۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه در بند خاک بماند #پرنده ای که پرواز آموخته...🕊
مراقب #نفس و غرورت باش...😉
نکند #دام نهد؟
خام شوی، رام شوی؟
نپَریده، #جَلد شوی،
بی پر و بی بال شوی؟!💔
#سلام_برابراهیم ❤️
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
برات میگم ببین یه #شهید چقدر برکت داره؛ جبهه بوده، جنگ بوده، کار کرده. شهید شده، خبر شهادتش اومده، کار کرده. گفتن مفقود شده جگر مامانش سوخته، دعای مامانش کار کرده. سالهای سال مفقود بوده، کار کرده. رفته پیداش کنه، محمودوَند شده و پازوکی شده و شهدای تفحص شده، استخونه کار کرده. رفته فیلم از تفحصیها بگیره، سید شهیدان اهل قلم شده، باز شهیده کار کرده. فیلمه پخش شده یه عده فهمیدن شلمچه، طلاییه، فکه چیه؟ چادر چاقچور کردن، راهیان نوری شدن، زائر شدن، راوی شدن، کارواندار شدن، یادماندار شدن، پادگاندار شدن، عروس دوماد جهادی شدن، حججی شدن، احمدی روشن شدن، شهیدای مدافع حرم شدن، باز شهید گمنامه تو بیابون کار کرده. یه بار رخ نشون داده غواص دست بسته شده، پلاکش گم شده، اومده تشییع شده و آقا فرموده در لحظهای که انقلاب اسلامی نیاز داشت، غواصهای دست بسته رخ نشون دادند... . در لحظهای که انقلاب اسلامی نیاز داشت، امام زمان ارواحنا فداه نظر کرد، غواصهای دست بسته رخ نشون دادند و حال جامعه خوب شد. این جملهی آقاست. یعنی نظر کرده شد، اثر کرده شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔰 حاج حسین یکتا
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
شناسنامه
نام: هاجر
شهرت: خوبخواه
نام پدر: عبدالله
نام مادر: خانی
محل تولد: دشتستان (آبپخش)
تاریخ تولد: 1/11/1358
تحصیلات: سوم راهنمایی
وضعیت تأهل: مجرد
تعداد فرزندان: ـ
شغل: خانهدار
تاریخ شهادت: 17/8/1389
علت شهادت: بمبگذاری کربلا
محل دفن: دشتستان (آبپخش)
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
زندگینامه
شهید دشت کربلا
روستای چهار برج آبپخش در سال 58، زادگاه دختری شد که بر دفتر حیات و مماتش، نقش زرکوب امضای کارساز عالم، نوهی پیغمبر خاتم، متجلی شد.
اینک فرزندانی، طلیعهدار، آیندهی حکومت اسلامی میشدندکه در چنین روزهایی متولد شده بودند و پدران به یمن مهاجرت بیگانه از کشور، و بیرون کردن آنها از آب و خاک مادری خود و چشیدن طعم روح بخش آزادی، نام آنها را هاجر و آزاده گذاشتند تا بتوانند به تأسی از نام با مسمّای خود، راه پر افتخار خویش را نیز بیابند.
پدر شهید: هاجر سر صبحی با مادرش در آشپزخانه نشسته بودند و به مادرش از مخالفت من با رفتنش میگفت و ناراحت بود.
به مادرش گفته بود: دیشب در خواب دیدم یک خانم بلند بالایی که صورتش پوشیده بود، آمد و بر روی شانههایم زد، و گفت: تو رفیق مایی، بیا.
ظهر که به خانه آمدم، مادرش این موضوع را با من در میان گذاشت، گفتم خدا بزرگ است و رضایت دادم او هم آمادهی رفتن شد.
بالاخره به کربلا رفت، دختر بیست و هشت ساله و جوان من، پس از سفر سوریه به کربلای ارباب عالم، حسین رسیده بودند.
پس از زیارت مولای بی سرمان، به مسئول کاروان میگوید: بگذار تا صبح به زیارت بروم. دعا کنم، نماز بخوانم برای همسایهها و دوستانم و ...
آقای دهقان به او میگوید: «کَل هاجر» اگر میتوانید غذای 30-40 نفر کاروان را تهیه کنید، شب برو و آنجا بمان ولی در عوض شب بعد همه زائرین را باید شام بدهید.
او هم با میل پذیرفته بود و تا صبح در حرم به راز و نیاز با خالق هستی پرداخته بود. صبح پس از زیارت با من تماس گرفت، گفت: ما ساعت 2 شب میرسیم. من هم رفتم خرید کردم. دخترم به مکان مقدسی سفر کرده بود و باید طعام در خور صاحب زیارت میدادیم.جای بزرگی رفته بود. خریدم که کامل شد به خانه برگشتم و خود را آماده استقبال از کربلایی هاجر نمودم. در این حال و هوای استقبال بودم که زن برادرم صدایم زد به سویش که رفتم، گفت: ماشین «کل هاجر» تصادف کرده و پایش شکسته است. کمی بعد به گریه افتاد و گفت: «کل هاجر» شهید شده است.
شاهدی ارواح پاک و مطهر شهدا بخصوص شهدای زن استان بوشهر صلوات
الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
# شهیده_هاجر_خوب خواه
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