فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ استاد رائفی پور
📝 « متأهل ها ببینند... »
@masafe_akhar
19.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ: بهانه تراشی های همیشگی!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_کاشانی
@masafe_akhar
25.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ: شبیه تو نیست!
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_کاشانی
@masafe_akhar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی استاد فاطمی نیا
موضوع: ترك گناه ، نوعي ذكر است.
↶【به ما بپیوندید 】↷
___________________
@masafe_akhar
دعايی زیبا از بابا طاهر :
خدایا دانشی ده ؛ غم نگیرم .
بده آرامشی ؛ ماتم نگیرم .
خدایا از شهامت بی نصیبم،
شهامت ده که آرامش بگیرم.
خدایا ؛ این تفاوت بر من آموز.
که در گمراهی مطلق نمیرم.
ابرها به آسمان تكيه ميكنند،
درختان به زمين و
انسانها به مهرباني يكديگر.........
گاهي دلگرمي يك دوست
چنان معجزه ميكند كه انگار
خدا در زمين كنار توست.
جاودان باد سايه دوستانيكه
شادي را علتند نه شريك،
و غم را شريكند نه دليل...
@masafe_akhar
1400-01-23(farahzad).mp3
12.06M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا
👤 #حجت_الاسلام_فرحزاد
📚 موضوع: شرح دعای ۲۵ صحیفه سجادیه و نکاتی پیرامون معرفت نفس
🗓دوشنبه بیست و سوم فروردین ماه ۱۴۰۰
🗂 حجم : ۱۲ مگابایت
@masafe_akhar
✍#درخت_ریا🌲
در بنی اسرائیل عابدی بود، به او گفتند: در فلان مکان درختی است که قومی آن را میپرستند. عابد خشمناک شد و تبر بر دوش گرفت تا آن درخت را قطع کند. ابلیس به صورت پیرمردی در راه وی آمد و گفت: دست بدار تا سخنی بازگویم. گفت: بگو، گفت: خدا رسولانی دارد که اگر قطع این درخت لازم بود، آنان را برای این کار میفرستاد. عابد گفت: حتما باید این کار را انجام دهم. ابلیس گفت: نمیگذارم، سپس با وی گلاویز شد، عابد وی را بر زمین زد. ابلیس گفت: مرا رها کن تا سخن دیگری برایت گویم و آن این است که تو مردی مستمندی، اگر مالی داشته باشی که بر عابدان انفاق کنی بهتر از قطع آن درخت است، دست از این درخت بردار تا هر روز دو دینار زیر بالش تو بگذارم. عابد گفت: راست میگویی! یک دینار صدقه میدهم و یک دینار را به کار میبرم، مرا به قطع درخت امر نکرده اند و من دارای مقام پیامبری نیستم که غم بیهوده بخورم. عابد دو روز زیر بستر خود دو دینار دید و خرج کرد؛ ولی روز سوم چیزی ندید و ناراحت شد و تبر برگرفت که درخت را قطع کند ابلیس در راهش آمد و گفت: کجا میروی؟ گفت: میروم درخت را قطع کنم، گفت: هرگز نمی توانی و با عابد گلاویز شد و وی را بر زمین زد و گفت: بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا میکنم. عابد گفت: مرا رها کن تا بروم؛ اما بگو چرا آن دفعه من نیرومندتر بودم؟ ابلیس گفت: تو قصد داشتی درخت را برای خدا و با اخلاص قطع کنی؛ از این رو خدا تو را بر من مسلط ساخت؛ ولی این بار برای خود و دینار خشمگین شدی و من بر تو مسلط شدم.
📙پند تاریخ 201/5-202 ؛ به نقل از: المستطرف 2/ 154؛ احیاء العلوم 380
✍
@masafe_akhar
🕋🕌
💜 خواندن سوره کهف
💜 رفتن به نماز جمعه
💜 ودعا کردن در وقت استجابت
💜 دعا را فراموش نکنیم 💐💐💐
@masafe_akhar
✍#گذشت_پیامبر_از_دشمن_سرسخت
عبد الله بن عباس میگوید:
هنگامی که پیامبر به جنگ محارب و بنی انبار میرفت در محلی فرود آمد، سپاه مسلمانان نیز به دستور آن جناب همان جا توقف کردند. از لشکر دشمن هیچ کس دیده نمی شد، حضرت رسول برای قضای حاجت دور از لشکریان به گوشه ای رفت. در همان حال باران شروع به باریدن کرد، وقتی آن جناب اراده ی بازگشت کرد، رود جریان شدیدی یافت و سیل جاری شد، این پیش آمد راه برگشت را برایشان بست و بین آن جناب و لشکر فاصله افتاد و تا توقف سیل تنها بدون وسیله ی دفاعی پای درختی نشست. در این هنگام حویرث بن حارث محاربی ایشان را مشاهده کرد، به یاران خود گفت: این مرد محمد است که از پیروانش دور افتاده. خدا مرا بکشد، اگر او را نکشم. سپس به طرف آن حضرت حمله کرد، همین که نزدیک ایشان رسید گفت: چه کسی میتواند تو را از دست من نجات دهد؟ فرمودند: خداوند و در زیر لب این دعا را زمزمه کردند: «اللهم أکفنی شر حویرث بن الحارث بما شئت»؛ خدایا! مرا از شر این دشمن به هر طریقی که میخواهی برهان. همین که خواست شمشیر فرود آورد، فرشته ای بال برکتف او زد و به زمین افتاد و شمشیر از دستش رها شد، آن گاه حضرت آن را برداشت و فرمود: الآن چه کسی میتواند تو را از دست من رهایی بخشد؟ عرض کرد: هیچ کس! فرمود: ایمان بیاور تا شمشیرت را بدهم، گفت: ایمان نمی آورم؛ ولی پیمان میبندم که با تو و پیروانت جنگ نکنم و کسی را علیه تو کمک ننمایم. حضرت شمشیر را به او دادند، همین که سلاحش را گرفت، گفت: به خدا سوگند تو از من بهتری. حضرت فرمودند: من باید از تو بهتر باشم. حویرث به طرف یاران خود برگشت و پیروان خود را از جریان باخبر کرد. یک ذره آفتاب نمائند به روی تو این روشن است بر همه عالم، چو آفتاب حکایت 272: آزادی کنیز
📙پند تاریخ 2/ 90 - 93؛ به نقل از: تفسیر ابوالفتوح، ذیل تفسیر سوره نساء.
@masafe_akhar
✍رسول اكرم صلیاللهعليهوآله :
هركس رحم نكند به او رحم نشود
هرڪس نبخــشد بخشـيده نشــود
و هركس پوزشرا نپذيرد، خداوند
پوزشو توبهاورا نخواهدپذيرفت.
📚غررالحڪم ج2 ص 438
: @masafe_akhar
#حکایت👌
آورده اند که بهلول بیشتر وقت ها در قبرستان می نشست و روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود وهارون به قصد شکار از آن محل عبور می نمود چون به بهلول رسید گفت : بهلول چه می کنی ؟
بهلول جواب داد : به دیدن اشخاصی آمده ام که نه غیبت مردم را می نمایند و نه از من توقعی دارند و نه من را اذیت و آزار می دهند .
هارون گفت: آیا می توانی از قیامت و صراط و سوال و جواب آن دنیا مرا آگاهی دهی ؟
بهلول جواب داد به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد .
آنگاه بهلول گفت:
ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود.
آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید نتوانست و پایش بسوخت و به پایین افتاد .
سپس بهلول گفت:
ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است .
آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند.
👌با لایک و اشتراک گذاری از ما حمایت کنید
═══♥️ @masafe_akhar ♥️═══
✍