📝زنی که سوختن را به برهنه شدن ترجیح داد!
🔻خالده ترکی عمران؛ زن معلمی از اهالی بصره عراق بود. در تاریخ ۳ اپریل ۲۰۱۶ در حالیکه با ماشین شخصی خود روانه محل کارش بود، ماشین نزدیک به وی بر اثر کمین، دچار انفجار و حریق میگردد و ماشین وی نیز آتش میگیرد.
🔸خانم خالده درحالیکه لباسش آتش گرفته بود از ماشینش پیاده میشود اما بعد از اینکه متوجه میشود که لباس تنش در حال سوختن است و جسمش عریان خواهد گشت، راضی نمیشود تا جسمش در مقابل مردم عریان گردد، دوباره به طرف ماشینش برمیگردد و در را باز نموده داخل ماشین مینشیند.
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
📝زنی که سوختن را به برهنه شدن ترجیح داد! 🔻خالده ترکی عمران؛ زن معلمی از اهالی بصره عراق بود. در تار
.
🔹یکی از افراد پلیس درحالیکه گریه میکرد باصدای بلند فریاد میزند که من مانند برادرت هستم، از ماشین پیاده شو تو را با لباس خودم میپوشانم؛ اما وی از پایین شدن امتناع میورزد و ترجیح میدهد بسوزد تا مبادا کسی جسمش را ببیند.
🔺عراقیها به وی لقب شهیدِ شرف و ناموس دادهاند و در میدان هوایی بصره اطراف ماشین او حفاظی کشیدند و از آن تندیس ساختند تا یادش جاویدان بماند.
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
12.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷﷽🇵🇸
🎥 آخرین درگیری #شهید_سنوار با ارتش اسرائیل
🍃🌹🍃
🔹شبکهٔ ۱۲ تلویزیون رژیم صهیونیستی تصاویری از آخرین نبرد رئیس شهید دفتر سیاسی حماس با نظامیان اسرائیلی در جنوب غزه را منتشر کرد.
#طوفان_تبیین | #یحیی_سنوار
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷﷽🇵🇸
🎥 رئیس قوۀقضائیه: ایرانیان به پویش ایران همدل بپیوندند و به هر میزان میتوانند به مردم غزه و #لبنان کمک کنند
🍃🌹🍃
#طوفان_تبیین | #یحیی_سنوار
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🇮🇷﷽🇵🇸
🖼 #پوستر | او را شاید بتوانید بکشید، اما اندیشه اش هرگز نمی میرد!
🍃🌹🍃
#طوفان_تبیین | #یحیی_سنوار
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷﷽🇵🇸
🎥 پیرمردی که همۀ پساندازش را به هوافضای سپاه داد
🍃🌹🍃
محمد علینژاد ۸۰ ساله: ۲۰۰ میلیون تومان برای عملیات وعدۀ صادق یک نذر کرده بودم و حالا برای قدردانی از زحمات سردار حاجیزاده و رزمندگانش که آزادیخواهان جهان و ملت ایران را شاد کردند این مبلغ را به حساب نیروی هوافضای سپاه واریز کردم.
#طوفان_تبیین | #یحیی_سنوار
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷﷽🇵🇸
🎥 ماجرای انگشتر سیدحسن نصرالله که در زمان شهادت به دست داشت تا درخواست متفاوت فرمانده شهید از سید مقاومت برای گرفتن انتقام از اشغالگران
🍃🌹🍃
#طوفان_تبیین | #یحیی_سنوار
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🇮🇷﷽🇵🇸
📝 برای حفظ جزایر #خلیج_فارس سه شهید دادیم
🍃🌹🍃
🔻۵۳ سال پیش پس از یک دوره فعالیت دیپلماتیک نیروهای انگلیسی جزایر اشغال شده ایران در #خلیج_فارس را تخلیه کردند. نیروهای ایرانی ۹ آذر با هماهنگی از پیش انجام شده با نیروهای مسلح بومی وارد سه جزیره تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی شدند.
🔸در تنب بزرگ شلیک به سمت نیروهای ایرانی باعث شهادت ناو سروان رضا سوزنچی کاشانی، مهناوی یکم مخابرات حبیب سولکی کهریزی و ناوی آیتالله خانی شد.
🔺از این روز پرچم ایران در این سه جزیره برای همیشه به اهتزاز درآمد. عکسهایی تماشا کنید از استقرار نیروهای ایرانی در این سه جزیره و همچنین تشییع جنازه سه شهید جزایر سه گانه در ۱۱ آذر ۱۳۵۰ در مسجد سپهسالار تهران.
