eitaa logo
اشعار مریم محبی نژاد
228 دنبال‌کننده
30 عکس
2 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 🍃 سلامتی و فرج حضرت حجة بن الحسن (ارواحنا فداه) صلوات ╭═━⊰┅─═ঊঈ🍃🌺🍃ঊঈ═─┅⊱━═╮ https://eitaa.com/maryammohebi14 ╰═━⊰┅─═ঊঈ🍃🌺🍃 ঊঈ═─┅⊱━═╯
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴گلغنچه ای نورَس🏴🍃 دیگر سراغ از غنچه در محبس نگیرید پیراهن خونین گل را پس نگیرید فصل گلاب ای شامیان دیر است آری خون دل از گلغنچه ای نورس نگیرید شد کربلا خاکش، بهشت عاشقی ها دیگر سراغش را در این اطلس نگیرید حتی سر اصغر به روی نیزه ها بود هرگز نفس را از گلی بی کس نگیرید گودال خون می جوشد از فریاد مولا معجر از آن غمخوارِ دلواپس نگیرید.. https://eitaa.com/maryammohebi14
🏴🍃به امید عنایت عقیله ی بنی هاشم 🍃🏴 در عجب ماندم چه صبری آه زینب داشت بغض ها در سینه و هنگامه بر لب داشت دشت از داغِ نفس هایش ترک می خورد درد از آن پیکرِ پامالِ مرکب داشت لاله لاله باغ در چشم ترش می سوخت دامنی آلاله ی اندوه اغلب داشت در برَش قنداقه ی خالیِ اصغر بود در سرش توفانی از غمنامه ی شب داشت با خودش می گفت هر لحظه، امان ای دل کنج ویرانه گل نیلوفرم تب داشت اینکه در راهِ اسیری معجرش بردید سایه ی رویِ سری از ماه و کوکب داشت.. https://eitaa.com/maryammohebi14
🏴🍃نذر شهادت سیّد الساجدین🍃🏴 از کربلا در سینه اش دارد داغ شقایق های پر پر را سی سال قوت غالبش گریه طعم تلظّی های اصغر را الشّام، لفظ بی قراری ها ست داغ دلش آن جا دو چندان شد وقتی که با آه و عطش می دید پیوسته آن بانوی مضطر را فریاد مادر مادر آقا می آید از قرنی که دلخون است در کنج ویرانه کسی ای کاش بر روی گل بگشاید این در را در موج خیز گریه ی خواهر بین فرود سنگ و خاکستر زلف پریشانی نشان می داد در پنجه ای خونین، معجر را می آوَرَد پیش نظر هر آن تصویری از غوغای خنجر را ای کاش بردارد کسی از خاک بال و پرِ آیات کوثر را در دشت می پیچد مدام از دور غم ناله ی طفل پریشانی ای کاش می شد تا که بر دارد از دامن ریحانه اخگر را.. https://eitaa.com/maryammohebi14
🍃امید صبح و سلام 🍃 هنوز ابر بهار از چکامه ها جاری است هزار چشمه به دریای چامه ها جاری است هنوز می رسد از باغ عطر سیب و غزل شمیم دلنشین تو در شامه ها جاری است به پاس صبح سپیدت بهار می پوشم شبی که عطر تو در پود جامه ها جاری است منم که در طواف تو در گردشم ای جان! هوای عاشقی ام بین نامه ها جاری است دوباره زمزم مهرت نشسته در جانم امید صبح و سلام از اقامه ها جاری است.. https://eitaa.com/maryammohebi14
با نسیم آرام از شاهِ چراغ می گرفتم از دل تنگت سراغ غرقِ در خونِ جگر پروانه گفت بسته ای با ربنایت چلچراغ https://eitaa.com/maryammohebi14
🍃🌹شهادت🌹🍃 چه زیبا صحنِ پروازت حرم باشد حریمِ گلشنِ رازت حرم باشد نگاهت بی قرارِ لحظه ای روشن قرارِ کهنه سربازت حرم باشد چه زیبا در پناهِ آن چراغستان سرانجام و سر آغازت حرم باشد گوارایِ وجودت آن لبِ شیرین شبی که شهدِ شیرازت حرم باشد شهادت، پر زدن در بیکرانی سبز شکوهِ آسمان سازت حرم باشد بخوان نی نامه ی این نای زخمی را نوای نغمه پردازت حرم باشد بنال ای بلبل از نو یادِ یاران را هم آوازت هم آوازت حرم باشد https://eitaa.com/maryammohebi14
🍃🏴در عزای ورود کاروان حسینی به شام🏴🍃 گذشت آوازه ی شامِ غم از دروازه ی ساعات سری بر نیزه و تصویری از زخمی ترین مرآت عقیقی شعله ور، پیراهن و گهواره ای دلخون چه آوردند با خود شامیان از کربلا سوغات؟ غريبي و اسیری، نشترِ زخم زبان و داغ امان از سختی سیلی ، امان از چشم های مات هلالِ ماهِ نو افتاده در چشم ترِ خورشید صَفَر یعنی گَلاویزِ گلویت بغضِ آن میقات زمان آتش گرفت و سینه ی هر مرثیه سوزان الهی با هُبَل از پا بیفتد لشکری از لات مگر بین دو دریا خیمه ی گلها نشد برپا چرا جز خونِ دل لب تر نکرده غنچه ای بالذّات سیاهی رفت در کنج خرابه چشم خونبارش چه کرده با دل زینب غم آوارگی هیهات.. https://eitaa.com/maryammohebi14
🌺🍃تا ساحل چشمت🌺🍃 من و دل کندن از تو در سرم هرگز نمی گنجد خیال کوچ در بال و پرم هرگز نمی گنجد به پای سرو کوهی می‌رسد نیلوفری روشن شب مرداب، در چشم ترم هرگز نمی گنجد نوشتی وقت رفتن شد ولی در باورم هر روز خیال این که از تو بگذرم هرگز نمی گنجد اطاعت می کنم آقا ولی در ابر چشمانم بهاری را که با خود می برم هرگز نمی گنجد دلم را گرچه وسعت داده ای تا ساحل چشمت در امواجت دل عاشق ترم هرگز نمی گنجد من و طوفان این شب گریه های آخرین دیدار نگاهت در نگاه آخرم هرگز نمی گنجد بگیر از من میان دفترم شیرازه ی جان را غمت در پاره های دفترم هرگز نمی گنجد.. من از نعلینِ ابن مهزیارت* سرمه می سازم خیال دوری ات در خاطرم هرگز نمی گنجد *تشرف علی بن مهزیار اهوازی به محضر امام زمان (عج) https://eitaa.com/maryammohebi14
بر سرم سایه ی ایوان تو باشد ای کاش جان من پیشکش جان تو باشد ای کاش چه تلاقی قشنگی است شب جمعه، حرم پشت در یوسف کنعان تو باشد ای کاش لب این پنجره با قاصدک و نرگس و نور گلی از چهره ی رخشان تو باشد ای کاش چه گوارا خبری، شبنم و آدینه و عید تا سحر نم نم باران تو باشد ای کاش می رسم سرزده از غربت این فاصله ها این دل غمزده مهمان تو باشد ای کاش برسر سفره ی دلتنگی من نان و نمک از عطا خانه ی احسان تو باشد ای کاش لحظه ی رفتنم از وادی لبخندو سلام قسمتم بوسه به دستان تو باشد ای کاش غرقِ دریای وِلا باشم و لبریزِ غزل در سرم یکسره طوفان تو باشد ای کاش ساعت عاشقی ام، لحظه ی شیرین دعا دل و جانم همه میزان تو باشد ای کاش رو به ایوان نجف عرض ارادت کردم نسل من گوش به فرمان تو باشد ای کاش من که در عاشقی ات خط مقدم بودم پسرم در دل میدان تو باشد ای کاش مژه بر هم زدنی فرصت دیدار گذشت زائرت کشته ی مژگان تو باشد ای کاش از ازل دست به دامان تو بوده دنیا تا ابد بر سر پیمان تو باشد ای کاش https://eitaa.com/maryammohebi14
🍃🌺یک سحر در محضر آئینه ها 🌺🍃 قلب هایی که تو را همواره باور کرده اند یک سحر در محضر آئینه ها سر کرده اند از زلال چشمه ی نورانی ات نوشیده اند یک گلو از آسمان آبی ات تر کرده اند خوش به حال آن دو صف از یا کریمت شاه من ذکر یا هوی لبت را خوب از بر کرده اند.. قسمتم کن تا که پیدایت کنم در خویشتن آسمانم را پر از حال کبوتر کرده اند باز می گردم به صحن لاله های پرپرت باز گشت این پرستو را مقرر کرده اند خواب دیدم بارگاهت را ملائک بی شمار غرق در گل های عطر آگین قمصر کرده اند کهکشان قم _مشهد را زیارت نامه ها روشنی بخش دل موسی بن جعفر کرده‌اند.. https://eitaa.com/maryammohebi14
🍃🌺باغ پر از ریحانه🌺🍃 هوایی کرده لبخندت دل دیوانه را امشب به دست شعله آسان داده ای پروانه را امشب چه بخشیدی به خاکستر نشینِ این سحرگاهان به جا می آورَد با بذلِ جان شکرانه را امشب نمایان کن سحرگاهی عروج از آسمانت را که گم کردم در این ویرانه راه لانه را امشب معطر کن در این هنگامه ی روشن دل وجان را زمین کم دارد آن باغِ پر از ریحانه را امشب دعا کن تا که برگردد پناه بی پناهانت نگهدار ای خدا آن گوهر یکدانه را امشب چه کردی از قفس بیرون نمی آید دل تنگم نمی دانم چه شد آن بلبل پُرچانه را امشب شب عید است و از باغ وِلا عیدانه ها جاری گشوده دست سقّا درب سقاخانه را امشب https://eitaa.com/maryammohebi14
🍂🍃دل آواره ترینم🍃🍂 خوبِ من، موعدِ آن قول و قرارت نرسید طعنه زد باد، بهار آمد و یارت نرسید بر دلم مانده هیاهوی شکوفا شدنت چه کنم؟ دیر شد و فصل انارت نرسید نشد از زمزمه ی رود به دریا برسم دلِ آواره ترینم به دیارت نرسید آفتابِ لبِ بام آمده را چلچله گفت: عطر شوق از نفس باد بهارت نرسید قرن ها می گذرد ای به فدایت جانم خبری از سفر دامنه دارت نرسید سخت باشد که بگویند همه مردم شهر شهریارت، گلِ خورشید تبارت نرسید.. https://eitaa.com/maryammohebi14