eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
457 دنبال‌کننده
253 عکس
23 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
امام آخرینِ ما می آید علی(ع) باحضرت زهرا(س) می آید حسن(ع) صاحب-حرم خواهد شد آری بزودی حالِ شیعه جا می آید! #سلام_بر_امام_حسن_ع #أللهم_عجل_لولیک_الفرج #مرضیه_عاطفی @marziyehatefi
🏴🍃 نذر 🍃🏴 جهان را غیر عشقت یک سرِ سوزن نمی خواهم دو دنیا را نه با تردید؛ که قطعا نمی خواهم بدونِ تو همان بهتر که ظلمت باشد و وحشت که بی تو قبرِ خود را لحظه ای روشن نمی خواهم نگاهت مُهر تأیید است و از اینرو، از این و آن- به قدر ذره ای تعریف و حُسن ظن نمی خواهم میان روضه تا اشکم سرازیر است و می بینی برای بردنِ دل از تو فوت و فن نمی خواهم بهشتِ بی تو را شاید که بعضی ها بخواهند و... گوارایِ وجودشان! ولیکن من؛ نمی خواهم! به جز شش گوشه و کنج حرم هر جای عالم را نه که سهوی! که مادرزادی و عمداً نمی خواهم اگر یک ذره در جاماندنم از کربلا خیر است من این گنج بدونِ رنج را اصلا نمی خواهم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر سید و سالار شهیدان 🍃🏴 عاشق حضرتِ حق بود و سراسر بخشید هر چه را داشت نه با حوصله! با «سر» بخشید تا ابد لنگرِ کشتی نجات خود را متمایل به حیا کرد و به خواهر بخشید تا که اوضاعِ زمینگیریِ فطرس را دید إذنِ پرواز به او داد؛ سپس «پر» بخشید دست-چین کرد خدا محض طواف ِ رویش آن زمانی که به ما رتبۂ نوکر بخشید متولّد شده بودیم چه گریان... ما را؛ مادرش آمد و با گریه به مادر بخشید زینت دوش نبی بود و برای اثبات همۂ سینه زنان را به پیمبر(ص) بخشید عده ای را وسطِ روضه و بعد از توبه... عده ای را وسطِ صحنۂ محشر بخشید زیرِ قبّه، شب جمعه، کرَمش عام شد و زائرانِ حرمش را دو برابر بخشید اربعین یادِ غریبیِ حسن(ع) افتاد و... خیل زوّار خودش را به برادر بخشید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 زبانحال_حضرت_زینب_سلام_ٱلله_علیها 🍃🏴 آمدم! زانو زدم گریان؛ کنار پیکرت تازه شد داغ بلایایی که آمد بر سرت ردّی از خونِ تو بر خاک و هنوز افتاده است؛ نیزه هایی سرشکسته...سنگ ها...دور و برت مانده حسرت بر دلم ایکاش برمیداشتم از قفایت نیز چندین بوسه مثلِ حنجرت میسپردی کاش با دستِ خودت دستِ رباب... تا نمی افتاد دستِ دیگری انگشترت آتشی در سینه دارم بس که هنگام وداع حالت بغض ِ حسن(ع) را داشت بغض ِ آخرت خواهری کردم برایت؟ یا که نه؟! روز دهم سعی کردم که نباشم از سیاهی لشکرت راستی دروازهٔ ساعات خیلی بد گذشت بیشتر آنجا که رقصیدند پیش ِ خواهرت‌ شد سرازیر از نگاهم اشک، تا جریان گرفت- قطره اشکی بر ستونِ نیزه از چشم ترت هیچ از حال پسرهایم نپرسیدم، تو هم شک ندارم که نمیگیری سراغ از دخترت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر لطف و کرامتِ حضرتِ سیدالشهدا 🍃🏴 در روضه ها کلیدِ اجابت گرفته ایم یک یاحسین(ع) گفته و حاجت گرفته ایم چلّه نشینِ چادر مشکیِ زینبیم(س) از این طریق، درس نجابت گرفته ایم از دست های حضرت عباس ِ(ع) با جنم مُهر و مدالِ شور و شجاعت گرفته ایم شد پاسبانِ خیمه علي اکبر(ع) و چه خوب؛ از سیره اش صلابت و غیرت گرفته ایم این اشک را برای دم ِ احتضارمان از حضرت رقیه(س) امانت گرفته ایم با إذن شیرخوارۂ لب تشنۂ رباب(س) در کشتی نجات سکونت گرفته ایم عاصی و دردمند و گرفتار آمدیم پیش از شفا، براتِ شفاعت گرفته ایم این مرگِ بی هدف نمی آید به کارمان ما از حسین(ع) قول شهادت گرفته ایم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت پیامبرِ رحمت 🍃🏴 لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد... تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع) بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد ¤ رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا- تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت مظلومانۂ معزّالمؤمنین 🍃🏴 روزه بودی و همسرت ایکاش با تو روراست بود و می شد قهر تا مگر کینۂ پدر وَ جمل- را نمی ریخت در پیالۂ زهر جعده(لع) بد وعده داشت با ابلیس کرَمت را چطور بُرد از یاد؟! تشنه بودی و جای آبِ خنک آتش ِ زهر را به خوردت داد رنگت از رخ پرید و افتادی همسرت داشت هلهله میکرد جگرت سوخت! با پریشانی- خواهرت رفت و تشت را آورد گریه میکرد و سینه ات شد تنگ جان او بسته بود بر جانت بر گلوی حسین(ع) خیره شدی اشک جاری شد از دو چشمانت درد پیچیده بود دورِ تنت لااقل کاش میزدی فریاد زنده شد در مقابل چشمت خاطراتِ بدی که دقّ ات داد بغض کردی و بعدِ چندین سال بر دلت مانده بود تأثیرش بعدِ مسجد؛ مقابلت قنفذ(لع) بوسه زد بر غلافِ شمشیرش داغ مادر، مزارِ بی زائر از تمام مدینه سیرت کرد تکیه زد بر ورودیِ کوچه خنده های مغیره(لع) پیرت کرد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت غریبانۂ سلطانِ رأفت 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- با حالِ بد؛ بر سر کشیدی تا عبایت را زهرا(س) مهیّا کرد خرمایِ عزایت را قلبش چه تیری میکشید و بیقرارت شد بر کنج حجره میکشیدی تا که پایت را زهری که از انگورهای لعنتی خوردی بالا نمی آورد از سینه صدایت را از درد پیچیدی به خود، جانت به لب آمد سر داد مادر نالۂ «جانم فدایت» را جان جوادت(ع) باز کن با رأفتی سرشار آن چشم های تا ابد مشکل گشایت را دست أباصلت از غمت بر سینه اش میخورد دور و برِ تو داشت با گریه هوایت را لب های تو یخ کرده بود و سخت می لرزید امّا نمیکردی رها ذکر و دعایت را ¤ در آخرین لحظات، با جدّ غریبِ خود- گفتی به یادم هست داغِ کربلایت را شد قاتل جانم همان دستی که در گودال انگشترت را برد و بعد از آن عبایت را! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
قبولم کرد و توفیق عزا داد به إذنش اشک از چشمانم افتاد لباس مشکیِ خود را سپردم؛ امانتداریِ صحن گوهرشاد! #حلالم_کن_ارباب #مرضیه_عاطفی @marziyehatefi
فدای ذرّه ذرّه خاکِ پایت شب جمعه ست! دلتنگم برایت یکی را زائرِ شش گوشه کردی یکی را کُشت داغِ کربلایت! #حسین_ع_جان #شب_جمعه_ست_و_امان_از_دوری #أللهم_ارزقنا_کربلا #مرضیه_عاطفی @marziyehatefi
🌺🍃 در بزرگداشت روز ۱۳آبان ماه 🍃🌺 لاله های سرخ را دادیم؛ مَعبر ساختیم هر وجب از خاکِ ایران را معطّر ساختیم رهروان حیدریم و با نوای یاعلی(ع) قلعه های دشمنان را مثلِ خیبر ساختیم نقشه های شوم ِ استکبار شد نقشِ بر آب علم و آگاهی خود را تا که باور ساختیم سال های سال، استقلال را بانی شدیم سنگ ها را صیقلی دادیم و گوهر ساختیم رمز پیروزی ماست پایِ منبرها فدائیانِ رهبر ساختیم پای درس ِ حوزه ها ایثار را آموختیم پای دانشگاه، سربازِ دلاور ساختیم تا براندازیم استبدادِ شمر آلود را از مداد و دفتر و خودکار، خنجر ساختیم! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت حضرت 🍃🏴 خودش تنها خبر از داغ های بیکرانش داشت که مانند علی(ع) داغی در عمقِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر چه بغضی خفته در هر لقمه هایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد می پیچید و لبها به کبودی رفت به جای آب؛ زخم ِ زهر وقتی در نهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب؛ موج ِ گریه راه انداخت سحر شد... آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق می ریخت و از حال رفت و سخت می لرزید جگر می سوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت اگر چه عسکری؛ اما حسن(ع) بود و دم ِ آخر گمانم ذکر «لا یومَ کَیومکْ» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد جدّ مظلومش دم آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پدر پیش پسر در سامرا...در کربلا امّا؛ پسر پیش ِ پدر جان داد! سر بر زانوانش داشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