آثارمنتشر شده در باره ي شهيد
ابراهيم چشم از آسمان بر نمي داشت. آسمان شب برايش پر از راز و رمز پايان نيافتني بود. صداي دوست ديرينه اش که از او پرسيد: ابراهيم به چه فکر مي کني؟ او را به خود آورد. سرش را به طرف دوستش بر گرداند و با لبخندي پاسخ داد: هيچي، به راز آفرينش. اين بار نگاه جواد هم به آسمان بود. در دل هر دو غوغايي به پا بود.صبح هر دو عازم جبهه بودند. شايد هر دو مي دانستند که فرصتي براي با هم بودن ندارند. بايد نداي حق را لبيک مي گفتند. ابراهيم اين بار ديده از آسمان بر داشت و ديدگانش را به جواد دوخت. نگاه عميق ابراهيم رنگ از رخسار جواد پراند. اما کلام ابراهيم هرم آتش داشت و به او جان تازه اي مي بخشيد:
- جواد! دوست داري کدام يک از ما زود تر شهيد شويم؟
جواد لبخندي زد و گفت: فکرهايمان را روي هم کمي گذاريم. ابراهيم منظور جواد را فهميد و با لبخندي گفت: منظورت گرفتن کشتي است؟ خودت که خوب مي داني مي بازي. جواد بر خاست و در جايش نشست؛ تبسمي کرد و گفت:
- پهلوون.
گل لبخندي بر روي لبان ابراهيم شکفت. خيلي آهسته ضربه اي به بازوي جواد زد و گفت: حاضري؟ يا الله بلند شو.
مادر ابراهيم که آن شب خواب با چشمانش قهر بود، با شنيدن صداي خنده جوانش قلبش به هم فشرده گشت. به دلش الهام شده بود که ابراهيم و جواد، دوست ديرينه فرزندش، هر دو به مقام شهادت نايل مي آيند. با خطور اين فکر به ذهنش، اشک چشمانش سرازير شد و از همان جا که نشسته بود، هر دو جوان را زير نظر گرفت. هر دوي آنها پهلوانانه مشغول کشتي
گرفتن بودند. ابراهيم قصد داشت جواد را به خاک افکند و جواد نيز همين طور. هر دوي آنها پس از کشتي گرفتن، نفس زنان خنديدند. دستانشان را به نشانه دوستي و محبت به هم کوبيدند و خالصانه يکديگر را در آغوش گرفتند. هر دو خسته و کوفته، آبي به سر و صورت زدند و دوباره به روي تخت آمدند. ابراهيم که نگاهش به جواد بود، نا خود آگاه گفت: جواد معلوم نشد که کدام يک زود تر پرواز مي کنيم؟ جواد که اشک در ديده گانش حلقه زده بود، گفت: چرا! هر دو با هم.
مادر ابراهيم که صحبت آنها را مي شنيد، نتوانست گريه اش را مهار کند. با صداي بلند گريست. ابراهيم که صداي گريستن مادر، او را از خود بي خود کرده بود، بلند شد و به طرف مادر رفت. سر او را به سينه چسباند و مادر را نوازش غريبانه اي کرد. آهسته گفت: مادر! بايد خيلي قوي باشي. تحملش مشکل است. اما من در راه خدا مي روم. به فرمان امام خميني مي روم. دلم مي خواهد که اگر شهيد شدم، برايم گريه و زاري نکنيد.
صبح شد و خورشيد، نگاهش را به روي روستا پاشيد. حالتي از خوف و رجا در دل ابراهيم لانه کرده بود؛ اميد به رحمت الهي و ترس از حساب روز جزا.
بار ديگر نگاهي به مادرش انداخت و لبخند مليحي زد. مادر، هر دوي آنها را از زير قرآن رد کرد. جواد غريبانه خدا حافظي کرد و ابراهيم نيز صورت مادر را بوسيد و بار ديگر او را به صبر دعوت کرد.
هنوز مدتي نگذشته بود که خبر شهادت ابراهيم و جواد در همه جا پيچيد.
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
به دنبال صدور فرمان مرجع عالیقدر جهان تشیّع حضرت آیت الله العظمی امام خمینی(ره) مبنی بر اینکه "حصر آبادان باید شکسته شود" این مسأله علاوه بر جنبه ی نظامی، جنبه ی شرعی نیز پیدا کرد و بدین ترتیب حیثیت نیروهای مسلح به محک آزمون سپرده شد. سرانجام بعد از یک سری تحولات در امور لشکری و کشوری در ساعت یک بامداد روز پنج مهرماه ۱۳۶۰ عملیات "ثامن الائمه" آغاز شد.
بعد از ۴۲ ساعت تلاش مداوم "لشکر ۷۷" و رزمندگان سپاه و نیروهای مردمی این عملیات با موفقیت و پیروزی به پایان رسید.
در این عملیات پاسدار اسلام ابراهیم بردستانی به همراه همرزمان و دوستان عزیزش "جواد حاجیانی" و "رسول مقاتلی" سرنوشت جاوید خویش را رقم زدند و یادآور حماسه ی شهادت و مظلومیت و حقانیت یک امت بزرگ در تاریخ شدند. یادمان شهیدانی شدند که غریبانه اما عزیز، سر در آغوش حسین(ع) نهادند و در تبسم مسیحایی اش به فراسوی باورها پرگشودند.
بعد از شهادت، پیکر مطهرش را به "سروستان" از شهرهای استان فارس فرستادند تا در همانجا دفن شود، اما خانواده و دوستانش بعد از جستجوی زیاد و هماهنگی های لازم پیکر مطهرش را در حالی که دو هفته از شهادتش می گذشت از فارس به بوشهر انتقال دادند تا مراسم تشییع پیکر پاک آن عزیز با حضور پرشور و شکوه اقشار مختلف مردمی همراه شود و پیکرش با تجلیل و تکریم در "گلزار شهدای دوراهک" به خاک سپرده شود.
یادش گرامی و راهش پر رهر باد.
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
وصيت نامه
بسم الله الرحمن الرحيم
با عرض سلام به ساحت مقدس ولي عصر (عج) امام زمان روحي و ارواحنا لمقدمه فدا و درود بر منجي انسانيت، امام خميني که از خدا مي خواهم از عمر من بکاهد و بر عمر پر برکتش بيفزايد. درود فراوان بر شهيدان اسلام و درود بر مادرم.
مادر جان!
اگر من شهيد شدم از تو خواهش مي کنم که برايم گريه نکني، گر چه مي دانم که تو گريه مي کني. اما اگر صبر کني خداوند اجر عظيمي به تو خواهد داد و همانگونه که خداوند هر مالي که به انسان داد، بايد خمس آن را پرداخت. من فکر مي کنم که بهترين ثروت تو، فرزندان توست. پس اگر شهيد شدم مرا خمس فرزندان خود حساب کن.
اما برادران و خويشان و دوستانم:
بعد از سلام مخلصانه از شما مي خواهم که اگر شهيد شدم يا زنده ماندم، از خدا بخواهيد که مرا جزء صالحين و شهدا قرار دهد. همچنين از شما مي خواهم که اگر شهيد شدم به پدر و مادرم تبريک بگوييد، نه تسليت. براي من اصلا گريه نکنيد. گريه براي شهيدان بي ارزش است. تنها چيزي که نزد پروردگار ارزش دارد، ايمان است که هر کس ايمانش بيشتر است، ارزشش نزد پروردگار بيشتر است.
از خانواده ي عزيزم مي خواهم که نمازها و روزه هايم که فراموش شده است، سعي کنيد از گردن من رفع نماييد. از خانواده ي عزيزم مي خواهم که اگر به در جه ي رفيع شهادت رسيدم و اين زندگي جاويد به من از پروردگار عطا شد، مرا در قبرستان دوراهک، پهلوي شهيد محمد درويشي خاک کنيد. به پدر و مادر و برادران و خواهران توصيه مي کنم که مبادا در شهادت من گريه و زاري کنيد و يا به سر و سينه بزنيد. هر گز چنين کاري را نکنيد که اجر ما نزد پروردگار کم شود.
تا مي توانيد لعنت بر منافقين کنيد و عليه منافقين بپا خيزيد، زيرا هدف منافقين اين است که اسلام عزيز را لکه دار کنند. پس بايد جلوي اين گونه افراد را گرفت.
التماس دعا ابراهيم بردستاني
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
# شهید_ابراهیم_بردستانی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصيت نامه بسم الله الرحمن الرحيم با عرض سلام به ساحت مقدس ولي عصر (عج) امام زمان روحي و ارواحنا لمقد
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