#روشنگری | #ایران_قوی
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷﷽🇵🇸
🎥 خیابانی: کشورهای کوچک حاشیۀ #خلیج_فارس بدانند جزایر ۳گانه که هیچ، تمام کشورشان هم مال ایران بوده است.
🍃🌹🍃
#روشنگری | #ایران_قوی
🇮🇷قرارگاه شهدا ⬇️
http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید .
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ
🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ
🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ
🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ
🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ
🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم
🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا
🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید امین اله ملایی
نام پدر: طاهر
تاریخ تولد: 1342/05/15 محل تولد: سرایان
تاریخ شهادت: 1361/07/30 محل شهادت: سومار
محل دفن: قاینات
یگان خدمتی: سپاه
شهید «امیناله ملائی» فرزند «طاهر»، 15 مرداد 1340 در خراسان جنوبی دیده به جهان گشود. این شهید والامقام 30 مهر ماه 1361 در منطقه عملیاتی سومار به فیض شهادت نائل آمد.
خاطره
:من:عاشق و:او:عاشق ! یکی از بهترین دوستانم که البته یک بار با وی برخورد داشتم ،در دبیرستان ابوذر درس می خواند نوجوانی بود به اسم(امین ا…ملایی)یا به قول ما دهاتیها خراسانی که نام شخص را همراه نام پدرش بکار می بریم ،(امین ا… طاهر) ! خوش سیما ،فروتن،بشاش،سختکوش،پرطاقت و اهل روستای( دره باز) بود . معمولا”پشت دیوار دبیرستان یا به قول بچه ها دیوار ابوذر می رفت و غرق در تنهایی خود به دور دستها خیره می گشت. او درست به همانجاییکه الان نانوایی آقای علمی است و آنموقع انتهای شهر سرایان بود و از آنجا به بعد همه اش مزرعه و بیابان بود ،می نگریست! زنگ پایان کلاس که می خورد ، در فاصله ای که حاج آقا عربی ناظم سختگیر دبیرستان ،رادیو را پشت بلندگو روشن می کرد تا اخبار جبهه را پخش کند ، من یواشکی جیم می شدم و می رفتم از مغازه امین که نبش فلکه بالا یعنی میدان قدس فعلی واقع بود ، آدامس و نوشابه و اینجور چیزها می خریدم . در برگشتن بود که امین ا… را همانجا با همان حالت تنهایی و تفکر می دیدم . یکی دو بار هم حاج آقا عربی سر راهم سبز شد . یک بار ضربه خط کشی حواله ام کردو گفت: ترسم نرسی به کعبه ای اربابی کین ره که تو می روی به ترکستان است ! آنگاه به امین ا… اشاره کرد وگفت : یاد بگیر پسر ! بجای اینکه جیم شوی توی خیابان برو طبیعت را تماشا کن ! به هر حال صحبت از امین ا… است . گفتم که او بچه روستای دره باز بود . بیست کیلو متری سرایان من هم بچه (خنج)هستم که نزدیک دره باز واقع شده است . این دو دهکده جاهای خوش آب و هوایی می باشد اما مدرسه راهنمایی و دبیرستان ندارد . به همین دلیل من امین ا… و دو تا پسر عموهایش محسن و کمیل برای ادامه تحصیل به سرایان آمده بودیم . ضمنا”من از خانواده ای نسبتا” مرفه بودم ، اما گویا وضع خانوادگی امین ا… چندان تعریفی نداشت. درباره اش خیلی چیزها شنیده ام اما نمی دانم کدامها قبل و کدامها بعد از شهادتش ، از قبیل اینکه با کفشهای فرسوده و توبره حاوی مایحتاج طول هفته اش تمام راه سرایان و دره باز را پیاده می رفت و می آمد . تعطیلیها هم در کلاته جوران که مال پدرش طاهر است کار کشاورزی می کرده و موقع اذان که می شده به گفته چوپانهای دره باز همانجا اذان می گفته ! با پول مختصری که بدستش می آمده ، برای خواهرش روسری می خریده است. راستش را بخواهید بیشتر این خبرها را پدرم که عادت داشت بچه های مؤدب و کوشا را به رخم بکشد و تهدیدم کند که مثل آنها باشم می