روایتی از اوج دفاع از سنگر حجاب؛
زن شهیده ای که تا آخرین لحظه از چادر غافل نماند + تصاویر
در ۱۸ آذر سال ۱۳۶۰ بود که شهر ایلام توسط رژیم بعثي متجاوز مورد بمباران هوایی قرار گرفت. آن زمان شهیده در محل كارش بود. ساعت ۱۲ بود که بمباران شروع شد. گویا در آن لحظه همه به پناهگاه پناه برده بودند، اما شهید چون چادرش را جا گذاشته بود، به بانک برگشته تا آن را بردارد. در همان لحظه مورد اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن قرار میگیرد و در بانک شهید می شود.
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#یاد_لاله_ها
گذری بر زندگی
#شهیده_والامقام
#پریوش_میرابی
#شهيده در 26 آذر سال 39 در زادگاهش (ايلام) و در خانواده اي نسبتاً فقير چشم به ديار هستي گشود .
با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد ، در آنجا دنيايي ديگر بود ، دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر خم شده در برابرش تعظيم مي كنند .
و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد و ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشتر و بيشتر مشاهده كرد.
در سال 1358 ديپلمش را گرفت و در آغاز آبان ماه 1358 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد و در مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گماشت .
در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا دست به دعا به بر می داشت كه #شهادت نصيبش شود .
تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه و خواستار شغل ماشين نويسي شد و مدت دو هفته به شغلش مشغول بود و روساي اداره بخاطراخلاق و رفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي به کار گرفتند .
وي خواهران و برادرانش را به مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد.
از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي بر مي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد .
وقتي كه خبر #شهادت ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش شربت شیرین #شهادت را نوشید و به آرزویش رسید .
🌹 #سالروز_شهادت🕊
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🕊 🌹🌴
زندگي نامه شهيده پريوش ميرابي
با طلوع هر اشعه زرين آفتاب فتح ،ستاره اي بر خاك ميا فتد اما دشمنان غافلند كه هيچگاه آسمان خالي از ستاره نخواهد شد و اين بار سخن از چگونه زيستن و چگونه مردن عاشقي از تبار هابيليان است عاشقي كه درس عشق و شهادت را از رهبرش حسين (ع) و در مكتب خانه اسلام و مبارزه را از بانويش رهبر زنان زينب (ع) آموخت و تا آخرين لحظه عمرش هموراه با ستم جنگيد.
شهيده در 26 آذر سال 39 در زادگاهش ايلام در خانواده اي نسبت فقير چشم به ديار هستي گشود و هستي و جهان كه بعد ها برايش چون قفس تنگ مي شد.
با گذشت زمان او پا به مدرسه گذاشت كانوني كه او را با همه چيز آشنا كرد در آنجا دنيايي ديگر بود دنيايي از تبعيض ها دنيايي از ستم ها ، از فاصله ها از فقر ها ، و از سرمايه داران خوك صفت،او در آنجا فهميد كه هر كس كمتر داشته باشد تحقير شود هر آنكه جامعه زرين تر در بر داشت مورد احترام قرار مي گيرد و گول خوردگان تا به كمر هم شده در برابرش تعظيم مي كنند و با دلي سرشار از ايمان و سينه اي پر از خشم دوره راهنمايي را پشت سر گذاشت و به دبيرستان وارد شد ستم رژیم شاهنشاهي در اينجا به وضوح بيشترو بيشتر مشاهده كرد.
خفقان سر تاسر ايران را در بر گرفته بود از نظاره گر عروسك هاي غربي بود مي ديد از طبقه اش ( زنان ) چه ساخته اند همه اينها را مي ديد اما كه اين پنبه نفت آلود شده احتياج به جرقه داشت تا موقعي كه در سال 1358 ديپلمش را گرفت،سالي كه انقلاب پيروزي نهاده بود او نيز طغيان كرد با اينكه انقلاب پيروز شده بود اما لحظه اي از ضد انقلابيون غافل نبود در آغاز آبان ماه 58 به سمت ماشين نويس در اداره دارايي به كار مشغول شد و چون آرام نداشت و مي خواست در بين مردم باشد معلمي را پشت ميز نشيني ترجيح داد ودر مدرسه آذر پيرا به تدريس مواد تجديدي دانش آموزان همت گذاشت، در اين موقع بود كه خبر جنگ تحميلي را شنيد اما چه مي توانست بكند هر روز نزد خدا به دست دعا به بر می داشت كه شهادت نصيبش شود هر چند مي دانست كوچكتر از آن است كه اسم شهادت را ببرد.
تا اينكه بار ديگربه بانك كشاورزي مراجعه وخواستار شغل ماشين نويسي شد ومدت دو هفته به شغلش مشغول بود وروساي اداره بخاطراخلاق ورفتارش و همچنين رضايت كامل آنها وي را به عنوان ماشين نويس رسمي كه مي خواستند روي كار آورند كه نشد.
وي خواهران وبرادرانش رابه مبارزه عليه دولت جور ستمگران مي خواند و مطالعه ي كتابهاي استاد شهيد مطهري را به آنها توصيه مي كرد. از درآمدي كه داشت مقدار ناچيزي را به عنوان رفع احتياجات شخصي برمي داشت و بقيه اش را به خانواده اش مي داد وقتي كه خبر شهادت ياري را مي شنيد در دل به او مي گفت التماس دعا و شبانه روز با گريه و زاري در برابر معبودش خواستار مي شد كه هر چه زودتر به نزد خدايش بشتابد تا اينكه در 18 آذر سال 60 در بمباران مناطق مسکونی بعثيها متجاوز در محل كارش به شهادت رساید.
در حالي كه تنها 20 سال بيشتر نداشت به خدايش رسيد و آرزو و آرمانش را خداوند به تحقق رساند. مزار این شهیده گرانقدردر جوار امامزاده علی صالح (ع) قرار دارد.
منبع : اداره هنری ، اسناد و انتشارات - معاونت فرهنگی و امور اجتماعی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان ایلام
با غروب ستارهها، خورشید خاموش نمیشود و کابوس شب، بر دامن سپید روز نخواهد نشست. چه خوش باورند دشمنانی که با خاموش کردن شمع وجود مظلومان، در جستجوی رسیدن به جاودانگیاند غافل از آن که خون مظلوم، رستاخیزی از حقانیت و ابدیت است که ریشهی ظلم را از بیخ و بن خشک خواهد ساخت و خانههای عنکبوتیشان را در هم خواهد کوبید.
چه بسا مظلومانی که در اوج مظلومیت و گمنامی در خاک و خون غلطیدند و پر کشیدند، اما خونشان برای گواهِ تاریخ کماکان در حال جوش و خروش است و این نشان سرخ را از مکتب مولایشان اباعبدالله الحسین (ع) با بهای عشق خریدهاند. در این بین کمنظیرند شیر زنانی که زینب وار پای در رکاب عشق و درد نهادند و سرانجام مزد عاشقی خود را با نوشیدن شهد شیرین شهادت از دست خدای خویش گرفتند.
امروز، به نیابت از زنان شهیده با ایمان، در خدمت یکی از خانوادههای این عزیزان هستیم که بنا به گفته برادر بزرگوارشان، اولین شهیده زن کارمند بانک کشاورزی است.
در ادامه مطلب، گفتگوی ما را با این برادر عزیز خواهید خواند
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
با غروب ستارهها، خورشید خاموش نمیشود و کابوس شب، بر دامن سپید روز نخواهد نشست. چه خوش باورند دشمنا
نوید شاهد: لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.
برادر شهید: بنده اکبر میرابی برادر شهید پریوش میرابی، جانباز 10درصد و کارمند بازنشسته آموزش و پرورش میباشم که در حال حاضر مشغول تدریس در مقطع ابتدایی در مدرسه ایثار و شهید فاطمی شهر ایلام هستم.
نوید شاهد: بیوگرافی شهیده گرانقدر را لطف می کنید؟
برادر شهید: ما یک خانواده یازده نفره بودیم ۶ خواهر و ۳ برادر که پریوش ششمین فرزند خانواده ،در ۲۶ آذر سال ۱۳۳۸ در شهر ايلام متولد شد.
نوید شاهد: لطفا از زندگی و دوران تحصیل تا زمان شهادت شهیده توضیح مختصری بفرمایید؟
برادر شهید: پریوش مانند دیگر هم سن و سالهایش با رسیدن به سن هفت سالگی به مدرسه رفت. بعد از گذراندن دوره راهنمايی وارد دبيرستان شد که این دوران هم زمان شده بود با سالهای مبارزات انقلابی و ضد پهلوی مردم.
در آن زمان رژیم شاهنشاهي با اعمال تبعيض ها و ستمهای مضاعف به مردم، آنها را از هر نظر در تنگنا و مشقت قرار داده بود ،ظلم خفقان نیز سرتاسر ايران را در بر گرفته بود.
پریوش نیز همپای مردم و همراه دوستان دبیرستانی اش در تظاهرات خیابانی شرکت می کرد و همزمان از درس و مدرسه هم غافل نبود تا اینکه در سال ۱۳۵۸ مقطع دبیرستان را مشت سر گذاشت و مدرک دیپلم خود را کسب کرد.
در آغاز آبان ماه ۵۸ به عنوان ماشين نويس در اداره دارايي مشغول به كار شد و چون حال و هوای انقلابی در سر داشت و نمیتوانست نسبت به حوادث و اتفاقات اطراف خود بی توجه باشد و مي خواست به هر طریقی بین مردم و همراه با آنها باشد، معلمي را بر پشت ميز نشيني ترجيح داد و در دبستان آذر پيرای شهر ایلام به تدريس دانش آموزان تجدیدی همت گمارد.
در اين زمان بود که جنگ تحمیلی آغاز شد و استان ایلام به علت داشتن مرز مشترک با عراق، در معرض حملات متعدد دشمن قرار گرفت.
پریوش در این ایام تصمیم به تغییر شغل خود گرفت و با مراجعه به بانك كشاورزي به عنوان ماشين نويس موقتی مشغول بکار شد که در مدت دو هفته به بخاطر حسن اخلاق و رفتار، رضايت كامل مسئولان بانک را بدست آورد و به عنوان ماشين نويس به اسنخدام رسمی بانک درآمد.
نوید شاهد: ایشان در زمان استخدام چند سال داشتند؟
برادر شهید: پریوش در سن ۲۲ سالگی به استخدام بانک کشاورزی درآمد. همیشه سربهزیر و دلسوز بود. بخشی از حقوق خود را برای دستگیری از فقرا درنظر گرفته بود و بخش عمدهای از آن را مبلغ نیز خرج خانوادهاش میکرد. مقدار ناچيزي را هم برای رفع احتياجات شخصي خود بر می داشت.
نوید شاهد: در مورد نحوه شهید شدن ایشان بفرمایید؟
برادر شهید: هجدهم آذر ماه سال ۱۳۶۰ بود که شهر ایلام توسط رژیم بعثي متجاوز مورد بمباران هوایی قرار گرفت. آن زمان شهیده در محل كارش بود. ساعت ۱۲ بود که بمباران شروع شد. آنگونه که دوستش تعریف می کرد گویا در آن لحظه همه به پناهگاه پناه برده بودند، اما شهید چون چادرش را جا گذاشته بود، به بانک برگشته تا آن را بردارد. در همان لحظه مورد اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن قرار میگیرد و در بانک شهید می شود.
نوید شاهد: از خصوصیات اخلاقی شهیده برای ما تعریف کنید؟
برادر شهید: پریوش به حجاب خیلی اهمیت می داد. همیشه احترام بزرگترها را داشت مخصوصا احترام و توجه به پدر و مادرم.خیلی دلسوز و مهربان بود. وقتی شهید شد جای خالی اش خیلی احساس می شد. پدر و مادرم دل تنگشان را با بو کردن و بوسه زدن به جانمازش آرام می کردند.
