eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره شماره 4 - شهید محمدرضا فرهادی     راوی محمد رضا افراخته: دوست شهید «اگر جوانی یا نوجوانی از پوشش و لباس فرهنگ غربی استفاده میکرد برای اینکه اینگونه افکار را با آن مبارزه نماید به اشکال مختلف با نوشتن نشریه و مقاله و کشیدن نقاشی و کاریکاتور به پوشالی بودن و پوچی آن را به جوانان تفهیم میکرد.» «000 همیشه میدانست از جنبه فرهنگی با انحرافات اخلاقی و اعتقادی مبارزه نماید، 000محمدرضا گفت : پس از روضه چشمان مادرم اشک آلود بود گفتم بهترین موقع است رفتم جلو و پس از سلام اصرار زیاد کردم که اجازه بدهید به جبهه بروم، مادرم گفت من تنهایم، و ما سرپرستی نداریم تو برای چه به جبهه میروی، در همین پشت جبهه خدمت کن در جواب مادرم گفتم مادر من برای ادامه دادن راه همین امام حسین(ع) که تو الآن برای او گریه میکردی به جبهه میروم مادرم در جواب گفت پسرم برو000» دوست شهید : «او از همان ابتدا اهل مطالعه بود بخصوص مطالعات مذهبی و اعتقادی ایشان به حدی بود که در کلاس پنجم که هنوز بواقع سن و سالی نداشت در برابر یکی از معلمین قبل از انقلاب که میخواست افکار انهدامی و الحادی خود را به دانش آموزان القاء نماید شهید فرهادی اجازه گرفت و منطقی و مستدل جواب آن معلم را داد.»
خاطره شماره 5 - شهید محمدرضا فرهادی     راوی محمد رضا افراخته: چزیده ای از خصوصیات اخلاقی شهید محمدرضا فرهادی روحیه ای به دور از تعلقات دنیا داشت و چهره مظلوم و آرامش او خود گویای این واقعیا بود. اعمالش را مراقبت می کرد که مبادا به گناه بیفتد (چشم نگاه حرام و گوش به صدای حرام) در عصمت زبان و گوش کوشید. محمدرضا برای حقوق دیگران احترام خاصی قائل بود و هیچگاه حاضر نبود حق کسی را به خاطر خودش ضایع نماید. نماز او با نماز دیگران تفاوت مشعود داشت با خضوع و خشوع تمام به نماز می ایستاد و به آرامی به راز و نیاز با خدایش می پرداخت. رضا بیشتر اوقاتش را به تفکر بسر می برد و هنگامی که با او روبرو می شدی وی را غالباً در این حالت میافتی. رضای خدا را بر عهد چیزی مقدم می شمرد. هنگام برخورد با دیگران با لبخند زیبا و سلامی گرم روبرو می شد. امّا آنجا که پای اسلام و ولایت و اطاعت از امام مطرح می شد بسیار قاطع و در عین حال هدایت گر بود. در برخودهایش تواضع و فروتنی موج می زد. به مزار شهداء می رفت و ساعاتی قرآن تلاوت می کرد. محمدرضا در تب و عشق به جنگ و جبهه می سوخت. والسلام
خاطره شماره 6 - شهید محمدرضا فرهادی     راوی محمد رضا افراخته: شهید محمدرضا فرهادی از دفترچه خاطرات شهید در جبهه: … اینجا (جبهه) حال و هوای دیگری حاکم است گویا به بهشت وارد شده ایم به هر سو که نظر افکنی گروهی مشغول عبادت هستند. از اولین ساعات بامداد صدای زیارت عاشوری ادعیه ماه رمضان و صلوات با نشاط قرآن از همه طرف بلند است وقای اینجا و پشت جبهه را با هم مقایسه می کنیم می بینیم اینجا ؟؟؟ عالم دیگری است. وصیت نامة شهید به همسنگرانش در سنگر مدرسه: خدمت برادران گرامی کلاس دوم برق با درود و سلام به پیشگاه امام زمان (ع) و نایب بر حقش حضرت امام امت و سلام بر شهیدانی که با نثار هستی خویش و گذشتن از همه چیز خویش. هستی را و همه چیز را برای ما به جای گذاشته اند و با سلام گرم ؟؟؟ از صحبت خدمت شما برادران بزگوارم. روزها از پس هم می گذرد و چون باری که زمین را فرسایش می دهد عمر انسان را ؟؟/ می دهد و همچنان به پیش می رود و لحظه ای را ؟؟؟ توقف و ترحّمی نمی کند و این با خود ماست که چون از این ایام استفاده کنیم و تا چه حد … . برادران عزیزم امروز روزی نیست که به همان روال عادی بزندگی خویش ادامه دهیم و کاری به کار هیچکس نداشته باشیم و … و اگر لحظه ای سستی به ؟؟؟ دهیم ذلّت ابری بر ما حاکم خواهد شد و جواب شهیدانی را که همه چیز خویش را به راه اسلام اهداء کرده اند نخواهیم ؟؟؟ بدهیم. برادران ؟؟؟ در هر موقعیت از زمان ببیند مسئولیت شما در برابر جامه اسلامی چیست و آنگاه آنرا انجام اینگونه راهبرد می طلبد. عاقبا در لشکر 21 امام رضا (ع) در اطلاعات و عملیات گردان در حالی که لباس بسیجی بر تن داشت در منطقه عمومی شلمچه در عملیاتی کربلای پنج در تاریخ 3/11/1365 در اثر اصابت ترکش به سر و صورت به لقاء دوست شتافت، جنازه این عزیز پس از اعتقادات به زادگاهش در کنار بقیه یاران و گلهای انقلاب به خاک سپرده شدن. روحش شاد
بی‌قرار همچون «محمدرضا فرهادی» / مبارزی که در نوجوانی به فرمان امام (ره) لبیک گفت «فاطمه سیفی» مادر شهید «محمدرضا فرهادی» در روستای نوفرست بیرجند متولد شده و تک دختر خانواده بود. در گیرودار ایام جوانی بود که «عباسعلی فرهادی» به خواستگاری‌اش می‌رود و پس از تأیید پدر، دختر به عقد «عباسعلی» در می‌آید و عروسی‌یشان در روستای نوفرست با شور و شوق برگزار می‌شود. «عباسعلی» پدر شهید «محمدرضا فرهادی» معمار بود و سوادش تنها در حد خواندن و نوشتن قرآن بود، بعد از مراسم ازدواج، زندگی‌یشان را در شهر بیرجند آغاز کردند. «فاطمه سیفی» زندگی خوب و آرامی را در کنار «عباسعلی» می‌گذراند. چند سال بعد از ازدواج باردار می‌شود و تلاش می‌کند همیشه بهترین خوراکی‌ها و البته روزی حلال تغذیه کند. خدا فرزندی به نام «پروین» به آن‌ها می‌دهد که دنیایشان را از این رو به آن رو می‌کند. ثمره زندگی «فاطمه» با «عباسعلی»    «پروین» که پا به دنیای کودکی می‌گذارد خداوند سه دختر دیگر نیز به آن‌ها عطا می‌کند. مادر آخرین فرزند خود را نیز باردار می‌شود و ثمره زندگی‌اش با «عباسعلی» چهار دختر و یک پسر به نام «محمدرضا» می‌شود. شهید «محمدرضا فرهادی» در 17 شهریورماه سال 46 در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. با توجه به اینکه تنها فرزند پسر خانواده بود تولدش باعث شور و شعف خانواده شد. «محمدرضا» هنوز دو ساله نشده بود که پدر را از دست داد و سرپرستی فرزندان به عهده مادر قرار گرفت. از همان کودکی با همسن و سالانش متمایز بود کودکی را سپری کرد، بعد از دوران ابتدایی دوران راهنمایی را در مدرسه «فرزان» سپری کرد که همزمان با شروع انقلاب بود، سر از پا نمی‌شناخت و اهل منزل بارها دیده بودند که تا نیمه شب خانه نمی‌آمد، مادر که خیلی علاقه عجیبی به او داشت پیگیر بود که با چه کسی رفت و آمد می‌کند و کجا هست و دوستانش چه افرادی هستند، به خانواده‌های مستضعف و محروم علاقه داشت و وقت زیادی را با آن‌ها می‌گذراند. روزها و سال‌ها می‌گذرد تا تک پسر خانواده قد می‌کشد. بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود. از همان کودکی در کنار مادر نماز می‌خواند و بیشتر اوقات در مسجد بود. مادر برای اینکه فرزندش تشویق شود به امام جمعه مسجد سفارش می‌کند تا «محمدرضا» را مورد تشویق قرار دهند.
گریزی به زندگینامه «محمدرضا» به بهانه سالگرد شهید «محمدرضا فرهادی» نخستین شهید خبرنگار خراسان جنوبی در پی فوت مادر این شهید والامقام به سراغ خواهر شهید رفتیم تا گوشه‌ای از خاطرات «محمدرضا» را برایمان بازگو کند. آرام و دلنشین لب به سخن می‌گشاید و بیان داشت: «محمدرضا» بعد از تحصیلات راهنمایی وارد هنرستان ابوذر شد که آنجا با انقلاب آشنا و دین خود به انقلاب و اسلام را ادا می‌کرد و زمانی که مأموران در خیابان حکیم‌نزاری به مردم حمله کرده بودند او خیلی راحت در منزل را باز کرده و مردم را به آنجا هدایت و پناه داد. وی ادامه داد: اینجا بود که وارد انجمن انقلاب اسلامی شد و زمانی که ما در خصوص این اقدامش از او می‌پرسیدیم، گفت: اینجا خلوصی دیدم که در هیچ مدرسه‌ دیگری ندیدم، خبر و مسائلی که می‌شنید به تهران می‌فرستاد و خبرنگار روزنامه آینده‌سازان شد ما این مطلب را بعد از شهادت او متوجه شدیم. نماز اول وقتی که مقدم بر همه‌چیز بود خواهر شهید فرهادی بیان داشت: برادرم به نماز اهمیت می‌داد و به محض اینکه صدای اذان می‌آمد برای ادای نماز می‌رفت، حق‌الناس را بسیار مواظبت داشت و همیشه به ما می‌گفت آلودگی جسم، آلودگی روح را به دنبال دارد و سعی کنید روح خود را سالم نگه‌دارید و بر نفسانیت خود حاکم باشید.  وی با اشاره به اینکه برادرم از حضور در مجالسی که غیبت بود پرهیز می‌کرد، گفت: سکوت عجیبی داشت و دائم در تفکر بود و به خانواده شهدا و مستضعفان علاقه خاصی داشت و پیرو ولایت بود و منتظر بود امام انقلاب دستوری بدهند و اطاعت کند.  پروین فرهادی با بیان اینکه «محمدرضا» اصرار داشت به جبهه برود اما می‌گفتیم تو عصای دست مادر هستی و قبول کرد، یادآور شد: زمانی که حضرت امام(ره) پیام دادند که «رفتن به جبهه از اهم واجبات است» حرف هیچ کسی را گوش نکرد و از آنجایی که علاقه شدیدی به امام(ره) داشت، عازم جبهه شد.
رفتن مخفیانه به جبهه خواهر شهید فرهادی ادامه داد: یک شب که ساعت از 12 شب گذشته بود مادرم با من تماس گرفت که «محمدرضا» هنوز به خانه نیامده و از دوستانش و از جمله شیخ شهاب(دوست محمدرضا) سراغش را گرفتیم که آقای شهاب گفت؛ «محمدرضا» چون اطلاع داشته که مادرش اجازه نمی‌دهد به جبهه برود با اتوبوس راهی مشهد شده تا صبح به وسیله قطار به جبهه اعزام شود. وی با بیان اینکه بعد از شنیدن جریان،‌ مادرم بسیار ناراحت شد و خواهرم به همراه همسرش راهی مشهد شدند تا «محمدرضا» را برگردانند، اضافه کرد: «محمدرضا» برای خداحافظی با مادر راضی به برگشت به بیرجند می‌شود اما در بازگشت به مادر می‌گوید؛ «اگر حضرت فاطمه(س) در روز قیامت جلوی شما را گرفت؛ پاسخی دارید برای حضرت؟» که مادرم با شنیدن این جمله خود «محمدرضا» را راهی جبهه می‌کند. خواهر شهید فرهادی تبیین کرد: از مادر پرسیدم چطور اجازه دادید؟ پشت جبهه هم می‌توانست تلاش زیادی کند که مادر در حواب سؤالم گفت: «جوابی برای آخرت و حضرت فاطمه زهرا(س) ندارم و همانجور که او عصای دست من بود می‌خواهم او را تحویل حضرت فاطمه(س) بدهم». وی با اشاره به اینکه مادرم از منزل تا میدان امام(ره)  تمام فاصله دنبال او راه می‌رفت و به او نگاه می‌کرد و می‌گفت او را به خدا می‌سپارم که جلوی ائمه اطهار(علیم‌السلام) و خداوند روسفید باشم، افزود: مادرم تمام وقت خود را صرف تربیت همه ما به ویژه «محمدرضا» کرد طوری که وقتی خبر شهادت او را آوردند تمام دوستانش آمدند و به خضوع و تواضع او غبطه می‌خوردند. نوید شهادت برادر در خواب خواهر پروین فرهادی مطرح کرد: در شب شهادت برادرم خواب دیدم در باغ بزرگی راه می‌روم یک روحانی کنار درخت بزرگی نشسته بود و قرآنی بزرگ در دست داشت همین طور که رد می‌شدم گفتند همشیره آقا رضا، پرسیدم شما؟ گفتن من شهید «محمد شهاب» هستم نمی‌خواهید خبر «محمدرضا» را از ما بگیرید، گفتم اتفاقا امروز زنگ زدن،تا اینکه از خواب پریدم. هر چند مرور خاطرات گذشته سخت است و طاقت فرسا دستی به صورت کشید و یادآور شد: صبح به خانه مادرم رفتم و به خواهرانم گفتم فکر کنم اتفاقی برای «محمدرضا» افتاده است؛ مادر گفت: «دیروز عصر زنگ زده من خانه نبودم که گوشی را بردارم هیچ مشکلی نیست»، سپس به سپاه رفته و پرس و جو کردیم و گفتند شاید زخمی شده ولی من حدس زدم شهید شده است. وی اضافه کرد: خبر را که به مادر دادم هیچ عکس‌العملی نشان نداد و گفت: امانتی که خدا به من داده بود بعد از 18 سال بدون پدر بزرگ کردم و خوشحالم که او را به طور شایسته تحویل دادم.
گره‌گشایی برادر برای خواهر خواهر شهید فرهادی با اشاره به کرامات این شهید والامقام، گفت: در خانواده و دوستان خیلی دیدیم که از «محمدرضا» کرامات دیدند و به خاطر او و مادرم قول دادم تا وقتی زنده‌ام راه او را ادامه بدهم. وی گریزی به فعالیت «محمدرضا» در زمینه خبرنگاری زد و افزود: در بحث رسانه آن زمان وسایل سمعی و بصری نبود و برادرم از یک ابر و چوب استفاده و خبرها را تکثیر می‌کرد و در کنار «مهرور؛ خبرنگار صداوسیما» خبرها را منتشر می‌کرد؛ از کارهای خبری و مطالب منتشر شده شهید در روزنامه‌ آینده‌سازان اخباری اسنادی موجود است. پروین فرهادی با بیان اینکه هر زمان به مشکلی بر می‌خورم به مزار برادر شهیدم آمده و درد و دل می‌کنم و مشکلاتم حل می‌شود، تبیین کرد: «محمدرضا» هر جا احساس می‌کرد کاری می‌تواند انجام دهد دریغ نمی‌کرد، به قدری بر نفس خود حاکم بود، در مسئله حجاب وقتی او را در خیابان می‌دیدیم حتی ما را نمی‌شناخت مگر اینکه او را صدا می‌زدیم چون اضلا به زن‌ها نگاه نمی‌کرد.  این دیدار و گفت‌وگو هم همانند سایر دیدارها به اتمام رسید اما آنچه که باید بدان توجه داشت این است که خانواده شهدا، الگوی صبر، مقاومت و ایستادگی بوده و یادگاران گهرباری هستند که همواره شایسته تقدیر و سپاسگزاری جامعه بوده و خواهند بود بنابراین بی‌تردید خلوص و تلاش‌های آن‌ها، الگویی برای نسل جوان کشورمان بوده و امید است که با تکریم و احترام به آن‌ها بتوان یاد عزیزان‌شان را گرامی داشته و در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت تلاش کنیم.
ماجرای عنایت شهید «فرهادی» به مادرش ـ خواهر شهید فرهادی می‌گوید: به قطعه یک مزار شهدا رفتم و به برادر شهیدم محمدرضا گفتم مادرم تحمل شیمی درمانی ندارد یا از خدا بخواه مادرم را شفا دهد یا کاری کن که دردی نکشد که پس از انتقال مادرم طی عمل جراحی که پزشک آن را معجزه می‌خواند، شفا پیدا کرد. شهید محمدرضا فرهادی تنها شهید خبرنگار خراسان‌جنوبی در سال ۱۳۴۸ در خانواده‌ای متدین و دینی در شهر بیرجند متولد شد. محمدرضا تنها دو سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و فاطمه سیفی، مادر شهید فرهادی برای همیشه نقش پدر و مادر را برای محمدرضا و چهار خواهرش ایفا می‌کند. محمدرضا در دبستان حجت، در دوران راهنمایی در مدرسه علامه فرزان و در دوران متوسطه در هنرستان ابوذر تحصیل کرد و از همان زمان کودکی به شهدا به‌ویژه شهید رحیمی علاقه زیادی داشت. وی علاوه بر تحصیل نیز فعالیت خبرنگاری و عکاسی می‌کرد و از حال و هوای جنگ تحمیلی و زندگی رزمندگان مصاحبه و گزارش تهیه می‌کرد و تلاشش در زمینه خبرنگاری و انعکاس اخبار جبهه و جنگ رزمندگان بی‌نظیر بود. شهید فرهادی در سن ۱۷ سالگی تصمیم رفتن به جبهه گرفت؛ هر چند مادر شهید راضی به رفتن محمدرضا نمی‌شود و مانع از رفتن پسرش می‌شود اما وقتی با این جمله پسرش که می‌گوید فردای قیامت جواب حضرت زهرا(س) را چه می‌دهی با رفتن محمدرضا موافقت می‌کند. محمدرضا فرهادی، در روز پنجم خردادماه سال ۶۵ مصادف با پانزدهمین روز از ماه مبارک رمضان در منطقه عملیاتی فاو دعوت حق را لبیک گفت. روز مادر باری دیگر بهانه‌ای شد تا جمعی از اصحاب رسانه استان به پاس و تکریم مادران شهدا، مهمان خانه شهید محمدرضا فرهادی شوند و این روز را به نیابت از فرزند به مادر شهید تبریک بگویند. دلتنگی‌های بیش از ۳۰ ساله مادر با محمدرضا فاطمه سیفی ۹۲ ساله است و خاطرات زیادی از پسرش دارد ولی کهولت سن یارای بر زبان آوردن خاطرات را به او نمی‌دهد و هر از چند گاهی جملات را به زبان می‌آورد. مادر شهید فرهادی از دلتنگی‌های بیش از ۳۰ ساله با محمدرضا می‌گوید و می‌افزاید: محمدرضا، افتخاری برای خانواده شده و اگر فرزندان دیگری داشتم آن‌ها را هم فدای اسلام و انقلاب می‌کردم. فاطمه سیفی می‌گوید: دیگر سنی از من گذشته و چیز زیادی به یاد ندارم اما هر گاه چهره پسرم را به خاطر می‌آورم سیمای محمدرضا همراه با لبخندی شیرین بر لبانش در ذهنم مجسم می‌شود.
عنایت شهید به مادرش خواهر شهید فرهادی که ۱۳ سال بزرگتر از محمدرضا است، می‌گوید: محمدرضا چون می‌دانست مادرش اجازه به او نمی‌دهد که به جبهه برود با اتوبوس راهی مشهد شده تا صبح به وسیله قطار به جبهه اعزام شود. وی ادامه داد: مادرم بعد از شنیدن این جریان ناراحت شد و خواهرم به همراه همسرش راهی مشهد شده تا محمدرضا را برگردانند و محمدرضا برای خداحافظی با مادر برای برگشت به بیرجند راضی می‌شود و مادر نیز به او اجازه رفتن نمی‌دهد اما در پاسخ به مادر می‌گوید اگر حضرت زهرا(س) در روز قیامت جلوی شما را گرفت چه پاسخی دارید؟ که مادرم با شنیدن این جمله خود محمدرضا را راهی جبهه می‌کند. پروین فرهادی با اشاره به اینکه چند سال قبل مادرم به بیماری سختی دچار شدند، گفت: مادرم یک توموری داشتند که برای درمان به تهران رفتیم که پزشکان گفته بودند ایشان تنها ۵ درصد شانس زنده ماندن دارد. وی افزود: آن زمان خواهرم به من زنگ زد که دکتر عصبانی شده که این پیرزن را برای چه آوردید؟ یادم است صبح یک روز جمعه بعد از خواندن نماز جعفر طیار به قطعه یک مزار شهدا رفتم و به محمدرضا گفتم مادرم تحمل شیمی‌درمانی ندارد یا از خدا بخواه مادرم را شفا دهد یا کاری کن که دردی نکشد. پروین فرهادی ادامه می‌دهد: بعد از برگشتن از مزار شهدا، خواهرم به من اطلاع داد که حال مادر چندان خوب نیست؛ خودم را سرزنش زیادی کردم که چرا در مزار شهدا این دعا را کردم. وی تصریح کرد: خواهرم تعریف می‌کرد وقتی مادر را به بیمارستان بردیم دکتر گفت سریع ببرید اورژانس فردا برای عملشان می‌آیم؛ بعد از عمل به خواهرم گفته بود معجزه‌ای برای این زن در اتاق عمل دیدم که تا یک هفته هیچ کسی اجازه ندارد پانسمان مادرتان را عوض کند و خودش دو نوبت در روز برای پانسمان مادر می‌آمد. خواهر شهید گفت: وقتی عمل تمام شد و مادر از بیمارستان مرخص شدند دکتر پرستاری را فرستاده بود که به مدت یک ماه به مادرمان سر می‌زد و تا شش ماه هم خود دکتر مرتب به مادر زنگ می‌زد تا جویای احوالش شود. پروین فرهادی افزود: هر گاه در زندگی با مشکلی مواجه شده دست به دامان شهید می‌شویم و هر وقت در گرفتاری‌ها به شهدا و برادر شهیدمان توسل کردیم، جواب گرفتیم.
شهدا؛ سرمایه‌های نظام  حجت‌الاسلام علی اکبرپور، معاون هماهنگ کننده دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه انصارالرضا(ع) خراسان‌جنوبی در این دیدار بیان کرد: امنیت و آسایش امروز را مدیون «محمدرضاها» هستیم و این شهدا در حقیقت سرمایه‌های نظام شدند. اکبرپور تصریح کرد: اگر انقلاب اسلامی به چهل سالگی خود رسیده به برکت مادرانی است که در دامن خود شیرمردانی مانند شهید فرهادی‌ها را پرورش دادند. وی با بیان اینکه شهدا انقلاب اسلامی و ارزشهای مکتبی را بیمه کردند، افزود: جوانانی مانند شهید فرهادی بالاترین هدیه الهی یعنی جان خود را در کف دست قرار دادند و با طاغوت مبارزه کردند. معاون هماهنگ کننده دفتر نمایندگی ولی فقیه در سپاه انصارالرضا(ع) خراسان‌جنوبی تصریح کرد: امام حسین(ع) و یاران ایشان شهید شدند تا ارزش‌های اسلام و ارزش‌های مکتب اهل بیت(ع) بماند. سخن آخر شهدای ما با تأسی از اعمال و رفتار امام حسین (ع) درس فداکاری، وفاداری، از خودگذشتگی و شجاعت و شهامت آموختند و در عمل نیز آن را به اثبات رساندند و در راه دفاع از اهداف مقدس اسلام جانفشانی کردند و حماسه‌ای جاوید آفریدند، بی‌شک آموزگاری داشته‌اند به ‌نام «مادر» که در دامان پرمهر او و در کلاس درس او، به این مقام رسیدند.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام حضرت عشق سلامی از عطش به چشمه سار... سلامی از درخت به بهار... سلامی از بیقراری به آرامش... سلامی ناامیدی به امید... سلامی از بی کسی به پناهگاه... سلامی از انتظار به خورشید... سلامی از من که در نهایت فقرم به شما که در اوج عنایتید... السلام علیک یا بقیه الله💚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به تو از دور سلام ✋ به سلیمان جهان از طرف مور سلام🙏 به تو از دور سلام دل من 💔 واسه زیارت میزنه شور سلام🙏 به تو از دور سلام به حسین 💚 از طرف وصله‌ی ناجور سلام😢 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفیقَ زیارت کربلا 🙏
رفــتنش ... انتهای "الـرَّحْـــمٰن"🕊 چشم هایَش شروعِ "واٰقِـــعه" بود😌 🌹