≡

شهيد سيف الله عبدالكريمي كومله در سال 1321 هجري شمسي در يك خانواده روستايي در كومله از توابع شهرستان لنگرود متولد شد. در سن هفت سالگي تحصيلات خود را آغاز كرد و دوران ابتدايي را در زادگاهش به پايان رسانيد. پس از آن به سبب علاقه و اشتياقي كه به كسب علوم ديني و فقهي داشت، رهسپار قم شد.
علوم مقدماتي و ادبيات را نزد استادان حوزه فرا گرفت. پس از آن براي آموختن اصول فقه در كلاس درس استاد آيت الله محمدي گيلاني (حفظه الله) حاضر شد. وي علوم عقلي و فلسفه را در محضرآيت الله انصاري شيرازي آموخت. سيف الله عبدالكريمي همزمان با فراگيري علوم حوزوي، تحصيلات متوسطه خود را در نوبت شبانه ادامه داد و در سال 1342 (هـ .ش) در دانشكده الهيات تهران پذيرفته شد و در همان ايام نيز ازدواج كرد. وي ضمن تحصيل از محضر علامه شهيد آيت الله دكتر مطهري و شهيد آيت الله دكتر مفتح نيز بهره گرفت. وي به زبان عربي مسلط بود و به زبان انگليسي نيز آشنايي زيادي داشت. عبدالكريمي براي تامين هزينه هاي تحصيلي و زندگي، چندين ساعت در هفته در يكي از مدارس خصوصي تدريس مي كرد.
او با هوش سرشاري كه داشت توانست مقطع كارشناسي را با نمرات بسيار عالي طي كند و در پايان به عنوان شاگرد ممتاز دانشكده معرفي و قرار شد كه براي ادامه تحصيل به او بورس تحصيلي پرداخت كنند.
از آنجا كه عبدالكريمي، دانشجويي متدين و آزاده بود، حاضر نشد كه هر آن چيزي را كه رژيم پهلوي مي خواهد انجام دهد، لذا به خدمت سربازي فراخوانده شد و او را به بدترين نقطه از نظر نظامي ـ درآن زمان ـ يعني منطقه نوسود كه محل درگيري ايران و عراق در آن دوره بود منتقل كردند. او بعد از مدتي به تهران منتقل و موفق شد در آزمون كارشناسي ارشد دانشكده الهيات تهران در رشته فلسفه و حكمت اسلامي پذيرفته شود. در سال 1350 هـ.ش با مدرك كارشناسي ارشد به استخدام وزات آموزش و پرورش درآمد و در شهرستان لاهيجان مشغول خدمت به فرزندان ايران شد. پس از تأسيس و افتتاح مدرسه عالي مديريت گيلان (لاهيجان) به مدت دو سال در كادر علمي و آموزشي با اين واحد دانشگاهي همكاري داشت و دروس معارف اسلامي و تاريخ و فرهنگ و تمدن ايران را تدريس كرد. وي در سال 1354 به دانشگاه مشهد منتقل و مدت يك سال در آنجا مشغول تدريس شد. او علاقه فراواني به تدريس و تعليم و تربيت داشت و با وجود مشكلات اجتماعي هيچگاه مأيوس نشد و بلكه هر بار استوارتر و با اعتماد بيشتر كارها را دنبال مي كرد. وي روستازاده و به مشكلات مردم واقف بود و به همين دليل تلاش مي كرد به طرق مختلف، معضلات موجود در زندگي معيشت مردم را بر طرف نمايد. شهيد از سخن گفتن صرف بدون پشتوانه اجرايي پرهيز مي كرد. عليرغم روحيه مبارزاتي و شيوايي قلم و بياني كه داشت كمتر سخن مي گفت. او به امور مهم توجه داشت و از پرداختن به مطالب حاشيه اي كه وقت او را بگيرد چشم پوشي مي كرد. از آرزوهاي دراز كه دست نيافتني هستند دوري مي جست. او در انجام كارها علاقه فراوان داشت و در اين راه سعي مي كرد ابتدا با انديشيدن و پيدا كردن راهكار مناسب، ساز و كار اجرايي نمودن آن را نيز پيدا كند. چرا كه بفرموده اميرالمومنين علي عليه السلام: «ثمره الرغبه التعب»، يعني«نتيجه علاقه و رغبت زياد [بدون برنامه] خستگي و تعب است. او معتقد بود خداوند سرنوشت هيچ ملتي را عوض نمي كند تا آن مردم خود را عوض كنند و در روحيات خويش تغيير دهند. در اجراي امور مصمم بود و هرگز در انجام آن كوتاهي نمي كرد. در عين عملگرا بودن از افراط و تفريط پرهيز مي كرد زيرا معتقد بود حرص و سستي، هدف را نابود مي سازد. خدماتي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مسئوليت هاي مختلف و ساماندهي امور به انجام رساند، همگي گواهي است بر توانمندي او در اداره امور كه با قاطعيت و صحت تدبير در وجود او خلاصه مي شد. او مخاطبين خود را مي شناخت و به موقع ديدگاه هاي كارآمد را به آنها عرضه مي نمود و از طرح هايي كه عقبه اجرايي نداشتند پرهيز مي كرد. روحيه حق طلبي شهيد سيف الله عبدالكريمي از او مردي مبارز و اهل پيكار با ظالمان ساخته بود. او دنبال چراغي مي گشت كه راه را بر او نمايان سازد. در پي حضور در حوزه علميه و انس با شهيداني چون مطهري و مفتح با انديشه هاي امام خميني (ره) آشنا شد. بواسطه همين تعاليم بود كه سازش با ستمكار را ننگ مي دانست و قدم در راهي كه نهايت آن طاغوت باشد نمي گذاشت. عبدالكريمي مبارزه منسجم خود را با برپايي جلسات سخنراني و حضور در فعاليت هاي مذهبي و برنامه هاي سياسي اسلامي قوت بخشيد. بيشتر اوقات شهيد در تشكل ها و انجمن هاي سياسي مسلمان كه بطور مخفي و بعضاً در قالب هيئت مذهبي بود طي مي شد.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
 ≡  شهيد سيف الله عبدالكريمي كومله در سال 1321 هجري شمسي در يك خانواده روستايي در كومله از تواب
در سال هاي 50 تا 54 با كوشش فراوان تا حدودي به آرزوهاي خود كه همانا بيدار نمودن افكار عمومي در برابر ستم و ظلم رژيم شاهنشاهي بود دست يافت و مردم شهرهاي لاهيجان و لنگرود را بيش از گذشته با انديشه هاي حضرت امام خميني(ره) و اهداف نهضت ايشان آشنا كرد. ساواك رفته رفته پي به بعضي فعاليت هاي شهيد برده بود و با احضار او به ساختمان هاي مخوف و بي نام و نشان خود، ضمن تهديد و شكنجه از او مي خواست تا از فعاليت هاي سياسي اسلامي دست بردارد. يك سال پس از انتقال به دانشگاه مشهد و تدريس علوم دانشگاهي، عمال رژيم به علت حضور گسترده او در جلسات و انجمن هاي سياسي تحت اشراف روحانيت مبارز، او را از دانشگاه مشهد اخراج كردند و به لاهيجان بازگشت. او اين بار رسالت خود را در مدارس شهر لاهيجان دنبال كرد. با افزايش مبارزات مردمي و گسترده شدن دامنه اعتصابات ضد رژيم، شهيد سيف الله عبدالكريمي، فعالانه و علني اعلاميه ها و پيام هاي امام و مقتداي خود را در سطح شهر بويژه مدارس و موسسات آموزش عالي توزيع مي كرد. او نقش مؤثري در برپايي تظاهرات، جلسات سخنراني سياسي و اعتصابات و تعطيلي بازار و ادارات و مدارس داشت و در 22 بهمن سال 1357 به آرزوي خود كه همانا تحقق حكومت علوي در مقياس سيره نبوي تحت رهبري فرزند پاك از تبار آفتاب بود نائل آمد و آماده شد تا با عظمي سترگ از آرمانها و ارزش هاي متعالي نهضت عاشورايي حضرت امام خميني(ره) پاسداري كند. با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري حضرت امام خميني (ره)، فصل نويني از مبارزات و جهاد در راه مكتب براي شيفتگان خدمت مهيا شد. سيف الله عبدالكريمي كه خود را دانش آموخته مكتب امام خميني (ره) مي ديد، در اين مرحله نيز خوش درخشيد و صفحات گرانبهايي را بر كارنامه درخشان خود افزود. در پي سقوط رژيم پهلوي، بسياري از سران خائن دستگاه هاي دولتي از سوي مردم دستگير و برخي نيز از ترس خشم طوفنده ملت مسلمان و رهيده از ظلم و ستم متواري شده بودند. وضع شهرباني، ژاندارمري، و بعضي ادارات مهم بسيار آشفته بود و هر آن احتمال داده مي شد، عناصر فرصت طلب سلاح ها و تجهيزات نظامي را از شهرباني و ژاندارمري به غارت برده و امنيت و شرايط حساس آن روزها را نابسامان كنند. شهيد عبدالكريمي كه به عملگرايي و تمشيت امور شناخته شده بود توانست با تدبير و ابتكار خاص در كوتاه ترين مدت ممكن با همكاري شماري از افراد انقلابي و مسلمان همه سلاح ها را جمع آوري و پس از انتقال به مكان امن، تا تعيين مسئولان مربوط از آنها محافظت نمايند. با تشكيل كميته انقلاب اسلامي، وي به عنوان مسئول اين نهاد انقلابي در شهرستان لنگرود منصوب شد و توانست خدمات قابل توجهي را در ارتقاء ضريب امنيت و نيز برخورد با منافقين و گروهك هاي ضد انقلاب ايفا نمايد. با بازگشايي دانشگاه ها و مدارس، دانشگاه مشهد از او براي تدريس در دانشكده الهيات دعوت كرد. او كه آموختن و آموزش دادن را بسيار دوست داشت و به آن عشق مي ورزيد، از پذيرش مسئوليت هاي اجرايي پيشنهادي امتناع كرد و براي بيمه كردن اذهان دانشجويان اين مرز و بوم در برابر جريان هاي فكري منحرف به دانشگاه مشهد رفت و در گروه مباني تشيع و اديان و مذاهب دانشكده الهيات و معارف اسلامي به تدريس و دفاع از شريعت اسلام و فقه جعفري پرداخت. او همچنين به عضويت در حزب جمهوري اسلامي كه درآن مقطع پايگاه مناسبي براي ايستادگي در برابر ضد انقلاب و قدرت هاي امپرياليستي بود درآمد و با آنان نيز محشور شد. در آستانه برگزاري نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي، گروه كثيري از مردم لنگرود از عبدالكريمي خواستند كه نامزد انتخابات شود و اجازه ندهد نااهلان وارد خانه ملت شوند. سيف الله عبدالكريمي عليرغم ميل باطني و تنها به سبب احساس تكليف شرعي و انقلابي، اين پيشنهاد را پذيرفت. وي در برگزاري انتخابات كمترين تبليغات را ميان رقباي خود داشت و معتقد بود: پول و سرمايه نمي تواند در انديشه هاي اسلامي و انقلابي مردم تأثير گذار باشد. با شمارش آراء و اعلام نتايج، سيف الله عبدالكريمي وكيل مردم لنگرود در قوه مقننه شد. او در مدت كوتاه نمايندگي اش همواره به حوزه انتخابيه خود در مناطق مختلف روستايي و شهري سركشي و از نزديك ضمن آشنايي با مشكلات و نابساماني ها، عملكرد نظام جمهوري اسلامي ايران را در اين مدت به مردم بازگو مي كرد تا ضمن ارتقاء روحيه و عزم ملي مردم، راه براي سوء استفاده بدخواهان ملت و كسانيكه دوست داشتند يأس و نااميدي را در ميان مردم القاء كنند ببندد. او براي تامين رفاه و معيشت مردم اقدامات موثري بعمل آورد كه تعيين قيمت برگ سبز چاي، نوغان و حفر چاه هاي آب براي آبياري مزارع برنج، حفر چندين حلقه چاه آب آشاميدني در روستاهاي منطقه و پيگيري و ساخت جاده لنگرود به كومله و منطقه اطاق درـ با هدف كاهش خسارات ناشي از تصادفات و حوادث رانندگي ـ برقراري و توسعه شبكه تلفن خودكار بين بخش كومله با سراسر كشور و ساخت و
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
در سال هاي 50 تا 54 با كوشش فراوان تا حدودي به آرزوهاي خود كه همانا بيدار نمودن افكار عمومي در برابر
توسعه شبكه هاي برق رساني به روستاهاي لنگرود تنها بخشي از عملكرد اين سرباز وفادار امام در مجلس و صرفاً براي حوزه انتخابيه اي است كه مردم او را به عنوان وكيل خودشان انتخاب كرده اند. او همه تلاش خود را براي اعتلاي نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران بكار بست و اعتقاد داشت: «من روي خون 70 هزار شهيد نشسته ام، انتظار ندارم كه چهار سال دوره نمايندگي خود را در مجلس شوراي اسلامي تمام كرده و برگردم، من شهادت را احساس مي كنم و اميد دارم به اين آرزو برسم. شهيد عبدالكريمي به معناي واقعي كلمه جايگاه ولي فقيه را مي شناخت و اطاعت ازآن را اطاعت از رسول و پروردگار جهانيان مي دانست. او در بخشي از نطق پيش از دستور يكصد و چهارمين جلسه علني مجلس در تاريخ 18/11/1359 درباره جايگاه ولايت فقيه و رهبري حضرت امام خميني(ره) و اطاعت از ايشان چنين مي گويد: «... پاره اي دانسته يا نادانسته تصور مي كنند كه سخنان و خط امام از متشابهات است اما براي اكثريت قاطع امت، خط امام و انديشه روشن ايشان و سخنان بيدارگرش از محكمات است. ما امام را ادامه دهنده راه انبياء مي شناسيم، همانگونه كه انبياء در تاريخ به زبان قوم خود سخن مي گفتند سخني كه همه توده ها، همه مردم به روشني آن را فهميدند و به كار بستند. امام نيز اينگونه با مردم سخن مي گويند. پيامبر اسلام(ص) نيز سخني همه فهم براي مردم بيان مي فرمودند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه ليبين لهم»، هيچ پيامبري از ناحيه حق برگزيده نشد مگرآنكه آن پيامبر آشنا به زبان قوم سخن گفت. سخني كه همه آن را فهم كردند... ما معتقديم «منزلة الفقيه في هذا الوقت كمنزله الانبياء في بني اسرائيل» ... اين بينش اسلامي ما است، ... آري [ما معتقديم] امام در ميان ما چون نبي است از انبياء بني اسرائيل [بنابراين] با امام ستيزه نكنيد و به خود اجازه ندهيد كه در برابر رهنمودهايش اعلاميه منتشر بكنيد ...»
شهيد عبدالكريمي به خوبي كارايي جنگ رواني و به اصطلاح امروز جنگ نرم را مي دانست. او معتقد بود قلم امانتي است كه به دست افراد سپرده شده است و بنابراين از آن بايد به درستي استفاده كنند و براي رسيدن به اميال شخصي و باندي، شأن آن را زير سئوال نبرند. او خطاب به اصحاب قلم چنين مي گويد: «... هان! اي نويسندگان، هان! اي انديشمندان، هان! اي سردبيران محترم روزنامه ها، شما اگر بذر اختلاف را در بستر صفحات روزنامه هايتان نپاشيد من معتقدم كه شايد اختلافات پايان پذيرد. ن والقلم و ما يسطرون. اين قلم امانتي است كه به دست شما سپرده شده است.»
عامل به شريعت، دوستدار خانواده، علاقه مند به تعليم و تربيت، برخاسته از بطن مردم و متصف به صفات پسنديده اسلامي از ويژگي هاي سيف الله عبدالكريمي كومله بود. سرانجام در هفتم تير سال 1360 ، وعده الهي را مشاهده كرد و در مقام «عند ربهم يرزقون» حضور يافت.
شهید عبدالکریمی و مبارزه
روحیه حق طلبی شهید سیف الله عبدالکریمی از او مردی مبارز و اهل پیکار با ظالمان ساخته بود. او دنبال چراغی می گشت که راه را بر او نمایان سازد. در پی حضور در حوزه علمیه و انس با شهیدانی چون مطهری و مفتح با اندیشه های امام خمینی (ره) آشنا شد. بواسطه همین تعالیم بود که سازش با ستمکار را ننگ می دانست و قدم در راهی که نهایت آن طاغوت باشد نمی گذاشت. عبدالکریمی مبارزه منسجم خود را با برپایی جلسات سخنرانی و حضور در فعالیت های مذهبی و برنامه های سیاسی اسلامی قوت بخشید. و بیشتر اوقات شهید در تشکل ها و انجمن های سیاسی مسلمان که بطور مخفی و بعضاً در قالب هیئت مذهبی بود طی می شد. در سالهای ۵۰ تا ۵۴ با کوشش فراوان تا حدودی به آرزوهای خود که همانا بیدار نمودن افکار عمومی در برابر ستم و ظلم رژیم شاهنشاهی بود دست یافت و مردم شهرهای لاهیجان و لنگرود را بیش از گذشته با اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) و اهداف نهضت ایشان آشنا کرد. ساواک رفته رفته پی به بعضی فعالیت های شهید برده بود و با احضار او به ساختمان های مخوف و بی نام و نشان خود، ضمن تهدید و شکنجه از او می خواست تا از فعالیت های سیاسی اسلامی دست بردارد.
یکسال پس از انتقال به دانشگاه مشهد و تدریس علوم دانشگاهی، عمال رژیم به علت حضور گسترده او در جلسات و انجمن های سیاسی تحت اشراف روحانیت مبارز، او را از دانشگاه مشهد اخراج کردند و وی پس از اخراج به لاهیجان بازگشت.
او این بار رسالت خود را در مدارس شهر لاهیجان دنبال کرد. با افزایش مبارزات مردمی و گسترده شدن دامنه اعتصابات ضد رژیم، شهید سیف الله عبدالکریمی، فعالانه و علنی اعلامیه ها و پیام های امام و مقتدای خود را در سطح شهر بویژه مدارس و موسسات آموزش عالی توزیع می کرد. او نقش مؤثری در برپایی تظاهرات، جلسات سخنرانی سیاسی و اعتصابات و تعطیلی بازار و ادارات و مدارس داشت و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به آرزوی خود که همانا تحقق حکومت علوی در مقیاس سیره نبوی تحت رهبری فرزند پاک از تبار آفتاب بود نائل آمد و آماده شد تا با عظمی سترگ از آرمانها و ارزش های متعالی نهضت عاشورایی حضرت امام خمینی(ره) پاسداری کند.
