فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🏴 هرکس قدرت ملی را دوست در انتخابات شرکت کند...
▪️◾️▪️
#انتخابات_۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 ویدیو| ســــــــرباز ولایت اطاعت از فرامین آقا
#سرباز_ولایت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#اللهم_احفظ_قائدنا_الامام_خامنه_ای
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥انتخابات و این همه دشمنی!
💥چرا رسانه های معاند دنبال تضعیف و ناامید کردن مردم از انتخابات هستند؟
#انتخابات_۱۴۰۳
#اصلح #مردمی #جهادی #انقلابی #ولایت_پذیر
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جانم_فدای_رهبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آقای سید ابراهیم رئیسی به معاونت سیما آمدند برای مناظرات .💔
جبران نمیشوی 😭
#سید_الشهدای_خدمت
#رئیس_جمهور_شهید
💠💠💠💠💠💠💠💠
💥پیام شهدای خونین وایثار مجروحین
❇️در منطقه ی اشنویه قله کلاشین در قرارگاه تاکتیکی مستقر بود که بعد از یک هفته به منطقه صفرمرزی عراق و ایران جهت عملیات قادر اعزام شدیم . ساعت پنج عصر بود که به آنجا رسیدیم . از ماشین که پیاده شدیم صدای غرش تو پخانه ها به گوش می -رسید .
درحین حرکت به سمت خاک عراق ،چشمم به پیکر شهدایی افتادکه جهت انتقال به پشت خط ،به صورت ردیفی بر روی زمین گذاشته بودند. با نگاه به پیکر آنها احساس کردم راحت خوابیده اند ولی وقتی به سر وصورت خونین آنها خیره می شدم انگار آنها پیامی داشتند و آن این بود که از آرمان های امام وانقلاب اسلامی دفاع کنید . این خاطره هنوز از ذهنم پاک نشده است که در آن لحظه دیدن پیکر پاک این شهیدان عزیز ،مارا در دفاع مقدس و ستیز با دشمن کافر مصمم تر میکرد .
حدود ساعت شش عصر از یه نقطه صفر مرزی که قله حساسی بود به سمت خاک عراق ومنطقه عملیاتی که هدف ،فتح قله بردبوک بود راه افتادیم شب را تاصبح از پایین قله به بالا طی طریق نمودیم . حدود ساعت سه بامداد به پشت میدان مین دشمن رسیدیم . حدود نیم ساعت منتظر باز کردن میدان مین بودیم که بعد از باز شدن معبر در میدان مین، عملیات قادرآغاز شد .به وسط میدان مین که رسیدیم دشمن متوجه شد و شلیک انواع گلوله ها،منور وخمپاره هاشروع شد.
درحین پیشروی نیرو ها جهت بالا رفتن از قله بردبوک ،خمپاره ای در نزدیکی من اصابت کرد و مرا به داخل برکه ای پرت کرد . حدود بیست دقیقه ای دراین برکه به سر بردم که با راز و نیاز واستمداد از خداوند وتوسل به امام حسین (علیه السلام)وامام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف )درآن تاریکی شب ،وبا استفاده از ریشه ی درخت وبوته خاری که بود ،توانستم از داخل این برکه نجات یابم. بعد از بیرون آمدن از برکه و بالا رفتن به سوی قله به مجروحین وشهدایی میرسیدم که آنها را به منطقه ی امنی -میبرند تا نیرو های امدادگر آنهارا به پشت خط انتقال دهند . دراینجا هم یک خاطره به یادمانی درذهنم هست که هر کدام از مجرحین را که میخواستند انتقال دهند میگفتند: شما بروید دیگران را نجات دهید که این لحظات ایثار این عزیزان را هیچ وقت فراموش نمیکنم .
به بالای قله که رسیدیم یک سنگر عراقی مجهز به سلاح چهارلول ضد هوایی روی بچه ها آتش میگشود و تعدادی را در یک نقطه زخمی ویا شهید نمود که با رشادت و شجاعت فرمانده گردان ما از لشکر ۲۱امام رضا (علیه السلام )پاسدار علی ابراهیمی با شلیک یک گلوله آرپی جی ۷آتش سنگر عراقی خاموش و منهدم شد . با خاموش شدن آتش این سنگر عراقی و مبارزه ی دلیرانه ،بچه ها توانستند قله بردبوک درعمق حدود سی کیلومتری داخل خاک عراق رافتح نمایند .
