مراسم جشن تولد شهید بصیری پور، اولین شهید مدافع حرم و شهید هادی، شهید شاخص فرهنگی کشور، با حضور دانش آموزان، خانواده ها و همرزمان شهیدان و علاقمندان بهصورت آتش به اختیار در بیرجند برگزار شد.
مدیر کل آموزش و پرورش خراسان جنوبی گفت: مراسم جشن تولد شهید بصیری پور،اولین شهید مدافع حرم و شهید هادی، شهید شاخص فرهنگی کشور، با حضور دانش آموزان، خانواده ها و همرزمان شهیدان و علاقمندان بهصورت آتش به اختیار در بیرجند برگزار شد.
محمد علی واقعی در این آیین، زنده نگهداشتن یاد شهدا را به معنای تزریق اعتمادبهنفس ملی به مردم دانست و اظهار کرد؛ شهدا نماد ایثار، فداکاری، مقاومت و پایداری هستند که دستدرازی به ایران اسلامی را برای مستکبرین و قدرتهای پوشالی جهانی در حد یک آرزو نگه داشتند.
او، با بیان این که امروز نیز در جنگی نابرابر در چند جبهه ی فرهنگی، اقتصادی، اعتقادی، سیاسی، تبلیغاتی و علمی در مقابل استکبار جهانی قرار داریم؛ تصریح کرد: دشمنان با بدعهدی در برجام؛ از بین بردن اعتمادبهنفس ملی و درنهایت با فشارهای اقتصادی از طریق تحریمها، فروپاشی نظام اسلامی را هدف گرفتهاند.
او، برزنده نگهداشتن یاد شهدا و برپایی برنامههایی در ارتباط با شهدا تأکید کرد و ادامه داد: باید همچون ایام دفاع مقدس، با تلاش جهادی و همت مضاعف حس امید،استکبارستیزی و اعتمادبهنفس ملی برای گذر از این توطئه جهانی را تقویت کرد.
مدیر کل آموزش و پرورش خراسان جنوبی با اشاره به لزوم حفظ روحیه کار جهادی، اقدام انقلابی و خدمت خالصانه یاد آور شد: آموزش و پرورش خراسان جنوبی با برپایی قریب 400 یاد واره شهید دانش آموز و فرهنگی؛ به منویات مقام معظم رهبری در این حوزه لبیک گفته و سعی داشته با برپایی مراسم ساده و لی معنوی به تقویت بنیه ی اعتقادی و ترویج فرهنگ ایثار، مقاومت، شهامت و شهادت بپردازد.
زندگی به سبک شهیدان، راه حل رفع مشکلات
دبیر شورای آموزش و پرورش خراسان جنوبی، مسیر بزرگی و رشادت شهیدان از بندگی خداوند و احترام به پدر و مادر عبور میکند که در کنار احسان به والدین؛ عشق به اهل بیت، احترام به مردم و تلاش برای رفع مشکلات مهمترین ویژگی های این دو شهید بود.
او، رمز عبور از مشکلات را بازگشت به سبک زندگی شهدا، تقویت ایمان و اخلاق دانست و ابراز داشت : به عنوان متولیان امر مقدس تعلیم و تربیت؛ باید با تأسی به سیره عملی اهل بیت(علیهم السلام) و ترویج سبک زندگی اسلامی ایرانی به گونه ای عمل کنیم که دانش آموزان به جای الگو برداری از شخصیت های دروغین، این ستارههای آسمانی را الگوی خود قرار دهند.
✅@martyrscomp قرارگاه شهدا
گفت و گو با همسراولین شهید مدافع حرم دراستان
عاشقی که دلش جای دیگر بود
قاسمی - پاییز خیلی از خاطره ها را به یاد می آورد. رنگ رنگ برگ ها، وزش باد و بارش باران و شاید روزی سرد، اما حال و هوای پاییز، همه آن خاطره ها نیست. شهد شیرینی است که یادآوری اش هنوز کامش را شیرین می کند. 18 آبان سالگرد ازدواجشان است، در ششمین سالگرد، حالا یک نفرشان نیست، چند ماهی است راهش را بریده و آسمانی شده است. کیکی و شمعی در کار نیست، شمع، چند ماه است که بر مزارش می سوزد و فقط خاطرات آن را بانوی صبوری در ذهن دارد که باید روزهای سرد را برای تنها پسرش گرم کند.
مادر شهید مرتضی
21 اسفند 96 مشتاقانه برای دفاع از حرم رفت و یک ماه بعد خبر عروجش را آوردند، از تیفورسوریه، از کیلومترها آن طرف تر، چند سال منتظر این روز بود وهمیشه حرفش را می زد، با لبخند به مادرش می گفت مادر شهید مرتضی و شوخی و خنده هایش مجالی برای اعتراض به مادر نمی داد و اگر این همه اشتیاق نبود بی خیال زندگی، راه سوریه را در پیش نمی گرفت میان آن همه غربت، اضطراب، نا آرامی، جنگ، خون، داعش و ... اما رفت چون دلش جای دیگری گیر کرده بود؛ عشق به زینب (س)، حسین (ع) و رقیه (س). درد بود که دلش را بزرگ کرد و غیرت بود که نمی گذاشت بی حرمتی و نا امنی را در حرمی که برایش عشق بود، برتابد. راه سوریه با همه ناهمواری، برایش هموار شد و انتظارش زیاد طولانی نشد تا مادرش را مادر شهید مرتضی بخوانند با این تفاوت که چند گامی جلوتر رفت و اولین شد، اولین شهید مدافع حرم در خراسان جنوبی؛ شهید «مرتضی بصیری پور». روز گذشته ششمین سالگرد ازدواج آن ها بود اما «فهیمه احسان فر» بانوی 30 ساله و طاها بصیری پور سه سال و هشت ماهه، کامشان را با یاد او شیرین کردند، همسری که کمتر از شش سال با او زندگی کرد.
ویژگی های شهید
از شهید مرتضی خاطره ها دارد، از دست و دلبازی فراوانی که او را میان دوست و آشنا معروف کرده بود و از شوخ طبعی، مهربانی و اجتماعی بودنش، از تربیت و احترامی که نه فقط برای بزرگ ترها رعایت می کرد بلکه در ذهن بچه ها هم ماندگارش کرد، از عشقی که به همسرش داشت و دایم او را بانو و خانم جان صدا می کرد. از این که نمی توانست بیشتر از 10 دقیقه قهر یا ناراحت باشد، از این که هیچ درخواستی را رد نمی کرد حتی اگر پولی برای قرض دادن نداشت از دیگری می گرفت و امانت می داد و گاه همه موجودی جیبش را حتی اگر قرض گرفته بود کمک می کرد. حالا فهیمه احسان فر در اوج جوانی تنها مانده و باید دلتنگی هایش را به آخر شب های بلند پاییز و زمستان گره بزند تا طاهای کوچک، اشک های مادر را نبیند اما شاکی نیست بلکه شکرگزار است. می گوید: راهی که آقا مرتضی رفت عاقبت به خیری و به دلیل دستگیری از کار مردم بود. دوست داشت زودتر از دوستانش شهید مدافع حرم شود و هر وقت رفتن او به سوریه لغو می شد ناراحت بود. هر زمان تلویزیون از شهدای مدافع حرم می گفت مرتضی حسرت می خورد و به همسرش می گفت باید از خانواده این شهیدان یاد بگیرد و یک بار تاکید کرد «ببین همسر شهید چطور صحبت می کند، باید یاد بگیری» و فهیمه که هیچ وقت شهادت او را تصور نمی کرد ناراحتی اش را نشان میداد اما مرتضی ول کن نبود، بارها او را بر مزار شهدای حرم میبرد تا ذهنش آماده شود.
تابع مقام معظم رهبری
همسر شهید ادامه می دهد : به شدت تابع مقام معظم رهبری بود و خودش را در برابر ایشان مسئول می دانست بیشتر سخنرانی هایشان را دنبال و به خانواده هم پیروی از ایشان را توصیه می کرد حتی می گفت سکوت کنند تا راحت گفته های رهبری را گوش کند. نیروی سپاه و منطقه کارش، چابهار بود و نیروهای آن جا به سوریه اعزام نمی شدند البته چند نفر از همکارانش از آن جا عازم سوریه شده و باز گشته بودند بنابراین شهادت او را تصور نمی کردم و چون پیگیری و اصرار مرتضی را برای رفتن می دیدم، رفتن و بازگشتش را مانند همکارانش در چابهار تصور می کردم. دیگر حرفی باقی نمی ماند وقتی در صحبت ها مرتضی می گفت انتخاب با خودت هست، جواب حضرت زینب (س) و امام حسین (ع) را خودت باید بدهی، شهید شدن و خانواده شهید بودن لیاقت می خواهد. به گفته «احسان فر» هر چه بود بین او و خدایش بود، عهدی در سکوت که حتی با من هم بازگو نکرد اما راه سوریه را برایش خواستنی کرد. تا این که بالاخره رفتنش برای 21 اسفند 96 قطعی شد. وقتی قصد رفتن کرد چمدانی از مادر امانت گرفت و فهیمه بارش را از لباس، مسواک، خمیر دندان و ... سبک بست و شلواری که دیگر به پایش نشد و با زخم ترکش به هم دوخته شد، چمدانی که گشوده نشد، نبات، آجیل محلی، عناب و انجیری که مادر در چمدان گذاشت تا سوریه رفت و حالا بعد از چند ماه، همچنان دست نخورده در چمدان برگشتی باقی مانده است. دو برگ از دفترچه ای که شب آخر با هم بو
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
گفت و گو با همسراولین شهید مدافع حرم دراستان عاشقی که دلش جای دیگر بود قاسمی - پاییز خیلی از خ
دن وصیت هایش را در آن نوشت، قرض ها و بدهی هایی که دوباره فهرست شد و چند روزی که در بیرجند بیشتر با فامیل و دوستانش گذراند و گفته و نگفته حلالیت طلبید. زمان رفتن که رسید، هواپیمای تهران که نشست وقتی آخرین عکس ها را با پسر و خانواده اش در فرودگاه گرفت به بهانه آشنا شدن با تیم و دوستان جدید، زود خداحافظی کرد مبادا اندیشه ای، ترسی یا غم دوری در او نمایان شود زود رفت تا دل کندن راحت تر باشد.
آخرین تماس
همسرشهید می گوید: در یک ماهی که نبود هر روز تماس می گرفت و مانند همیشه از همه مسائل خانواده و فرزندش می پرسید اما نمی توانست به خوبی از وضعیت شان در سوریه بگوید، می گفت کارمان سخت است دعا کنید. آن روزها کلاس رانندگی می رفتم و خودم را برای امتحان آماده می کردم، مرتضی آخرین شب زندگی اش در تماس تلفنی گفت فردا پولی به حسابی واریز میکند که حتما از آن خبر می گیرد. صبح 20 فروردین خودم را درگیر کتاب آیین نامه کردم و سراغ تلویزیون نرفتم اما عصر برادرش از منطقه ای پرسید که مرتضی در سوریه مشغول نبرد بود چون زیر نویس شبکه خبر، از حمله به سوریه و شهادت گفته بود. اسم محل را به یاد نداشتم. به چند نفر از همکاران چابهار زنگ زدم تا اسم دقیق محل حضور مرتضی را بپرسم اما دوستانش که از شهادت مرتضی خبر داشتند طفره رفتند و گفتند اسم شهر را می پرسند و خبر می دهند. او ادامه می دهد: راهی آموزشگاه رانندگی شدم که در کلاس، از طرف پدر شوهرم تماسی داشتم اما رد دادم در این بین تماس ها از خطی ناشناس ادامه داشت و به ناچار پاسخ دادم. مسئولی از من خواست خودم را به خانه پدر شوهرم برسانم. آشفتگی و نگرانی بر قلب و جسمم حاکم شده بود. با آژانس تماس گرفتم و تاکسی خواستم اما سرگردان آن را لغو کردم. با برادر شهید تماس گرفتم و با هزاران اندیشه خوب و بد خودم را به خانه رساندم. در منزل پدر مرتضی غوغایی بود و دیدن آن همه آدم، پرچم و لباس های سیاه مرا غافل گیر کرده بود. خیلی ها انگار از شهادت مرتضی با خبر بودند، رمقی برای راه رفتن نداشتم، جلوی در نشستم و ...
حسرت بر دل مانده
«احسان فر» می گوید: حسرت یک دیدار تنها بر دلم مانده است، کاش برای وداع با مرتضی تنها بودم، کاش همه حرف های دلم را می گفتم، ای کاش ... اما خوشحال است که استقبال بی نظیری از شوهرش شد خوشحال است که مرتضایش به شکوه و عزت رسید، همه به احترامش ایستادند بس که حرمت داری کرد، همه مهربانی کردند بس که مهربان بود و همان طور که می خواست اول شد، اولین شهید خراسان جنوبی در دفاع از حرم، مردم هیچ گاه اولین ها را از یاد نمی برند. هر چند حالا فهیمه و طاها جای خالی اش را هر لحظه خیلی حس می کنند، از همان هنگام سوار شدن بر هواپیما یا زمانی که برای آوردن زندگی ساده شان به چابهار سفر کرده بودند و خاطره هایش را هم از آن جا آوردند. یا روزی که فهیمه چند بار میخ به دیوار کوبید تا تصویر مرتضی را تابلوی زندگی اش کند اما هر چند بار خراب کوبید، یا روزی که دفترچه خاطرات پاره اش را آوردند، انگشتر خونی، پلاک و وصیت نامه و چمدانی که این چند ماه باز نشد، لباس هایی که با ترکش خمپاره به هم دوخته شد همه و همه جای خالی او را فریاد میکند. با این همه فهیمه احسان فر، ناشکری نمیکند شکرگزار خداست که همسر مهربانش بهترین راه را رفته و افتخاری نصیبش شده است. می خواهد درس های پدر را به پسر سه سال و هشت ماهه اش یاد بدهد و درس راه رفتن در مسیر رهبری را آویزه گوشش کند. طاهای کوچکش که می خواهد خلبان شود یا با موتور به جنگ دشمن برود.حالا صدای مرتضی در گوش فهیمه ماندگار شده است طاها هم گاهی بهانه پدر را می گیرد و میپرسد کی از پیش خدا و امام علی(ع)، امام حسن (ع) و امام حسین(ع) بر می گردد؟ کی کارش با آن ها تمام می شود «بگو به من زنگ بزند».
مردم هیچ گاه اولین ها را از خاطر نمی برند اولین ها همیشه ماندگارند.
🌹@martyrscomp قرارگاه شهدا
زندگی با او
آن روزها دانشجوی سال آخر آموزش ابتدایی بودم. وقتی به خواستگاریام آمد، گفت: من تو را از امام رضا (ع) خواستم. رفتم مشهد و گفتم: «آقاجان من همسری از تبار شما میخواهم و خدا یه خانم سیده نصیب من کرد» مرتضی خستگی نداشت وقتی خانه نبودم، با ذوق به آشپزخانه میرفت و غذا میپخت. آن هم با چه سر و صدایی. هر طرف خانه که نگاه میکنم، یاد او میافتم. یاد خندهها و دعاهایش. بدون مرتضی سخته. التماسش کردم نرود. خودش خواب دیده بود هواپیمایش سقوط کرده. وقتی برایم تعریف کرد دیگر آرام و قرار نداشتم.
همیشه خوابهایش خیلی زود تعبیر میشد. اما قبول نکرد بماند و رفت. حالا من هستم و سینا و مبین. نگاه که به سینا میکنم، مرتضی را میبینم، سینا همانطور است که او دوست داشت و هنوز صدای خندههای مرتضی در گوشم است انگار همین جاست.
یکی از مسئولین ارشد ایشان در پایگاه هوایی قدر تهران ، خاطره ای را نقل فرمودند که در خصوص انتخاب ایشان به عنوان مهندس پرواز برجسته این پایگاه (جزو پنج نفر مهندس پرواز برجسته ایران اسلامی ) قابل تأمل و توجه می باشد . انتقال ایشان از پایگاه هوایی شهرستان اصفهان به کاشان و کاشان به تهران به دلیل عدم شناخت کافی مسئولین پایگاه قدر از تجربه و تخصص شهید با استقبال چندانی روبرو نشد ، لیکن پس از گذشت حداکثر سه ماه از زمان انتقال ، مسئولین محترم به ارزشهای کاری ایشان و تجارب بی حدشان در تمام زمینه های تخصصی پی برده و از ایشان درخواست مهندسی پروازهای شخصیت های مهم کشوری و مسئولیت پذیری بیشتر و بالاتری گردید که آن شهید بزرگوار قبول مسئولیت را مشروط به امکان پرواز با هواپیمایی بود که خود ایشان انتخاب و عنوان کرده بودند و هواپیمایی که انتخاب نموده بودند هواپیمای فالکن بود که مورد قبول قرار گرفت و تقدیر و خواست باریتعالی چنین بود که ایشان با همان هواپیمایی که انتخاب کرده بودند به همراه همرزمان و بزرگانی چون سردار احمد کاظمی و دیگر بزرگواران پرواز ابدی کرده و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
در اخر :
ای دلدار بی دل ...
رفتی و...
اکنون یک سال است که در انتظار دیدنت در رویا مانده ام ...
غروبها نگاهم با سپیدی برف کوچه گره خورد تا که شاید جای پایت را ببیند
چه روز ها که با صدای تق تق قاصدکی بر پنجره اتاقم شوری به دلم افتاد که امروز وقت دیدار است ولی ...
لحظه به لحظه ی روزهای گذشته در باورم نشد که دیگر نمی بینمت ... ولی امروز دیگر مجبورم که بگویم خداحافظ رفیق
برای من همان بس که تو با سید و سالار شهیدان دیدار کنی ...
حقاً که این جمله برازنده توست :
« عاشق اگر رنگی از معشوق نگیرد در عشق خودش صادق نیست
🌹@martyrscomp قرارگاه شهدا
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
توصیه شهید ایرانی پایگاه هوایی تیفور به فرزندش+عکس
شهید مرتضی بصیری پور از شهدای ایرانی پایگاه هوایی تیفور سوریه است که به دست رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
,در نخستین ساعات دوشنبه 20 فروردین ماه 97 مصادف با نهم آوریل چندین موشک توسط جنگنده های رژیم صهیونیستی به فرودگاه نظامی تیفور در استان حمص سوریه شلیک شد که سامانه پدافند هوایی سوریه آنها را منهدم کردند. در مجموع 8 موشک به پایگاه هوایی تیفور شلیک شد که در پی آن شماری کشته و زخمی شدهاند. در این حمله هوایی چند تن از مستشاران ایرانی نیز بهشهادت رسیدند. یکی از این شهدا, شهید مرتضی بصیریپور بود. او یکم اردیبهشت سال 1365 در روستای اسلام آباد و در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه تلاش بیرجند و مدرسه شهید مولوی حسین بُر در شهر زاهدان سپری کردند و تحصیلات خود را در مدرسه راهنمایی شهید رجایی زاهدان ادامه داد.
مرتضی دوران متوسطه را در هنرستان فنی شهید عارفی زاهدان گذراند و پس از به پایان رساندن دوره متوسطه راهی خدمت مقدس سربازی شد.او در زمان انجام خدمتوظیفه در ناحیه مقاومت بسیج زاهدان مشغول خدمت به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران بود. او در آبان 1392 به دلیل شوق و علاقه ای که به نظام مقدس جمهوری اسلامی داشت به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و از بدو ورود به این نهاد مقدس تا لحظه شهادت لحظه ای از تلاش برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی دست برنداشت.
شهید بصیری پور پس از بارها تلاش برای اعزام به سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) در اسفند ماه سال 1396 عازم سوریه شد و سرانجام در 20 فروردین 1397 در پایگاه تیفور سوریه به دست رژیم صهیونیستی به درجه رفیع شهادت نائل شد.
در ادامه وصیتنامه شهید بصیری پور خطاب به پدر و مادرش را میخوانید:
بسمه تعالی
خدمت پدر و مادر عزیزم؛
بنده را امیدوارم حلال کنید که شاید و بدون شاید پسر خوبی برایتان نبودهام. اگر احتیاطاً برایم اتفاقی افتاد بدانید که به هیچ عنوان نباید برایم ناراحت باشید. زیرا که اگر ان شاء الله به مقام شهدا که البته بس مقامی است بزرگ برسم خداوند به من لطف کرده است.
و بدانید که شهدا زنده اند.
دوستتان دارم
مرتضی بصیری پور
شهید بصیری پور قبل از اعزام به سوریه وصیتی را خطاب به فرزندش طاها نوشته است که در ادامه آنرا میخوانید:
بسمه تعالی
از طرف اینجانب مرتضی بصیری پور خدمت پسرم, طاها بصیری پور. الان که این نامه را برای جنابعالی مینویسم, شب سفرم به سوریه میباشد. ممکن است که بنده با این سفر دیگر برگشت نداشته باشم. از جنابعالی خواهش دارم مواظب قلب من یعنی قلب مادرت باشی و بدانی که نباید ایشان را آزرده خاطر کنی. و بندانی که بنده در همه حال پیش شما هستم؛ ان شاء الله. در ضمن بدان که خیلی دوستت دارم پسرک گلم.
ان شاء الله همیشه موفق و پیروز و سرافراز و پایدار باشید.
پدرت مرتضی بصیری پور
💢@martyrscomp قرارگاه شهدا
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
کتاب زندگی شهید بیرجندی و پهپادی مدافع حرم منتشر شد
کتاب زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم، مرتضی بصیریپور نیروی پهپادی سپاه پاسداران به قلم عبدالرضا سالمینژاد توسط انتشارات نیلوفران منتشر و راهی بازار نشر شد.
عبدالرضا سالمینژاد نویسنده و پژوهشگر دفاع مقدس در گفتگو با خبرنگار مهر، گفت: کتاب جدیدم باعنوان «پرواز از تیفور» در برگیرنده زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم مرتضی بصیریپور بهتازگی توسط انتشارات نیلوفران منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینشهید اولین و تنها شهید مدافع حرم از استان خراسان جنوبی _ شهرستان بیرجند است و کتاب هم هفته گذشته در بخش نیروی هوافضای سپاه پاسداران با حضور بچههای قدیم پهپاد سپاه، سردار حاجیزاده و معاونش سردار موسوی همراه با نماینده ولیفقیه رونمایی شد.
وی درباره علت نامگذاری کتاب «پرواز از تیفور» گفت: شهید مرتضی بصیریپور از کادر پروازی سپاه بود که در سوریه به شهادت رسید. تیفور (T-۴) نام یک پایگاه هوایی در حمص سوریه است که آمریکا و اسرائیل بارها تهدید کرده بودند این پایگاه را مورد هدف قرار خواهند داد. علت تهدیدشان هم این بود که سپاه با استفاده از پهپادهای خود حرکات داعش را رصد کرده و موانع از پیروزیهای داعش میشد. در نتیجه روز ۲۰ فروردین سال ۹۷ بود که شهید بصیریپور همراه با ۶ تن دیگر در بمبارانی شبانه در اینپایگاه به شهادت رسیدند. بمباران توسط هواپیماهای اسرائیلی انجام شد و تقریبا پایگاه تیفور را نابود کردند.
اینپژوهشگر ادبیات مقاومت درباره چگونگی تولید مطالب کتاب گفت: مطالب کتاب با تحقیق و پژوهش یکی از خلبانان و همکاران شهید بصیریپور تهیه شده که تحقیقاتش را در بیرجند و چابهار انجام داده است. مطالب کتاب در واقع حاصل ۴۱ گفتگو با دوستان، آشنایان و همکاران شهید بصیریپور است که من آنها را بازنویسی و تدوین کردم. در نتیجه، حاصل کار در حجم ۱۶۸ صفحه گرد آمد و توسط انتشارات نیلوفران چاپ شد.
سالمینژاد درباره شخصیت شهید مرتضی بصیریپور گفت: اینشهید خیلی اخلاقگرا بوده است و آنچه در کتاب از او روایت شده، درباره روابط دوستانه و خانوادگیاش است. او یک فرزند به نام طه دارد و خودش هم به قول معروف، آدم همهکارهای بوده است و هرکاری در زمینه کارهای فنی از جوشکاری گرفته تا نقاشی انجام میداده است. آخرین شغلش هم پیش از ورود به سپاه، فعالیت در ایستگاه سوخترسانی سیانجی بوده است. که پس از آن، وارد سپاه شده و دوره آموزشی پهپاد را طی میکند. رفتن شهید بصیریپور به سوریه هم خیلی جالب است چون او بارها از مقامات مافوق درخواست اعزام به سوریه را داشته اما درخواستش مرتب رد میشده است. تا اینکه اسفندماه ۹۶ با درخواستش موافقت میشود و ۲۰ روز بعد از عید نوروز به شهادت میرسد. پیکر اینشهید در بیرجند به خاک سپرده شد.
کتاب «پرواز از تیفور» با ۱۶۸ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۰ هزار تومان منتشر شده است.
🍂@martyrscomp قرارگاه شهدا