گفت ، البته دیگران هم می گفتند به ویژه دوستش غلامحسین عارفی خاطره های جالبی از او دارد. عارفی تعریف می کرد که روزهای انقلاب امین ا… اطلاعیه های امام را به داخل خانه ضد انقلابهای سرایان می انداخته است به گفته او وقتی امین ا… هنوز کم سن و سال بوده با سپاه دانش دره باز که منکر خدا بوده و می گفته انسان از نسل میمون است ، مناظره می کرده است ! اکبر آشوری مؤذن دره باز برایم تعریف کرد که روزی صبح زود به مسجد رفته بوده تا اذان بگوید ، آنجا امین ا… را دیده با چشمهای قرمز پر از اشک و امین ا… از وی خواهش کرده که تا زنده است این ماجرا را به کسی نگوید . به گفته او امین ا… شبها در مسجد محل درس قرآن می داده و آنقدر به قرآن آشنا بوده که اشتباهات شیخ محل را تذکر می داده است . تا امروز که دارم حکایتش را تعریف می کنم شخصا” با امین ا… بر خوردی نداشتم الا روزی که به خنج آمده بود تا آرد ببرد و من او را با همان فروتنی ، آرامش ، متانت و خوشرویی که همیشه در چهره اش نهفته بود
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
خاطره :من:عاشق و:او:عاشق ! یکی از بهترین دوستانم که البته یک بار با وی برخورد داشتم ،در دبیرستان ابو
دیده بودم . نکته جالب آن است که یاد خیلی از کسانیکه با آنان سرو کار داشته ام از خاطرم مجو شده اما خاطره مختصرآشنایی با امین ا… را هرگز فراموش نمی کنم . واقعیت این است که او گیرایی عجیبی داشت . از روزی که به سرایان رفته بودم همواره احساس غربت می کردم . به همین دلیل دلم می خواست با وجودش چیزی نهفته است که او را در چشم دیگران از جمله (( حاج آقا عربی )) بزرگ کرده ومن بدان محتاجم .بعلاوه دست خودم نبود . گاهی آدم احساسی پیدا می کند که علتش معلوم نیست . به همین خاطر آن روز که جای همیشگی ایستاده و در عالم خودش سیر می کرد ، رفتم مغازه امین ودو بسته آدامس خروس نشان گرفتم .وقتی داشتم به طرفش می رفتم ، دلهره عجیبی داشتم . به شک افتادم که آیا دست دوستی مرا خواهد فشرد یانه ؟ دلم به سوی او می رفت ، اما عقلم مرا پس می راند. در آن فاصله یکصد متری بین من واو افکار واحساسات جورواجوری به من هجوم آورده بودند. به دلم مهیب زدم ، گروه خونی ما بهم نمی خورد ، او به اخلاق وادب زبانزد است ، در حالیکه من کلی خورده شیشه دارم !سابقه بازیگوشی ومردم آزاری همه جا هست ! آنقدر که برای در س خواندن به سرایان آمده بودم ، مردم خنج گفته بودند: از این پس ده امن امان خواهد بود !با جبهه و جهاد میانه ای ندارم ، درست برعکس او که تا حالا دو سه مرتبه ای به جبهه رفته و این بار آخری هم خمپاره تکه بزرگی از گوشت پایش را کنده است!سعی کردم به دلم بقبولانم که ما دو دنیای متفاوت داریم وبرای دوست شدنمان می بایست یکی به پای دیگری قربانی شود . البته تعبیراتی که به کار می برم حال الان است نه دو سه سال گذشته ، اما واقعیت قضیه همین هست که می گویم . بهرحال در آن لحظه ، احساسات دو گانه ای داشتم . خلاصه در آن لحظات اگر امین ا… مرا نمی دید از تصمیم منصرف می شدم وبر می گشتم ،امااو مرادید وبا خوشرویی ولبخند به طرفم آمد . با من احوالپرسی کردوچنان گرم گرفت که چیزی ازشرم ودلهره چند لحظه قبل باقی نماند . در عالم ناشیگری خودم ، آدامسها رااز جیب بیرون آوردم وتعارفش کردم ، او خندید ویک بسته گرفت ودر جیبش گذاشت . برای اینکه صحبت راادامه دهم پرسیدم : اینجا چه کار می کنید؟! او گفت : (( حمید آقا تا حالا عاشق شده ای ؟ یکدفعه جا خوردم واز خجالت آب شدم . حدس زدم امین ا… درباره من خیلی چیزها می داند . پرسیدم :مگر چیزی شنیده اید ؟! گفت : چطور مگر ؟ گفتم :هیچی . البته بدم نمی آمد که ادامه صحبت به مسئله ازدواج کشیده شود ، اما امین ا… در واکنش به حرفهایم خنده مهربانانه ای کردوگفت : (( عیب ندارد، ناراحت نباش ! من هم عاشق شده ام !)) وقتیکه این را گفت ، احساس کردم که سالها است که باهم دوست هستیم . از خودمانی بودنش خوشم آمد . من که در آن بیخبری خود فکر می کردم امین ا… واقعا عاشق دختری شده گفتم : پس کی قرار است شیرینی بخوریم ؟ گفت: بعداّ . پرسیدم : حالا انشاء ا… با چه کسی قراراست ازدواج کنید ؟ او باز هم خندید! فکر کردم نمی خواهد اسم طرفش را بگوید ، لذا من هم اصرار نکردم امابرای ادامه صحبت پرسیدم :راستی چرا می آیید اینجا و تنهامی نشینید ؟ گفت : ((خوب دیگر ، معلوم است ! فوری گفتم : ها فهمیدم . الان که دارم خاطراتم را می نویسم از اینکه خودم هم آنهمه ازمرحله پرت بودم ، خنده ام می گیرد. اما به خودم حق می دهم ، چون تا آدم طعم عشق حقیقی را نچشد، آنهم در آن سن ، چگونه می تواند بفهمد فراتر از عشق در دنیا عشقی هم وجود دارد.به احتمال زیاد ، امین ا.. فهمید که من خیلی از مسئله پرت شده ام به همین دلیل موضوع صحبت را عوض کرد و گفت : فعلا” بی خیال باش . بعدا” همه چیز را برایت خواهم گفت. نمی دانستم که این اولین و آخرین دیدار ما خواهد بود. فردای آن روز امین ا.. به دره باز رفت تا مقدمات سفر ابدیش را فراهم کند . چهارمین و آخرین اعزام او آخر همان هفته بود . اما درست چهار ماه بعد از اولین و آخرین دیدار ما ، به وعده اش وفا کرد و همه چیز را برایم گفت . گفت که طرفش کیست و چرا پشت دیوار ابوذر خلوت می گزیده است. در واقع تمام وصیتنامه اش پاسخ من بود. مخصوصا” آخرین فراز آن که نوشته بود : (وصیت نامه ام را از بلند گوی مسجد دره باز بخوانید! مایلم سخنم به کوه ها ، سنگها ، زمین و آسمانی که از کودکی تجلی خدا را در آنها می دیدم برسد !). وقتی پیکرش که درون تابوت مزین به پرچم مقدس جمهوری اسلامی آرام گرفته بود ، تشییع می شد ، من تازه می فهمیدم که عشق او راستین بود و عشق من دروغین . عشق او صفا بود و پاکی ، و عشق من ریا بود و پوچی و بالاخره عشق او حدیث حال بود و عشق من زبان قال!
راوی: حمید رضا اربابی نقل از تاشهدا
وصیت نامه
شهید ملائی در قسمتی از وصیتنامه خود نوشته است: «گول دنيا، منافقين و شيطان را نخوريد؛ چرا كه اينها تنها ظاهری آراسته و فريبنده دارند و در درون زهری كشنده.»

«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَى الأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الآْخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الآْخِرَةِ إِلاّ قَلیلٌ إِلاّ تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذاباً أَلیماً وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَیْئاً وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدیرٌ»( توبه - 38 و 39 )
«اى كسانى كه ايمان آورده ايد، جهت چيست كه چون امر مى شود، براى جهاد در راه دين، بى درنگ خارج شويد، به خاک زمين دل بستهايد، آيا راضى به زندگانى دنيا عوض حيات ابدى آخرت شديد، در صورتى كه متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندک و ناچيز است، بدانيد كه اگر در راه دين خدا براى جهاد بيرون نشويد، خدا شما را به عذابى دردناک معذب خواهد كرد و قومى ديگر براى جهاد، به جاى شما برمیگمارد و شما به خدا زيانى نرساندهايد و خدا بر هر چيز توانا است»
حال كه ندای جانسوز «هل من ناصر ينصرنی» مولايم حسين(ع) و قائدم روحالله مرا میلرزاند و آتش عشق به حسين(ع) مرا میسوزاند و خدای رحمان بر من حقير منت گذاشته و به معبد سعادت و كوی شهادت رهنمونم شده است، مايلم چند دقيقهای با شما امت حزبالله و شهيدپرور سخن گفته باشم. وصايايم را بشنويد، برايم طلب مغفرت نمایيد و مرا ببخشيد.
میروم تا به ندای حسين زمان، خمينی عزيز لبيک گفته باشم و اين دفعه اگر انشاءالله قابليت پيدا كرده باشم، قطره خونم را در ركابش ايثار نمايم. زندگيم خدمتی به اسلام نكرد، شايد مرگم باعث خدمتی شود.
در سرعت گذشت زمان و تاريخ زندگی دقيق شويد و بنگريد كه چگونه مرگ با شتاب به سويتان میآيد. بدانيد دنيا آزمايشگاهی موقت يا به قول امام علی(ع) مسافرخانهای بيش نيست، دير يا زود بايد رخت سفر بربست و به ديار آخرت كه دار مقر است، پيوست. هنوز كه دير نشده است، از خواب غفلت برخيزيد، ايمان را دريابيد و به سوی عمل شايسته بشتابيد و حال كه مرگ حتمی است و اسلام عزيز محتاج خون است، حسينوار مرگ سرخ را در آغوش كشيد و از مرگ ذلتبار برهيد.
در ذره ذره اعمالتان رضای خدا را در نظر بگيريد، بيشتر به ياد مرگ باشيد و از ترس قيامت، اين روز هول انگيز بر خود بلرزيد. نماز را سبك نشماريد، قرآن زياد بخوانيد و در راه عمل بر احكام و دستورات قرآن از خوشیها دست بشویید.
گول دنيا، منافقين و شيطان را نخوريد؛ چرا كه اينها تنها ظاهری آراسته و فريبنده دارند و در درون زهری كشنده. از خدا بخواهيد تا بصيرتی نيكو به شما عنايت فرمايد تا خود را بشناسيد، قدر خود را بدانيد و تنها بنده او باشيد و از بندگی غير او بپرهيزيد چون شيطان، نفس و دنيا قابل اين نيستند كه حتی يك لحظه پرستش شوند.
امام را تنها نگذاريد، گوش به فرمان رهبر و دنبالهرو روحانيت اصيل بوده، در راه خدا صبور و شكيبا باشيد، با كمبودها بسازيد، با ارادهای آهنين در خط امام كه همان صراط مستقيم الهی است، استوار باشيد و از تهديد شياطين جن و انس نهراسيد. زندگی مصائب و مشكلات فراوان دارد، چه بهتر كه اين مشكلات در راه خدا بر ما ببارد نه در طريق شياطين.
مسجدها، اين سنگرهای دفاع از اسلام را محكم نگه داريد و خالی نگذاريد.
شما برادران دانش آموز! غافل نباشيد كه در بنيانگذاری حكومت جهانی اسلام و نبرد با مستكبرين محتاج فرهنگی، غنی هستيم. از سنگرهای مدرسه به خوبی دفاع و پاسداری كنيد، خود را بسازيد و از كاهلی دوری كنيد كه در غير اينصورت مديون خون شهدا بوده و فردا بايد جواب دهيد.
برادران بسيجى و پاسدار! شما كه بايد در عمل صالح بر ديگران سبقت بگيريد، مواظب اعمالتان باشيد، نماز شب را به پا داريد، وحدت را حفظ كنيد و در كارهایتان نظم بيشتری برقرار نماييد.
والدين عزيزم! با ياد حسين و صحنه جانسوز كربلا در شهادتم گريه نكنيد و مفتخر باشيد از اينكه در چهارمين مرحله اعزام به جبهه امتحان، در امتحان اخلاص قبول شدم و خدا اين قربانی ناقابل را از شما پذيرفت و به آرزوی ديرينهام كه شهادت بود، رسيدم و شما میدانيد كه من عاشق لقاء پروردگار بودم و هرگاه آيه «انا لله و انا اليه راجعون» را میشنيدم شاد میشدم و راستی كه چه زيباست به سوی سپيده پيش رفتن و از دنيا بريدن، اگر خدای نخواسته بیصبری كنيد، فردای قيامت بايد جوابِ زينب كه 72 تن از عزيزانش را جلوی چشمش پارهپاره كردند و جواب مادرانی كه چند شهيد تقديم اسلام كردهاند، بدهيد.
برادرانم! راه خدا بهترين راهها است، پوينده و كوشنده در اين صراط باشيد و راه مرا كه جهاد فیسبيلالله است در هر زمينهای تداوم بخشيد.