نوید شاهد: شما بیان کردید که اولین شهید زن در بانک کشاورزی کشور است؟
برادر شهید: بله من پیگیری و بررسی کردم به این نتیجه رسیدم که شهیده پریوش اولین شهیدهی زن کارمند بانک کشاورزی است، ولی متاسفانه هیچ شعبه بانک کشاورزی در هیچ جا و حتی شهرستان ایلام به اسم ایشان نیست و حتی در جامعه هم هیچ اسمی از شهیده پریوش برده نشده است و این یک گلایه ای هست که از مسئولین داریم.
نوید شاهد: سپاسگزارم از زمانی که در اختیار ما قرار دادید. اگر حرف یا مطلب دیگری هست بفرمایید؟
برادر شهید: ممنونم از شما به خاطر فرصتی که در اختیار بنده قرار دادید. ما به عنوان خانوادههای شهدا حداقل کاری که برای زنده نگه داشتن خون شهدا می توانیم انجام دهیم این است که نامشان را در یادها حفظ کنیم.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌹 #شناخت_لاله_ها 🌹 #شهيده_والامقام #پریوش_میرابی فرزند : حیدر #طلوع : 🗓 1338/09/26
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهیده_پریوش_میرابی
🕊🏴🕊🏴🕊🏴🕊🏴
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
نوید شاهد: لطفا خودتان را معرفی بفرمایید. برادر شهید: بنده اکبر میرابی برادر شهید پریوش میرابی، جان
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰
﷽
#سلام_امام_زمانم 💚 🤚
چہ دلنشین است
صبح را با نام شما آغاز ڪردن
و با سلام بر شما جان گرفتن
و با یاد شما پرواز ڪردن...
چہ روح انگیز است
با آفتاب محبت شما روییدن
و با عطر آشناے حضورتان
دل بہ دریا زدن
و در سایہ سار لبخند زیبایتان
امید یافتن...
شڪر خدا ڪہ در پناه شمائیم
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـ✨
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
〰🍃✨〰 〰✨🍃〰
﷽
نامم شده همیشه پریشانِ کربلا
اهلِ عراقُ عشقمُ استانِ کربلا
نانُ نوای هفتگیام جور میشود
هر روز با سلام به سلطان کربلا..✨
• صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰااَبٰاعَب۟دِاللّٰه
• صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰه
• صَلَے اللّٰھُ عَلَی۟ڪ۟ یٰا اَبٰاعَب۟دِاللّٰه
السلام علے من الاجابھ تحت قبته💗 .•
السلام علے من جعل الله شفاءفے تربته
روزتونبابرکت✨
سلاماربابدلم🌱
#فرهنگی_مجازی_هادی_دلها
#رفیقشهیدم
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾
✾✾࿐༅🍃🖤🍃༅࿐✾✾
🕊زیارت نامہ شهــــــــــدا🕊
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌿اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ
اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
🌿اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ،
🌿بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
🌿وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی
فیها دُفِنتُم ،
🌿وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
🌿فَیالَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
شادی ارواح طیبه ی شهدا بالاخص پهلوان بی مزار شهید #ابراهیم_هادی صلوات🌹
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم✨
🔖 عاشقانِ #کربلا !
یاد دارید ساده اما بی ریا
داشتید در ســر
هـــــوای کربلا ...؟💔
عاشقان ، یادتانبخیر...🍂
#یادشهداباصلوات 📿
#رزمندگان_لشڪرویژه_۲۵ڪربلا 🥀
صبحتون و عاقبتمون شهدایی🌤✋🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ء . هادی اگر تویی که کسی گُم نمیشود
#برادرشهیدم❣
#شهیدابراهیم_هادی🥀
◾️#دلتنگے_شهدایے 🌿🌻
نگاهت میکنم خاموش
، و خاموشی زبان دارد!🙃🖐🏻♥️
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#شهید_مرتضی_عطایی
#روزتون_متبرک_به_نگاه_شهدا