☀️ #حــدیث_روز
🔔 عوامل پایداری دین و دنیا
💠 امام علی علیه السلام فرمودند:
اى جابر، قوام دنيا بر چهار كس است: عالمى كه علم خود را به كار دارد.
جاهلى كه از فرا گرفتن علم سر بر نتابد،
بخشندهاى كه در بخشش بخل نورزد
و فقيرى كه دنيا را به آخرتش نفروشد.
هرگاه، عالم، علم خود را به كار ندارد،
جاهل از آموختن سر بر تابد
و هرگاه، توانگر از بخشيدن مال خود بخل ورزد،
فقير آخرتش را به دنيا خواهد فروخت....
📙 حکمت 372 نهج البلاغه
✅قدرت دعا
✍️امام کاظم(ع): بر شما باد به دعا، چرا که دعا به درگاه خدا، و خواستن از خدا، بلایی را که مقّدر و قطعی شده، و به جز امضای آن نمانده، برمیگرداند. پس هنگامی که خدا خوانده شود و از او درخواست شود، خدا به یکباره بلاء را برگرداند.
أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى ع: عَلَيْكُمْ بِالدُّعَاءِ فَإِنَّ الدُّعَاءَ لِلَّهِ وَ الطَّلَبَ إِلَى اللَّهِ يَرُدُّ الْبَلَاءَ وَ قَدْ قُدِّرَ وَ قُضِيَ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا إِمْضَاؤُهُ- فَإِذَا دُعِيَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُئِلَ صَرَفَ الْبَلَاءَ صَرْفَةً.
📚کافی، جلد۲، ص۴۷۰
ازدواج کردید اما فکر میکنید
که همکفو هم نیستید، نگران نباشید!
هم کفوی رو حتی بعد ازدواج هم میشه ایجاد کرد.
از دو راه؛ اگه
اول صحبت کردن منطقی راجع ب عقایدتون
و خط قرمزهاتون.
دوم محبت کردن بیقیدوشرط و زیاد و بیتوقع :)
یعنی محبت کن اما نگو الان میخوام بهت محبت
کنم یا چرا تو محبت نمیکنی..
و یهو خیلی مهربون نشو بعد بزارش کنار..
محبت معجزه میکنه رفقا
باور کنید :)
#سبک_زندگی_اسلامی
#وصال_نویس✍🏻
📝
⸢🕊| #بهیادشهید⸥
شهادت درد دارد
درد کشتن لذت...
درد گذشتن از دلبستگی ها
قبل از اینکه با دشمن بجنگی
باید با نفست بجنگی
شهادت را به اهلِ درد میدهند...
#پیشنهاد_پروفایل🖼
•|📸
🏴🚩 علت قبر مخفی حضرت زهرا و دفن شبانه ایشان چیست؟!
زهرا سلام الله برای اینکه تاریخ لوث نشود فرمود: علی جان، مرا شب دفن کن؛ تا لااقل این علامت استفهام در تاریخ بماند: پیغمبر یک دختر که بیشتر نداشت؛ چرا باید این یک دختر شبانه دفن بشود و چرا باید قبرش مجهول بماند؟! این بزرگترین سیاستی است که زهرای مرضیه اعمال کرد که این در را به روی تاریخ باز بگذارد که بعد از هزار سال هم که شده بیایند و بگویند: سبحان الله! چرا دختر پیغمبر را در شب دفن کنند و چرا اصلاً محل قبرش مجهول بماند و کسی نداند زهرا را در کجا دفن کردهاند؟!
(شهید مطهری، سیری در سیره نبوی، ص 225 و 226)
او میخواست قبر مخفی اش بر شهادت مظلومانه او گواهی دهد
#فاطمیه
49.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای به جان و تنت دعای علی
دست هایت گره گشای علی
🏴 روضهخوانی حاج مهدی رسولی در بیت رهبری
دایا لاله من را رسیلی چید دشمن.mp3
1.31M
خدايا لاله من را ز سيلی چيده گلچين
گلم را چيده و بر اشك من خنديده گلچين
🌹🌴🥀🍀🥀🌴🌹
#در_محضر_شهدا
#سردار_شهید
#حاج_علیرضا_موحد_دانش
در مڪتب ما #شهادت مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند ، #شهادت مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن ، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب میڪند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴 🕊🌹
پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند
خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
مادر خانم حاج عبدالمهدی میگفت:وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم،با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است.
و من بیاختیار این جمله در ذهنم نقش میبندد که هان ای شهیدان.با خدا شبها چه گفتید؟
جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟
پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
وقتی میخواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهدهاش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.
تلاشش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از عبدالمهدی مغفوری چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود. در موقعیتهای گوناگون و در پستهای مدیریتی به خوبی درخشید.
به گزارش ایسنا، عبدالمهدی مغفوری در روز پنجم بهمن ماه ۱۳۳۵ در روستای سرآسیاب فرسنگی شهر کرمان متولد شد. پدرش برای دل مردم روضه می خواند و مخارج زندگی را از پشت دار قالی بافی فراهم می کرد. عبدالمهدی در سایه چنین خانواده ای رشد کرد و تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در کرمان به پایان رساند.
آنچه در این دوران او را از دیگر همسن و سالانش متمایز کرد، پایبندی اش به دینداری بود. او بعد از کسب دیپلم ریاضی برای ادامه تحصیل در رشته برق وارد انستیتو برق کرمان شد و فوق دیپلم گرفت. با پایان تحصیل به سربازی فرا خوانده شد. یکی از بدترین و تلخ ترین دوران زندگی شهید، دوره خدمت و سربازی او بود. برحسب وظیفه در سال ۱۳۵۶ به خدمت سربازی می رود و با سپری کردن دوره آموزش خود در پادگان آموزش لشگرک تهران، به عنوان درجه دار در مخابرات در سمت متصدی تلفن شروع به کار می کند.
به دلیل رفتار و روحیه تواضعی که داشت دوستان زیادی اعم از سرباز و درجه دار به خود جلب کرده و تحت تاثیر قرار می گیرند. عبدالمهدی جزو اولین کسانی است که به ترک خدمت و فرار از پادگان همت می کند و به دستور امام خود لبیک می گوید و پس از ترک خدمت به صفوف فشرده مردم انقلابی می پیوندد. وی در جریان انقلاب و تظاهرات خیابانی با بچه های حزب الهی مرتب در حال فعالیت بود و به جمع آوری و تکثیر و پخش نوارهای حضرت امام می پرداخت.
به دلیل فرار از خدمت سربازی رژیم پهلوی حکم اعدام او را صادر کرده بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دستور امام به پادگان برگشت و با اتمام دوره نظام وظیفه، کارت پایان خدمت خود را از نظام جمهوری اسلامی دریافت کرد. بعد از بازگشت به کرمان در سال ۱۳۵۸ فعالیت های اجتماعی و سیاسی خود را در نهادهای انقلابی کرمان ادامه داد. از جمله این فعالیتها عضویت در ستاد نماز جمعه کرمان و پیشنهاد تدوین اساسنامه آن بود. ایشان پیش نویسی به این منظور تهیه کرد که مورد تایید و تصویب اعضای ستاد قرار گرفت.
مغفوری در خردادماه ۱۳۵۹ به سپاه پاسداران پیوست و پس از چندماه خدمت در حفاظت سپاه بدلیل کارایی و استعداد و لیاقتش به عنوان مسئول روابط عمومی سپاه پاسداران زرند منصوب شد. با آغاز جنگ، تلاشش برای حضور در میدان های نبرد و سازماندهی نیروها در استان کرمان، از او چهره ای مخلص و دلپذیر ساخته بود. در موقعیتهای گوناگون و در پستهای مدیریتی به خوبی درخشید.
در سال ۱۳۶۳ به فرماندهی سپاه پاسداران شهرستان سیرجان منصوب شد و در طول دو سال خدمت، تحولات بسیار چشمگیری در سطح شهر سیرجان ایجادکرد. او مدتی در کردستان بود. در سال ۱۳۶۴ در عملیات «والفجر ۸» به دلیل بمباران های شیمیایی دشمن بعثی از ناحیه کمر و پا به شدت مجروح می شود و در همین زمان مسئولیت واحد بسیج سپاه پاسداران استان کرمان را می پذیرد.
حاج عبدالمهدی مغفوری در جبهه جنوب در منطقه دشت عباس با سمت مسئول تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله به فرماندهی حاج قاسم سلیمانی مشغول فعالیت شد. در عملیات کربلای ۴ هم علاوه بر سخنرانی، کارهای ستادی و تجهیز نیروها و پشتیبانی و خدمت رسانی و هدایت آنها تا منطقه عملیاتی فعالیت های بسیار زیادی داشت. مسئولیت او در این عملیات تجهیز و هدایت قایق ها تا نزدیک منطقه عملیاتی «کربلای ۴» بود و از آنجا که این عملیات با سختی و دشواری روبرو شد مجبور به بازگشت به خرمشهر شدند و سرانجام در حالی که معاونت ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت در همین عملیات در اثر بمباران منطقه توسط هواپیماهای دشمن، ایشان به شهادت رسید.
کرامات شهید عبدالمهدی مغفوری:
از شفای مریض تا اذان گفتن در قبر
گوشه ای از کرامات شهید عبدالمهدی مغفوری که معروف به عارف شهدا را با هم میخوانیم.
به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا، شهید عبدالمهدی مغفوری که معروف به عارف شهدا در عملیات کربلای 4 در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اکبر و اصغر خود را گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل آمد در ادامه چند نمونه از کرامات این شهید بزرگوار را با هم میخوانیم:
پس از شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند
خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.
مادر خانم حاج عبدالمهدی میگفت:وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم،با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید سعید به تلاوت سوره مبارکه کوثر مترنم است.
و من بیاختیار این جمله در ذهنم نقش میبندد که هان ای شهیدان.با خدا شبها چه گفتید؟
جان علی با حضرت زهرا(ص) چه گفتید؟
پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
وقتی میخواستیم او را که به برکت زندگی سراسر مجاهدهاش شهد وصال نوشیده بود به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد. وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای اذان گفتن او را شنیدیم.
🔰 مجسمه تقوا
💠 شهید مغفوری یكی از شاگردان مرحوم "سید كمال موسوی" بودند، كه استاد این شهید در زمان شهادت وی گفت: "مجسمه ی تقوا شهید شد."
💠 شهید مغفوری هر عمل و فعالیتی را برای رضای خداوند انجام می دادند؛ به طوری که مُهری ساخته بود با این مضمون: "همه چیز، همه جا، فقط برای خدا"؛ و زمانی كه نامه ای می نوشت و یا كتابی را به كسی هدیه می داد این آثار را به این جمله ممهور می كرد.
▫️ انتشار به مناسبت سالروز شهادت #شهید_عبدالمهدی_مغفوری
از خواب بيدار شدم و با خود گفتم من که به شوخي اين حرف را زده بودم اما از آن به بعد بيش از پيش به زنده بودن شهداء و کرامت شهيد مغفوري ايمان آوردم.
به گزارش نوید شاهد از کرمان، «حسين انجم شعاع» از شهداي استان کرمان در دوران دفاع مقدس است و آنچه در زير ميخوانيد خاطرهاي از زبان مادر اين شهيد است که بازنشر داده می شود:
براي زيارت شهداء به گلزار شهداء رفتم. بر سر قبر شهيد «حسين انجم شعاع» که نزديک شهيد علي شفيعي و در همسايگي شهيد عبد المهدي مغفوري قرار دارد، نشستم و فاتحهاي خواندم. مادر شهيد شفيعي هم حضور داشت. مادر شهید «حسين انجم شعاع»به من گفت: ميبيني که مزار شهيد مغفوري چقدر شلوغ است؟
اول احساس کردم که ميخواهد از اين بابت گلايه کند و بگويد که چرا قبر فرزند من اين قدر شلوغ نيست. اما او در حالي که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: يک روز که اين جا نشسته بودم، نوهام نزد من آمد و گفت: ميگويند شهيد مغفوري حاجتها را برآورده ميکند. به شوخي گفتم: تو برو حاجتي طلب کن، اگر برآورده شد، من ۵۰۰ هزار تومان اينجا خرج ميکنم.
همان شب، حسين شهيدم را در خواب ديدم. من هيچ وقت خوابش را نديده بودم. اما آن شب و در حالي که بسيار ناراحت بود به خوابم آمد. زانوهايش را در بغل گرفته و سر بر زانو نهاده بود و حتي به من نگاه نمي کرد. به او گفتم حسين جان چرا ناراحتي؟ چرا قهر کردي؟
گفت: مادر! ديگر در مورد شهيد مغفوري اينگونه سخن نگو. از خواب بيدار شدم و با خود گفتم من که به شوخي اين حرف را زده بودم اما از آن به بعد بيش از پيش به زنده بودن شهداء و کرامت شهيد مغفوري ايمان آوردم.
***عبدالمهدي مغفوري درسال ۱۳۳۵ در شهر كرمان ديده به جهان گشود. خانواده تنگدست او از راه قاليبافي امرار معاش ميكردند. او كه از ابتدا با طعم تلخ فقر آشنا بود با سختكوشي و تلاش بسيار تحصيلات ابتدايي و متوسطه را به پايان رسانيد و پس از آن در دانشسرا پذيرفته شد و موفق به اخذ مدرك كارداني در رشته برق شد. با پايان تحصيل به سربازي فرا خوانده شد. آن روزها را با مبارزه عليه رژيم طاغوت سپري كرد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي با اينكه در دانشگاه پذيرفته شده بود اما تجاوزات ضد انقلاب و شرايط زمان او را به پاسداري از انقلاب واداشت و اينگونه بود كه از رفتن به دانشگاه صرف نظر كرده و به سپاه پاسداران پيوست. در موقعيتهاي گوناگون و در پستهاي مديريتي به خوبي درخشيد و سرانجام در حالي كه معاونت ستاد لشگر ۴۱ ثارالله را بر عهده داشت در عمليات كربلاي چهار به لقاء معبود شتافت.
وصیت نامه :
بسم الله الرحمن الرحیم.
همسر عزیزم زهرا خانم سلام.امیدوارم در راه انجام وظائف و تکالیف شرعی و الهی خودت موفق موید باشی.بنده اعتراف می کنم که در این مدت زندگی شوهر خوبی برای تو نبوده ام و اینک امیدوارم که از خطاهایم درگذری و اشتباهاتم را نادیده بگیری و از خداوند بزرگ برایم درخواست آمرزش بنمایی و تو خود می دانی،برایت در این مدت روشن شد که آنچه برای بنده مهم بوده عمل به تکلیف شرعی و انجام وظیفه بود،اگرچه در انجام آنها کوتاهی می کردم ولی حداقل در صحبتهایم این مطلب واضح و روشن بود و لذا تنها چیزی که از تو می خواهم این است که به وظائف شرعیت عمل نمائی و آنگونه باشی که خداوند متعال و نبی مکرم اسلام(ص) و ائمه معصومین سلام الله علیه اجمعین خواسته اند و بکوش که بچه ها هم همین گونه بار بیایند.البته این سفارش بنده حقیر به تمام خواهران و برادران ایمانیم هست.
اینک چند مطلب است که لازم است با تو در میان بگذارم:
1-اگر از وسائل و پاکتها و نوارهای مربوط به سپاه و همچنین جزوه های مربوط به سپاه چیزی در خانه هست آنها را به سپاه برگردان.
2-بنده از مال دنیا چیزی نداشتم و اگر مختصر چیزی که هست،هرچه شرع مقدس در مورد آنها حکم کند باید انجام شود ولی مایلم که 2 عدد قالیچه ماشینی به عنوان یادگار به منزل پدرم داده شود.همچنین مبلغ هفت هزار تومان به صندوق قرض الحسنه شهید نصیری لاری سیرجان و هفده هزار تومان به صندوق قرض الحسنه بقیه الله کرمان که مربوط به سپاه می باشد و برادر کیا شمشکی همت (حساب 1116) بدهکارم و مبلغ پنج هزار تومان به برادر ذهاب (پاسدار واحد بسیج) بدهکارم.همچنین از ایشان خواهش کرده بودم که راجع به پدرم با بیمارستان شهید باهنر تسویه حساب بنماید که اگر این کار را کرده باشد این مبلغ را نیز به ایشان بدهکارم.لذا می توانید با فروش موتور سیکلت و بعضی وسایل دیگر بدهکاریها را بپردازید.
3-بچه ها هم در اختیار خودت باشد و کسی حق ندارد آنها را از تو بگیرد:سفارش می کنم آنها را تحت صحیح ترین تربیتها(تربیت اسلامی) قرار داده و از اینکه بچه ها در اختیار افراد بد اخلاق و دور از تربیت اسلامی قرار گیرند و یا اینکه با آنها معاشرتهای طولانی داشته باشند جداً پرهیز کن.
4-بعد از من انتخاب زندگی با خود توست.منظورم ازدواج است که اختیار داری ازدواج نمائی یا ننمائی و هیچ کس در این رابطه نمی تواند متعرض تو بشود ولی هرکجا که بودی سعی کن که فقط رضایت خداوند متعال در زندگیت مطرح باشد.
5-هر چند وقت یکبار حتماً با بچه ها دیداری از خانواده پدرم داشته باش.در این رابطه باید عرض کنم همانگونه که در وصیت نامه ای که به پدر و مادرم مینویسم درباره تو به آنها سفارش کرده ام،درباره آنها نیز به تو سفارش می کنم که با گرمی و صمیمیت با آنها رفتار نمائی و مواظب باش که خدای ناکرده رابطه بین شما تیره نشود.
6-اگر خداوند تعالی فرزندی به تو عنایت کرد،اگر دختر بود اسم او را راضیه و اگر پسر بود اسم او را مرتضی بگذار.
7-در مورد تذکرات فوق و سایر مواردی که پیش می آید کسی نمی تواند خارج از شرع مقدس اسلام بر تو تکلیفی را اعمال نماید و ضمناً راجع به سایر مسائلی که پیش خواهد آمد و یا لازم بود تذکر داده شود من آنها را فراموش کردم و یا در نظر نداشتم که یادداشت کنم و در این رابطه لازم است کسی اعمال نظر کند،من پدرم را به عنوان وکیل خودم و ولی تو قرار می دهم که با توجه به موارد فوق،امور ضروری را با الطاف پدرانه و بزرگوارانه خودش به انجام برساند.البته با عرض پوزش و معذرت از محضر پدر بزرگوارم.
8-عرض دیگری ندارم و از همین موقعیت استفاده می کنم و سلام خودم را خدمت فرزندانم،مریم خانم،فاطمه خانم و آقا مصطفی تقدیم می دارم و امیدوارم که خداوند متعال آنها را در زمره عبادالله المخلصین قرار دهد.آمین.
9-از فرزندانم می خواهم که مرا ببخشند و از آنها معذرت خواهی می کنم چون پدر خوبی برای آنها نبوده ام و ممکن است که آنها را به ناحق زده باشم،و یا ترسانده باشم و یا آزار و اذیت کرده باشم و یا تکلیف خود را در برابر آنها انجام نداده باشم. امیدوارم که مرا ببخشند و حلال کنند