eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.2هزار عکس
17.9هزار ویدیو
353 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ 🌻 نام و نام خانوادگی: محمدحسین یوسف‌الهی تولد: ۱۳۳۹/۱۲/۲۶، کرمان. شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷، اروندکنار، عملیات والفجر ۸. گلزار شهید: گلزار شهدای کرمان، در مجاورت حاج قاسم. 🌻🌻 🌻🌻@martyrscomp قرارگاه شهدا
☀️ 🌻 📚 *یادت هست!* سلام! خوبی رفیق! حساب سال‌های دوری‌مان از یادم رفته است؛ ولی خاطرات با تو بودن را خوب به یاد دارم. یادت هست آن شب داخل محور، نزدیک عراقی‌ها، وقتی از شناسایی برمی‌گشتیم، داخل شیار که رفتیم یکدفعه تو و بچه‌ها به سجده افتادید؟! اولش فکر کردم دشمن را دیده‌اید و خیز رفته‌اید؛ بعد دیدم نه! از دشمن خبری نیست! نماز شکر می‌خوانید. من تعجب کردم که چرا اینجا؟! لااقل برسیم به خط خودمان، اما تو با همان لبخند همیشگی‌ات گفتی: «این رسم همیشگی نیروهای اطلاعاتی است.» حال و هوایت عجیب بود و مثال زدنی! آنقدر نزدیک دشمن می‌شدی که فقط معجزه می‌توانست تو را از چشمان‌شان مخفی کند و سالم به ما برگرداند و من بارها این معجزات را از تو دیدم و شنیدم. نگهبان بیچاره را چطور؟ یادت هست؟! موقع نگهبانی خوابش برده بود. تنبیه‌ش آن شد که جایش تا صبح پاس دادی. یادت هست! بعد از آن عملیات‌های ناموفق و پی‌در‌پی، وقتی نگرانی و ناراحتی مرا دیدی گفتی: «حسین پسر غلامحسین به تو می‌گوید ما پیروزیم. من مطمئنم!» آری! پیروز شدیم. گفتم: «از کجا می‌دانستی؟!» آرام در گوشم گفتی: «حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به من گفته بود!» تا صبح می‌توانم برایت خاطرات را مرور کنم. اما باشد به دیدار حضوری. ساعت نزدیک یک و بیست دقیقه صبح است. گوش کن! صدای فرشتگان را می‌شنوی؟! لحظه وصال فرا رسیده است. آغوش باز کن که قرار است جسم خسته‌ام در کنار تو آرام گیرد. ✍🏻زهرا فرح‌پور ۱۴۰۰/۱/۳ برگرفته از خاطرات شهید حسین یوسف اللهی، به روایت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی. 🌻🌻 🌻🌻@martyrscomp قرارگاه شهدا
☀️ 🌻 محمد حسین یوسف‌الهی سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان متولد شد. پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می‌کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می‌شدند. علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمدحسین با نهج‌البلاغه نیز ریشه در همین دوران داشت. در روزهای انقلاب محمدحسین دبیرستانی بود و حضوری فعال در عرصه سیاست داشت و یکی از عاملان حرکت‌های دانش آموزان در شهر کرمان بود. با آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ، پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمب‌های شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی‌نژاد تهران به شهادت رسید.🕊 سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره نحوه شهادت شهید حسین یوسف‌الهی گفته است: «هنگامی که آنها در اتاق عملیات بودند دشمن در عملیات والفجر هشت دست به حمله شیمیایی می‌زند، او یاران خود را از سنگر خارج کرد و خود به شهادت رسید.» 🌻🌻 🌻🌻@martyrscomp قرارگاه شهدا
☀️ 🌻 *مادر شهید* 🎤 با مجروح شدن پسرم محمدحسین، برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم. نمی‌دانستم در کدام اتاق است! در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: «مادر! بیا اینجا.» وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: «مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت…» اما هرچه اصرار کردم، بحث را عوض کرد… 🌻🌻 🌻🌻@martyrscomp قرارگاه شهدا
☀️ 🌻 *برادر شهید* 🎤 پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی‌نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم. ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی‌دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: «شما برادران محمدحسین یوسف‌الهی هستید؟» با تعجب گفتیم: «بله!» جوان ادامه داد: «حسین گفته برادران من الان وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!» وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می‌تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: «از کجا دانستی که ما آمدیم؟» لبخندی زد و گفت: «چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می‌دیدم!» محمّدحسین حتی رنگ ماشین و ساعت حرکت و … را گفت! 🌻🌻 🌻🌻@martyrscomp قرارگاه شهدا