eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
348 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
معصومه سبک خیز در ادامه می‌گوید: «زندگی و خانه‌داری با حقوق کم مشکلات خاص خودش را دارد. یازده سال از شهادت عبدالحسین می‌گذشت بار زندگی، و بزرگ کردن چند تا بچه، روی دوشم سنگینی می‌کرد. وقتی به خودم آمدم، دیدم من مانده‌ام و یک دنیا قرض‌هایی که به فامیل و همسایه داشتیم. نزدیک شدن عید هم در آن شرایط دشوار، مشکلی بود که بیشتر از همه خودنمایی می‌کرد. روزها همین طور می‌گذشت و یاد قرض و طلب مردم گاهی همه فکرم را به خودش مشغول می‌کرد بعضی از قرض‌ها مال خود شهید برونسی بود که بنیاد شهید عهده‌دار آنها نشد. هر چه سعی به قناعت داشتم و جلو خرج ها را می‌گرفتم، باز هم نمی‌شد؛ خودمان را به زور اداره می‌کردم، چه برسد که بخواهم قرض‌ها را هم بدهم. یک روز انگار ناچاری و درماندگی مرا کشاند بهشت امام رضا (ع). رفتم سرخاک شهید برونسی نشستم به درد و دل کردن.گفتم شما رفتی و من را با این بچه‌ها و با کوهی از مشکلات تنها گذاشتی، بیشتر از همه این قرض‌ها اذیتم می‌کند؛ اگر می‌شد یک طوری از دست این قرض‌ها راحت شوم خیلی خوب بود. با عبدالحسین زیاد حرف زدم، فقط هم می‌خواستم سببی شود که از دین این همه قرض خلاص شوم آن روز، کلی سر خاک عبدالحسین گریه کردم وقتی می خواستم بیایم، آرامش عجیبی به من دست داده بود.
هفته بعد… از این جا به بعد را به نقل از همسر شهید برونسی از کتاب “خاک های نرم کوشک” می‌آورم:«… توی ایام عید(عید سال ۱۳۷۵)، با بچه‌ها در خانه نشسته بودم،زنگ زدند دستپاچه گفتم خانه رو جمع و جور کنید، حتما مهمونه. حسن پسر بزرگم رفت در را باز کرد وقتی برگشت، حال و هوایش از این رو به آن رو شده بود؛ معلوم بود حسابی دست و پایش را گم کرده است با من و من گفت آقا… آقا…! مات و مبهوت مانده بودم. فکر می‌کردم حتما اتفاقی افتاده. زود رفتم بیرون. از چیزی که دیدم هیجانم بیشتر شد، باورم نمی‌شد که مقام معظم رهبری تشریف آورده‌اند.خیلی گرم و مهربان سلام کردند و با لکنت زبان جواب دادم. از جلوی در رفتم کنار و با هیجانی که نمی‌توانم وصفش کنم تعارف کردم بفرمایند داخل، خودشان با چند نفر دیگر تشریف آوردند داخل، بقیه محافظ‌ها توی حیاط و بیرون خانه ماندند. این که رهبر انقلاب، بدون اطلاع قبلی و بدون هیچ تشریفاتی آمدند برای همه ما غیرمنتظره بود؛ غیر منتظره و باورنکردنی، نزدیک یک ساعت از محضرشان استفاده کردیم. آن شب ایشان از یکی از خاطراتی که از شهید برونسی داشتند، صحبت کردند برایمان، بچه ها غرق گوش دادن و لذت شده بودند.آقا، حال هر کدامشان را جداگانه پرسیدند و به هر کدام جدا جدا فرمایشاتی داشتند. به جرات می‌توانم بگویم توی آن لحظه‌ها بچه‌ها نه تنها احساس یتیمی نمی‌کردند، بلکه از حضور پدری مهربان، شاد و دلگرم بودند. در آن شب به یادماندنی،لابه‌لای حرف‌ها،اتفاقا صحبت از مشکلات ما شد و اتفاقا هم به دل من افتاد و قضیه قرض‌ها را خدمت مقام معظم رهبری گفتم، زودتر از آن چه که فکرش را می‌کردم مساله حل شد.
عملیات بدر میعادگاه یار… معصومه سبک خیز در ادامه از فعالیت‌های همسرش در زمان جنگ تعریف می‌کند، می‌توان در عمق چشمانش افتخار را دید؛ رو به من می‌گوید:« در ۲۵ اسفند سال ۶۳ در عملیات بدر شهید شد و مفقودالجسد… چند روز قبل از شهادت و اجرای عملیات بدر در مصاحبه‌ای گفته بود در این عملیات انشاء الله دیدار، دیدار یار است امیدوارم که گمنام شهید شوم و جنازه‌ام به یاد سالار شهیدان کنار آب فرات و در کنار مولایم بماند که همین طور نیز شد.» همسر شهید عبدالحسین برونسی در خاطره‌ای از همسرش می‌گوید: تا بعد از شهادتش هیچ وقت نفهمیدیم در جبهه مسوولیت مهمی دارد و فرمانده گردان عبدالله است، بسیاری از اقوام و فامیل نیز نمی‌دانستند. وقتی که صحبت از رفتن به جبهه می‌شد آشنایان می‌گفتند همسرت از جبهه چه می‌خواهد که این قدر می‌رود. عملیات تمام شد. امروز و فردا کردم که تلفن بزند ولی بالاخره خبرش آمد. به آرزویش رسید آرزویی که بابتش زجرها کشید.مفقودالاجسد شد. همان چیزی که همیشه از خدا می‌خواست. حتی وصیت کرده بود روی قبرش سنگ نگذارند مانند قبر فاطمه زهرا (س) بی‌نام و نشان “معصومه سبک خیز” با لبخندی که نشان می داد از ته دل راضی است، گفت: یکی از همسایه‌ها گفته بود آقای برونسی از زن و بچه‌اش سیر شده که می‌رود جبهه و پیش آنها نمی‌ماند؛ حرفش در دلم سنگینی می‌کرد. وقتی عبدالحسین آمد موضوع را به او گفتم شهید هم با خنده گفت: باید یک صندلی در کوچه بگذارم و همسایه‌ها را جمع کنم و بگویم که من زن و بچه‌ام را دوست دارم خیلی هم دوست دارم ولی جبهه واجب‌تر است. همسر شهید دوباره به عکس عبدالحسین برونسی که در گوشه اتاق به دیوار تکیه داده، نگاه می کند و می گوید: با لحنی جدی در چشمانم نگاه کرد و گفت: آن آدمی که این حرف را زده حتما نمی‌دانسته که زن و بچه من اینجا جایشان امن و راحت است ولی خیلی‌ها در مرز همه چیزشان را از دست داده‌اند و امنیت ندارند. وی از دیگر خاطرات و اخلاق شایسته شهید می‌گوید: برای ترورش بارها اقدام کرده بودند، در مسجد گوهرشاد برای مردم سخنرانی می‌کرد و وقتی می‌گفتم شما شخص مهمی هستید می‌گفت به عنوان یک رزمنده می‌خواهم برای مردم حرف بزنم. حتی صدام برای سرش جایزه تعیین کرده بود ولی هرگز تا زمان شهادتش متوجه مسوۆلیت مهم او نشدم.
مبارزه، مبارزه، و باز هم مبارزه… از سال ۱۳۴۱ مبارزات شهید آغاز شد و تا زمان شهادتش در سال ۶۳ ادامه یافت. هیچ وقت بدون غسل شهادت از منزل بیرون نمی‌رفت. وقتی سر کار هم می رفت غسل شهادت می‌کرد. می‌گفت: اگر اتفاقی بیفتد اجر شهید را دارد، زمانی که می‌رفت اعلامیه‌های امام را پخش کند می‌گفت اگر ماموران شاه آمدند به آنها بگو شوهرم بناست و می‌رود سر کار، از چیز دیگری نیز خبر ندارم. روزی برای پخش اعلامیه رفت ولی برنگشت. چند روز بعد فهمیدیم ساواکی‌ها او را گرفته‌اند، کم کم از آمدنش ناامید می‌شدم که یک روز پیدایش شد. درست در خاطرم نمانده است که چگونه آزاد شد؟. پیام جدیدی از امام خمینی (ره) رسیده بود و از مردم خواسته بودند به خیابان‌ها بیایند و علیه رژیم تظاهرات کنند. عبدالحسین آن روز سر کار نرفت، غسل شهادت کرد و به حرم رفت. ماموران شاه هم حرم را حمام خون کردند. وقتی عبدالحسین برنگشت نگران شدم، تمام نوارها و رساله‌ امام و اعلامیه‌ها را در خانه داخل بالشت و قابلمه‌ها مخفی کردم. ماموران شاه هم با لطف خدا نتوانستند وسایل ایشان را پیدا کنند. چند روز بعد مشخص شد عبدالحسین در زندان وکیل‌آباد است. برای آزادی وی صد هزار تومان و یک سند خانه لازم بود؛ ظهر همان روز متوجه شدم کوچه شلوغ است رفتم بیرون منزل دیدیم مردم شیرینی پخش می‌کنند لابه لای جمعیت عبدالحسین را دیدم خیلی پیرتر شده بود، دهانش کوچک شده بود و صورتش شکسته بود. آن روز هر چه اصرار کردم تا ماجرا را بگوید حرفی نزد؛ کم کم حالش که بهتر شد دوستان طلبه‌اش آمدند و با هم صحبت می‌کردند من از پشت پرده می‌شنیدم که سروانی ساواکی تمام دندانهایش را شکسته و او را شکنجه کرده است.» همسر شهید از پنجره اتاق به آسمان نگاه می‌کند و می‌گوید: «آن روز باز هم تظاهرات شد ولی از عبدالحسین خبری نبود. دیگر زیاد ناراحت نبودم، زندان رفتنش طبیعی شده بود بعدا متوجه شدم که برای آزادی‌اش از سند منزل آقای غیاثی کارفرمای شهید استفاده شده است. بعد از آزادی شهید، برای پس گرفتن سند منزل آقای غیاثی به تهران رفتند وقتی برگشتند سند خانه آقای غیاثی و چند برگ دیگر نیز همراه عبدالحسین بود. با خنده می‌گفت، این حکم اعدام من است.در همان زمان دستگیری عبدالحسین، امام از پاریس آمدند و انقلاب پیروز شد؛ اگر امام از پاریس نمی آمدند حکم اعدام شهید قطعی بود.»
فرازی از وصیت‌ نامه‌ شهید عبدالحسین برونسی شما ای زن‌، چون‌ زینب‌ کبری (سلام‌الله علیها) فرزندانم‌ را هم‌ پدریکن‌ و هم‌ مادری، مادری که‌ اسلام‌ میگوید. برای چندمین‌ بار باز هم‌میگویم‌؛ هر کس‌ آمد و گفت‌: فرزند بی بابا نمیخواهم‌ باید توی دهنش‌بزنید. همسر عزیزم‌ شهفت‌ فرزند دارید، باید آنها را آنچنان‌ با اسلام‌ آشناکنید که‌ روز قیامت‌ هم‌ به‌ درد خودت‌ بخورند و هم‌ به‌ درد من‌، در راه‌ امام‌خمینی که‌ همان‌ راه‌ قرآن‌ و راه‌ امام‌ حسین‌ است‌ بروند تا سر حدشهادت‌. از همه‌ شما میخواهم‌ که‌ هر موقع‌ پسرانم‌ را داماد کردید، یک‌دختر مؤمن‌ بگیرید، فاطمه‌ و زهرا را هم‌ یک‌ شوهر مؤمن‌ برایشان‌ انتخاب‌کنید، برای داماد و عروس‌ کردن‌ فرزندانم‌ پی مال‌ دنیا نروید، فقط‌ ببینید که‌ ازهمه‌ بهتر خدا را میشناسد، ملاک‌ خدا باشد. در هر کار اگر انسان‌ خدا را درنظر بگیرد انحراف‌ ایجاد نمیشود
شهادت او با دلاوری غیر قابل وصفی در چهار راه جاده خندق به پاتک دشمن پاسخ داد و به فرمان حضرت امام (ره) لبیک گفت تا اینکه در ساعت ۱۱ صبح روز ۲۳/۱۲/۶۳ با اصابت ترکش خمپاره به بدن مطهرش، مرثیه سرخ معراج را نجوا کرد و به مقام قرب الهی نائل آمد. پیکر پاک آن شهید عزیز در کربلای بدر باقی ماند و امت شهید پرور خراسان ، روح ملکوتی او را در تاریخ ۹/۲/۶۴ طی مراسم با شکوهی تشییع کردند.
شهید برونسی قبل از شهادت در فرازی از وصیت نامه خود گفته است: اگر هزاران بار کشته شوم در راه ابوالفضل (ع)، حسین (ع) و مهدی (عج) و ابوالحسن (ع) باز هم کم است، این جان ناقابل پدر شما قابلیت راه آنها را ندارد
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروزکانال روهدیه میکنیم به روح شهیدبزرگوار، شهیدعبدالحسین برونسی 🕊🌹🕊🌹🕊 شادی روحشون صلوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا