eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.4هزار عکس
18هزار ویدیو
356 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید عبدالکریمی  و مبارزه روحیه حق طلبی شهید سیف الله عبدالکریمی از او مردی مبارز و اهل پیکار با ظالمان ساخته بود. او دنبال چراغی می گشت که راه را بر او نمایان سازد. در پی حضور در حوزه علمیه و انس با شهیدانی چون مطهری و مفتح با اندیشه های امام خمینی (ره) آشنا شد. بواسطه همین تعالیم بود که سازش با ستمکار را ننگ می دانست و قدم در راهی که نهایت آن طاغوت باشد نمی گذاشت. عبدالکریمی مبارزه منسجم خود را با برپایی جلسات سخنرانی و حضور در فعالیت های مذهبی و برنامه های سیاسی اسلامی قوت بخشید. و بیشتر اوقات شهید در تشکل ها و انجمن های سیاسی مسلمان که بطور مخفی و بعضاً‌ در قالب هیئت مذهبی بود طی می شد. در سالهای ۵۰ تا ۵۴ با کوشش فراوان تا حدودی به آرزوهای خود که همانا بیدار نمودن افکار عمومی در برابر ستم و ظلم رژیم شاهنشاهی بود دست یافت و مردم شهرهای لاهیجان و لنگرود را بیش از گذشته با اندیشه های حضرت امام خمینی(ره) و اهداف نهضت ایشان آشنا کرد. ساواک رفته رفته پی به بعضی فعالیت های شهید برده بود و با احضار او به ساختمان های مخوف و بی نام و نشان خود، ضمن تهدید و شکنجه از او می خواست تا از فعالیت های سیاسی اسلامی دست بردارد. یکسال پس از انتقال به دانشگاه مشهد و تدریس علوم دانشگاهی، عمال رژیم به علت حضور گسترده او در جلسات و انجمن های سیاسی تحت اشراف روحانیت مبارز، او را از دانشگاه مشهد اخراج کردند و وی پس از اخراج به لاهیجان بازگشت. او این بار رسالت خود را در مدارس شهر لاهیجان دنبال کرد. با افزایش مبارزات مردمی و گسترده شدن دامنه اعتصابات ضد رژیم، شهید سیف الله عبدالکریمی، فعالانه و علنی اعلامیه ها و پیام های امام و مقتدای خود را در سطح شهر بویژه مدارس و موسسات آموزش عالی توزیع می کرد. او نقش مؤثری در برپایی تظاهرات، جلسات سخنرانی سیاسی و اعتصابات و تعطیلی بازار و ادارات و مدارس داشت و در ۲۲ بهمن سال ۱۳۵۷ به آرزوی خود که همانا تحقق حکومت علوی در مقیاس سیره نبوی تحت رهبری فرزند پاک از تبار آفتاب بود نائل آمد و آماده شد تا با عظمی سترگ از آرمانها و ارزش های متعالی نهضت عاشورایی حضرت امام خمینی(ره) پاسداری کند. شهید عبدالکریمی  و ولایت فقیه او در بخشی از نطق پیش از دستور یکصد و چهارمین جلسه علنی مجلس در تاریخ ۱۸/۱۱/۱۳۵۹ درباره جایگاه ولایت فقیه و رهبری حضرت امام خمینی(ره) و اطاعت از ایشان چنین می گوید: «… پاره ای دانسته یا نادانسته تصور می کنند که سخنان و خط امام از متشابهات است اما برای اکثریت قاطع امت، خط امام و اندیشه روشن ایشان و سخنان بیدارگرش از محکمات است. ما امام را ادامه دهنده راه انبیاء می شناسیم، همانگونه که انبیاء در تاریخ به زبان قوم خود سخن می گفتند سخنی که همه توده ها، همه مردم به روشنی آن را فهمیدند و به کار بستند. امام نیز اینگونه با مردم سخن می گویند. پیامبر اسلام(ص) نیز سخنی همه فهم برای مردم بیان می فرمودند: «و ما ارسلنا من رسول الابلسان قومه لیبین لهم»، هیچ پیامبری از ناحیه حق برگزیده نشد مگر‌آنکه آن پیامبر آشنا به زبان قوم سخن گفت. سخنی که همه آن را فهم کردند… ما معتقدیم «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل» … این بینش اسلامی ما است، … آری [ما معتقدیم] امام در میان ما چون نبی است از انبیاء بنی اسرائیل [بنابراین] با امام ستیزه نکنید و به خود اجازه ندهید که در برابر رهنمودهایش اعلامیه منتشر بکنید…» شهید عبدالکریمی  و رسالت نویسندگی شهید عبدالکریمی به خوبی کارایی جنگ روانی و به اصطلاح امروز جنگ نرم را می دانست. او معتقد بود قلم امانتی است که به دست افراد سپرده شده است و بنابراین ازآن باید به درستی استفاده کنند و برای رسیدن به امیال شخصی و باندی، شأن آن را زیر سئوال نبرند. او خطاب به اصحاب قلم چنین می گوید: …« هان ! ای نویسندگان، هان!‌ ای اندیشمندان، هان!‌ ای سردبیران محترم روزنامه ها، شما اگر بذر اختلاف را در بستر صفحات روزنامه هایتان نپاشید من معتقدم که شاید اختلافات پایان پذیرد. ن والقلم و ما یسطرون. این قلم امانتی است که به دست شما سپرده شده است.» شهید عبدالکریمی  و عملگرایی شهید از سخن گفتن صرف بدون پشتوانه اجرایی پرهیز می کرد. علیرغم روحیه مبارزاتی و شیوایی قلم و بیانی که داشت کمتر سخن می گفت. او به امور مهم توجه داشت و از پرداختن به مطالب حاشیه ای که وقت او را بگیرد چشم پوشی می کرد. از آرزوهای دراز که دست نیافتنی هستند دوری می جست. او در انجام کارها علاقه فراوان داشت و در این راه سعی می کرد ابتدا با اندیشیدن و پیدا کردن راهکار مناسب، ساز و کار اجرایی نمودن آن را نیز پیدا کند. چرا که بفرموده امیرالمومنین علی علیه السلام : «ثمره الرغبه التعب»، یعنی«نتیجه علاقه و رغبت زیاد [بدون برنامه] خستگی و تعب است.
شهيد سيف الله عبدالكريمي در كلام همسر نويد شاهد:زنگ در را فشردم و منتظر ماندم. زياد طول نكشيد كه در باز شد. گفتم: منزل شهيد عبدالكريمي. خانمي كه در را باز كرده بود گفت: بله، بفرماييد. وارد خانه شدم از راهروي كوچكي گذشتم و همان خانم مرا به اتاقي راهنمايي كرد. اتاق كوچكي بود كتابخانه شهيد عبدالكريمي درست روبرويم قرار داشت. عكس شهيد كه در كنار تصوير امام بود معناي زندگي تشيع را رقم مي زد. اتاق از حضور شهيد عبدالكريمي آكنده بود.    به گزارش نويد شاهد،بعد از مدتي فرزندان شهيد عبدالكريمي وارد شدند و كمي بعد نيز، همسر شهيد عبدالكريمي آمدند. اتاق از حضور آن ها رنگ تازه اي به خود گرفت. شوق يافتن انگيزه اين همه سعادت خانواده در سؤالات مختلفي بود كه همسر شهيد عبدالكريمي به آن پاسخ گفت. او زندگي مشترك خود را با شهيد عبدالكريمي چنين توصيف كرد: سال 41 در شهر لنگرود زندگي مشترك خود را آغاز نموديم. ما هر دو همسايه بوديم و غير از آن شهيد عبدالكريمي نزد پدرم درس مي خواند به همين خاطر به خانه ي ما رفت و آمد داشت. علاقه پدرم به شهيد عبدالكريمي زياد بود و همين سبب شد در مقابل درخواست او موافقت خود را اعلام كند و ما با هم پيمان همسري بستيم. پدرم در اين باره به من گفت: تو بايد با كسي ازدواج كني كه خوب باشد و ايمان داشته باشد. من هم قبول كردم و در اين مدت 19 سال زندگي هم بر اين عقيده استوار ماندم. بعد از ازدواج با شهيد عبدالكريمي به تهران آمديم علت آمدن ما نيز، شركت و پذيرفته شدن ايشان در امتحان ورودي دانشگاه تهران بود. تهران اطاق كوچكي اجاره كرديم من با زندگي با شهيد عبدالكريمي آشنا شدم و واقعاً ايمان مبارزه و فعاليت او بر عليه طاغوت مرا هم جلب كرد. البته من در اين زمينه تنها يك همكار در خانه او بودم. شهيد عبدالكريمي با يافتن شوق من يك روز مقداري اعلاميه آورد و به من گفت: اين ها را پنهان كن. من هر چه فكركردم كه چگونه آن هارا در اطاق پنهان كنم، نيافتم، جز اينكه اعلاميه ها را زير فرش در قسمت هايي كه كمتر زير و رو مي شد دوختم و به اين ترتيب بود كه با مبازرات سياسي او آشنا شدم. بعد از اتمام دانشگاه ايشان به لاهيجان رفت. البته بايد بگويم قبل از آن دوره سربازي رفته بود و اكثراً در شهرهايي چون نقده و رضائيه خدمت كرد. حتي يك بار، به خاطرآوردن كفش خود براي انجام فريضه نماز به زندان رفت. به هر حال بعد از هفت ماه اقامت در لاهيجان دانشگاه مشهد ايشان را به عنوان استاد به خدمت دعوت كرد ولي بعد ها او را اخراج كردند. شهيد عبدالكريمي دوباره به لاهيجان برگشت تا انقلاب شروع شد و دوباره به دانشكده الهيات مشهد رفت. در زمينه تحصيل علوم ديني، او شاگرد استاداني چون آيت الله منتظري، آيت الله محمدي گيلاني، و آيت الله انصاري شيرازي بود . همچنين از محضر استاد شهيد مطهري و شهيد دكتر مفتح بهره گرفت در طول اين سال ها يعني تحصيل و مبارزه ايشان، نقش من در تربيت و نگهداري بچه ها و خانه بود زيرا ايشان كمتر در خانه بود و مسئوليت هاي او نيز به عهده من بود البته ايشان از روز اول زندگيمان به من گفت تو ازدواج كردي فكر كن من اين راه را مي روم! يك وقت فكر نكني من تا آخر همسر تو هستم و به خانه مي آيم نه من اين طور نيستم. و واقعاً هم همين طور بود هيچ وقت خانه نبود كه مثلاً چيزي بخرد و به خانه بياورد حتي براي ما معلوم نبود امروز كه مي رود، برمي گردد يا نه؟ حاصل اين زندگي ما پنج فرزند بود و در رابطه با بچه ها هم همين طور بود با اينكه كمتر فرصت داشت با اين همه با بچه ها صحبت مي كرد و آن ها را راهنمايي مي كرد حتي گاهي از طاغوت مي گفت و به آن ها راه مبارزه را ياد مي داد. اخلاق او فوق العاده خوب بود با همه خستگي كه از كار و فعاليت داشت مي گفت: تو خسته اي و در كارها به من كمك مي كرد. او راهي را كه رفت به بچه هايش آموخت همانطور كه بارها به آن ها گفت: من پدرتان هستم. ببينيد چه مي كنم و فكر نكنيد هميشه هستم. او در رابطه با بچه ها با همه محبت و علاقه اش هيچ گاه نخواست انس و الفتي را بين خود و بچه ها به وجود بياورد. حتي اگر هديه اي براي بچه ها مي خريد آن را در جايي مي گذاشت و مي گفت: بچه ها مادرتان براي شما هديه خريده است خود او به طور مستقيم به بچه ها نمي داد. نسبت به مسائل مذهبي و آموزش آن سخت دقيق بود. قبل از آنكه بچه ها به مدرسه بروند مي گفت: شما بايد سال ديگر به مدرسه برويد، اگر نماز نخوانيد نمي توانيد به مدرسه برويد. حتي در مورد رفتن به كودكستان با بچه ها مخالفت كرد ولي خودش كتاب و وسايل آموزشي تهيه كرد و به بچه ها گفت: اين كودكستان شماست.
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهيد سيف الله عبدالكريمي در كلام همسر نويد شاهد:زنگ در را فشردم و منتظر ماندم. زياد طول نكشيد كه
بچه ها را در كنار جا نماز خود قرار مي داد و مي گفت: قرآن ياد بگيريد و خود نيز در ياد گرفتن به آن ها كمك مي كرد در رابطه با فرزندان دختر خود هم اين گونه بود به طور كلي نقش او در خانواده، به عنوان پدر و همسر خوب بود گاهي كه به خانه مي آمد و بچه ها خواب بودند بيدارشان مي كرد و با آنها صحبت مي كرد. خبر شهادت او براي من و بچه ها تازه نبود او بارها در رابطه با شهادت افراد آشنا و غير آشنا مي گفت: بچه ها ببينيد پدر او هم شهيد شد. شما هم اينطور باشيد. انسان بايد شهيد بشود و براي همين بچه ها مي دانستند شهيد چيست و كيست؟ پسر كوچك من محمد مي گفت: بابا شهيد شد من هم دلم مي خواهد شهيد بشوم، و مي گفت: بعد از اينكه درس ام را خواندم به جبهه مي روم تا شهيد بشوم. يكبار با شهيد عبدالكريمي به بهشت زهرا رفتيم در آن وقت بود كه يكي از دوستانش را كه روحاني بود ديد شهيد شده است چند بار گفت: تو هم شهيد شدي. خدايا! چرا اين لياقت را به من نمي دهي؟ و بارها مي گفت: ما يك جان داريم و آن را هم بدهكاريم پس چه بهتر كه به راه شهادت برويم كه اين راه براي ما سعادت است. خوب، احساس من با شنيدن خبر شهادت او، احساس خاصي نبود چون فكر كردم او هر چه از خدا خواست، خداوند به او اعطا كرد و اين براي من بس است. خاطره اي كه از ايشان به ياد دارم اين است؛ قبل از فاجعه هفتم تير ماه، يك روز سر سفره نشسته بود كه گفت: خدايا، اين عمر من و بچه ها را بگير و فداي لحظات عمر امام كن. شهادت هفتاد و دو تن شهيد در جامعه تغيير و تحولي بود كه مردم از تفرقه به وحدت برسند حتي مردم با شهادت اين ها پيروز شدند و مردم فهميدند كه در برابر اين شهدا وظيفه اي ندارند. الان فكر مي كنم حتي خود ما در رابطه با شهيد عبدالكريمي و ساير شهدا چقدر مسئوليت سنگين است. مهم اين است كه مردم جامعه ما بدانند كه اين شهدا كجا رفتند و هدف شان چه بود؟ به نظر من نقش هر فردي كه از خانواده شهدا هست، مسئوليت سنگيني دارد. من به عنوان همسر شهيد در بر دوش كشيدن با مسئوليت شهيد عبدالكريمي، يكي تربيت بچه هاست و ديگري خدمتي است كه در بسيج مسجد انجام مي دهم در رابطه با اين مسئوليت بايد بگويم كه همان سفارشاتي است كه شهيد عبدالكريمي به من داشت. او همواره مي گفت: سعي كن بچه ها را حتماً به نماز و قرآن خواندن ترغيب كني و به نماز جمعه ببري. خود ايشان روزهاي جمعه كه در خانه بود مي گفت: من در خانه هستم تو بچه ها را به نماز جمعه ببر، خوب، همين مسئوليت هاست كه بر دوش مادران يعني همسران شهيدان است. من شاهد بودم كه فرزند شهيدي گريه مي كرد و مي گفت: خانه اي كه مي خواهيم بخريم بايد رنگ ماشين بابا باشد. من با خودم فكر كردم كه اگر اين مادران كمتر ناراحتي بكنند و زياد با بچه با ناراحتي و اندوه از پدرشان صحبت نكنند اين بچه ها اينطور نخواهند بود البته بچه خودش مي فهمد ولي مادر مي تواند به او آرامش بدهد و اصلاً مسئله شهادت پدر را براي كودك شان بازگو كنند. چون فكر مي كنم همه بچه هاي شهدا با مسئله شهادت آشنا باشند. پيام من به خانواده شهدا اين است كه افتخار كنند كه همسران و فرزندان آن ها به راه شهادت رفتند و همانطور كه شهيد عبدالكريمي مي گفت: صبر كنند و ناراحت نباشند. با اتمام سخنان همسر شهيد عبدالكريمي، دليل اين قداست و روح معنوي خانه را يافتم. در حالي كه حضور شهيد و روح انديشه والاي او را احساس مي كردم با ايشان خداحافظي كردم. وقتي درخانه پشت سرم بسته شد با خود گفتم: روح اين همه سال مبارزه و ايمان را بايد ديد كه چگونه در حركت ها مؤثر است همانطور كه شهادت در عظمت انسان شكوفا مي شود. والسلام گفتني است ، شهيد سيف الله عبدالكريمي نماينده مردم لنگرود سرانجام نيز در فاجعه جانگداز دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي ايران همراه با 72 تن ديگر از ياران صديق و با وفاي امام به درجه رفيع شهادت نايل آمد . منبع: شاهد بانوان شماره 50 15 آذر ماه 1362
فرزند شهید 7 تیر گیلان: شهید عبدالکریمی زمان مخالفتش با بنی‌صدر را به رهبر انقلاب دادند / پدرم قبل از ترور فیزیکی ترور شخصیتی شد فرزند شهید هفت تیر گیلان گفت: شهید بهشتی قبل از انفجار دفتر حزب در کشور و پدرم در گیلان ترور شخصیتی شده بودند.  به گزارش ۸دی، علی عبدالکریمی فرزند دکتر شهید سیف الله عبدالکریمی نماینده دوره اول مردم لنگرود در مجلس شورای اسلامی در مراسم گرامیداشت شهدای ۷ تیر در مسجد جامع لنگرود اظهار داشت: اینکه گفته می شود شهیدان بهشتی و عبدالکریمی مظلوم هست به این دلیل است که قبل از ترور جسمی و فیزیکی و انفجار در دفتر مرکزی حزب منافقین تمام تلاش خودشان را برای ترور شخصیتی این افراد معطوف کردند.   وی افزود: انتصاب اتهامات مختلف، دروغ پراکنی ها، شایعه پراکنی ها در مورد این عزیزان بویژه درباره شهید بهشتی و حتی در استان گیلان و شهر لنگرود درباره شهید عبدالکریمی به اندازه ای بود که گاهی وقتی ذهنم به آن روزها معطوف می شود به این باور می رسم که این شهدا واقعا شهیدان مظلوم جمهوری اسلامی بودند.   عبدالکریمی با اشاره به اتحاد نامیون بنی صدر و منافقین اظهار کرد: این عزیزان و بویژه شهید بهشتی و ۲۷ نماینده شهید با قدومی استوار و عزمی راسخ به مبارزه با دشمنان خط امام پرداختند.   فرزند شهید ۷ تیر ماه سال ۶۰ افزود:  قبل از انفجار ۷ تیر طرح دو فوریتی عدم کفایت بنی صدر در مجلس مطرح شد. از قضا یکی از نمایندگان فعال و سخنور و دو آتشه مجلس شورای اسلامی در حمایت از این طرح شهید عبدالکریمی بودند. ایشان ۴ روز قبل از شهادت نطقی در مجلس انجام دادند که در آن نطق نهایت انزجار خود را از تفکر بنی صدر و بنی صدریان و نهایت التزم خودش به خط و رهنمودهای امام راحل نشان داد.   فرزند شهید عبدالکریمی افزود: به روایتی شهید عبدالکریمی بین ۵ تا ۷ دقیقه فرصت داشت تا در مخالفت با بنی صدر سخنرانی کند امام چون سردمدار و سرقافله این مخالفت‌ها با بنی صدر مقام معظم رهبری به عنوان نماینده مردم تهران بودند این فرصت را به ایشان دادند تا بتوانند مفصل تر به بیان نظراتشان در مخالفت با بنی صدر بپردازند.   وی ادامه داد: ای کاش دست اندرکاران اهتمام بیشتری برای معرفی بیش از پیش این شهدا به نسل و جوانان امروز بپردازند. اینها سرمایه های کشور هستند و شهید متعلق به یک شهر و یک ناحیه نیست بلکه متعلق به نظام و مملکت هستند. بنابراین در مقابل هجمه گسترده مجازی و غیرمجازی دشمن به جمهوری اسلامی، شرط عقل معرفی شخصیت هایی مثل شهید بهشتی و شهید عبدالکریمی نیست؟   عبدالکریمی یکی از مظلومیت های شهیدان بهشتی و عبدالکریمی را عدم وجود اهتمام مناسبت به معرفی این شهدا دانست و گفت: شهید عبدالکریمی مرد دینداری و دانشمند محترم و مبلغ دین و دینداری و اخلاق بود و ایشان شیفته و دل سوخته اهل بیت (ع) بود و خطابه های دینی او بر کسی پوشیده نیست و اگر امروز افتخاراتی در شهر و استان داریم نتیجه آن خطابه هاست.   وی در پایان تأکید کرد: اگر عبدالکریمی شهید عبدالکریمی شد به این دلیل بود که سالها در قم در محضر بزرگانی چون علامه طباطبایی زانوی ادب و تلمز به بغل گرفت و سالها در محضر علامه متفکر شهید مطهری (رض) شاگردی کرد و سالها در محضر دکتر مفتح شاگردی کرد.
فرازی از وصیت نامه شهید سیف الله عبدالکریمی کومله:  سنگر دانش توأم با بینش اسلامی با هیچ بمبارانی زایل نمی شود، من احساس میکنم که روی خون هزاران شهید نشسته ام و شهادت را احساس می کنم و امیدوارم به این آرزو برسم، من به این امید عهده دار مسئولیت نمایندگی شده ام که در پایان مأموریتم زنده به آغوش خانواده ام باز نگردم. 
قطعه ای از وصیت نامه: سنگر دانش قوام با بينش با هيچ بمبارانی زايل نمی شود. دکتر شهید سیف الله عبدالکریمی اولین نماینده شهرستان لنگرود در مجلس، اهل شهر کومله بود که در انفجار حزب جمهوری به همراه شهید بهشتی به شهادت رسید. شهید عبدالکریمی پیش از انقلاب در رهبری و بسیج مردم و جوانان حزب‌اللهی در سطح شهرستان لنگرود و حومه نقش موثری بر عهده داشت. وی بعد از پیروزی انقلاب مسئولیت کمیته‌های انقلاب شهر لنگرود را برعهده می‌گیرد. با توجه به حضور و فعالیت گروه‌ها و گروهک‌های مختلف در روزهای بعد از پیروزی انقلاب، شهید عبدالکریمی افرادی را برای محافظت از شهربانی‌ها و پاسگاه‌های ژاندارمری شهرستان لنگرود و بخش کومله و سلاح‌های موجود در آن، بسیج می‌کند. شهید عبدالکریمی علاوه بر مدرک دانشگاهی، مدتها در حوزه علمیه قم به تحصیل علوم دینی و علوم عقلی و فلسفه نزد اساتیدی چون آیت الله محمدی گیلانی،انصار شیرازی و … مشغول بود.