شهید عبدالکریمی و ولایت فقیه
او در بخشی از نطق پیش از دستور یکصد و چهارمین جلسه علنی مجلس در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۵۹ درباره جایگاه ولایت فقیه و رهبری حضرت امام خمینی(ره) و اطاعت از ایشان چنین می گوید:
«… پاره ای دانسته یا نادانسته تصور می کنند که سخنان و خط امام از متشابهات است اما برای اکثریت قاطع امت، خط امام و اندیشه روشن ایشان و سخنان بیدارگرش از محکمات است. ما امام را ادامه دهنده راه انبیاء می شناسیم، همانگونه که انبیاء در تاریخ به زبان قوم خود سخن می گفتند سخنی که همه توده ها، همه مردم به روشنی آن را فهمیدند و به کار بستند. امام نیز اینگونه با مردم سخن می گویند. پیامبر اسلام(ص) نیز سخنی همه فهم برای مردم بیان می فرمودند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم»، هیچ پیامبری از ناحیه حق برگزیده نشد مگرآنکه آن پیامبر آشنا به زبان قوم سخن گفت. سخنی که همه آن را فهم کردند… ما معتقدیم «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل» … این بینش اسلامی ما است، … آری [ما معتقدیم] امام در میان ما چون نبی است از انبیاء بنی اسرائیل [بنابراین] با امام ستیزه نکنید و به خود اجازه ندهید که در برابر رهنمودهایش اعلامیه منتشر بکنید…»
شهید عبدالکریمی و رسالت نویسندگی
شهید عبدالکریمی به خوبی کارایی جنگ روانی و به اصطلاح امروز جنگ نرم را می دانست. او معتقد بود قلم امانتی است که به دست افراد سپرده شده است و بنابراین ازآن باید به درستی استفاده کنند و برای رسیدن به امیال شخصی و باندی، شأن آن را زیر سئوال نبرند.
او خطاب به اصحاب قلم چنین می گوید: …« هان ! ای نویسندگان، هان! ای اندیشمندان، هان! ای سردبیران محترم روزنامه ها، شما اگر بذر اختلاف را در بستر صفحات روزنامه هایتان نپاشید من معتقدم که شاید اختلافات پایان پذیرد. ن والقلم و ما یسطرون. این قلم امانتی است که به دست شما سپرده شده است.»
شهید عبدالکریمی و عملگرایی
شهید از سخن گفتن صرف بدون پشتوانه اجرایی پرهیز می کرد. علیرغم روحیه مبارزاتی و شیوایی قلم و بیانی که داشت کمتر سخن می گفت. او به امور مهم توجه داشت و از پرداختن به مطالب حاشیه ای که وقت او را بگیرد چشم پوشی می کرد.
از آرزوهای دراز که دست نیافتنی هستند دوری می جست. او در انجام کارها علاقه فراوان داشت و در این راه سعی می کرد ابتدا با اندیشیدن و پیدا کردن راهکار مناسب، ساز و کار اجرایی نمودن آن را نیز پیدا کند. چرا که بفرموده امیرالمومنین علی علیه السلام : «ثمره الرغبه التعب»، یعنی«نتیجه علاقه و رغبت زیاد [بدون برنامه] خستگی و تعب است.
شهيد سيف الله عبدالكريمي در كلام همسر
نويد شاهد:زنگ در را فشردم و منتظر ماندم. زياد طول نكشيد كه در باز شد. گفتم: منزل شهيد عبدالكريمي. خانمي كه در را باز كرده بود گفت: بله، بفرماييد. وارد خانه شدم از راهروي كوچكي گذشتم و همان خانم مرا به اتاقي راهنمايي كرد. اتاق كوچكي بود كتابخانه شهيد عبدالكريمي درست روبرويم قرار داشت. عكس شهيد كه در كنار تصوير امام بود معناي زندگي تشيع را رقم مي زد. اتاق از حضور شهيد عبدالكريمي آكنده بود.



به گزارش نويد شاهد،بعد از مدتي فرزندان شهيد عبدالكريمي وارد شدند و كمي بعد نيز، همسر شهيد عبدالكريمي آمدند. اتاق از حضور آن ها رنگ تازه اي به خود گرفت. شوق يافتن انگيزه اين همه سعادت خانواده در سؤالات مختلفي بود كه همسر شهيد عبدالكريمي به آن پاسخ گفت. او زندگي مشترك خود را با شهيد عبدالكريمي چنين توصيف كرد:
سال 41 در شهر لنگرود زندگي مشترك خود را آغاز نموديم. ما هر دو همسايه بوديم و غير از آن شهيد عبدالكريمي نزد پدرم درس مي خواند به همين خاطر به خانه ي ما رفت و آمد داشت. علاقه پدرم به شهيد عبدالكريمي زياد بود و همين سبب شد در مقابل درخواست او موافقت خود را اعلام كند و ما با هم پيمان همسري بستيم. پدرم در اين باره به من گفت: تو بايد با كسي ازدواج كني كه خوب باشد و ايمان داشته باشد.
من هم قبول كردم و در اين مدت 19 سال زندگي هم بر اين عقيده استوار ماندم.
بعد از ازدواج با شهيد عبدالكريمي به تهران آمديم علت آمدن ما نيز، شركت و پذيرفته شدن ايشان در امتحان ورودي دانشگاه تهران بود. تهران اطاق كوچكي اجاره كرديم من با زندگي با شهيد عبدالكريمي آشنا شدم و واقعاً ايمان مبارزه و فعاليت او بر عليه طاغوت مرا هم جلب كرد.
البته من در اين زمينه تنها يك همكار در خانه او بودم. شهيد عبدالكريمي با يافتن شوق من يك روز مقداري اعلاميه آورد و به من گفت: اين ها را پنهان كن. من هر چه فكركردم كه چگونه آن هارا در اطاق پنهان كنم، نيافتم، جز اينكه اعلاميه ها را زير فرش در قسمت هايي كه كمتر زير و رو مي شد دوختم و به اين ترتيب بود كه با مبازرات سياسي او آشنا شدم.
بعد از اتمام دانشگاه ايشان به لاهيجان رفت. البته بايد بگويم قبل از آن دوره سربازي رفته بود و اكثراً در شهرهايي چون نقده و رضائيه خدمت كرد. حتي يك بار، به خاطرآوردن كفش خود براي انجام فريضه نماز به زندان رفت. به هر حال بعد از هفت ماه اقامت در لاهيجان دانشگاه مشهد ايشان را به عنوان استاد به خدمت دعوت كرد ولي بعد ها او را اخراج كردند. شهيد عبدالكريمي دوباره به لاهيجان برگشت تا انقلاب شروع شد و دوباره به دانشكده الهيات مشهد رفت.
در زمينه تحصيل علوم ديني، او شاگرد استاداني چون آيت الله منتظري، آيت الله محمدي گيلاني، و آيت الله انصاري شيرازي بود . همچنين از محضر استاد شهيد مطهري و شهيد دكتر مفتح بهره گرفت در طول اين سال ها يعني تحصيل و مبارزه ايشان، نقش من در تربيت و نگهداري بچه ها و خانه بود زيرا ايشان كمتر در خانه بود و مسئوليت هاي او نيز به عهده من بود البته ايشان از روز اول زندگيمان به من گفت تو ازدواج كردي فكر كن من اين راه را مي روم! يك وقت فكر نكني من تا آخر همسر تو هستم و به خانه مي آيم نه من اين طور نيستم. و واقعاً هم همين طور بود هيچ وقت خانه نبود كه مثلاً چيزي بخرد و به خانه بياورد حتي براي ما معلوم نبود امروز كه مي رود، برمي گردد يا نه؟
حاصل اين زندگي ما پنج فرزند بود و در رابطه با بچه ها هم همين طور بود با اينكه كمتر فرصت داشت با اين همه با بچه ها صحبت مي كرد و آن ها را راهنمايي مي كرد حتي گاهي از طاغوت مي گفت و به آن ها راه مبارزه را ياد مي داد. اخلاق او فوق العاده خوب بود با همه خستگي كه از كار و فعاليت داشت مي گفت: تو خسته اي و در كارها به من كمك مي كرد. او راهي را كه رفت به بچه هايش آموخت همانطور كه بارها به آن ها گفت: من پدرتان هستم. ببينيد چه مي كنم و فكر نكنيد هميشه هستم.
او در رابطه با بچه ها با همه محبت و علاقه اش هيچ گاه نخواست انس و الفتي را بين خود و بچه ها به وجود بياورد. حتي اگر هديه اي براي بچه ها مي خريد آن را در جايي مي گذاشت و مي گفت: بچه ها مادرتان براي شما هديه خريده است خود او به طور مستقيم به بچه ها نمي داد. نسبت به مسائل مذهبي و آموزش آن سخت دقيق بود.
قبل از آنكه بچه ها به مدرسه بروند مي گفت: شما بايد سال ديگر به مدرسه برويد، اگر نماز نخوانيد نمي توانيد به مدرسه برويد.
حتي در مورد رفتن به كودكستان با بچه ها مخالفت كرد ولي خودش كتاب و وسايل آموزشي تهيه كرد و به بچه ها گفت: اين كودكستان شماست.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهيد سيف الله عبدالكريمي در كلام همسر نويد شاهد:زنگ در را فشردم و منتظر ماندم. زياد طول نكشيد كه
بچه ها را در كنار جا نماز خود قرار مي داد و مي گفت: قرآن ياد بگيريد و خود نيز در ياد گرفتن به آن ها كمك مي كرد در رابطه با فرزندان دختر خود هم اين گونه بود به طور كلي نقش او در خانواده، به عنوان پدر و همسر خوب بود گاهي كه به خانه مي آمد و بچه ها خواب بودند بيدارشان مي كرد و با آنها صحبت مي كرد.
خبر شهادت او براي من و بچه ها تازه نبود او بارها در رابطه با شهادت افراد آشنا و غير آشنا مي گفت: بچه ها ببينيد پدر او هم شهيد شد. شما هم اينطور باشيد. انسان بايد شهيد بشود و براي همين بچه ها مي دانستند شهيد چيست و كيست؟
پسر كوچك من محمد مي گفت: بابا شهيد شد من هم دلم مي خواهد شهيد بشوم، و مي گفت: بعد از اينكه درس ام را خواندم به جبهه مي روم تا شهيد بشوم.
يكبار با شهيد عبدالكريمي به بهشت زهرا رفتيم در آن وقت بود كه يكي از دوستانش را كه روحاني بود ديد شهيد شده است چند بار گفت: تو هم شهيد شدي. خدايا! چرا اين لياقت را به من نمي دهي؟ و بارها مي گفت: ما يك جان داريم و آن را هم بدهكاريم پس چه بهتر كه به راه شهادت برويم كه اين راه براي ما سعادت است.
خوب، احساس من با شنيدن خبر شهادت او، احساس خاصي نبود چون فكر كردم او هر چه از خدا خواست، خداوند به او اعطا كرد و اين براي من بس است.
خاطره اي كه از ايشان به ياد دارم اين است؛ قبل از فاجعه هفتم تير ماه، يك روز سر سفره نشسته بود كه گفت: خدايا، اين عمر من و بچه ها را بگير و فداي لحظات عمر امام كن.
شهادت هفتاد و دو تن شهيد در جامعه تغيير و تحولي بود كه مردم از تفرقه به وحدت برسند حتي مردم با شهادت اين ها پيروز شدند و مردم فهميدند كه در برابر اين شهدا وظيفه اي ندارند.
الان فكر مي كنم حتي خود ما در رابطه با شهيد عبدالكريمي و ساير شهدا چقدر مسئوليت سنگين است. مهم اين است كه مردم جامعه ما بدانند كه اين شهدا كجا رفتند و هدف شان چه بود؟ به نظر من نقش هر فردي كه از خانواده شهدا هست، مسئوليت سنگيني دارد. من به عنوان همسر شهيد در بر دوش كشيدن با مسئوليت شهيد عبدالكريمي، يكي تربيت بچه هاست و ديگري خدمتي است كه در بسيج مسجد انجام مي دهم در رابطه با اين مسئوليت بايد بگويم كه همان سفارشاتي است كه شهيد عبدالكريمي به من داشت. او همواره مي گفت: سعي كن بچه ها را حتماً به نماز و قرآن خواندن ترغيب كني و به نماز جمعه ببري. خود ايشان روزهاي جمعه كه در خانه بود مي گفت: من در خانه هستم تو بچه ها را به نماز جمعه ببر، خوب، همين مسئوليت هاست كه بر دوش مادران يعني همسران شهيدان است. من شاهد بودم كه فرزند شهيدي گريه مي كرد و مي گفت: خانه اي كه مي خواهيم بخريم بايد رنگ ماشين بابا باشد. من با خودم فكر كردم كه اگر اين مادران كمتر ناراحتي بكنند و زياد با بچه با ناراحتي و اندوه از پدرشان صحبت نكنند اين بچه ها اينطور نخواهند بود البته بچه خودش مي فهمد ولي مادر مي تواند به او آرامش بدهد و اصلاً مسئله شهادت پدر را براي كودك شان بازگو كنند. چون فكر مي كنم همه بچه هاي شهدا با مسئله شهادت آشنا باشند.
پيام من به خانواده شهدا اين است كه افتخار كنند كه همسران و فرزندان آن ها به راه شهادت رفتند و همانطور كه شهيد عبدالكريمي مي گفت: صبر كنند و ناراحت نباشند.
با اتمام سخنان همسر شهيد عبدالكريمي، دليل اين قداست و روح معنوي خانه را يافتم. در حالي كه حضور شهيد و روح انديشه والاي او را احساس مي كردم با ايشان خداحافظي كردم.
وقتي درخانه پشت سرم بسته شد با خود گفتم: روح اين همه سال مبارزه و ايمان را بايد ديد كه چگونه در حركت ها مؤثر است همانطور كه شهادت در عظمت انسان شكوفا مي شود.
والسلام
گفتني است ، شهيد سيف الله عبدالكريمي نماينده مردم لنگرود سرانجام نيز در فاجعه جانگداز دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي ايران همراه با 72 تن ديگر از ياران صديق و با وفاي امام به درجه رفيع شهادت نايل آمد .
منبع: شاهد بانوان شماره 50 15 آذر ماه 1362
فرزند شهید 7 تیر گیلان:
شهید عبدالکریمی زمان مخالفتش با بنیصدر را به رهبر انقلاب دادند / پدرم قبل از ترور فیزیکی ترور شخصیتی شد
فرزند شهید هفت تیر گیلان گفت: شهید بهشتی قبل از انفجار دفتر حزب در کشور و پدرم در گیلان ترور شخصیتی شده بودند.

به گزارش ۸دی، علی عبدالکریمی فرزند دکتر شهید سیف الله عبدالکریمی نماینده دوره اول مردم لنگرود در مجلس شورای اسلامی در مراسم گرامیداشت شهدای ۷ تیر در مسجد جامع لنگرود اظهار داشت: اینکه گفته می شود شهیدان بهشتی و عبدالکریمی مظلوم هست به این دلیل است که قبل از ترور جسمی و فیزیکی و انفجار در دفتر مرکزی حزب منافقین تمام تلاش خودشان را برای ترور شخصیتی این افراد معطوف کردند.
وی افزود: انتصاب اتهامات مختلف، دروغ پراکنی ها، شایعه پراکنی ها در مورد این عزیزان بویژه درباره شهید بهشتی و حتی در استان گیلان و شهر لنگرود درباره شهید عبدالکریمی به اندازه ای بود که گاهی وقتی ذهنم به آن روزها معطوف می شود به این باور می رسم که این شهدا واقعا شهیدان مظلوم جمهوری اسلامی بودند.
عبدالکریمی با اشاره به اتحاد نامیون بنی صدر و منافقین اظهار کرد: این عزیزان و بویژه شهید بهشتی و ۲۷ نماینده شهید با قدومی استوار و عزمی راسخ به مبارزه با دشمنان خط امام پرداختند.
فرزند شهید ۷ تیر ماه سال ۶۰ افزود: قبل از انفجار ۷ تیر طرح دو فوریتی عدم کفایت بنی صدر در مجلس مطرح شد. از قضا یکی از نمایندگان فعال و سخنور و دو آتشه مجلس شورای اسلامی در حمایت از این طرح شهید عبدالکریمی بودند. ایشان ۴ روز قبل از شهادت نطقی در مجلس انجام دادند که در آن نطق نهایت انزجار خود را از تفکر بنی صدر و بنی صدریان و نهایت التزم خودش به خط و رهنمودهای امام راحل نشان داد.
فرزند شهید عبدالکریمی افزود: به روایتی شهید عبدالکریمی بین ۵ تا ۷ دقیقه فرصت داشت تا در مخالفت با بنی صدر سخنرانی کند امام چون سردمدار و سرقافله این مخالفتها با بنی صدر مقام معظم رهبری به عنوان نماینده مردم تهران بودند این فرصت را به ایشان دادند تا بتوانند مفصل تر به بیان نظراتشان در مخالفت با بنی صدر بپردازند.
وی ادامه داد: ای کاش دست اندرکاران اهتمام بیشتری برای معرفی بیش از پیش این شهدا به نسل و جوانان امروز بپردازند. اینها سرمایه های کشور هستند و شهید متعلق به یک شهر و یک ناحیه نیست بلکه متعلق به نظام و مملکت هستند. بنابراین در مقابل هجمه گسترده مجازی و غیرمجازی دشمن به جمهوری اسلامی، شرط عقل معرفی شخصیت هایی مثل شهید بهشتی و شهید عبدالکریمی نیست؟
عبدالکریمی یکی از مظلومیت های شهیدان بهشتی و عبدالکریمی را عدم وجود اهتمام مناسبت به معرفی این شهدا دانست و گفت: شهید عبدالکریمی مرد دینداری و دانشمند محترم و مبلغ دین و دینداری و اخلاق بود و ایشان شیفته و دل سوخته اهل بیت (ع) بود و خطابه های دینی او بر کسی پوشیده نیست و اگر امروز افتخاراتی در شهر و استان داریم نتیجه آن خطابه هاست.
وی در پایان تأکید کرد: اگر عبدالکریمی شهید عبدالکریمی شد به این دلیل بود که سالها در قم در محضر بزرگانی چون علامه طباطبایی زانوی ادب و تلمز به بغل گرفت و سالها در محضر علامه متفکر شهید مطهری (رض) شاگردی کرد و سالها در محضر دکتر مفتح شاگردی کرد.