 رقمی: 6008640535   شابک 13 رقمی: 9786008640530   کد کتاب در گیسوم: 11700298
نوید شاهد _ کتاب «بوسه بر انگشت» مجموعه‌ای از خاطرات، زندگی نامه و وصیت نامه سردار شهید احمد انگالی منتشر شد. به گزارش نوید شاهد بوشهر، کتاب «بوسه بر انگشت» روایت زندگی نامه سردار سرافراز شهید احمد انگالی از شهدای دفاع مقدس شهرستان دشتستان از توابع استان بوشهر است. این کتاب به نویسندگی و پژوهشگری غلامرضا مریدیان در مرکز انتشارات توسعه علوم در سال ۱۴۰۰ به چاپ اول رسید. علاقمندان میتوانند برای جهت دریافت کتاب به انتشارات کتابیران(مرکز پخش کتابهای دانشگاهی) مراجعه کنند.
وصیتنامه شهید بسمه تعالی حمد وسپاس خدای را که ما را آفرید و سپس به راه راست هدایت کرد و روشنایی را به ما نشان داد و از ظلمات جهل و نادانی برهانید و سایه ی مهر و محبتش را بر سر ما عطا فرمود و توفیق جهاد را به ما بندگان روسیاه و شرمسار، ارزانی داشت و لیاقت جامه ی رزم پوشیدن را به ماه داد.  هم اکنون که چند صباحی به دیدار خدا بیشتر نمانده، چند کلمه ای با شما پدر و مادر عزیزم صحبت دارم؛ شما ایکه همیشه آرزو داشتید فرزندتان درسش را ادامه دهد ولی به آرزویتان نرسیدید. بدانید که فرزندتان راهی مدرسه ی عشق به معبود شد؛ مدرسه ای که از همه مدرسه ها برتر و بالاتر است و رزمندگان غیور اسلام ، شاگردان این مدرسه هستند و درس این مدرسه نیز درس شهادت است چه زیباست که ما هم جزء آنهایی باشیم که به گفته ی قرآن به عهد خود وفا کرده و راه شهادت را طی کرده اند و هیچ وقت از راه خود بر نگشتند. از شما می خواهم همه ی وسایلم را به برادرانم بسپارید و چند بیت شعری هم که نوشته ام به آنها تقدیم می کنم: بار الها من نمی خو اهم که در بستر بمیرم                            یاریم کن تا به راحت در دل سنگر بمیرم دوست دارم در میان آتش و خون و گلوله                             دور از کاشانه و خواهر و هم مادر بمیرم دوست دارم همچو باران در دل دریا ببارم                         عاشقم همچو حسین از عشق تو بیسر بمیرم دوست دارم همچو مولایم علی در راه جانان                      در دل محراب و در سجده، زفرق سر بمیرم دوست دارم همچو عباس در میان جیش دشمن               در رهت هدیه کنم دستان و هم پیکر بمیرم دوست دارم عاشقانه همچو باقر در دل کوه                        یا براهت خالصانه همچو آن جعفر بمیرم دوست دارم چون امیر جاودان در تنگ چزابه                     از جفای بعثی بی دین و هم کافر بمیرم یا که همچون زائرانگالی زنم آتش به دشمن                      چون رضای کره بندی، پیرو حیدر بمیرم ودر آخر از پدر، مادر، برادران و خواهرانم حلالیت می طلبم و از شما می خواهم که از طرف همه برایم حلالیت بخواهید و برای آمرزش گناهانم دعا کنید. در ضمن اگر برایتان امکان دارد مرا در امامزاده جعفر به خاک بسپارید. احمد انگالی 8/1/67