eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
346 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
نام:محمد نام خانوادگی:پور کوهی نام پدر:عبدالرضا تاریخ تولد"1339 محل تولد:بوشهر - کنگان تاریخ شهادت:24/ 2/ 61 محل شهادت:خرمشهر مسئولیت نوع عضویت:بسيج شغل:آزاد تحصیلات:چهارم ابتدایی مدفن:كنگان
شهيد محمد پور كوهي  در سال 1339 و خانواده اي مذهبي در شهرستان كنگان پاي به عرصه گيتي گذاشت . در هفت سالگي به مدرسه رفت . تا كلاس چهارم ابتدايي درس خواند . نماز خواندن و روزه را از هفت سالگي شروع نمود . به علت فقر مالي  از ادامه تحصيل باز ماند  . در اولين فرصت  براي امرار معاش و كمك به هزينه هاي خانواده به شغل كارگري و ماهيگيري روي آورد . دين خويش را نسبت به خانوادهاش  ادا  نمايد . وي اخلاقي شايسته و عالي داشت ، با دوستان و خويشان مهربان بود ، نظم و انضباط كاري از ويژگي هاي بارز اخلاقي وي بود. به نماز خواندن و اداي واجبات ديني در وقت معين پايبند  بود . دوستان و همرزمانش را به اين امر مهم سفارش مي كرد . خصلت منظم بودن و اداي واجبات ديني ، او را  وا مي داشت تا با آنچه بر در خلاف اين مهم مي باشد  بستيزد و به اصلاح آن بپردازد . به همين خاطر در دوران شكل گيري انقلاب اسلامي ايران در راهپيمايي ها و  اعلام مخالفت از رژيم پهلوي در شهر نقش بسزايي داشت و پس از تشكيل بسيج به عضويت اين نهاد درآمد. بعد از سپري كردن  خدمت مقدس سربازي در اولين لحظه اقدام به  نام نويسي نمود و بدون درنگ به  جبهه هاي حق عليه باطل شتافت . عادت دائم الوضو بودن ، نماز سر وقت خواندن و صميميت با همرزمان و همسنگرانش از ويژگي هاي به ياد ماندني شهيد مي باشد .سرانجام درجبهه خرمشهر و در عمليات بيت المقدس كه با هدف آزاد سازي خونين شهر  در منطقه  غرب رود كارون با رمز « يا علي ابن ابيطالب ( ع) » آغاز گشته بود ، پس از چند روز درگيري با مزدوران رژيم بعثي به درجه رفيع شهاد نايل گرديد . روحش شاد و يادش گرامي باد .
شهيد به روايت مادر ( اقليم ترك )  شهيد اولين فرزند من مي باشد . از سن نوجواني مددكار خانواده شد . هميشه نمازش را  اول وقت به جا مي آورد و با مردم برخورد خيلي خوبي داشت . هنگام اعزام به جبهه 22 سال داشت . پس از شهادت دو تن از شهداي كنگان  يادم هست كه گفت : اگر پايم را با زنجير ببينديد دست از جبهه بر نخواهم داشت . خبر شهادتش را از طريق سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به ما اطلاع  خوشحال شدم و خدا را شكر كردم كه پسرم را در راه اسلام تقديم كرده ام . بر ما واجب است تا در راه ترويج  فرهنگ شهادت و ايثار  بكوشيم . با انعكاس رشادت و دلاوري هاي  شهداء به نسل هاي آينده رسالت خود را در حفظ ارزش هاي و دستاورد هاي شهداء به جاي آوريم .   روايت عشق :  روز هاي اول جنگ شور و شوق بسيجيان جهت اعزام به جبهه فوق العاده بود . تقريبا يك روز مانده به اعزام بسيجيان بنده داشتم به طرف پايگاه مقاوت جهت ثبت نام برادران حركت مي كردم كه ديدم شهيد محمد پور كوهي با حالتي شاد و خندان جلو آمد و دستم را گرفت گفت : من هم مي خواهم ثبت نام كنم و با شما به جبهه بيايم . من گفتم : شما تازه از خدمت مقدس سربازي برگشته ايد . بگذار خستگي از تن ات بيرون برود  انشا الله در مراحل بعدي حتما اسم شما را جهت اعزام    مي نويسم . ولي او گفت : اصلا طاقت ندارم و واجب مي دانم كه به جبهه بروم . هر چه اصرار كردم كه ايشان را منصرف كنم سودي نداشت .  زيرا وي تنها فرزند خانواده بود و تازه از خدمت سربازي برگشته بود و از طرفي داوطلب هم بسيار زياد بود . ايشان با حالتي وصف  نا پذير گفت : واجب شده كه به جبهه بروم و تكليف شرعي خود را در قبال دينم ادا كنم . بالاخره روز اعزام زودتر از همه سوار ماشين شد و بسيار با رزمندگان شوخي مي كرد و مي خنديد . در جبهه دليرانه مي جنگيد تا اينكه شربت شيرين شهادت را نوشيد .
همرزم شهيد :  علي قاسمي موقع اعزامش به جبهه بسيار خوشحال بود و مي گفت : خواب ديده ام كه شهيد مصلح پيشاني بند برايم بسته است . شبي كه مي خواست برود از خوشحالي تا صبح خواب نرفت محمد بسيار به نمازش اهميت      مي داد . هميشه هنگام رفتن به مسجد به خود عطر مي زد . بسيار خوش اخلاق بود . بعضي از شب ها كه بيدار مي شدم متوجه مي شدم كه مشغول قرآن خواندن است . يك روز صبح از طرف سپاه پاسداران انقلاب اسلامي كنگان آمدند و خبر شهادت محمد را به من دادند از شدت ناراحتي نتوانستم به بچه ام شير بدهم  . شهيد بسيار اصرار داشت جوانان نمازشان را اول وقت و در مسجد  بخوانند .   همسر شهيد : صغري صفايي بحريني پور رفتم تا  او را به خانه برگردانم . سريعا به وي اطلاع دادم وبه خانه  برگشتم . ( چون بچه ام در گهواره خوابانده بودم و مي ترسيدم بيدار شود و گريه كند ) در اتاق خودم كه رسيدم صداي تكان خوردن گهوراه بچه ام را شنيدم . بسيار تعجب كردم . در را آهسته باز كردم . دستي  را ديدم كه يك انگشتر در انگشتش بود و داشت گهواره  بچه ام را تكان مي داد  . ديگر چيزي نفهميدم تا چندين ساعت بعد كه به هوش آمدم ، ديدم عده اي دورم جمع شده اند و به صورتم آب مي پاشند . ( همسر شهيد )  مي خواستيم در عمليات بيت المقدس شركت كنيم  . در آنجا شهيد از من خواست كه نحوه پرتاب نارنجك دستي را ياد بگيرد .  من هم حدود يك جعبه نارنجك با ايشان كار كردم ، تا شهيد به خوبي ياد گرفت .  من در روز بعدِ عمليات زخمي شدم . در همان هنگام خبر شهادت ايشان را شنيدم .  بسيار گريه  كردم .
در زمان طاغوت به علت بد اخلاقي معلمان با دانش آموزان ، آنها ميل به درس خواند نداشتند و نمرات درسي آنها ضعيف بود  . روزي در مدرسه مشغول بازي بوديم . شهيد دنبال من مي دويد كه ناگهان من به درون چاله اي افتادم . معلم ما از اين جريان اطلاع پيدا كرد  و شهيد را به طبقه دوم مدرسه برد و او را در كمد يكي از كلاس ها  حبس نمود . ( خليل حسن پور _ همكلاس شهيد  )
وصیتنامه اكنون به ياري خدا و عزمي راسخ عازم جبهه نبرد هستم تا شايد بتوانم به  اندازه ي قطره اي در دريا ي خروشان اسلام ، دينم را ادا كنم و به نداي حق گويانه امام لبيك گويم  و در آخرت در پيشگاه خداوند رو سفيد باشم . من پيرو راه حسين و عاشق الله هستم و براي رضاي خدا به جهاد مي روم
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر # شهید_محمد_پورکوهی 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وصیتنامه اكنون به ياري خدا و عزمي راسخ عازم جبهه نبرد هستم تا شايد بتوانم به  اندازه ي قطره اي در
آخرین دلگویه مون :) 🥀 ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨ بمونید برامون 🙏 مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست دعوت شده شهدا هستید😍❤️ آخرین قلم 🍃 التماس دعا🕊 پست آخر شبتون شهدایی •|سـرش‌را‌بریدنـد‌وزیر‌لب‌گفت •|فداۍ‌سرت‌سـرکھ‌قـابل‌نـدارد 🌻___________ ↳🥀🕊』 💌••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊'بســم‌الرب‌شهدای‌مدافع‌حرم' 🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿ مدافع حرم دعوتت کردن بیا و ببین از چه چیزهایی گذشتن و با تکفیر جنگیدن تا من وشما آسایش داشته باشیم تا من وشما کنار خانوادمون با آرامش زندگی کنیم واما خانواده خودشون؟؟!! 😔 از همه دلخوشیاشون گذشتن تا حجاب فاطمی از سر نوامیس ایران کشیده نشه😔 از همه چیزشون گذشتن تا من و شما بدون ترس و دلهره شب سر بر بالین بذاریم اما خانواده خودشون؟؟!! 😔 بیا و خودت ببین مدافعین حرم چجور از جگر گوشه هاشون دل کندن و رفتن😔 بیا و خودت ببین........ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿
💢کانال واقعی‌...👇 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem میخام دعوتتون کنم به یه کانال واقعی کانالی که بر اساس الطافی که از، شهدا نصیبم شده 🥀 برای قدر دانی از شهدا تاسیس کردم🕊 تو فکر بودم اسم کانالمو چی بذارم؟ که یک اتفاق قشنگ شهدایی در یک میدان برام رخ داد که اسم کانال از، اونجا نشات میگیره😔 این کانال شهدایی که به میدان صراط مستقیم معروفه همش براساس اتفاقات و الطاف زیبای شهدایی ست😔 یه کانال معمولی که اسمشو انتخاب کرده باشم. شروع کنم به فعالیت نیسته حالا شمادعوت شدین به این میدان شهدایی 😔 فکر میکنید یه دعوت معمولیه نه این یه دعوتنامه رسمی که از طرف شهداست 😔 اسم شما جز اعضای این میدان به واسطه شهدا ثبت شده یاعلی✨ لینک رو لمس کن و بیا خودت ببین یه آرامش خاصی حاکمه که به لطف شهداست👇 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem
💢✨✨✨🕊🕊🕊✨✨✨💢 💢دوستان عزیزوبزرگوار یه مژده دارم براتون 💢اینایی که میخام بگم عین حقیقته وتا به الان هیچ کانال و گروهی نگفتم و تبلیغ نکردم 💢حدود سه سال پیش از طریق 💢براساس یه اتفاق جالب شهدایی بهم امر شد که واتساپ یه گروه ختم شهدایی تاسیس کنم منم اطاعت امر کردم و تاسیس کردم 💢شبی که عضو گیری انجام شد و قرار بر این شد از فرداش ختم رو شروع کنیم 💢شبش یه خواب زیبای شهدایی دیدم و رویای صادقه بود و ✨تایید گروهم بود و تایید اینکه شهدا ناظر بر این ختمها هستند 💢اسم گروه رو گذاشتم 💢روز اول گذشت و روز دوم وشد شب سوم باز خواب دیدم و رویای صادقه 💢 چندتا رزمنده با لباس رزم تو یه باغ زیبایی در حال رفت وآمد بودند انگار منو نمی‌دیدند 💢در این هنگام رزمنده ای با لباس رزم به طرفم اومد و یه برگه سفید که تا خورده بود بهم داد و گفت اسم گروهتو عوض کن واین رو بذار 💢وقتی برگه رو باز کردم در عالم خواب مو به تنم سیخ شد ولرزه بر بدنم و میدونستم تو خوابم برگه رو محکم تو دستم گرفتم و در عالم خواب اسمی رو که بهم داده بودند ومرتب تکرار میکردم تا بعد بیدار شدن یادم نره 💢 بیدار شدم رب ساعت تا اذان صبح بود و دفترمو برداشتم و فوری اسم رو یادداشت کردم 💢فرداش تو گروه نظر سنجی کردم برای تعویض اسم گروه 💢همه تایید کردند و گفتند چه اسم با مسایی و پرمعنایی وبر همین اساس اعضا رفتند بالا و کلی حاجت های غیر محالشون رو از این گروه از شهدا گرفتند و کلی شفای بیماران رو 💢تا اینکه وانساپ فیلتر شد و گروه از هم پاشید و ایتا تاسیس شد و تعداد اندکی رو تونستم پیدا کنم تا دوباره عضو بشن 💢💢تا به حال هیچ گاه از این کانال تبلیغ نکردم و سپردم به شهدا خودشون نمیدونم چی شد که الان تو میدان ازش تبلیغ کردم شاید لطف شهداست نمیدونم 💢واین اسم با مسما وپرمعنا👇👇 ✨✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨✨ @darolshfaeshohade 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ✨✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨✨ 💢دوست داشتین عضو بشین و خنم شهدا رو شرکت کنید ✨یاعلی ✨✨✨✨🕊🕊🕊✨✨✨✨ 💢💢💢💢💢💢💢💢 نکته مهمتر اینکه لطف کنید هرکس خواست عضو بشه در راس نیاتتون رو قرار بدین ✨یاعلی ✨التماس دعای فرج 💢✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨💢