همسر شهید امیر سیاوشی: ظهر شده بود. برای ناهار کنار یک رستوران ماشین رو نگه داشت. رفت ناهار گرفت و آورد تو ماشین که با هم بخوریم چند دقیقه ای که گذشت یکی از این بچه های فال فروش به ماشینمون نزدیک شد. امیر شیشه رو پایین آورد و از کودک پرسید: غذا خورده یا نه؟! وقتی جواب نه شنید، غذای خودش رو نصفه رها کرد و دست بچه رو گرفت و برد تو رستوران.... وقتی برمیگشتن کودک میخندید و حسابی خوشحال بود.

شهدا را یاد کنید با ذکر #صلوات

خوش به حال اونایی که فی الارضِ مجهولون و فی السماءِ معروفون هستن #کجای_کاریم؟!

مردانی که در مسیر الهي گام برداشتند و ثابت قدم ماندند، عاقبت به نیک شدند . 🌱

اگر میدانستم این دنیا بخاطر صلوات، این همه ثواب و پاداش میدهند، حالا حالاها آرزویِ شهادت نمی‌کردم! می ماندم و تو دنیا صلوات میفرستادم...! شهید علی موحد‌ دوست🕊🌷

فاطمیه ها منم مثل بچه سیدا اسم تو رو میزنم صدا مادر °•🌱