eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
349 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
۶-اگر در یک جایی نشسته بودیم و غیبت می شد، بلند نمی شد، نمی گفت غیبت نکنید. خودش یک طوری که کسی احساس نکند موضوع را عوض می کرد. البته من دیگر دستش را خوانده بودم و بعدا به او می گفتم که متوجه منظورت شده ام. ولی او این را هم انکار می کرد. ۷-روزی با خنده گفتم : «محمد تو کی می خواهی آدم شوی و نصف دینت را کامل کنی؟!» برعکس من او با لحنی جدّی گفت: «من زنی می خواهم که بیاید زندگی جنگی داشته باشد. بیاید در اهواز مستقر بشود تا هم به جنگ برسم، هم به کار و هم به زندگی. اگر روزی چنین زنی پیدا کردی خبرم کن.» ۸-اواخر پائیز و اوایل زمستان بود، از غرب به سمت جنوب می رفتیم. من بودم، سلیمان بود و محمد. جمعه بود. توی ماشین صحبت می کردیم و محمد رانندگی می کرد. تا اینکه به یک جاده فرعی رسیدیم. محمد پیچید توی جاده فرعی و رفت کنار یک رودخانه نگه داشت. پرسیدیم: «چرا اینجا آمدی؟» گفت: «در روایت هست که هر کس چهل هفته غسل جمعه انجام دهد بدنش در قبر نمی پوسد. سه هفته است که این کار را انجام داده ام . و باید این هفته هم پیش از ظهر غسلم را انجام دهم. شما که نمی خواهید بدن من در قبر بپوسد. می خواهید؟!» ۹-یک روز دیدم جلوی بهداری لشکر خیلی شلوغ شده است. رفتم جلو. دیدم در یک دست محمّد سِرُم است و می خواهد به زور از بهداری خارج شود. موضوع را پرسیدم. گفتند: «نصراللهی به خاطر ضعف و بی خوابی از حال رفت. آوردیمش به او سِرُم وصل کردیم. اما او تا به هوش آمد بلند شد و راه افتاد.» نگاهی به نصراللهی انداختم. گفت: «باید بروم به قایق ها سرکشی کنم.» سر تکان دادم و در حالی که با زور جلوی خنده ام را گرفته بودم گفتم: «برگرد روی تخت دراز بکش و کمی استراحت کن.» او با ناراحتی برگشت روی تختش. پلک هایش را بست و در پیشانی اش چین افتاد. بچّه ها می گفتند: «بالاخره این اُعجوبه بعد از چند روز متقاعد شد که بخوابد.» ۱۰- در مسجد یک نفر اشتباهی پوتین های محمد را پوشیده بود و رفته بود . وقتی همه از مسجد خارج شدند یک جفت پوتین در کنار جا کفشی مانده بود ، هر کار کردیم محمد این پوتین ها را به جای مال خودش بپوشد قبول نکرد و پا برهنه از مسجد خارج شد . می گفت می ترسم این پو تین ها را بپوشم و نتوانم صاحبش را پیدا کنم . آن شب محمد فاصله مسجد تا قرارگاه را پا برهنه رفت و از آن به بعد بچه ها به شوخی « پا برهنه » صدایش می زدند . ۱۱- زمان عملیات والفجر ۸ که عراقی ها جاده را زیر آتش گرفته بودند محمد با دو نفر دیگر از همرزمانش نزدیک ۳ راه کارخانه نمک داخل ماشین بوده اند که یک دفعه گلو له توپی در نزدیکی ماشین منفجر شده بود و ترکش ریزی به سر محمد خورده بود و او را به آرزوی دیرینه اش رسانده بود . وقتی خبر شهادت محمد را شنیدم این جمله اش مدام در گوشم زنگ می زد که « خدا گلچین است ، کاری به من ندارد » و شاید به خاطر خوشحالی از این چیده شدن بود که وقتی در گلزار شهدا برای آخرین دیدار رویش را باز کردند یک لبخند ابدی در چهره اش نقش بسته بود . همان لبخندی که او از کودکی به همراه داشت ، همان چهره ای که از پشت تیر سیمانی کوچه سرک می کشید و لبخند می زد . یک روز به محمد گفتیم بیا برویم در رودخانه شنا کنیم. اما او قبول نکرد و گفت کار دارم. کمی سر به سرش گذاشتیم و گفتیم: «نکند می ترسی خفه بشوی؟ خلاصه به اصرار و کشان کشان او را بردیم. وقتی وارد ب شدیم، ثار زخم ترکش را در چند جای کمرش دیدیم و تازه فهمیدیم که چرا دوست نداشت با ما شنا کند ۱۲- شهدای والفجر هشت را به صحن مسجد امام آورده بودند تا از آنجا به سوی جایگاه ابدی تشییع شوند. حاج قاسم با دست به یک یک شهدا اشاره می کرد و می گفت: «مادر شهید دیندار، مادر شهید یوسف اللهی، مادر شهید هندوزاده، درباره ی نصراللهی چه بگویم که مادر ندارد … !» این جمله اشک آلود و صمیمی، یک آن مظلومیت محمد را پیش چشم ها عریان کرد و حتی کسانی را که با جنگ و شهادت و انقلاب بیگانه بودند، به گریه و فغان وا داشت و فقط خود او بود که در میان این همه لابه و شیون آرام و با لبخندی ابدی بر لب، پرچم سه رنگ را روی صورتش کشیده بود. گوشه ای از وصیت نامه شهید محمد نصراللهی بنده ، بنده ای از بندگان خدا بودم که شهادت می دهم به خدا، شهادت می دهم به رسالت پیامبر اکرم ، شهادت می دهم به رسالت همه ائمه معصوم (ع) ، شهادت می دهم به همه اصول ، مذهب ، شهادت می دهم به این جمهوری اسلامی و به این امام عزیز امید وارم مورد قبول ایزد منان واقع گردد.پس شما قبول نمائید این شهادت را از من و دعا کنید که (خدا) قبول کند. روحش شاد و یادش گرامی
فرازی از وصیت‌نامه شهید: بنده ، بنده‌ای از بندگان خدا بودم که شهادت می‌دهم به خدا، شهادت می‌دهم به رسالت پیامبر اکرم ، شهادت می‌دهم به رسالت همه ائمه معصوم (ع) ، شهادت می‌دهم به همه اصول ، مذهب ، شهادت می‌دهم به این جمهوری اسلامی و به این امام عزیز امیدوارم مورد قبول ایزد منان واقع گردد.پس شما قبول نمائید این شهادت را از من و دعا کنید که (خدا) قبول کند.
🌷سردار شهید محمد نصراللهی: خدايا... آرزويم اين است كه سرافكنده نباشم. آرزويم اين است شرمگين نباشم در مقابل دوستانم، در مقابل سيدالشهداء در مقابل تو. 🔷در طول زندگی... خيلی به من لطف كردی به هرحال، باز هم بزرگواری كن و سرافراز كن مارا.
🔶دکمه های رنگارنگ🔻 🌸آقا محمد تا لباسی را پاره و نخ نما نمی کرد، دست از سرش بر نمی داشت. حتی در آن عکس یادگاری که باحاج قاسم انداخت. عکسی که آن را خیلی دوست داشت و به آن افتخار می کرد. در آن عکس دکمه های پیراهنش لنگه به لنگه اند و با هم فرق می کنند. از آن لباس چند سال کار کشیده بود ولی رهایش نمی کرد. 🔹در این عکس، دکمه های لباس شهیدمحمد نصراللهی راخوب نگاه کنید تا کاملا لنگه به لنگه بودن دکمه ها را متوجه شوید...
💠همراه با دوستان همکلاسی به گلزار آمده بودند. وقتی راوی ازبچه هاخواست که آیا کسی می تواند با شهدا حرف بزند؟او دستش رو بلند کرد و جلو آمد،در برابر شهید محمد نصراللهی ایستاد و این گونه سخن گفت: شهید عزیزم ازت ممنونم که یکبار دیگر مرا دعوت کردی تا بیام به دیدارت... ازت ممنونم که در نگه داری حجابم به من کمک کردی تا سربلند باشم... ازت ممنونم که هر وقت دلم می گیره، کنار مزارت به من آرامش می دی... تو بهترین دوست من بودی و هستی...کمکم کن توی خط شما باشم... شرمنده ی شهدا نشم...
خدايا آرزويم اين است كه سرافكنده نباشم، آرزويم اين است شرمگين نباشم در مقابل دوستانم، در مقابل سيدالشهداء در مقابل تو. نوید شاهد کرمان، محمّد نصراللهی در یکی از روزهای گرم مرداد ماه سال 1342 در کرمان به دنیا آمد. دوران کودکی را در همین شهر با کار و تحصیل سپری کرد. در نوجوانی با آثار استاد مطهری و دکتر شریعتی آشنا شد، او شیرازۀ فکری خود را بر پایۀ آثار اسلامی بنا کرد و با همین معیار، به مبارزه علیه حکومت خودکامه پهلوی کمر همت بست. پیروزی انقلاب اسلامی، پیروزی تفکری بود که او از نوجوانی برای خود و پیشبرد جامعه اش آن را انتخاب کرده بود. غائله کردستان، میدان دیگری بود که محمد با همۀ کم سن و سالی در این میدان پخته شود تا خود را برای جنگی بزرگ آماده کند. وقتی مرزهای آرمانی و جغرافیایی ما با تانک های کور حزب بعث مورد تجاوز قرار گرفت، آن روزها محمّد لباس پاسداری به تن داشت. میدان نبرد با دست نشانده های غرب از او رزمنده ای ساخت که با همه توش و توان خود، برای سرد کردن آتشی که به جان جامعه اش افتاده بود، تلاش کند. عملیات والفجر هشت پایان این تلاش با اجرت شهادت بود. محمّد نصراللهی در اوایل اسفندماه سال 1364 در کنار کارخانه نمک، شیرینی شهادت را چشید. وصیت نامه شهید محمد نصرالهی: وصيت نوشتن بسيار سخت است، اما بهرحال تكليفی است بايستی انجام گيرد. نمی دانم در طول زندگی نه سودی برای خود داشتم نه برای اطرافيان. احساس می كنم نوشتن اين چند سطر شايد مفيد واقع گردد، واقعيت مطلب اين است از مرگ می ترسم نه اينكه علاقه به اين دنيا داشته باشم نه، بلكه از اعمال، بلكه از نيات، بلكه از كردار خود نااميد هستم. در خود هيچ آمادگی اينكه به استقبال مرگ بروم نمی بينم، بهرحال می آيند تقدير اين بوده و هست روزی خواهد رسيد و هيچ خبر نخواهد كرد، بايستی نوشت. نمی دانم به چه صورت و كی از اين دنيا خواهم رفت ولی خدايا آرزويم اين است كه سرافكنده نباشم، آرزويم اين است شرمگين نباشم در مقابل دوستانم، در مقابل سيدالشهداء در مقابل تو. در طول زندگی خيلی به من لطف كردی بهرحال باز هم بزرگواری كن و سرافراز كن مارا. همه كسانی اين چند سطر را می خوانيد، بدانيد بنده، بنده ای از بندگان خدا بودم كه شهادت می دادم به وحدانيت خدا، شهادت ميدادم به رسالت پيامبر اكرم، شهادت می دادم به رسالت 12 ائمه معصوم و شهادت می دادم به همه اصول مذهب و شهادت می دادم بر حقانيت اين جمهوری و اين امام عزيز و تا پای جان بر روی اين شهادت سعی كردم بايستم. اميدوارم كه مورد قبول ايزد منان واقع گردد. پس شما قبول نماييد اين شهادت را از من و دعا كنيد كه خداوند قبول نمايد. باشد كه شهادت شما باعث قبول خداوند شود.
💢✨✨✨🕊🕊🕊✨✨✨💢 💢دوستان عزیزوبزرگوار یه مژده دارم براتون 💢اینایی که میخام بگم عین حقیقته وتا به الان هیچ کانال و گروهی نگفتم و تبلیغ نکردم 💢حدود سه سال پیش از طریق 💢براساس یه اتفاق جالب شهدایی بهم امر شد که واتساپ یه گروه ختم شهدایی تاسیس کنم منم اطاعت امر کردم و تاسیس کردم 💢شبی که عضو گیری انجام شد و قرار بر این شد از فرداش ختم رو شروع کنیم 💢شبش یه خواب زیبای شهدایی دیدم و رویای صادقه بود و ✨تایید گروهم بود و تایید اینکه شهدا ناظر بر این ختمها هستند 💢اسم گروه رو گذاشتم 💢روز اول گذشت و روز دوم وشد شب سوم باز خواب دیدم و رویای صادقه 💢 چندتا رزمنده با لباس رزم تو یه باغ زیبایی در حال رفت وآمد بودند انگار منو نمی‌دیدند 💢در این هنگام رزمنده ای با لباس رزم به طرفم اومد و یه برگه سفید که تا خورده بود بهم داد و گفت اسم گروهتو عوض کن واین رو بذار 💢وقتی برگه رو باز کردم در عالم خواب مو به تنم سیخ شد ولرزه بر بدنم و میدونستم تو خوابم برگه رو محکم تو دستم گرفتم و در عالم خواب اسمی رو که بهم داده بودند ومرتب تکرار میکردم تا بعد بیدار شدن یادم نره 💢 بیدار شدم رب ساعت تا اذان صبح بود و دفترمو برداشتم و فوری اسم رو یادداشت کردم 💢فرداش تو گروه نظر سنجی کردم برای تعویض اسم گروه 💢همه تایید کردند و گفتند چه اسم با مسایی و پرمعنایی وبر همین اساس اعضا رفتند بالا و کلی حاجت های غیر محالشون رو از این گروه از شهدا گرفتند و کلی شفای بیماران رو 💢تا اینکه وانساپ فیلتر شد و گروه از هم پاشید و ایتا تاسیس شد و تعداد اندکی رو تونستم پیدا کنم تا دوباره عضو بشن 💢💢تا به حال هیچ گاه از این کانال تبلیغ نکردم و سپردم به شهدا خودشون نمیدونم چی شد که الان تو میدان ازش تبلیغ کردم شاید لطف شهداست نمیدونم 💢واین اسم با مسما وپرمعنا👇👇 ✨✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨✨ @darolshfaeshohade 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ✨✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨✨ 💢دوست داشتین عضو بشین و خنم شهدا رو شرکت کنید ✨یاعلی ✨✨✨✨🕊🕊🕊✨✨✨✨ 💢💢💢💢💢💢💢💢 نکته مهمتر اینکه لطف کنید هرکس خواست عضو بشه در راس نیاتتون رو قرار بدین ✨یاعلی ✨التماس دعای فرج 💢✨✨🕊🕊🌸🕊🕊✨✨💢
🕊'بســم‌الرب‌شهدای‌مدافع‌حرم' 🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿ مدافع حرم دعوتت کردن بیا و ببین از چه چیزهایی گذشتن و با تکفیر جنگیدن تا من وشما آسایش داشته باشیم تا من وشما کنار خانوادمون با آرامش زندگی کنیم واما خانواده خودشون؟؟!! 😔 از همه دلخوشیاشون گذشتن تا حجاب فاطمی از سر نوامیس ایران کشیده نشه😔 از همه چیزشون گذشتن تا من و شما بدون ترس و دلهره شب سر بر بالین بذاریم اما خانواده خودشون؟؟!! 😔 بیا و خودت ببین مدافعین حرم چجور از جگر گوشه هاشون دل کندن و رفتن😔 بیا و خودت ببین........ 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 ﴾֣↬ @Zainabione313 ↫﴿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊🕊▪️▪️▪️🕊🕊 لباس مشکی به تن میکنیم!!!؛؛؛؛ ▪️به اذن ▪️به عشق ▪️به نیت ▪️▪️▪️🕊▪️▪️▪️ در نظر داریم به مناسبت ماه محرم از ▪️مداحی ▪️کلیپ مناسبتی ▪️سخنرانی مناسبتی ▪️استوری مناسبتی ▪️استیکر مناسبتی ▪️و................ میدان واعضا میدان رو مستفیض کنیم اگه دوست دارین شما هم عضو شین وقدم روی چشم ما بذارین!!!!؛؛؛؛ منتظر قدوم سبزتان هستیم...... 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🛣میدان صراط مستقیم🛣 ✨@maidan_sarat_mostageem 🔘⚫️🔘⚫️🔘⚫️🔘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊️بِــسـمِ رَبِّ الـشُّـهَــداءِ وَ الصِّــدّیـقیــن🕊️ چله زیارت عاشورا هر روز به نیابت از یک شهید روز بیست و نهم شهید محمود حاجی باقری اصفهانی اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ (رهروان امام و شـهداء) . |شُــهَدا سَـنگِ نِـشـانَنــد| |کـِـه رَه گُــــم نَــشــــود|
شهید محمود حاجی باقری اصفهانی محمود در سی و یکم شهریور ۱۳۴۲ در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش حسین ازکارافتاده بود و مادرش زهرا نام داشت. محمود تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی تحصیل کرد و دیپلم گرفت. وی به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت و چهاردهم تیر ۱۳۶۴ در چم هندی بر اثر اصابت گلوله از ناحیه دهن به جمجمه توسط نیروهای عراقی شهید شد. مزار او در گلستان شهدای زادگاهش واقع است. روحش شاد و یادش گرامی🥀
زیارت نامه شهدا (نثار روح همه شهدا علل الخصوص شهید محمود حاجی باقری اصفهانی) 🌸بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم🌸 اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَولِـــــیاءَاللهِ و اَحِبّائَـــــہُ،اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یَا اَصـــــفِیَآءَاللهِ وَ اَوِدّآئَـــــہُ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ دیـــــنِ اللهِ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ رَسُـــــولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَمیرِالمُـــــؤمنینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ فـــــاطِمةَ سَیَّدةَ نِســـــآءِالعالَمینَ، اَلسَّـــــلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنـــــصارَ اَبے مَحَمَّدٍ الحَـــــسَنِ بنِ عَلِیًَ الوَلِیَّ النّـــــاصِحِ، اَلسَّلامُ عَلَیڪُـــــم یا اَنصارَ اَبے عَبدِاللهِ، بِـــــاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِـــــبتُم، وَ طابَتِـــــ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِـــــنتُم، وَ فُـــــزتُم فَوزًا عَظیمًا، فَیا لَیتَنے ڪُنتُــــــ مَعَڪُـــــم فَاَفُـــــوزَ مَعَڪُــــ 🌷الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم🌷
مداحی گرام.pdf
56.4K
بسم الله الرحمن الرحیم بیست و نهمین روز چله شهدایی قرائت زیارت عاشورا به نیابت از شهید محمود حاجی باقری اصفهانی🥀.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
39.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام امام زمانم یاد شما همچون هوای دم صبح تازه‌ می‌کند جان را کافیست لحظه‌ای یاد شما را نفس بکشیم تا امید وصال تمام وجودمان را پر کند 🤍 🍃الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🍃
🔅 عليه السلام: ✍️ لا اَفْلَحَ قَوْمِ اشْتَرَوْا مَرْضاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَـخَطِ الْخـالِقِ؛ 💠  ملّتى كه خشنودى مردم را با خشم خدا معامله كند هرگز رستگار نخواهد شد. 📚عوالم: ج ۱۷، ص ۲۳۴ ‌ ‌
محمد رسول الله(ص): هرکس غذا بخورد و دیگری به او نگاه کند و به او ندهد به دردی بی درمان مبتلا می شود. ‌ ‌‌
21.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیت الله ناصری 🔸" ما امام زمان داریم" داستان تشرف شیخ محمد کوفی خدمت امام عصر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف 👌بسیار شنیدنی 👈بشنوید و نشر دهید
🌹 (علیه السلام) چقدر نکته بینانه فرمودند: 👈هرگاه مومنی بتواند برادر خود را یاری رساند ، اما تنهایش گذارد ، خداوند در دنیا و آخرت او را تنها گذارد . 📒میزان الحکمه . ج ۳ . ص ۲۵۲ ‌ ‌
16.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی از آیت‌الله خامنه‌ای از محبت مردم به (علیه‌السلام) ‌
💔 باید مراقب قلب ها باشیم؛ آنها خیلی زود غبار می‌گیرند ... راه دل، چشم است آنها را که پوشاندی، قلبت باز خواهد شد و نظاره‌گر وجه الله خواهی بود... فدایی عمه جان ‎‎‌‌‎‎🌹🍃🌹🍃