فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
مروری بر زندگینامه شهید مدافع حرم «ماشاءالله شمسه»
ماشاءالله شمسه در سال 1346 در بروجرد متولد شد و در سال 64 به عنوان بسیجی به جبهه رفت و تا سال 72 در این مناطق خدمت کرد و بعد از پایان دوران خدمت به اصرار و خواست خود و پیگیریهای شدید به سوریه رفت و با اصابت تیر تک تیرانداز تکفیری در 94/1/13 به شهادت رسید.
شهدای ایرانی
شهید ماشاالله شمسه
(ابو بشیر)
تاریخ تولد : 1346/01/15
محل تولد : بروجرد
تاریخ شهادت : 1395/01/13
محل شهادت : خانطومان - سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 3 فرزند
محل مزار شهید : بروجرد - روستای سراب زارم
شهدا سبکبالان عاشقی هستند که نگاه خاصشان به رضایتمندی خداوند هستی بخش، بر روی عقاید ناب مومنان طریق عشق جاودانه خواهد ماند.
شهدا دانش آموختگان مکتب انسان ساز عاشورا هستند که درس آزادگی را از مولای خویش اباعبدالله الحسین (ع) به ارث بردهاند. نگاهی گذارا به زندگی این مردان طریق حقیقت، گواه این مدعا است که همواره در طی تاریخ ملازم کاروان امام حسین (ع) هستند؛ میدان جهاد برایشان فرقی ندارد؛ خواه مبارزه با رژیمی طاغوتی باشد، خواه ایستادگی در برابر دشمنی متجاوز و شاید دفاع از حرم حریم اهل بیت (ع)، همواره در باغ شهادت را بروی خویش باز میبینند.
به مناسبت چهلمین سال دفاع مقدس مروری بر زندگینامه شهید مدافع حرم «ماشاءالله شمسه» داشته ایم که در ذیل آمده است.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهدا سبکبالان عاشقی هستند که نگاه خاصشان به رضایتمندی خداوند هستی بخش، بر روی عقاید ناب مومنان طریق
«ماشاءالله شمسه» در سال 1346 در خانوادهای مذهبی در روستای «سراب» از توابع بروجرد دیده به جهان گشود. پدرش »محمد» موذن و متولی مسجد و مادرش زنی پاکدامن بودند. شهید شمسه از کودکی خصوصیات منحصر به فردی مانند احترام به پدر و مادر، دلسوزی و ایمان قوی داشت. در سال 64 به عنوان بسیجی به جبهه رفت و تا سال،72 در این مناطق خدمت کرد. در همان سال 64 بعد از سه ماه گذراندن دوره وارد سپاه شدند. و تحصیلات خود را تا مقطع فوق دیپلم ادامه دادند. وی در سال 1366 با خانم «فاطمه شمسه» ازدواج کردند که حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و یک پسر است.
بعد از پایان دوران خدمت ایشان به اصرار و خواست خود و پیگیریهای شدید به سوریه رفتند و به خطوط جلو رفته و با اصابت تیر تک تیرانداز تکفیری در 94/1/13 به شهادت رسیدند. زندگی شهید «شمسه »سراسر تقوی و ولایت مداری و اخلاق مداری است. خصوصیات بارز وی در محیط کار، دقت در انجام وظیفه،حسن برخورد با زیر دستان و اطاعت و احترام به مافوق، محبت به سربازان، رعایت حق الناس و بیت المال و ... هستند.
خصوصیات بارز اخلاقی
خصوصیات اخلاقی وی در تمام اقوام زبانزد خاص و عام بوده و همه ایشان را به محبت و حلال مشکلات بودن و حامی مستضعفین بودن میشناسند. تواضع و فروتنی وی و عدم اهمیت به پست و مقام در شئونات زندگی وی موج میزند چنانچه بسیاری از اقوام تا بعد از شهادت از درجه ایشان مطلع نبودند. شهید دقت زیادی در برپایی نماز اول وقت، نماز شب و تلاوت قرآن میکرد و انس وی با قرآن تا حدی است که حتی قبل از رفتن به سوریه از قرآن مسئلت خواهی میکند .
آرزوی قلبی
شهید «شمسه» شهادت را آرزوی قلبی خود میدانست و حتی چون مهمانی که قرارست به مهمانی مهمی برود قبل از عملیات غسل شهادت کرده و حتی با خانواده خداحافظی میکند . روحش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
خصوصیات بارز اخلاقی خصوصیات اخلاقی وی در تمام اقوام زبانزد خاص و عام بوده و همه ایشان را به محبت و
آغاز زندگی مشترک از زبان همسر شهید
در سال 1366 وقتی تنها 16 سال بیشتر نداشتم به همسری آقا «ماشاالله شمسه» درآمدم و حاصل 28 سال زندگی با همسرم یک فرزند پسر و دو دختر است . من و همسرم هر دو اهل روستای «سراب» بروجرد بودیم و آشنایی دورادوری با هم داشتیم. وقتی به خواستگاریم آمد، در بحبوحه جنگ بود و آن زمانی بود که به جبهه میرفت. مادرم میترسید و میگفت ممکن است در این جبهه رفتنهایش شهید شود اما او در جواب مادرم گفت: «هیچکس نمیداند در آینده چه پیش میآید، شاید ما این لیاقت را نداشته باشیم». در 28 آبان ماه سال 66 ازدواج کردیم و یک هفته بعد به منطقه کردستان اعزام شد و پس از آن بارها به صورت متناوب به مناطق جنگی غرب کشور مانند ایلام اعزام شد.
آقا «بشیر» اولین فرزندم در سال 67 زمانی که پدرش در مناطق عملیاتی غرب کشور بود به دنیا آمد، فرزند دومم «اسماء» سال 68 و دختر دومم سال 78 در بروجرد به دنیا آمد .
ترس شهید شدنش را همیشه داشتم اما هیچوقت مانع نمیشدم چون خیلی علاقه داشت آن زمان هم جنگ بود و همه میرفتند و کسی ممانعت نمیکرد ما هم به این امر رضایت داشتیم چون وظیفهای بر عهده همه بود اما در عین حال نگران بودیم و آمادگی هم داشتیم که هر خبری را دریافت کنیم. حاجی بیشتر وقتها در مأموریت بود حتی وقتی هم پیش ما در بروجرد بود زیاد خانه نبود اگر برای یک روز هم بود صبح به مأموریت میرفت و غروب برمیگشت. سخت بود بارها به او میگفتم اما در جواب به من میگفت : ما سربازان امام زمان "علیه السلام"هستیم، نمیتوانیم همیشه در خانه بمانیم و از همان ابتدا سودای دفاع از کشور و سربازی اسلام را داشت.
بایدپشتیبان ولایت فقیه باشیم
علاقه زیادی به جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب داشت. همیشه تأکید میکرد باید پشتیبان ولایتفقیه باشیم و وقتی به او میگفتیم دیگر وقت بازنشستگی شما رسیده میگفت: «یک پاسدار هیچوقت بازنشسته نمیشود مخصوصاً در حال حاضر و در این شرایط ما باید پشتیبان رهبر باشیم». مأموریتهایی هم که میرفت همواره وقتی از ما خداحافظی میکرد و میرفت به ما میگفت : که «ممکن است دیگر برنگردم و این بار آخر باشد».
بسیار اهل محبت به خانواده بود. هر وقت از مأموریت برمیگشت نبودنش را با کارها و رفتارش با بچهها برایمان جبران میکرد و در کارهای خانه خیلی کمک میکرد. مأموریتهایش از یک روز و یک هفته تا 10 روز بود اما همیشه پیگیر احوال خانواده بود و هر وقت هم که تماس میگرفت میگفت: «کمبودی ندارید . وقتی از مأموریت برمیگشت و ما ابراز دلتنگی و خستگی میکردیم با شوخی و خنده ما را قانع میکرد و آنقدر شاداب و سرزنده بود که سختیهای نبودنش را فراموش میکردیم.
خیلی با هم صمیمی بودیم آن قدر که رابطه ما در فامیل مثالزدنی بود چون رفتارش بهگونهای بود که اصلاً نمیگذاشت کسی از او ناراحت شود وقتی مشکلی بود با ما صحبت میکرد و با مهربانی خود ما را توجیه میکرد تا ناراحتی ما برطرف شود .
رابطه او با فرزندانش فراتر از پدر و فرزندی بود و بسیار با فرزندانش صمیمی بود وقتی به خانه میآمد فرزندانم همه حرفهای خود در خانه و بیرون از خانه را برای پدرشان تعریف میکردند. خیلی با هم دیگر راحت بودند حتی فرزندانم با حاجی بیشتر از من صمیمی بودند و ارتباط میگرفتند مخصوصاً دخترانم خیلی ارتباط نزدیکی با پدرشان داشتند و عروسم را هم مثل دخترانم دوست داشت و احترام میگذاشت .
گوش به فرمان رهبری رهبر انقلاب را خیلی دوست داشت از آن دوست داشتنهایی که واقعاً حاضر بود خود را فدایی ایشان کند و این را در عمل ثابت کرد. هنگامی که میخواستیم خانهتکانی ایام عید انجام دهیم ،میگفت: «همه خانه را زیر و رو کنید ولی آن قاب عکس آقا بر روی دیوار را اصلاً دست نزنید». هر وقت میخواست جملهای از رهبر معظم انقلاب نقل کند جمله خود را با «آقا امر کردند» آغاز میکرد و گوش به فرمان آقا بود و به ما تأکید میکرد در راهپیماییها و مشارکتهای سیاسی- اجتماعی کشور حضور فعال داشته باشیم و نماز جمعهها را خالی نگذاریم و هر چه امام و رهبر میگفتند : حاجی آماده اجرا بود.
بیش از یک سال بود که تحولات سوریه را از طریق اخبار دنبال میکرد. میدید که نیرو به سوریه اعزام میکنند و همیشه میگفت که «من هم میخواهم بروم» و چون امکان اعزامش در موقع خدمت نبود همواره عنوان میکرد که «میخواهم بعد از بازنشستگی کارهای اعزام را انجام دهم و بروم». هر کس را هم که میدید به او میگفت: که «شما دعا کنید کار من درست شود و به سوریه بروم». خیلی مشتاق بود و به بچهها میگفت : که سر نمازهایتان برای من هم دعا کنید که کارم درست شود و به منطقه اعزام شوم.
گذری بر زندگی شهیدمدافع حرم ماشاالله شمسه
معرفی شهیدمدافع حرم ماشاالله شمسه(بخش دوم)
در خان طومان شهید شمسه سردار دلاوری بود که بامبارزه خود یک گردان را از محاصره شدن دشمن تکفیری نجات داد و دشمن باتلفات زیاد عقب نشینی کرد .

آزادی یک گردان
در خان طومان شهید شمسه سردار دلاوری بود که بامبارزه خود یک گردان را از محاصره شدن دشمن تکفیری نجات داد و دشمن باتلفات زیاد عقب نشینی کرد .
خبرشهادت درروزتولدش
15 فروردین روز تولدش بود. میخواستم بروم برای تولدش شیرینی و شکلات بخرم چون گفته بود دلم میخواهد امسال جشن تولد خیلی خوبی بگیرم. بچهها که جشن تولد میگرفتند به شوخی میگفت : که من هم دلم میخواهد امسال تولد خوبی بگیرم . روز تولدش به دخترم گفتم : من میروم تا برایش شکلات و شیرینی بگیرم بعد آمدم بیرون که بردار شوهرم تماس گرفت و گفت : کجایی؟ گفتم میخواهم بروم بیرون، گفت : نه بمان من به آنجا میآیم. وقتی آمد گفت : که با من تماس گرفتند و گفتند حاجی مجروح شده و در خرمآباد بستریشده میخواهیم به آنجا رفته و به او سر بزنیم. وقتی گفت : خرمآباد با خودم گفتم معمولاً اگر مجروح بشوند آنها را به تهران میبرند و مشکوک شدم اما به یادم آمد موقع رفتنش خیلی اصرار میکرد که اگر خبر شهادتم رسید و یا مجروح شدم تا مطمئن نشدید عکسالعملی نشان ندهید. به برادرشوهرم گفتم : مطمئنی مجروح شده ؟! دیدم همه گریه میکنند برادرش ناراحت شد و به یکباره گفت : نه مجروح نشده گفتهاند شهید شده ؛وقتی مطمئن شدم گفتم : شهادتت مبارک؛ آرزویش بود و به آرزویش هم رسید .
عاشورادرکربلانبودم
سال گذشته برای رفتن به سوریه و دفاع از حرمین تصمیم گرفته بود و در ابتدا با شنیدن این تصمیم با او صحبت کردم اما او در جواب به من گفت : که در روز عاشورا در کربلا نبودم که به یاری امام حسین(علیه السلام) بروم اما حالا که هستم می روم تا حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) را نجات دهم چرا که این روزها باید به یاری پرداخت. بعد از صحبت کردن با من ، با بچه ها صحبت کرد و آنها هم راضی شدند که پدرشان برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) به سوریه اعزام شود . طی دو ماهی که در سوریه بود پنج بار تلفنی با من صحبت کرد و در تلفن هایش احوال همه بچه ها و فامیل را جویا می شد .
شهادتت مبارک
ابتدا برادر همسرم گفت که ماشااله در سوریه مجروح شده و بعد دوباره گفته شد که شهید شده اما من خواستم تا مطمئن شوم و بعد از اطمینان از شهادت همسرم گفتم شهادت مبارک.
پدرم ماراسرافرازکرد
پدرم در طول دوران زندگی همه تلاش خود را انجام داد اما آخرین کاری که پدرم انجام داد سرافرازی بود و با شهادتش سرافراز و سربلندمان کرد. پدرم همیشه عاقبت به خیری فرزندانش را دعا می کرد و می گفت : در زندگی هیچ چیز جز عاقبت به خیری شما را نمی خواهم .علاقه زیادبه شهدا
پدرم همه شهدا را دوست داشت اما به شهدایی که همرزمش بودند و شهید شدند علاقه زیادی داشت. زمانی که مطلع شدم پدرم داوطلب اعزام به سوریه شده شوق رفتن درچشمان پدرم موج می زد وشهادت بزرگترین آرزویش بود و همیشه وقتی صحبت از شهادت می شد همیشه با حسرت به این موضوع فکر می کرد .
صدداعشی رابه هلاکت میرسانم
وقتی اخبار را می دید و اوضاع سوریه را مشاهده می کرد خیلی ناراحت می شد و می گفت : می خواهم به سوریه بروم و تا 100 نفر از آنها را هلاک نکنم بر نمی گردم و همین گونه شد که در این مدت اعزام پدرم 100 نفر از آنها را به هلاکت رساند.
آخرین دیدار
زمانی که پدرم عازم سوریه بود گفت: تو تنها مرد خانواده می شوی و جای من را برای مادر و دو خواهرت پر کن و آخرین باری که تلفنی با پدرم صحبت کردم روز دوم فروردین بود که گفت : همه چیز خوب است و شما مراقب همه چیز باش. وشهادت پدرم را به محضر آقا امام عصر(عجل الله تعالی فرجه و شریف) و مقام معظم رهبری نیز تبریک می گویم .
آخرین توصیه شهید
مهمترین توصیه پدرم رعایت حفظ حجاب بود ؛ از زمانی که یاد دارم حجاب برای پدرم بسیار مهم بود و همه افراد فامیل را به رعایت حفظ حجاب دعوت می کرد. روزهایی که از سر کار بر می گشتم به دلیل نزدیکی محل کار با منزل پدرم با موتور به دنبالم می آمد ، بغلش می کردم و در پشت موتور هم سرم را بر شانه های پدرم می گذاشتم.
تنهامیشویم
به پدرم گفتم به سوریه می روید ما تنها می شویم اما پدرم گفت : مگر تو همیشه زیارت عاشورا نمی خوانی و می گویی "به ابی انت و امی" حالا می خواهم بروم و از حرم خواهر امام حسین (علیه السلام) دفاع کنم اما ته دلم از رفتنش می ترسیدم و انگار می دانستم اگر برود دیگر بازنخواهد گشت.
من سرباز آقاهستم
پدرم همیشه می گفت : من سرباز آقا هستم و بعد از رفتنم هیچ گاه عکس رهبر را از دیوار خانه برندارید و علاقه بسیار زیادی به مقام معظم رهبری داشتند. در هنگام رفتنش می گفت :می دانم که شما بسیار قوی هستید و به عنوان خواهر بزرگتر الگویی برای خواهر کوچکترت باش .
تاکیدبرنمازاول وقت
روز دوم عید آخرین باری بود که با پدرم صحبت کردم و عید را به او تبریک گفتم و از راه دور بازهم تاکید به خواندن نماز اول وقت می کرد. اولین باری که با افتخار سرم را بالا گرفتم زمان شهادت پدرم بود و افتخار می کنم که پدرم به آروزیش رسید وموجب سربلندی ما شد.
شهدای مدافع حرم مظلومند
عشق به اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) سبب اعزام برادرم به سوریه شد ؛ برادرم بسیار مهربان بوده و هیچ گاه عصبانی نمی شد. ماشاالله به خواندن نماز اول وقت خصوصا به صورت جماعت تاکید می کرد و اغلب اوقات نمازهایش را به صورت جماعت می خواند. برادرم به شهادت علاقه زیادی داشت و می گفت شهدای مدافع حرم بسیار مظلوم هستند و باید راه آنها را ادامه دهیم چرا که شهدای مدافع حرم برای دفاع از اسلام و حرمین عازم سوریه شده اند.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
عاشورادرکربلانبودم سال گذشته برای رفتن به سوریه و دفاع از حرمین تصمیم گرفته بود و در ابتدا با شنیدن
نحوه شهادت
وی پس از یک ماه از بازنشستگی با پیگیریهای فراوان خود بهعنوان فرمانده یکی از گردانهای فاطمیون به سوریه اعزام شد و درحالیکه تنها چند روز از اتمام مأموریتش و بازگشت به کشور باقی نمانده بود عصر روز جمعه 13 فروردینماه به ضرب گلوله تکتیرانداز گروهک تروریستی تکفیری داعش در مناطق عملیاتی سوریه به شهادت رسید.
تلاش برای اعزام
عاشق شهادت بود. در حین خدمت خود بارها برای اعزام به سوریه و عراق درخواست داده بود اما چون امکان اعزامش وجود نداشت همواره به دنبال راهی برای رفتن به مناطق عملیاتی بود بنابراین برای این کار بارها به تهران و استانهای همجوار رفت تا اجازه اعزام دریافت کند اما این خواسته او محقق نشد، تا هنگامیکه یک ماه پس از بازنشستگیاش بالاخره پیگیریهایش نتیجه داد و عازم سوریه شد.اما این اولین باری بود که شمسه به سوریه اعزام میشد در آنجا هم توانسته بود به گواهی همرزمانش با تجارب کسب کرده در سالهای دفاع مقدس و خدمت خود نقشی بسیار تأثیرگذار داشته باشد و فرماندهی یکی از گردانهای مهم لشگر فاطمیون را بهعهده گیرد و سرانجام به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت درراه خدا و دفاع از حرم آلالله دست یابد.در روزهایی که منتهی به اعزامش بود، یادم میآید حس خاصی داشت. اصلاً انگار میخواست به یک میهمانی بزرگ برود آنقدر شور و شوق داشت که حتی شهادتش را هم پیشبینی کرده بود و به خانوادهاش سپرده بود درصورتیکه برنگشت برای فقدانش بیتابی نکنند.
شهید ماشاالله شمسه به سال 1346 در روستای سراب زارم شهرستان بروجرد در خانوادهای مذهبی و کشاورز دیده به جهان گشود. از همان ابتدا و با آغاز جنگ تحمیلی به عضویت بسیج شهرستان درآمده و بهرغم سن کمی که داشت به تواتر به جبهههای نبرد حق علیه باطل بهصورت داوطلبانه اعزام شد.
وی پس از یک ماه از بازنشستگی با پیگیریهای فراوان خود بهعنوان فرمانده یکی از گردانهای فاطمیون به سوریه اعزام شد و درحالیکه تنها چند روز از اتمام مأموریتش و بازگشت به کشور باقی نمانده بود عصر روز جمعه 13 فروردینماه به ضرب گلوله تکتیرانداز گروهک تروریستی تکفیری داعش در مناطق عملیاتی سوریه به شهادت رسید.
محمود کوشکی یکی از همرزمان این شهید خاطرات فراوانی با این همرزم شهیدش دارد. نقل برخی خاطرات درباره شهید توسط دوستان و همرزمان سالهای خدمت در سپاه پاسداران در ادامه میآید:
شهید شمسه فردی بسیار ولایتی و پیرو خط امام و رهبری و از پاسداران خوب انقلاب بودند که اهمیت بسیاری به بیتالمال میداد و در انجام کار خود با هیچکس حتی برادر خود که همکارش بود، تعارف نداشت و هرجا که پای منافع بیتالمال در میان بود از هیچ کوششی برای ممانعت از تضییع حقوق بیتالمال دریغ نمیکرد. همیشه در کارش جدی بود ولی هیچگاه به زیردستانش دستور نمیداد و خود رأساً کار را انجام میداد و همواره در عملیات وسط میدان بود.
از نظر شجاعت و تقوا بهگونهای بود که زبانزد همه همکاران بود. در کارش اهل محاسبه و حلال و حرام بود بهگونهای که فکر نمیکنم کسی در نزدیکانم بهپای او در محاسبه و جدا کردن حلال و حرام برسد.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهید ماشاالله شمسه به سال 1346 در روستای سراب زارم شهرستان بروجرد در خانوادهای مذهبی و کشاورز دیده
تلاش برای اعزام به سوریه
عاشق شهادت بود. در حین خدمت خود بارها برای اعزام به سوریه و عراق درخواست داده بود اما چون امکان اعزامش وجود نداشت همواره به دنبال راهی برای رفتن به مناطق عملیاتی بود بنابراین برای این کار بارها به تهران و استانهای همجوار رفت تا اجازه اعزام دریافت کند اما این خواسته او محقق نشد، تا هنگامیکه یک ماه پس از بازنشستگیاش بالاخره پیگیریهایش نتیجه داد و عازم سوریه شد.
اما این اولین باری بود که شمسه به سوریه اعزام میشد در آنجا هم توانسته بود به گواهی همرزمانش با تجارب کسب کرده در سالهای دفاع مقدس و خدمت خود نقشی بسیار تأثیرگذار داشته باشد و فرماندهی یکی از گردانهای مهم لشگر فاطمیون را بهعهده گیرد و سرانجام به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت درراه خدا و دفاع از حرم آلالله دست یابد.
در روزهایی که منتهی به اعزامش بود، یادم میآید حس خاصی داشت. اصلاً انگار میخواست به یک میهمانی بزرگ برود آنقدر شور و شوق داشت که حتی شهادتش را هم پیشبینی کرده بود و به خانوادهاش سپرده بود درصورتیکه برنگشت برای فقدانش بیتابی نکنند.
تهجد و علاقه به نماز شب
حتی وقتی همسرم به همسر وی گفته بود چرا اجازه دادهای که حاجی به سوریه برود این بانوی صبور گفته بود که او را به خدا سپردهام. او هم مانند دیگر مجاهدان و مدافعان است و هرچه خدا قسمت کند نصیب او میشود. این روحیه بالای خانواده او پس از اعزامش به سوریه برای ما عجیب و بلکه ستودنی بود.
تقید و علاقه خاصی به تهجد و نماز شب داشت. یکبار یادم هست برای مأموریت به کرمان رفته بودیم در راه برگشت شبی در یزد اقامت کردیم درحالیکه همه ما از فرط خستگی سفر به خواب فرو رفته بودیم به ناگاه متوجه زمزمهای شدم و وقتی چشمباز کردم دیدم حاجی در گوشهای خلوت مشغول راز و نیاز باخدای خود است حال و هوایش برایم عجیب بود چون تا به آن هنگام نماز شب خواندنش را ندیده بودم.
نظم و انضباط و عملگرایی خصوصیتی بارز
احمد کاظمی فرمانده گردان امام حسین سپاه بروجرد نیز سالهای زیادی با شهید شمسه هم خدمت بوده و او را اینچنین توصیف میکند:
بیشتر بچههای بسیجی شهر، شهید شمسه را بهخوبی میشناسند. خصوصیت بار او شجاعت و دلیریاش بود. آنچنان ولایتمدار بود و خالصانه با عمل و رفتار خود ولایتمداری را نشان میداد که اطرافیانش را عاشق شیوه خودکرده بود.
فردی به معنای درست کلمه عملگرا بود و شهادت لباسی فاخر و زیبنده برای او بود که مدت کوتاهی پس از دوران فراغت از خدمت نصیب او شد.
شهید شمسه پرکار و بیادعا بود و بهرغم داشتن مسئولیتهای سنگین همواره بیادعا و پرتلاش به کارش ادامه میداد و خود را وقف خدمت به ارزشهای انقلاب کرده بود. وی در برنامهها بانظم و انضباط و زودتر از همه حاضر میشد بهگونهای که به نظم در میان همکاران مشهور بود.
گفتوگو از الهام شاهدپور

وصیت نامه شهید مدافع حرم ماشاالله شمسه
همانطور که امام بزرگوار فرمود:پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد
شهید ماشااله شمسه اولین شهید مدافع حرم استان لرستان است که بعد از گذشت دو ماه از اعزام به سوریه در 13 فروردین سال 95 در دفاع از حرم حضرت زنیب (س)به شهادت رسید.
این وصیت نامه حدود هفتاد و سه روز قبل از شهادت تنظیم گردیده است.
وصیت بنده به همکارانم این است که بخاطر مشکلات دنیا و کمبود حقوق و مزایا و زن و بچه از یاری نمودن دین خدا که همانا اسلام عزیز است دست برندارند و در کارهای محوله کوتاهی نکنند و همانطور که امام بزرگوار فرمود:
پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد پس شما عزیزان هم در این امر کوتاهی نکنید و پشتیبان رهبر عزیز (پسر فاطمه زهرا سلام الله علیها ) باشید.
عزیزان من،بنده از زمانی که تصمیم گرفتم جزء مدافعین حرم باشم به قرآن رجوع نمودم و از آن کمک خواستم که آیه ی بیست و نه سوره حج آمد و در آن تاکید شده بود به مسلمانان زمانی که به مدینه هجرت نموده اند با توجه به جنگ و ظلمی که به آنها روا شده قدم بردارند و مبارزه کنند و در پایان از همه همکارانم حلالیت میطلبم.
94/10/1
منبع: سیستم اطلاعاتی معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان لرستان