دشمن زبون طی ده ساعت درگیری با آتش شدید و ریختن بمب خوشه ای از هوا توسط هواپیما هایش ،منطقه رابه صورت جهنمی را از آتش درآورده بود ولی به لطف خداوند ،رزمندگان اسلام با مقاومت و رشادت ،نقطه مورد نظر خود را فتح کردند.
" راوی برادر رجبعلی قلی زاده"
✨️🍃✨️🍃✨️🍃✨️🍃✨️🍃
منبع📚گلشن خاطره
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣🥀تو خاک ما ستاره هایی دفن اند
که دلشون می خواست معما باشند...
دست تو شناسنامه هاشون می بردن
تا که شناسنامه ی ماها باشند...😔
#شهدا_شرمنده_ایم
#انتخابات_۱۴۰۳
#اصلح #مردمی #جهادی #انقلابی #ولایت_پذیر
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
﷽
🎥 عیادت حضرت آیتالله خامنهای از آیتالله مکارم شیرازی در بیمارستان
▪️◾️▪️
▪️شما در تمام این سالیان عمر مبارک و مفید و وجودتان نافع بوده است.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهید_جمهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید محمدرضا فرهادی
کد ایثارگری:
6527596
نام پدر:
عباس علی
محل تولد:
ایران ، استان خراسان جنوبی ، شهرستان بیرجند ،
تاریخ تولد:
1346/04/03
شغل:
دانش آموز
تحصیلات:
دیپلم
تاریخ شهادت:
1365/03/05
محل شهادت:
فاو
زندگینامه
شهید « محمدرضا فرهادی » فرزند عباسعلی در سال 1348 در شهرستان بیرجند در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود .تولد این فرزند که تنها پسر خانواده اش بود باعث خوشحالی و سرور خانواده اش گردید . محمد رضا سه ساله بود که پدرش در ظهر عاشورای 1349 دیده از جهان فروبست و از آن پس او در آغوش پرمهر مادری فداکار و علاقه مند به قرآن و اهل بیت (ع) رشد یافت. محمدرضا که در فضایی آکنده از معنویت به سن تحصیل رسید دوران ابتدایی را در دبستان حجت و مقطع راهنمایی را در مدرسه علامه فرزان شهرستان بیرجند به پایان رساند .دوران تحصیل محمد رضا در دوره راهنمایی مصادف با اوج گیری انقلاب به رهبری امام خمینی (ره) بود و او در برنامه های مربوط به انقلاب حضوری چشمگیر داشت و در تظاهرات و راهپیمایی ها شرکت می کرد . بعد از انقلاب نیز محمد رضا به فعالیت های انقلابی خود ادامه داد و بر علیه منافقین ، همراه با شهید هادوی و شهید میرزایی فعالانه شرکت داشت او تحصیلات متوسطه خویش را در رشته برق و در هنرستان ابوذر ادامه داد و همزمان با تحصیل در بسیج دانش آموزی ، جهاد سازندگی ، پایگاه های مقاومت شهید فایده و شهید منتظری ، گشت های شبانه ، آموزش های نظامی و کارهای تبلیغی مربوط به جبهه و جنگ عاشقانه شرکت می کرد. در همان دوران بود که محمدرضا به انگیزه دفاع از اسلام و قرآن و میهن عزیز اسلامی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید و در سنگر جهاد علیه دشمن بعثی حضور یافت و سرانجام در پنجم خردادماه سال 1365 مصادف با پانزدهمین شب ماه مبارک رمضان در منطقه عملیاتی فاو دعوت حق را لبیک گفت و شهد شیرین شهادت نوشید . پیکر پاک شهید پس از انتقال به زادگاهش در گلزار شهدای شهرستان بیرجند به آغوش خاک سپرده شد . روحش شاد ، یادش گرامی و راهش پر رهرو .
اولين اعزام
راوی محمد رضا افراخته: به خاطر دارم دوستم محمدرضا خاطره ای را این گونه برایم نقل می کرد: خواستم به جبهه بروم ولی باید به پدر و مادرم می گفتم تا این که یک روز در خانه ی ما روزه بود وقتی روزه تمام شد و همه رفتند دیدم مادرم گریه می کند گفتم: الان بهترین موقعیت است که به ایشان بگویم. به مادرم گفتم مادر جان به جبهه می خواهم بروم آیا شما اجازه می دهید؟ گفت پسرم اگر تو بروی ما تنها هستیم و سرپرستی نداریم. گفتم مادر جان من برای ادامه ی راه امام حسین علیه السلام که شما دارین برایشان گریه می کنید می خواهم بروم. گفت برو، پسرم به سلامت . تو مثل عاشق می مانی و تا به معشوقت نرسی آرام نمی شوی.
خاطرات سياسي
راوی محمد رضا افراخته: کلاس پنجم دبستان بودم و محمدرضا فرهادی با من همکلاس بود . یک روز سر کلاس درس معلممان از انقلاب بد می گفت و طرفداری شاه را می کرد که ایشان از جایش بلند شد و جواب آن معلم را داد طوری که آن معلم ساکت شد و خواست او را بگیرد که از پنجره ی کلاس بیرون رفت و فرار کرد وقتی که کلاس ها تمام شد به خانه اش رفتم و از او پرسیدم که برای چه این کار را کرده است؟ گفت: با این صحبت هایی که معلم می کرد ذهن بچه ها را نسبت به انقلاب عوض می کند و آنها را از انقلاب دور می کند. این کار را کردم که بچه ها بفهمند که هر چه معلممان می گوید دروغ است و تمام این کارهایی که انجام می دهند برای ایجاد تفرقه میان مردم است . ولی هرگز مردم گول این حرفها را نمی خورند و تسلیم نمی شوند.
خاطره شماره 1 - شهید محمدرضا فرهادی
مادر شهید « محمدرضا فرهادی » چنین می گوید : هر وقت چهره پسرم محمدرضا رو بخاطر میارم سیمای محمدرضا همراه با لبخندی شیرین بر لبانش در ذهنم مجسم میشه . یه روز در منزل ما جلسه دعا و روزه خوانی امام حسین (ع) بود ، بعد جلسه محمدرضا با همون لبخند همیشگی وارد خونه شد و به من سلام کرد بعدش در مورد رفتنش به جبهه با من شروع به صحبت کرد . بهش گفتم پسرم تو سرپرست مادری و من تنهام ، تو برای چی میخوای به جبهه بری ؟ بمون و همینجا در پشت جبهه خدمت کن . محمدرضا که برای رفتن به جبهه همچنان اصرار داشت گفت : مادر من برای ادامه راه همین امام حسین (ع) که تو براش گریه می کنی و اشک می ریزی به جبهه میرم . من که دیگه حرفی برای گفتن نداشتم بالاخره برای رفتن فرزندم به جبهه رضایت دادم . در همون ایام بارها وقتی آروم در اتاق محمدرضا رو باز می کردم ، محمدرضا رو در حال گریه میدیدم که در حال قنوت و دعا اشک می ریزه و این جمله رو بارها تکرار می کنه : « اللهم الرزقنی توفیق الشهاده » و بالاخره هم دعای پسرم اجابت شد و محمدرضا مدتی پس از اعزامش به جبهه به شهادت رسید .
خاطره شماره 4 - شهید محمدرضا فرهادی
راوی محمد رضا افراخته: دوست شهید «اگر جوانی یا نوجوانی از پوشش و لباس فرهنگ غربی استفاده میکرد برای اینکه اینگونه افکار را با آن مبارزه نماید به اشکال مختلف با نوشتن نشریه و مقاله و کشیدن نقاشی و کاریکاتور به پوشالی بودن و پوچی آن را به جوانان تفهیم میکرد.» «000 همیشه میدانست از جنبه فرهنگی با انحرافات اخلاقی و اعتقادی مبارزه نماید، 000محمدرضا گفت : پس از روضه چشمان مادرم اشک آلود بود گفتم بهترین موقع است رفتم جلو و پس از سلام اصرار زیاد کردم که اجازه بدهید به جبهه بروم، مادرم گفت من تنهایم، و ما سرپرستی نداریم تو برای چه به جبهه میروی، در همین پشت جبهه خدمت کن در جواب مادرم گفتم مادر من برای ادامه دادن راه همین امام حسین(ع) که تو الآن برای او گریه میکردی به جبهه میروم مادرم در جواب گفت پسرم برو000» دوست شهید : «او از همان ابتدا اهل مطالعه بود بخصوص مطالعات مذهبی و اعتقادی ایشان به حدی بود که در کلاس پنجم که هنوز بواقع سن و سالی نداشت در برابر یکی از معلمین قبل از انقلاب که میخواست افکار انهدامی و الحادی خود را به دانش آموزان القاء نماید شهید فرهادی اجازه گرفت و منطقی و مستدل جواب آن معلم را داد.»
خاطره شماره 5 - شهید محمدرضا فرهادی
راوی محمد رضا افراخته: چزیده ای از خصوصیات اخلاقی شهید محمدرضا فرهادی روحیه ای به دور از تعلقات دنیا داشت و چهره مظلوم و آرامش او خود گویای این واقعیا بود. اعمالش را مراقبت می کرد که مبادا به گناه بیفتد (چشم نگاه حرام و گوش به صدای حرام) در عصمت زبان و گوش کوشید. محمدرضا برای حقوق دیگران احترام خاصی قائل بود و هیچگاه حاضر نبود حق کسی را به خاطر خودش ضایع نماید. نماز او با نماز دیگران تفاوت مشعود داشت با خضوع و خشوع تمام به نماز می ایستاد و به آرامی به راز و نیاز با خدایش می پرداخت. رضا بیشتر اوقاتش را به تفکر بسر می برد و هنگامی که با او روبرو می شدی وی را غالباً در این حالت میافتی. رضای خدا را بر عهد چیزی مقدم می شمرد. هنگام برخورد با دیگران با لبخند زیبا و سلامی گرم روبرو می شد. امّا آنجا که پای اسلام و ولایت و اطاعت از امام مطرح می شد بسیار قاطع و در عین حال هدایت گر بود. در برخودهایش تواضع و فروتنی موج می زد. به مزار شهداء می رفت و ساعاتی قرآن تلاوت می کرد. محمدرضا در تب و عشق به جنگ و جبهه می سوخت. والسلام
خاطره شماره 6 - شهید محمدرضا فرهادی
راوی محمد رضا افراخته: شهید محمدرضا فرهادی از دفترچه خاطرات شهید در جبهه: … اینجا (جبهه) حال و هوای دیگری حاکم است گویا به بهشت وارد شده ایم به هر سو که نظر افکنی گروهی مشغول عبادت هستند. از اولین ساعات بامداد صدای زیارت عاشوری ادعیه ماه رمضان و صلوات با نشاط قرآن از همه طرف بلند است وقای اینجا و پشت جبهه را با هم مقایسه می کنیم می بینیم اینجا ؟؟؟ عالم دیگری است. وصیت نامة شهید به همسنگرانش در سنگر مدرسه: خدمت برادران گرامی کلاس دوم برق با درود و سلام به پیشگاه امام زمان (ع) و نایب بر حقش حضرت امام امت و سلام بر شهیدانی که با نثار هستی خویش و گذشتن از همه چیز خویش. هستی را و همه چیز را برای ما به جای گذاشته اند و با سلام گرم ؟؟؟ از صحبت خدمت شما برادران بزگوارم. روزها از پس هم می گذرد و چون باری که زمین را فرسایش می دهد عمر انسان را ؟؟/ می دهد و همچنان به پیش می رود و لحظه ای را ؟؟؟ توقف و ترحّمی نمی کند و این با خود ماست که چون از این ایام استفاده کنیم و تا چه حد … . برادران عزیزم امروز روزی نیست که به همان روال عادی بزندگی خویش ادامه دهیم و کاری به کار هیچکس نداشته باشیم و … و اگر لحظه ای سستی به ؟؟؟ دهیم ذلّت ابری بر ما حاکم خواهد شد و جواب شهیدانی را که همه چیز خویش را به راه اسلام اهداء کرده اند نخواهیم ؟؟؟ بدهیم. برادران ؟؟؟ در هر موقعیت از زمان ببیند مسئولیت شما در برابر جامه اسلامی چیست و آنگاه آنرا انجام اینگونه راهبرد می طلبد. عاقبا در لشکر 21 امام رضا (ع) در اطلاعات و عملیات گردان در حالی که لباس بسیجی بر تن داشت در منطقه عمومی شلمچه در عملیاتی کربلای پنج در تاریخ 3/11/1365 در اثر اصابت ترکش به سر و صورت به لقاء دوست شتافت، جنازه این عزیز پس از اعتقادات به زادگاهش در کنار بقیه یاران و گلهای انقلاب به خاک سپرده شدن. روحش شاد
بیقرار همچون «محمدرضا فرهادی» / مبارزی که در نوجوانی به فرمان امام (ره) لبیک گفت
«فاطمه سیفی» مادر شهید «محمدرضا فرهادی» در روستای نوفرست بیرجند متولد شده و تک دختر خانواده بود. در گیرودار ایام جوانی بود که «عباسعلی فرهادی» به خواستگاریاش میرود و پس از تأیید پدر، دختر به عقد «عباسعلی» در میآید و عروسییشان در روستای نوفرست با شور و شوق برگزار میشود.
«عباسعلی» پدر شهید «محمدرضا فرهادی» معمار بود و سوادش تنها در حد خواندن و نوشتن قرآن بود، بعد از مراسم ازدواج، زندگییشان را در شهر بیرجند آغاز کردند. «فاطمه سیفی» زندگی خوب و آرامی را در کنار «عباسعلی» میگذراند. چند سال بعد از ازدواج باردار میشود و تلاش میکند همیشه بهترین خوراکیها و البته روزی حلال تغذیه کند. خدا فرزندی به نام «پروین» به آنها میدهد که دنیایشان را از این رو به آن رو میکند.
ثمره زندگی «فاطمه» با «عباسعلی»
«پروین» که پا به دنیای کودکی میگذارد خداوند سه دختر دیگر نیز به آنها عطا میکند. مادر آخرین فرزند خود را نیز باردار میشود و ثمره زندگیاش با «عباسعلی» چهار دختر و یک پسر به نام «محمدرضا» میشود.
شهید «محمدرضا فرهادی» در 17 شهریورماه سال 46 در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. با توجه به اینکه تنها فرزند پسر خانواده بود تولدش باعث شور و شعف خانواده شد. «محمدرضا» هنوز دو ساله نشده بود که پدر را از دست داد و سرپرستی فرزندان به عهده مادر قرار گرفت.
از همان کودکی با همسن و سالانش متمایز بود کودکی را سپری کرد، بعد از دوران ابتدایی دوران راهنمایی را در مدرسه «فرزان» سپری کرد که همزمان با شروع انقلاب بود، سر از پا نمیشناخت و اهل منزل بارها دیده بودند که تا نیمه شب خانه نمیآمد، مادر که خیلی علاقه عجیبی به او داشت پیگیر بود که با چه کسی رفت و آمد میکند و کجا هست و دوستانش چه افرادی هستند، به خانوادههای مستضعف و محروم علاقه داشت و وقت زیادی را با آنها میگذراند.
روزها و سالها میگذرد تا تک پسر خانواده قد میکشد. بزرگ و بزرگتر میشود. از همان کودکی در کنار مادر نماز میخواند و بیشتر اوقات در مسجد بود. مادر برای اینکه فرزندش تشویق شود به امام جمعه مسجد سفارش میکند تا «محمدرضا» را مورد تشویق قرار دهند.