eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.2هزار عکس
17.9هزار ویدیو
353 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
محمدباقر فتح الهی فرزند عزیزاله  نام: محمدباقر نام خانوادگی: فتح الهی نام پدر: عزیزاله تاریخ تولد: 1341/11/29 تاریخ شهادت: 1365/10/23 منطقه عملیاتی شهادت: شلمچه مزار: بلوک: نام گلزار:بهشت زینب سلطانیه شهر:زنجان - ابهر
زندگی نامه شهید محمد باقر فتح الهی زندگی نامه شهید محمد باقر فتح الهی شهید محمد باقر فتح الهی فرزند عزیز اله فتح الهی متولد 1341 به شماره شناسنامه 4512 صادره از حوزه شش زنجان شهر سلطانیه – که تحصیلات خود را در زادگاهش تا سوم دبیرستان در رشته اقتصاد اجتماعی و در دبیرستان علامه حلی سلطانیه ادامه داده و در سال تحصیلی 64-1363 تحصیلات خود را نا تمام گذاشته و به سوی جبهه های حق علیه باطل در جنگ تحمیلی شتافته است . برادرش می گوید : پایش در عملیات مجروح شده و در عملیات والفجر 8 بود که دلش برای جبهه تنگ شده بود با پای گچ گرفته خود صحبت می کرد و می گفت ای پای شکسته من باعث شدی من نتوانم در جبهه حضور یابم و در کنج خانه مرا نشاندی اگر خوب بشوی می دانم که چکار کنم . شهید هنگام حضور در منزل همیشه خانواده را به صبر و شکیبایی و وفاداری به امام امت ، اطاعت از ولی فقیه و توصیه به برخورد صحیح با مردم و با اعضای فامیل غیبت نکردن و یاد خدا بودن دعوت می کرد خود نیز در همه حال به فکر خدا و نیاش با معبودش بود با دعاها و نمازها و راز ونیاز های شبانه اش و خلوت کردن خود با خدایش بود شهید کمتر سخن می گفت و همیشه در فکر شهادت بود شهید روزی به بنده گفت فلانی ما چرا شهید نمی شویم علت چیست ؟ اشکال کار کجاست ؟ می گفت دوستان رفتند ما چرا نمی رویم از کاروان عقب افتاده ایم شهید همیشه در اوقات فراغتش در کنار پدرش به کشاورزیمشغول می شد و اگر به مرخصی می آمد با کار و تلاش وقتش را سپری می کرد و همیشه پدرش را برای فعالیت بیشتر در امر کشاورزی سفارش می کرد . درباره شهید باقر چه بگویم ما آن طوری که می بایست نتوانستیم او را خوب بشناسیم البته خداوند متعال بنده اش را بهتر از همه می شناسد و به تمام خصوصیات او آگاهی دارد و به همبن دلیل وی را به در گاه خود فرا خواند خبر شهادت شهید از طریق دوستان داده شد من با اتفاق تعدادی از برادران بسیجی سلطانیه جهت دیدن جنازه برادر شهیدم به زنجان رفتیم و بعد از زیارت جنازه باقر جهت اطلاع و آماده کردن زمینه برای پدر ومادرم به خانه بر گشتم در بین راه پدرم را دیدم او گفت شنیدم به زنجان رفتی برای چه رفته بودی گفتم دستم را که مجروح شده بود پانسمان کردم دوباره گفت تو که قرار نبودی به زنجان بروی بگو کجا رفته بودی ؟ تو فکر می کنی من نمی دانم باقر شهید شده است ؟ چرا مرا به زنجان نبردی ؟ در این لحظه بود که احساس کردم به پدرم الهام شده . من طاقت نیاوردم گفتم آری پدر جان باقر به نزد معبود خود رفت و شربت شهادت نوشید پدرم بدون اینکه خم به ابرو بیاورد گفت مواظب باش و مادرش و خواهرانش چیزی از موضوع پی نبرند . به خانه برگشتیم و مادر را مضطرب و نگران دیدم و خواهرانم به محض اینکه مرا دیدند با حالتی آشفته گفتند کجا رفته بودی ؟ به باقر چیزی شده ؟ گفتم نه چیزی نشده گفتند راستش را بگو از آنجائی که متوجه شدم به همه اعضای خانواده خبر شهادت براردم را بگویم مادرم گفت من خوابش را دیده بودم و برایم یقین حاصل شده بود که باقر شهید شده است و بعد اداما داد از خدا آرزو داشتم اگر فرزندم را به عنوان قربانی قبول کرد حداقل جنازه اش به دستم برسد واقعاً صبر و شکیبایی مادرم مرا کاملاً دگرگون ساخت چرا که مادی فرزند دلبندش را با رضایت در راه خدا به عنوان قربانی هدیه می کند
پیام وسفارش پدر ومادر شهید مسئولین همیشه و در همه حال به یا خدا باشند و شهداء و خانواده شهداء و فرزندان شهدا را فراوش نکنند البته خانواده شهداء فرزندان عزیزشان  را در راه خدا داده اند و هیچ توقعی از مسئولین ندارند امام خانواده از مسئولین این مطلب را تقاضا دارند که به فکرشان با شند ( به فکر همه مردم مسلمان ایران ) سال 42و43 سالهایی است که انقلاب اسلامی با پیگیری خونین به یک تجدید قوا برای یک تهاجم بنیادین اندیشید تجدید قوائی که پس از 15 سال کار تاریخی خود را به انجام رسانید مقام معظم رهبری در سال 42 در پاسخ به سوالات مسخره آمیز دشمن فرمود: سربازان من اکنون در گاهواره هستند واقعیت نشان داد که سنگین ترین بار انقلاب و جنگ را بچه هایی برداشتند که آن سالها در واقع در گهواره بودند یکی از این سربازان که آن سالها در سلطانیه زنجان به دنیا آمد شهید پر افتخار ، غواص خط شکن ، مجاهد گمنام محمد باقر فتح الهی است که اکنون یک سال است که در خون مقدس خویش تپیده است باقر از ((سابقون )) مقرب جنگ بود که ار باقون شد و وفادار جنگ حق علیه باطل ماند باقر در خانواده ای مستضعف و مذهبی بزرگ شد و در این دو کلمه راز انقلاب نهفته است زیرا علیرغم همه تحلیلهای مارکسیستی و غربی مشخصاً این مذهب ماست که امروزه عضیمترین جبهه ضد امپریالیستی را در جهان گشود است و بار سنگین این نهضت ونظام و باروزین جنگ را جزء مستضعفین بر دوش نگرفتند باقر نیز از همین قشری بود که امام یک موی این ها را بر همهکاخ نشینان ترجیح داده اند او در مدت تحصیلات دبیرستانی خود همچون هزاران بسیجی سر از پا نشناخته دیگر برای آ«که تعهد خود را به اسلام ثابت کرده باشد اعزام جبهه شد ولی به این اندک قناعت نکرد و تصمیم گرفت یک باره خود را بدون هیچ کم و کاست در اختیار اسلام بگذارد همزمان با شدت کرفتن عملیات ها و نیاز جبهه به سپاه پیوست و دبیرستان را به قصد یک دانشگاه عظیم تاریخی ترک کرد  باقر شد در بزرگترین عملیات در میان نیروهای پیشرو حضور یابد و بدین ترتیب پس از مدتها زمینه چینی در بهار سال 61 خود را به خطوط مقدم نبرد رسانید و برای آزاد سازی خرمشهر خالصانه جنگید اما حاضر نبود به خانه برگردد تنها پس از یک ماه از آن در عملیات پرشکوه رمضان در منطقه کوشک شمال شرقی بصره به میدان نبرد شتافت و در سخترین مراحل عملیات همراه با یارانش تا گلوگاه دومین شهربزرگ عراق پیشروی کردند عملیات پیروزمند محرم سومین عملیاتی بود که چند ماه بعد باقر موفق به درک آن شد و پس از ایفای نقش مهم به شدت از ناحیه پا مجروح شد و پس از بهبودی بلافاصله عازم شد و به کردستان رفت او که سرما و گرما برای او معنا نداشت جنگیدن در جنوب و غرب خوزستان و کردستان همه برای خو عبادت عارفانه و تکلیف خدایی میدانست چرا که هر دو جبهه است و مناطق و کافر هر دو دشمنند هر دو خنجر میزنند یکی از درون دیگری از بیرون باقر به مدت یک سال تمام در کردستان در 6 عملیات عمده چریکی شرکت کرد در شب های سرد زمستانی در ستیغ پر برف کوهستانهای کردستان شهامت ها و دلاوریهای از خود نشان داده است که واقعاً قلم از نوشتن آنها عاجز است دربانه و سردشت در مناطق خطرناکی که آزاد سازی آنها پیروزی بزرگی بود شرکت فعال داشت هر یک از آن عملیات ها و از خود گذشتگی های او از خاطراتش بر می آید به تنهایی برای حیرت ماها کافی است او در غرب و جنوب به دنبال شیئی گرانبها می گشت و در ی یافتن عنصر گرامی شهادت بود که یک عمر دنبال آن دوید و به گفته خودش برای رسیدن به همان هدف به سپاه آمده بود . باقر بارها زخمی شد و مزه خون خود را به خوبی چشید و از آن روزی که زخمی شد دیگر عشق او رنگ خون به خود گرفت این زخمی شدنها پیش در آمدی بر شهادت قابل پیش بینی باقر بود که وی آن را یک بشارت تلقی کرده بود .جنگ دور از چشم عافیت طلبان بهروال رو به رشد خود اوامه می دتد و علی رقم تمامی فشار ها و صعئبتهاد ماه به ماه و یال به سال قامهای قاطعتری به جلو بر میداشت در زمستان سال 63 که نیروهای اسلام خود را برای یک حرکت گستردۀدیگر در هورالهویزه و منطقه عمومی شرق دجلۀ آماده می کردند باقر مثل همیشه باز در میان آنان بود در این عملیات او نیز از کسانی بود که با پشت سر گزاشتن عمق 30 کیلومتری باتلاق ها و نیز اره ها پا به ساحل دشمن گذاشت و در گیر نبرد مقدس بدر شدند نبرد سختی بود و فرزندان انقلاب در آن معرک غریب یک مقاومت تمام عیار را به نمایش گذاشتند اما باقر در این عملیات نیز به آرزو و وصال خود نرسید او در انتظار چیزی بود که در عملیات ها یافت می شد عملیات به عملیات دنبال گمشده ای می گشت ولی حتی در چهارمین مرحله که خود را در آغوش شهادت می انداخت آن را نیافته بود زمستان سال بعد هم در امتهان سالیانه جبهه آماده شد و شانس خود را آزمود و به عشق شهادت به جبهه رفت این بار یکی از حماسی ترین نبردهای تاریخ جنگ به وقوع پیوست باقر برای اطمینان
بیشتر خود را در عمیقترین بخش دریای عشق افکندو در جمع غواصان اطلاعات عملیات این فرشتگان جبهه ، به آب بلکه به آتش زد ماموریت طاقت فرسا و تاریخی که باقر به عهده  می گرفت  عبور از دریای طوفانی اروند با سنگنترین تسلیحات انفرادی و بدون هیچ جا پا برای درهم شکستن خط مقدم دشمن چسبیده به ساحل اروند رودبود ماموریتی که شهادت قطعی در متن آن خوابیده بود و پیش از آن که یک حرکت نظامی باشد یک پرواز عاشقانه و یک سیاحت عارفانه بودباقر در پیشگاه حضرت دوست بدون هیچ توجیه و بی هیچ ابائی خود را در آتش افکند و به بازگشت خود فکر نکرده ساعتی بعد جبهه افسانه ای شط العرب و دروازه های قفل شده فاو گشوده شد و باقر نیز در نزد خدای خویش خوشحال بود که توانسته است در این میان نقش داشته باشد . غواص ها در کمال حیرت و نابوری دشمنان و ترفندها و استراتؤیست های روشهای نظامی جهان از آب متلاطم اروند گذشتند اما باقر هنوز به آرزوی شخصی خود نرسیده بود به شدت مجروح گشت و به مدت یک شبانه روز با بدنی خون آلود و پائی شکسته در حال اغماء ان سوی آب در لا به لای نخل ها در خاک افتاده بود . تا مرز شهادت پیش رفت ولی هنوز تا روزموعود یک سال فاطمه مانده بود تقدیر شهادت به خوبی نوبت را رعایت می کند و جهان هنوز همان دست بسته تقدیر است باقر همچنان ایستاده بود ایامی که او را در پشت جبهه در کنار خانواده خویش می یافتم یا برتخت نقاهت خوابیده یا بر روی چرخ مجروهین نشسته ویا عصا در زیر بغل با پای گچ بسته مشاهده می کردیم او تا آخر ایستاد بعضی از برادران که با شور و اردجنگ شده بودند اما پس از دیدن یکی دو عملیات بریدند ولی باقر دست بردار نبود زمستان سال بعد 65 بار دیگر به منطقه رفت و بار دیگر برای خط شکنی داوطلب شده در پیشاپیش رزمندگان به آب زد این بار هم فرمانده بود ولی فرمانده غواص ها خط بصره وشلمچه به عنوان یکی از پیچیده ترین خطوط سرتاسری جبهه بین خود رزمندگان اسلام معروف بود شکستن ان از نظر نظامی یک ریسک به حساب می آید ول پای عشق به هر جا باز شود همه ریسک ها معقول می شوند و در جبهه ها عشق بوده است که حرف آخر را زده است  باتلاقهای شلمچه چگو نه گشوده شد ؟جز با مدرنترین تسهیلات آری با عشق بار دیگر قواسان گام در آب و آتش زدند و باز  باقردر میان آنان بود بعنوان مسئول اولین گروهان قواصی از لشگر فاتح عاشورا فرماندهی گروهی از برادران را تقبل کرده و بسوی سنگر های متراکم دشمن هجوم را آغاز کردند  4دیماه 65 عملّیات کربلای 4 و حماسه عاشورایی که رزمندگان انقلاب آفریدند برای همیشه در تاریخ بعنوان سرمشق خلوص و خود سازی و ثابت گردیدند در این محور عملّیاتی لشکر که مربوط به به فرماندهی باقر می شد به ناگاه کار گره خورد گروهی از نیروهای باقر جلوی چشمشان بخون تپیدند باقر خون سرخ  همرزمانش را دید و بسوی آتش یورش آورد ولی هنوز تا لحظۀ موعود دو هفته باقی مانده بود درست دو هفتۀ بعد عملّیات کربلای 5 در همان منطقه آغاز گردید و باقر به خاطر همان اصراری که بشهادت داشت بار دیگر به صف جلوداران عملیات شرق بصره ملحق شد و با خوشحالی تمامئ به باتلاقهای شلمچه زد اکنون دیگر استحقاق آنرات داشت که پس از آن همه مناجات و نیایش و آن همه اصرار و بازی با آتش به آرمان وصال برسد باقر در حین شکستن خط و در بیرون آب آماج آتش یزیدیان قرار گرفته و بالاخره توفیق شهادت را در میان آتش و خون قاپید 19دیماهد که روز سرآغاز انقلاب بود برای باقر دو ارمغان قیمتی بود و دو پیروزی بزرگ آورد یکی شکستن خط شلمچه و آغاز پیشروی بزرگ کربلای 5 بسوی بصره که پیروزی عمومی جنگ بود .پیروزی دیگرش شرف شهادت در راه خدا آنهم در آب آری باقر لحظه ای آرام ننشست و آن سردار وفادار انقلاب حتی لحظه ای در مسئولیت خود شک نکرد