خواب اول:
این طلبه عزیز شبی امام زین العابدین علیه السلام را در خواب می بیند که وعده شهادت را به وی میدهد و ماجرای این رویای صادقه و سایر خواب هایش را در دفترچه خاطراتش می نویسد و روی دفترچه ذکر ذکر می کند راضی نیست کسی آن را بخواند:
این خواب خیلی مرا خوشحال کرد. خواب دیدم که امام سجاد(ع) نوید و خبر شهادت من را به مادرم می گوید و من چهره آنحضرت را دیده و فرمود: «تو به مقام شهادت می رسی» و من در تمام طول عمرم به این خواب دلب بستهام و به امید شهادت در این دنیا ماندهام و هم اکنون که این خواب را مینویسم یقین دارم که شهادت نصیبم میشود و منتظر آن هم خواهم ماند تا کی خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمع آنها بپیوندم و هم اکنون و همیشه در قنوت نمازم همیشه الهم الرزقنی توفیق الشهادة فی سبیل الله است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی جز شهادت نمیخواهم.»
خواب دوم:
"یک شب خواب دیدم،داشتیم با جمعی زیارت عاشورا می خواندیم، یک لحظه در قاب عکس، امام حسین(علیه السلام) را جلو خویش دیدم.آن عکس حرکت کرد و با من سخن گفت و گفت: هر وقت خواستی زیارت عاشورا بخوانی با معرفت بخوان و توجه ات به زیارت عاشورا باشد و آن را با تمام وجود بخوان و به معنای آن توجه داشته باش"
خواب سوم:
"یک شب خواب دیدم.فکر کنم ماه رمضان بود. خواب دیدم حضرت علی (علیه السلام) در همان مسجد کوفه و در همان زمان که به شهادت می رسد پیشنماز است و جمعی پشت سر ایشان نماز می خوانند.خواب دیدم که یک لحظه ابن مجلم مرادی می خواهد با شمشیر به حضرت علی حمله ور شود و من آن لحظه نگذاشتم به حضرت صدمه ای برساند.دو یا سه بار می خواست حضرت علی را به شهادت برساند ولی من نمی گذاشتم تا که نماز تمام شد."

سال 1385 دفترچه اعزام به خدمت گرفت. ولی علی رغم فعالیت های بسیار در بسیج و سپاه، نتوانست از طریق سپاه به خدمت برود و سرباز ارتش شد. اما در همان جا هم به فعالیت های فرهنگی ادامه داد و مسئولیت ستاد اقامه نماز پادگان خود را به عهده گرفت.
پس از اتمام سربازی، برای کار به حوزه علمیه کازرون رفت و در کتابخانه حوزه مشغول به کار شد و پس از دو سال حضور در حوزه، به طلبگی علاقه مند شد و حدود هفت سال در حوزه کازرون مشغول تحصیل شد و تا پایه 7 حوزه تحصیل کرد.
محمد در تاریخ 6 شهریور 1394 در کنار قبور شهدای گمنان کازرون زندگی مشترک خود را آغاز کرد و تنها 6 ماه پس از شروع زندگی مشترک به شهادت رسید. از این 6 ماه 45 روز سوریه بود و ده روز در مناطق جنگی بود و ده روز در راه پیمایی اربعین حضور داشت و در حال تاهل نیز عشقش به شهیدان کم نشد. محمد در تاریخ 16/11/95 در منطقه رتیان در حالی که ذکر یا حسین(ع) برلب داشت شربت شهادت نوشید.
رفتار شهید با شما و سایر افراد خانواده چگونه بود؟
- محمد بسیار موقر و آرام بود و همیشه با متانت رفتار می کرد و کمتر در منزل حضور داشت به پدر و مادرمان بسیار احترام می گذاشت و حتی می توان گفت برای تمام مادران و پدران شهدا احترامی خاص قائل بود. پدر شهیدان خسروی که همیشه او را به نماز جمعه یا بهشت زهرا می برد و اگر کاری داشت برایش انجام می داد. کم حرف می زد و اهل ریاکاری نبود. خانواده از بسیاری از فعالیت های فرهنگی و عبادی او بی خبر بودند. به هیچ کس نمی گفت نماز شب می خواند و در کنار قبور شهدا شب را به صبح می رساند. بعدها خانواده متوجه برخی فعالیت های او شده بودند. علاقه بسیاری به شهدا داشت و اکثر شب ها در گلزار شهدای بهشت زهرا و سید محمد بود. علاقه خاصی به شهید آوینی داشت و الگوی محمد عموی شهیدش (عبدالاحد مسرور) بود.
بسیار مهربان و فداکار بود. در سوریه وقتی از او خواستیم دو آب میوه بگیرد، گفت: اگر آب میوه زیاد دارید بدهید تا به خانواده های سوری که بچه های گرسنه دارند برسانم و در آن حال و هوای پر خطر، غذا به دوش می کشید و برای خانواده های سوری می برد.

انگیزه شهید برای حضور در سوریه و جنگ با تکفیری ها چه بود؟
- شهید حدود 10 سال پیش خوابی دیده بود که امام سجاد به خوابش می آید و به او نوید شهادت می دهد که در دست نوشته های شهید درمورد این خواب آمده است:" این خواب مرا خیلی خوشحال کرد. خواب دیدم که امام سجاد(ع) نوید و خبر شهادت مرا به مادرم می گوید. من چهره حضرت را دیدم و امام فرمود: تو به مقام شهادت می رسی و من در تمام طول عمر به این خواب دل بسته ام و به امید شهادت در این دنیا مانده ام و هم اکنون که این خواب را می نویسم یقین دارم که شهادت نصیبم می شود و منتظر آن هم خواهم ماند تا کی خدا صلاح بداند من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمع آن ها بپیوندم. همیشه در قنوت نمازم اللهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک است که خداوند شهادت را نصیبم کند و از خدا هیچ مرگی را جز شهادت نمی خواهم."
وقتی پدر دلیل رفتن او را می پرسد، می گوید: اگر من نروم همین تکفیری ها در کازرون مردم را سر می برند و من به یقین رسیده ام که جهاد بر من واجب است و باید از اسلام و کشورم دفاع کنم.

نظر شهید درباره ولایت فقیه چه بود؟
- شهید بسیار به حضرت آیت اله خامنه ای حساس بود و همیشه در سخنان و دست نوشته هایش ارادت خود را به ولایت فقیه عنوان نموده است و حتی در وصیت نامه خود آورده است که پشتیبان ولایت فقیه باشید.
نحوه اعزام شهید به سوریه چگونه بود؟
- ما اصلا متوجه نشدیم که به آموزش نظامی جهت اعزام می رود؛ تا زمانی که با پدر در مورد اعزامش صحبت می کند و هرچه پدر می گوید شما تازه عقد کرده اید و سعی در منصرف کردن او داشت، نتیجه ای حاصل نمی کند و من خودم تا زمانی که در سوریه حضور داشت، متوجه نشده بودم که اعزام شده است.
حال شما پس از اعزام محمد به سوریه چگونه بود؟
- طبعا همه ما نگران بودیم و خصوصا پدر و مادر بسیار ناراحت بودند و حتی مادرم مدتی بیمار شد و ما دائم سعی داشتیم ایشان را دلداری دهیم تا زمان شهادتش که نمی دانستیم خبر شهادت برادر چگونه به او بدهیم و هنوز هم بعد از یک سال دائم ناراحت است و بی تابی می کند.

آخرین دیدار شما کجا و چگونه بود؟
- متاسفانه شهید به هیچ کس نگفته بود به سوریه می رود، بلکه به من گفت به تهران می روم تا شاید کتاب کلمات قصار شهید آوینی را (که محمد جمع آوری کرده بود) چاپ کنم. بعد تماس گرفت که من در فرودگاه و عازم سوریه هستم.
آخرین تماس او هم ده روز قبل از شهادتش بود که به من تلفن زد و هر چه می پرسیدم می گفت اینجا جای خوبی دارم و به من خوش می گذرد. محمد در سوریه هم کارهای فرهنگی خود را انجام می داد.
آیا به فکر چاپ این کتاب افتاده اید؟
- این نوشته ها موجود است و اگر کسی هزینه را متقبل شود دوست داریم این کارها به نتیجه برسد.

و نحوه شهادت؟
- سخنان ضد و نقیضی درباره شهادت محمد گفته شد، اما من از همرزم شهید که اهل خشت می باشد، شرح ماوقع را پرسیدم که گفت: در تاریخ 16/11/94 در منطقه رتیان و بعد از عملیات آزاد سازی شهرهای نبل و الزهرا، نیروها پشت دیواری زمین گیر شدند و زیر آتش دشمن بودیم. باید عرض یک خیابان را می گذشتیم تا به خاکریز برسیم. مقرر شد چهار نفر از عزیزان دشمن را مشغول کنند تا بقیه بتوانند به خاکریز برسند که در ابتدا شهید عسکر زمانی و شهید تقوی به همراه یک نفر دیگر با دشمن درگیر می شوند و بعد هم محمد به میانه کارزار رفت که هر سه به یک نحو از پهلو مورد اصابت گلوله تک تیر انداز قرار می گیرند و هر سه با ذکر یا حسین به دیدار معشوق می روند.
ازعلایق شهید بگویید (غیر ازمسائل فرهنگی که اشاره شد)
- شهید علاقه زیادی به فوتسال داشت و دروازه بان خوبی بود. همچنین به شنا و کوه نوردی می پرداخت. در حوزه اتاقی تحت عنوان واحد شهدا ترتیب داده بود که آثار شهدا، وصیت نامه ها و دست نوشته های شهدا و مصاحبه هایی که با خانواده های شهدا انجام داده بود را جمع آوری می کرد. تایپ اکثر وصیت نامه های شهدا با کمک بچه های حوزه و تعدادی از دانش آموزان علاقه مند که حاصل این فعالیت ها در تارنمایی به نام شهود عشق با آدرس shahid-kazeroon.ir جمع آوری شده، کار محمد بوده است. می توان گفت اوقات فراغت را با شهدا می گذراند.

هر پنج شنبه به همراه چند نفر به مزار شهدا می رفت و قبور شهدا را شستشو می کرد و می گفت نمی توانم تحمل کنم که فردا مادران شهدا بیایند روی خاک بنشینند.
تلاوت قرآن و قرائت نهج البلاغه، شرکت در نماز جمعه و جماعت نیز از کارهایی بود که شهید به آن ها می پرداخت
خصوصیات فردی شهید
- بسیار رازدار و کم حرف بود. مصداق این بیت مولوی که می گوید: "هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند" اهل عمل بود و نمی گفت چه می کند.
تقوای الهی، تقید به واجبات و ترک محرمات، انجام مستحبات، دل بریدن از تمامی تعلقات دنیوی، اخلاص در کارها، متانت و حیا، جدیت در کارها و توجه زیاد به لقمه حلال از خصوصیات او بود
خاطره ای که تا به حال نگفته باشید
- خاطره ای که خود شهید برایم تعریف کرد این است که: "زمانی شهید قصد سفر به کربلا داشت؛ برادرم از او پرسیده بود آیا برای سفر پول داری؟ شهید می گوید پول هم جور می شود ان شاء الله. بعد از حوزه مبلغ 80 هزارتومان به عنوان قرض می گیرد و راهی می شود. در شلمچه دوستان و همراهانش را گم می کند و با تریلی به کربلا می رود. روز اربعین به کربلا می رسد و چند روز بعد تصمیم می گیرد به نجف برود. وقتی کنار جاده می ایستد که ماشین بگیرد، یک خودرو مسیر را سوال می کند و شهید می گوید به نجف می روم. راننده می گوید من اهل نجف هستم و شما را می رسانم. بعد که به نجف می رسد، راننده محمد را با اصرار به خانه می برد و از او می خواهد استراحت کند بعد از کمی استراحت قصد رفتن به حرم را می کند که باز صاحب خانه ممانعت می کند و می گوید شما میهمان اباعبدالله هستید و باید شام را در کنار ما صرف کنید و شب همین جا بخوابید و صبح به حرم بروید. محمد می پذیرد. صبح که قصد خروج از منزل می کند باز هم میزبان از شهید می خواهد بعد از زیارت مجددا به خانه او برود و وقتی شهید مراجعه می کند با اصرار مقداری پول به شهید می دهد و می گوید این خرج راه شماست و محمد با آن پول به خانه بر می گردد و پولی که از حوزه قرض گرفته بود را عینا باز می گرداند."
و این نشان می دهد که اگر کسی عشق ائمه را در سر داشته باشد همین عشق او را به هدف می رساند و ابزار رسیدن را مهیا می کنند.
در زیر خاطره ای از همرزم شهید و شعری از برادر شهید که به یاد او سروده شده ذکر می شود:
یک شب در صف تلفن ایستاده بودیم که محمد گفت حوصله مان سر رفت دیگر من از محمد ناراحت شدم و گفتم ما از زندگی خودمان زدیم برای دفاع از حرم اهل بیت نباید بگی حوصله مان سر رفت. محمد با لبخند همیشگی خود گفت: از این حوصله ام سر رفته است که چهل روز است اینجا هستیم و هنوز دینم را به اربابم ادا نکرده ام ...
از گفته هم رزم شهید محمد مسرور ,,,,,,,علی نادری
لبش خموش ودلش آسمانی از غم داشت
همیشه گوشه ی چشمش غبار ماتم داشت
دلش برای شهیدان همیشه پر می زد
چه عاشقانه عزیزان دم از سفر می زد
همیشه ذکر حسین (ع) یارو و همدم او بود
غم جدایی یاران فقط غم او بود
چگونه سر بکنم من فراق و ماتم تو
ز دل برون نرود تا ابد غمِ غمِ تو
غم فراق تو هرگز نگشته باور ما
و شورِ عشق و شهادت نرفته از سر ما
چه عاشقانه، غریبانه پر زدی تا عشق
مثال عاشق و معشوق بوده ای با عشق
کبوتر دل سرگشته ات هوایی بود
خدا گواست که این مرد کربلایی بود
به غنچه های لبش ناله های مبهم داشت
همیشه حال و هوای شب محرم داشت
به مادر شهدا لحظه لحظه سر می زد
دلش برای شهادت همیشه پر می زد
تو رفتی و به خدا خانه را صفایی نیست
به قلب خسته مادر دگر دوایی نیست
غم فراق تو در باورم نمی گنجد
دگر هوای کسی در سرم نمی گنجد
تو رفتی و که تسلا دهد غم ما را؟
دمی بیا، بنگر اشکِ ماتم مارا
دلم هنوز تو را می زند صدا برگرد
برای لحظه ای ای خوبِ آشنا برگرد
"تو رفتی و دل من بی تو چشمه چشمه گریست
چگونه بی تو مگر می توان در عالم زیست"
شعر از : حسین مسرور تقدیم به روح برادر شهیدم
وصیت نامه طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور
به نام خدایی که اول آن را اولی نیست و آخر آن (را) آخری نیست. خدایی که دل را آفرید تا بوسیله آن، او را بخواهیم.
آری!
شاهراه وصول به خدا دل است. پس باید کوشید که دل را پاک کرد و گرد و غبار تعلقات را از دل شست که دلی که در آن تعلقات باشد به خدا وصل نمیشود.
الهی! دل من جای جای آن (را) گرد و غبار تعلقات گرفته است.خدایا شکرت که ما را در باب جهاد وارد کردی تا گرد و غبار تعلقات را از دل ما بزدایی.خدایا چه آرام بخش (است) از خلق بریدن و به تو پیوستن. الهی حب لی کمال انقطاع الیک و انر ابصارنا بضیاء نورک
خدایا عمری است سرگردان در وادی نفس حیران بودم. تو بودی که دست مرا گرفتهای و به وادی خودت رهنمود کردی. خدایا اینک گذشتهی خود را می نگرم جز سیاهی در خود نمیبینم. آری سیاهی گناه که دفتر عمر من را سیاه کرده است ولی امیدوارم به عفو و بخشش تو که نامه اعمال مرا قلم عفو بکشی و مرا به جوار قرب خود داخل کنی که جای امنی غیر از جوار قرب تو نیست. الا بذکر الله تطمئن القلوب
به نام خداوند وصیت خود را شروع می کنم:
حقیقتا من خود را کوچکتر از آن میدانم که وصیت اخلاقی کنم چون خودم سراپا عیب و نقص هستم و از این امور صرف نظر میکنم. ائمه اطهار و قرآن به اندازه کافی نکات اخلاقی را تذکر دادهاند.
و اما از برادران و هر کسی از من بدی و آزاری دیده است(میخواهم) به بزرگواری خودش مرا ببخشد. انشاءالله خداوند هم از همه تقصیر ما بگذرد.
ای برادران و آشنایان
بدانید برای هر کسی کربلایی وجود دارد. تا ما را با کربلا نیازمودند از این دنیا نمی برند. پس برادران ببینیم کجای تاریخ زندگی می کنیم.
دنیا را می نگرم، هیچ چیز جذابی، جز خداوند و نماز و قرآن و اهل بیت نمیبینم.
برادران! همیشه به یاد شهدا باشید که صراط مستقیم صراط شهداست و بس. هرکس طالب وصول الی الله است باید بداند که تنها راه آن راه شهداست. آری سیدالشهداء اسوهی ایثار و شهادت این را به ما فهماند است که راه اصلی وصول الی الله شهادت است.
و در آخر توصیهای به برادران طلبه: این است که در کنار علوم رسمی و عقلی در پی علوم قلبی و معرفتی هم باشند که بوسیله عبادت و اعمال نیک حاصل میشود. و الحق علوم الهی که فقط خاصه بندگان خاص خداست بوسیله اعمال صالحه به وجود میآید. نه در کتاب ها.
علم الهی را با ایثار و گذشت و اعمال صالحه(می توان) کسب کرد. این جاست که خداوند معلم انسان میشود.
پس ای برادران طلبه سعی کنید روحیه جهادی خود را نگه دارید که اگر غیر این باشد این کتابها حجاب اکبری میشود و تو را از جهاد فی سبیل الله باز می دارد و شیطان زمزمههایی چون مداد العلماء افضل من دماء الشهدا در گوش تو زمزمه میکند و تو را از جهاد باز میدارد. عجب علم حصولی افضل از علم حضوری میشود.
پس برادران! بدانید که باب جهاد باب اولیاء خاص خداست. و بدانید که بالاتر از هر نیکی؛ نیکی وجود دارد تا این که شخص شهید شود، دیگر بالاتر از (آن) نیکی وجود ندارد.
شهادت خط پایان عاشقی است. شهادت آخرین مقام قرب است که احرار را فقط بدان راه می دهند و لا غیر.
اینک بدان که عرفان حقیقی؛ عرفان سیدالشهداست. عرفان امام علی (علیه السلام) است که در جهاد و جبههها نمایان است و آخرین مرحله عرفان را سیدالشهداء با خون خود اثبات کرده است پس گول عرفان های کذایی را نخورید که عرفان های بدون زحمت و تن پروری است.
عرفان حقیقی عرفان حسین(علیه السلام) است و بس. عرفان امام خمینی و یاران آن است.
و در آخرین فراز خود نجوایی با امام زمان، وصیت خود را تمام میکنم: ای صاحب ما! ای سبب (اتصال)ارض و السماء! ای پسر زهرای اطهر(سلام الله علیها)!
ما در این وادی، پی ظهور و زمینه ساز ظهور تو آمدهایم تا ظهورت را آماده کرده و زمین را به یاریت پر از عدل و داد کنیم.
یا مهدی (ع)! تو حسین زمان مایی. آیا در این کربلا ما را هم مطلبی؟
لبیک یا مهدی

قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنم به روح شهید بزرگوار، شهید محمد مسرور
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
شادی روح شهدا صلوات.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصیت نامه طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور به نام خدایی که اول آن را اولی نیست و آخر آن (را) آخری نیس
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••