eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.8هزار عکس
17.7هزار ویدیو
351 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
📍 ما توی شرایط سخت جبهه ها و دوران جنگ دست از رای دادن و تصمیم گیری و انتخاب برای کشورمون دست نکشیدیم ، حالا دست بکشیم ؟ ما همچنان هم پای کار ایران هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفر به چذابه به مناسبت سالروز عملیات آفندی چزابه ۱اسفند 📍چذابه پس از شهرستان بستان آخرین نقطه ایران است. این شهر در 17 کیلومتری شمال غرب شهر بستان واقع شده و به نوار مرزی ایران و عراق چسبیده است. در زمان دفاع مقدس این منطقه دستخوش حملات بسیاری بود و توسط عراق تصرف شد ولی با مقاومت رزمندگان ایران این منطقه آزاد شد. این تنگه که از دید رزمی بسیار استراتژیک می‌باشد. جاده‌ای چذابه را به فکه و جاده‌ای دیگر این منطقه را به العماره در عراق می‌پیوندد.
⭕️ممنوع‌الخروجی! 📍روایت پُرفرازوفرودِ اعزام یک مدافع حرم انگار کتاب، لباس بسیجی پوشیده بود. آن را برداشتم و شروع کردم به خواندن. گفتار ناشر را ورق زدم و رفتم سراغ اصل مطلب. نام مستعارش سیدمهدی سجادی بود. خیلی عادی داشت زندگی‌اش را می‌کرد. آسه می‌رفت و آسه می‌آمد تا اینکه یک خبر تکانش داد. شهادت رضا دامرودی! پسر روستا‌زاده سبزواری که به صورت بسیجی رفته بود سوریه و شهید شده بود. به خودش آمد که «چرا من نتونم برم؟!» به فکر رفتن افتاد. راه ساده‌ای نبود. پیگیری پشت پیگیری. به امید اعزام سریع‌تر، با چند نفر از دوستانش رفتند قم. آموزش را شروع کردند. تمرین‌های بدنی و مهارتی وقت و بی‌وقت، امان همه را بریده بود. خیلی‌ها از رفتن منصرف شدند. هر روز و هر شب خودش را توی جنگ با داعش تصور می‌کرد اما از اعزام خبری نبود. رفت و آمد از سبزوار به قم، نداشتن کارت پایان خدمت، راضی نبودن مادر، همه و همه کار را برای رفتنش سخت‌تر می‌کرد. چندین بار تا پای اعزام رفت اما قسمت نشد. بالاخره قفل رفتن توی یک روضه شکست! حضرت زینب(س) طلبید و گره‌ها یکی بعد از دیگری باز شدند. رفت سوریه... 📚 ممنوع الخروج ، انتشارات راه‌یار
📍خاطرات مقام معظم رهبری از حضور در جبهه ها بچه‌های شهید چمران در ستاد جنگ های نامنظم جمع‌می شدند و هر شب عملیات می‌رفتند و بنده را هم گاهی با خودشان می‌بردند. یک شب دیدم، افسری با من کار دارد؛ به نظرم سرهنگ ۲ یا سرگرد بود. چون محل استقرار ما لشکر ۹۲ بود لذا به اینها نزدیک بودیم. آن افسر پیش من آمد و گفت: من با شما یک کار خصوصی دارم من فکر کردم مثلا می‌خواهد درخواست مرخصی بدهد یک خرده لجم گرفت که حالا در این حیص و بیص چه وقت مرخصی رفتن است. اما دیدم با حالت گریه آمد و گفت: شبها که این بچه‌ها به عملیات می‌روند اگر می شود من را هم با خودشان ببرند(!) بچه ها شبها با مرحوم شهید چمران به قول خودشان به شکار تانک می‌رفتند و این سرهنگ آمده بود، التماس می کرد که من را هم ببرید! چنین منظره ها و جلوه‌هایی را انسان مشاهده می کرد این نشان دهنده آن ظرفیت معنوی است. بچه‌های بسیجی و بچه های سپاه و داوطلبان جبهه و آدم هایی از قبیل شهید چمران که جای خود دارند این یک بعد از ظرفیت این ملت عظیم است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_3632575162.mp3
2.67M
🌸" دل برده از نوکر، شه‌زاده علی‌اکبر         🌺 🎙 👏 🌱اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا