eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.2هزار عکس
17.9هزار ویدیو
353 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 🌹 فرزند : حیدر : 🗓 1338/09/26 🗓 محل تولد : ایلام شغل : کارمند : 🗓 1360/09/18 🗓 محل : ایلام عملیات : بمباران هوائی مزار : 🥀 🌹🕊
قصه زندگانی پریوش میرابی ، افسانه نبود. پریوش میرابی در سن 20 سالگی در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی  توسط بعثيها ی متجاوز در محل كارش به شهادت رسید. در اوج و فرود روز‌های حماسه و ایثار. خیل عظیمی از مردان و زنان ایران اسلامی مدال شهادت را به گردن‌شان آویختند و رفتند به راهی که بهترین‌ها را به سوی خود می‌خواند، راهی به دیار پاکان و قله‌ای که بالاتر از آن در خیر و نیکی وجود ندارد. در میان نام این شهدای پرافتخار نام تعداد بی شماری از زنان و دختران شهید می‌درخشد. دختران و زنان شهیدی که لحظه به لحظه زیستن‌شان مصداق سبک والای زندگی اسلامی است. پریوش میرابی در تاريخ 26 آذرماه 1339در ایلام  متولد شد. در خانواده‌ای مومن و دامان گرم و صمیمی مادری متعهد و پدری که رزق حلال را به مهر و لبخند به فرزندانش تقدیم کرد زندگی گذراند. وی در سال 1358  موفق به دیافت دیپلم شد و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويسی در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد ،شغل معلمي را  پیشه کرد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس دانش آموزان همت گماشت . در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد وتصمیم گرفت برای خدمت به اقشار خدوم جامعه بالاخص کشاورزان ،در بانک کشاورزی مشغول به کار شود و با توجه به مهارتش در قسمت ماشین نویسی بانك مشغول به خدمت شد. در مدت دو هفته از فعاليتش ، مدیران وقت  وي را بخاطراخلاق و رفتارخوب  و همچنين رضايت كامل از عملكردش ، به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند . وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دشمنان غاصب بعثی  دعوت  و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد . وقتي كه خبر شهادت هموطني  را مي شنيد ، شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار رسیدن به مقام شامخ شهیدان بود تا اينكه اين اسوه حجاب و نجابت در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی توسط  دشمن  متجاوز در محل كارش شربت شیرین شهادت را نوشید و به آرزویش رسید .. قصه‌ زندگانی پریوش میرابی ، افسانه نبود. پاک  زیست و به آرزوی دیرینه اش رسید. مرقد شريف اين بانوي شهيده در آستان مقدس امامزاده علي صالح (ع) ايلام ميباشد، روحش شاد يادش پر رهرو
روایتی از اوج دفاع از سنگر حجاب؛ زن شهیده ای که تا آخرین لحظه از چادر غافل نماند + تصاویر در ۱۸ آذر سال ۱۳۶۰ بود که شهر ایلام توسط رژیم بعثي متجاوز مورد بمباران هوایی قرار گرفت. آن زمان شهیده در محل كارش بود. ساعت ۱۲ بود که بمباران شروع شد. گویا در آن لحظه همه به پناهگاه پناه برده بودند، اما شهید چون چادرش را جا گذاشته بود، به بانک برگشته تا آن را بردارد. در همان لحظه مورد اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن قرار می‌گیرد و در بانک شهید می شود.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 گذری بر زندگی در 26 آذر سال 39 در زادگاهش (ايلام) و در خانواده اي نسبتاً فقير چشم به ديار هستي گشود . با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد ، در آنجا دنيايي ديگر بود ، دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر خم شده در برابرش تعظيم مي كنند . و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد و ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشتر و بيشتر مشاهده كرد. در سال 1358 ديپلمش را گرفت و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گماشت . در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا دست به دعا به بر می داشت كه نصيبش شود . تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه و خواستار شغل ماشين نويسي شد و مدت دو هفته به شغلش مشغول بود و روساي اداره بخاطراخلاق و رفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند . وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد . وقتي كه خبر ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش شربت شیرین را نوشید و به آرزویش رسید . 🌹 🕊 شادی روح و 🕊 🌹🌴
زندگي نامه شهيده پريوش ميرابي با طلوع هر اشعه زرين آفتاب فتح ،ستاره اي بر خاك ميا فتد اما دشمنان غافلند  كه هيچگاه آسمان خالي از ستاره نخواهد شد  و اين بار  سخن از چگونه زيستن و چگونه مردن عاشقي از تبار هابيليان است عاشقي كه درس عشق و شهادت  را از رهبرش حسين (ع) و در مكتب خانه اسلام و مبارزه را از بانويش  رهبر زنان زينب (ع) آموخت  و تا آخرين لحظه عمرش هموراه با ستم جنگيد.   شهيده در 26 آذر سال 39 در زادگاهش  ايلام  در خانواده اي نسبت فقير چشم به ديار هستي گشود  و هستي و جهان  كه بعد ها برايش  چون قفس تنگ مي شد.  با گذشت زمان  او پا به مدرسه گذاشت  كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد در آنجا دنيايي ديگر بود دنيايي از تبعيض ها  دنيايي از ستم ها ،  از فاصله ها  از فقر ها ، و از سرمايه داران  خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر هم شده در برابرش تعظيم مي كنند و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشترو بيشتر مشاهده كرد. خفقان سر تاسر ايران را در بر گرفته بود از نظاره گر عروسك هاي غربي بود مي ديد از طبقه اش  ( زنان ) چه ساخته اند همه اينها را مي ديد اما كه اين پنبه نفت آلود شده احتياج به جرقه داشت تا موقعي كه در سال 1358  ديپلمش را گرفت،سالي كه انقلاب  پيروزي نهاده بود او نيز طغيان كرد با اينكه انقلاب پيروز شده بود اما لحظه اي از ضد انقلابيون غافل نبود در آغاز آبان ماه 58  به سمت ماشين نويس در اداره  دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد  ودر مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گذاشت، در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند  هر روز  نزد خدا به دست دعا به بر می داشت كه شهادت نصيبش شود هر چند مي دانست كوچكتر از آن است كه اسم شهادت را ببرد. تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه وخواستار شغل ماشين نويسي شد ومدت دو هفته به شغلش مشغول بود وروساي اداره بخاطراخلاق ورفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي كه مي خواستند روي كار آورند كه نشد.  وي خواهران وبرادرانش رابه مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات  شخصي برمي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد وقتي كه خبر  شهادت ياري را مي شنيد  در دل به او مي گفت  التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش  خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز  در محل كارش  به شهادت رساید. در حالي كه تنها 20 سال بيشتر نداشت به خدايش رسيد و آرزو و آرمانش را  خداوند به تحقق رساند. مزار این شهیده گرانقدردر جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد. منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام