خورشید شدی،دمیدی از نو در خون
خون تو مگر به خود بیارد ما را
#حاج_قاسم
🔴روایتی کمتر دیده شده درباره شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی ...
✍️گل علی بابایی:بعد از گذشت ۳ سال فرماندهی میدانی نبردهای ضد تکفیری در سوریه، به کشور برگشت، چند روز بعد با او در خانه حسین بهزاد دیدار تازه کردیم، عجیب سرخوش بود، پرسیدم: حاج آقا قضیه چیه خیلی سر کیفی هستید. گفت: امروز همراه حاج قاسم برای تقدیم گزارش آخرین وضعیت سوریه به بیت رهبری رفتیم بعد از تشریف فرمایی آقا، حاج قاسم شروع به صحبت کرد و اسمی هم از بنده برد.
ناگهان حضرت آقا رو کرد به من و فرمود: آقای همدانی! عرض کردم: بفرمایید. آقا فرمودند: طی این سه سال از جنگ سوریه گذشته من در غالب قنوت نمازهایم شما را به اسم دعا کردهام! حاجی با چشمانی اشکبار از شوق گفت: به خدا قسم با شنیدن همین فرمایش آقا، کل خستگی آن ۳ سال سرتاسر مصیبت و رنج، یکجا از تن و جانم بیرون رفت...
#حاج_قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کار فرهنگی به سبک شهید همدانی از زبان شهید سلیمانی
#حاج_قاسم
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
#مـــــــــــــــــــــــــــقـــــــــــــــــدمــــــــــه
سال دفاع و مقاومت خستگى ناپذير ملّت سلحشور ايران در برابر تجاوز دنياى كفر و استكبار به ميهن اسلامى از حوادث شگفت آميز و فراموش نشدنى تاريخ پرفراز و نشيب ايران است. چرا كه مردم آگاه و آرمانخواه كشورمان در جريان 8 سال دفاع مقدس، در يك نبرد اعتقادى، دشمن را از دست اندازى به حريم باورها و عقايدشان بازداشت و كشور را از پاره پاره شدن و انقلاب را از خطر نابودى رهانيد. بديهى است كه در اين نبرد نابرابر بى مدد حضرت حق و فداكارى و از جان گذشتگى آحاد ملّت شريف ايران بخصوص شهيدان والامقام، دستيابى به پيروزى بسى دشوار و ناممكن بود. در اين ميان روزگارى كه خورشيد عشق در آسمان دلهايمان درخشيدن گرفته و باب جهاد و شهادت بر روى امّت اسلامى گشوده بود، شاهد انسان هايى بوديم كه در راه حفظ انقلاب و تماميت ارضى كشور، دست از آلايشهاى دنيا شستند و دل به محبّت حق سپردند و در خيل كاروانيان عشق، سرود رهايى سردادند و قفس تنگ جسم را شكستند و به سوى نور پركشيدند...
على در ششم اسفند ماه سال 1344 ه .ش در كانون پر مهر خانوادهاى متديّن و مستضعف در شهرستان تبريز به دنيا آمد. پدرش كارگر سادهاى بود و چرخ زندگيشان به سختى مىچرخيد. هفت ساله بود كه براى گذراندن دوره ابتدائى تحصيل وارد دبستان «ترقّى» شد. او كه وجودش مالامال از مهر و محبت بود، بعد از فارغ شدن از درس و مدرسه به كمك پدر مىشتافت. سيزده سال بيشتر نداشت كه در تظاهراتهاى ضد رژيم ستمشاهى شركت مىكرد و در مجالس آموزش قرآن و احكام دينى حاضر مىشد. وى دوران تحصيل راهنمائى را در مدرسه «استقلال» حكمآباد آغاز كرد و با پيروزى انقلاب بيشتر اوقاتش را در مساجد و نهادهاى انقلابى به فعاليت و حراست از آرمانهاى اسلام و انقلاب سپرى مىنمود. در شهريور ماه سال 1360 ه .ش روح بىتاب على او را براى طى دوره آموزش نظامى به پادگان «خاصبان» كشاند و بعد از اتمام دوره آموزش، عازم جبهه آبادان شد و در عمليات «ثامنالائمه» شركت كرد. در آن اعزام دو ماه در جبهه به نبرد پرداخت. سپس به مرخصى آمد. او كه عاشق خدمت در راه خدا بود در واحد احتياط منطقه 16 مستقر در مسجد مصعببن عمير نيز به فعاليت مىپرداخت. ديگر لذات و رفاه پشت جبهه روح ناآرام او را راضى نمىساخت. على دوباره در بهمن ماه همان سال در جبهه «داربلوط گيلانغرب» براى نبرد با كفار بعثى به سپاه حق پيوست و در عمليات «مطلعالفجر» به عنوان بىسيمچى به نبرد با دشمنان دين و ميهن ادامه داد.
او در تاريخ دهم خرداد ماه سال 1361 ه .ش براى سومين و آخرين بار با شوقى وصفناپذير به سوى جبهه، مأمن روح ناشكيبايش بال گشود و همانگونه كه آرزوى قلبىاش بود در عمليات «رمضان» در شرق بصره به تاريخ سوم مرداد ماه سال 1361 با زبانى روزه بر اثر اصابت تركش، به كاروانيان «عِنْدَ ربِّهم يُرزَقون» پيوست و روح آسمانىاش تا بلنداى افلاك اوج گرفت.