eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
34.9هزار ویدیو
314 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💎 کولبر آن روز مریم مثل همیشه غذای شوهرش را صبح زود آماده کرد و داخل بقچه پیچید. دلش شور میزد و دوست داشت که به سعید این مطلب را بگوید، ولی دلش نیامد اول صبحی اوقات همسرش را تلخ کند. پسرش مجید که فقط ۵ سالش بود از خواب بیدار شد و پاهای پدرش را چسبید و با گریه و زاری از او سواری خواست.مریم با دلخوری گفت: "این چه عادته زشتیه که تو یاد این بچه دادی!"سعید با مهربانی خندید و گفت:"سخت نگیر خانومم! بچه دلش به همین چیزا خوشه، ما که نتونستیم این بچه رو یه پارک حسابی ببریم ؛ حالا این همه بار سنگین رو دوشم جا به جا میکنم روزی یه بارم پسر خودمو کول میکنم".مریم سرش راپایین انداخت و زیرلب گفت:"این چه حرفیه عزیزم؛ خیلی ها مثل ما هستند تازه بچه های اکرم خانومو دیدی؟ اونا شرایطشون بدتر از ماست؛ دیروز اکرم خانوم میگفت که سه روزه امیرش تب کرده ولی پول نداشته دکتر ببرش!" سعید با ناراحتی گفت :" کاش داشتم میتونستم کمکشون کنم ؛همه کولبرا وضعشون همینه؛ باید خودمون هوای خودمونو داشته باشیم." بعد سعید کمی به پسرش سواری داد و غذایش را برداشت و رفت.مریم دلشوره اش بیشتر شد؛ مقداری صدقه کنار گذاشت و دعای خیرش رابدرقه راه سعید کرد.آن روز سعید خیلی دیر کرد؛ مریم آرام و قرار نداشت.خودش میدانست شوهرش به هر دری زده بود تا کاری پیدا کند وبا این که جز نفرات برتر دانشگاه کردستان بود ولی بازهم نتوانسته بود تو هیچ سازمان و اداره ای کاری پیدا کند.چند بار تا سر کوچه رفت و برگشت اما خبری از سعید نشد.پسرش را برداشت و به خونه ی دوستشون ریحان رفت تابلکه خبری از سعید بگیرد، چون همیشه سعیدوجاوید، شوهر ریحان، باهم به سرکار میرفتند.انجا هم رفت و حالش بدتر شد، چون شوهر او هم برنگشته بود.سریع به خانه برگشت .چند ساعتی گذشت مریم انقدر گریه کرده بودکه چشمانش متورم شده بود.یکدفعه صدای کلید چرخاندن در حیاط را شنید.با شتاب به حیاط رفت با دیدن سعید از ذوق جیغی کشید و در آغوشش پرید.سعید بابت دیرآمدنش عذرخواهی کرد و مریم نگران پرسید:" چرا دیر کردی؟ نزدیک بود دیوونه بشم."سعید سرش راپایین انداخت وبا من ومن گفت :" از این به بعد باید حواسمون به زن وبچه جاوید هم باشه... لحظه آخر عمرش به جاوید قول دادم که مراقب بچه هاش باشم" ..تقدیم خانواده های زحمتکش کولبران😔 🌺🌿🌺 @Masafe_akhar 🌿🌺 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
❖ این متن خیلی خیلی زیباست🌼🍃 امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛ اما تو خیلی مشغول بودی.... یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی. خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات باخبر شوی. تمام روز با صبوری منتظر بودم. با آنهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی، سرت را به سوی من خم نکردی. تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری. بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری... باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی. موقع خواب...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی. اشکالی ندارد. احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام. من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر یک سر تکان دادن، دعا، فکر، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد. خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛ سراسر پر از عشق تو... به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، می فهمم و هنوز هم دوستت دارم. روز خوبی داشته باشی... دوست و دوستدارت: خـــــــدا 🌺🌿🌺 @Masafe_akhar 🌿🌿 ‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
حضرت علی در نگاه اهل سنت ۲.mp3
8.09M
🎙 🔹بیان فضائل امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام از منابع اهل سنت | ۲ 🔸 هر امام معصوم چه نقشی در هدایت مردم دارد؟ 🌺 ویژه عید سعید غدیر 📌 برگرفته از جلسات صد منقبت امیرالمؤمنین در نگاه اهل سنت @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ 🔴 شماره 6⃣ همین که گفته شد اسمت،🌸🍃 عبادتِ محض است همیشه و همه‌جا‌‌ بر زبانمان افتاد...🌸🍃 حقا که حقیقتا "علی" حق باشد... حق با "علی" و "علی مع الحق" باشد🍃🌸 🌸🍃 (ع) 🌸🍃
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
28.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ استاد ، تاریخ‌پژوه و استاد درس خارج حوزه: 📺 یکی از نکات مهم زندگانی علیه‌السلام که می‌تواند برای همه ما درس‌آموز باشد، ابتلای ایشان به جریان نفاق حاکم در آن دوران است. 📺 بر خلاف تصور رایج، به شدت اهل رعایت ظواهر اسلامی بود، به حدی که مردم آن عصر، او را به عنوان ادامه دهنده راه پیغمبر می‌شناختند. 📺 متوکل به طرق مختلف می‌کوشید تا در جامعه، حضرت هادی علیه‌السلام را شخصیتی گوشه‌گیر و بیگانه با امور معرفی کند. 📺 امام هادی علیه‌السلام با روش‌هایی همچون تعلیم زیارت که یکی از فرازهای آن معرفی اهل‌بیت به عنوان سیاست‌مداران جامعه [ وَ ساسَةَ الْعِبَاد] است کوشید تا حاکمیت غاصب در مورد خود را بر هم زده و جامعه را با حقیقت امامت آشنا کند. @Masafe_akhar
. ✍هشام بن سالم گوید: حضرت امام صادق(ع) در حدیثی که در آن داستان حضرت داوود(ع) را ذکر می کند، فرمودند:  📖حضرت داود علیه‌السلام هنگامی که «زبور» را تلاوت می‌کرد کوه‌ها و سنگ‌ها و پرندگان پاسخ وی را می‌دادند. روزی آن حضرت به کوهی رسید که پیامبر عابدی به نام حِزقیل علیه‌السلام در آنجا بود، چون آوای کوه‌ها و آواز درندگان و پرندگان را شنید، دانست که وی داود علیه‌السلام است. 💐حضرت داود علیه‌السلام به او گفت: ای حِزقیل اجازه می‌دهی که به نزد تو بالا بیایم؟ حِزقیل علیه‌السلام گفت: نه! با شنیدن پاسخ منفى، حضرت داود علیه‌السلام ناراحت شد و گریست. 💐خدای متعال به حزقیل علیه‌السلام وحی کرد که داود علیه‌السلام را سرزنش نکن و از من عافیت بخواه؛ گویند حِزقیل دست داود علیه‌السلام را گرفت و وی را به جانب خود بالا برد. حضرت داود به حزقیل علیه‌السلام گفت: «ای حزقیل آیا هیچ گاه قصد گناه کرده‌اى؟ حِزقیل علیه‌السلام گفت: نه. 💐داود علیه‌السلام گفت: آیا از این عبادتِ خداوند تو را عُجبی رسیده است؟ حزقیل گفت: نه. داود گفت: «آیا دل به دنیا داده‌ای و شهوات و لذّات دنیا را دوست داشته‌اى؟» حزقیل گفت: «آرى، گاهی بر دلم راه یافته است!» داود علیه‌السلام گفت: وقتی چنین حالتی پیدا می‌شود چه می‌کنى؟ حزقیل علیه‌السلام گفت: من به این درّه می‌روم و از آنچه در آن است عبرت می‌گیرم». حضرت داود علیه‌السلام به آن درّه رفت و به ناگاه تختی از آهن دید که جمجمه و استخوانهای پوسیده‌ای بر آن و لوح آهنینی نیز آنجا بود که نوشته‌ای داشت، داود علیه‌السلام آن را خواند، و دید که بر آن نوشته شده است: «من، اَرْوَیِ بْنِ سَلَمْ هستم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر ساختم [و بسیار فساد کردم]، آخر کارم این شد که: خاک بسترم و سنگ بالِشم و کرم‌ها و مارها همسایگانم هستند! پس هر که مرا بنگرد، به دنیا فریفته نشود. برگرفته از: گفت و شنود پیرامون موعود(ع)، ذبیح الله محسنی کبیر، ج 2، صص 3738. 1. کمال الدّین عربی، ج 2، باب 46، ما جاء فی التّعمیر، ص 524. @Masafe_akhar
🌷🌷🌷 ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ که ﭘﻬﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ به ﺗﻨﻮﺭ ﻣﯽ زند ﺭﺍ ﺩﻳﺪی؟ ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ،ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ. ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ، ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﻦ ...ﻣﻦ ... ﻣﻦ .... ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺗﻨﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﺪ ﺳﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ که ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ آن ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ!؟ @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
. از "کرم" پیرزن  ⚰یکی از غسال ها به نام موسوی می گوید: 🙄 مدت های زیادی در بخش غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضی ها مسئول کشیک شب هستند تا جنازه هایی را که شب توی منزل فوت می کنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (س) حمل میشود را تحویل بگیرند.  ⬛️یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که می خواستیم برای شستشو بفرستیم خانم های غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرم های ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندش‌آور بود، از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی از بستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیده ای به نظر می رسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار 🙄گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا می گفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین می تواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.  ✅ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 | استخاره در کار خیر ❓بنا بر آنچه گفته می‏شود که در کارهای خیر نیازی به استخاره نیست. آیا در مورد کیفیت انجام آنها و یا در مورد مشکلات پیش بینی نشده‏ای که در خلال انجام آنها ممکن است پیش بیاید، استخاره جایز است؟ و آیا استخاره راهی برای شناخت غیب محسوب می‏شود یا اینکه فقط خدا از آن آگاه است؟ 🔹استخاره برای رفع حيرت و ترديد در انجام کارهای مباح است، اعم از اينکه ترديد در اصل عمل باشد يا در چگونگی انجام آن. بنا بر اين در کارهای خير که در آنها حيرت وجود ندارد، استخاره لازم نيست و همچنين استخاره برای آگاهی از آينده شخص يا عمل نمی‏باشد. 📜 مطالعه نسخه کامل خطِ۲۹۸: farsi.khamenei.ir/news-content?id=48325
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
با بیمار مبتلا به کرونا چگونه صحبت کنیم ؟! ▫️بیمار را سرزنش نکنید ▫️بیمار را سوال پیچ نکنید ▫️دنبال مقصر نباشیم ▫️سر خود دارویی تجویز نکنید ▫️با اطلاعات غلط به بیمار استرس ندهید ▫️به او آرامش و روحیه دهید ▫️پس از دوران قرنطینه بیمار بهبود یافته خطری ندارد + متاسفانه بسیاری از افراد با صحبت‌های اشتباه باعث به خطر افتادن جان دیگران میشوند/ قدرت کلمات را دست کم نگیرید @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
4_5931570004389529775.mp3
1M
👤 استاد 💠 دعای مؤمن یکی از سه فایده را دارد... @Masafe_akhar
. ✍اثر رضایت پدر در قبر! آیت الله قرهی نقل میکردند: آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند.ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان- که معروف به وادی‌السّلام ثانی است،حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌الشّأنی در آن‌جا دفن هستند-جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند:آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. . ايشان فرمودند:آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند.وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم:«أفَهِمتَ»، گفت:«لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! . از اطرافيان پرسیدم:او چطور بود؟ گفتند:مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم:قضیه این است. . گفت:من یک نارضایتی از او داشتم.گفتم چه؟ گفت:چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم،به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی!با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! . ايشان مي‌فرمودند:به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم:نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید- معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد.پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند،به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد- . وقتي می‌خواستند لحد را بچینند،ایشان فرمودند:نچینید! مجدّد خود آقا پاي خودرا برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. . ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود.بعد لحد را چیدند.من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدس علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند:ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... . لذا او جواني خوب،متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود(تو كه بی‌سواد هستی)به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم،دل پدر را شکاند و تمام شد! @Masafe_akhar
. ✍من بی حیا نیستم 💠روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از ۷۰ سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست ۳ قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد. سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟ به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی... مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
🌺یادی از مرحوم شیخ محمد تقی پاره دوز تهرانی مرحوم شیخ محمد تقی پاره دوز تهرانی که در خیابان مولوی اول چهار راه مولوی در یک کوچه فرعی ساکن بود هنوز ازدواج نکرده بود از یکی از حاجیان بازار یک زیر زمین اجاره کرده بود وهمیشه سحرها برای تهجد بیدار می شد وپس از چند دقیقه از خانه بیرون می رفت با آنکه کلید نداشت و هنگام مراجعت هم بدون کلید وارد می شد. روزی همسر صاحب خانه جریان را به شوهر نقل کرد آن شب صاحب خانه تا سحر بیدار ماندو از پنجره اتاق تاریکی ایشان را زیر نظر گرفت دید امشب هم مثل هر شب دو ساعت قبل از اذان بیدار شده نخست وضوی باحالی گرفت و به آسمان نگاه کرده : ربنا اننا سمعنا ئ/منادی للایمان ان امنو ابربکم فامنا ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفرعنا سیاتنا و توفنامع الابرار سپس قبل از اینکه از خانه بیرون رود صاحب خانه به داخل حیاط آمد و به ایشان سلام داد و جریان را سوال نمود که چگونه می روی و چگونه بر می گردی؟ کفاش گفت : حالا مگر اشکال چیست صاحب خانه گفت : من نمی گویم ولی حاجیه خانم می گوید نکند شیخ محمد تقی دزد باشد شیخ گفت من که زن و بچه ندارم خرجی هم ندارم دزدی کنم کجا بگذارم حالا که این طور است امشب بیا با هم دزدی کنیم سپس گفت شما وضو بگیرید چهار کعت نماز نافله شب را در همان منزل خواندند وبعد دست او را گرفت واز خانه بیرون رتند او کلید برای گشودن در استفاده نکرد ..فقط دستش را به روی در گذاشت وجمله ای گفت ودر باز شد. چند قدمی بیشتر نرفته بودند وارد حرم امام رضا علیه السلام شدند وگفت حاج اقا اینجا را میشناسی ؟گفت بله مشهد است . حرم مشرف شدند . زیارتنامه مختصری خواندند باز دست اورا گرفت و از صحن بیرون شدند وارد صحن جدیدی شدند .مرحوم شیخ محمد تقی پرسید اینجا را هم میشناسی ؟وی دقتی کرد وگفت :اینجا نجف اشرف است.چون قبلا رفته بودند وسپس حرم سایر ائمه را به همان کیفیت رفت و حرمین شریفین به طوری که اول اذان صبح در مسجد الحرام بودند . پس از نماز صبح کمی نشسته و مراجعت نمودند .هنگام ورود به منزل حاج اقا روی دست وپای ایشان افتاد و معذرت خواهی کرد و گفت همه منزل را به نام شما میزنیم وما مستاجر شما خواهیم بود و در همین زیر زمین خواهیم بود. شیخ گفت من امروز اخر عمرم هست . استادم گفت اگر اسرارت را فاش کنی یا به نحوی فاش بشود همان روز آخر عمر توست . حالا هم خسته هستم باید بخوابم 9صبح در بزنید اگر جواب ندادم مرا حلال کنید واگر جواب دادم با هم صحبت خواهیم نمود . حاج آقا به منزل رفت وجریان را به همسرش گفت هرد و از شرمساری تا نه صبح نخوابیدند و گریه کردند .صبح در اتاق را آهسته زدند جوابی نیامد محکمتر زدند بازهم نیامد دفعه سوم محکمتر باز هم جوابی نیامد... در را باز کردند دیدند ایشان رو به قبله دراز کشیده و جان را به جان آفرین تسلیم نموده .حاج آقا همسایه هارا خبر کرد .بیایید یکی از اولیاالله با ما هم نشین بوده وما آنرا نمیشناختیم .صاحب خانه و همسایگان جنازه این ولی خدا را دفن نمودند و عمری را با شرمندگی سپری نمودند. 📚برگرفته از سایت آیت الله شوشتری ‌ ‌✍ @masafe_akhar
🔴 بهشت دنیای ظهور، در انتظارِ سعادتمندان... وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدينَ فيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ ؛ و اما سعادتمندان! تا آسمان‌ها و زمین پابرجاست، جاودانه در بهشت خواهند ماند؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد. این(بهشت) بخششى است قطع نشدنی و بی‌پایان! (هود/ 108) 🌕 مفضّل به امام صادق علیه‌السلام عرض کرد: آقای من! مدت حکومت مهدی عجل الله فرجه چند سال است؟ حضرت در جواب آیاتی از سوره هود را تلاوت فرمودند؛ سپس در توضیح آیه 108 فرمودند: «معنای «مَجْذُوذٍ» یعنی قطع شده؛ و «غَیْرَ مَجْذُوذٍ» یعنی بخششی که از آن‌ها قطع نمی‌شود بلکه تا ابد این بخشش ادامه دارد و سلطنت او پایان نمی‌پذیرد و حکمرانی او تمام نمی‌شود و دستورات او از بین نمی‌رود مگر به خواست و اراده و مشیّت الهی و آن زمان را کسی نمی‌داند مگر خداوند؛ سپس قیامت برپا می‌شود.» 🌕 علی بن‌ ابراهیم رحمة الله علیه گوید: «عطاء غیر مجذوذ» یعنی نعمت‌های دنیوی آن‌ها قطع نمی‌شود بلکه به نعمت‌های آخرت در بهشت متصل می‌شود. 🌕 رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز در وصف بهشت دنیای ظهور فرمودند؛ «مردم آن طور نزد مهدی علیه‌السلام می‌آیند که عروس در شب عروسی پیش داماد می‌آید... امّت من در جوار آن حضرت خوش خواهند بود؛ به‌طوری که تا به حال چنین خوشی برایشان پیش نیامده است.» 🌕 و در روایاتی دیگر فرمودند: امت من در زمان ظهور او چنان مرفه الحال زندگی کنند که قبل از وی هیچ نیکوکار و بدکاری بِدان نعمت نرسیده باشند. آسمان باران رحمت خود را بر آنان می‌بارد و زمین از روییدنی‌های خود چیزی فرو نمی‌گذارد. مردم در زمان آن حضرت طوری زندگی می‌کنند که قبل از آن هرگز چنین زندگی نکرده باشند، و چنین خوشی ندیده باشند. هنگامی که مهدی عجل‌الله فرجه، قیام می‌کند... مردم درست مانند شب عروسی خوشحال و شاد اطراف حضرت را می‌گیرند... پس او دنیا را پر از عدل می‌سازد و زمین روئیدنی‌های خود را می‌رویاند و آسمان می‌بارد و جهان سبز و خرّم می‌شود. 📗تفسیر اهل‌بیت علیهم‌السلام ج6،ص788 📗بحارالأنوار، ج53، ص33 📗تفسیر القمی، ج1، ص337 📗نوادر الأخبار، ج 1، ص 321 📗التشريف بالمنن، ج 1، ص 275 📗روضة الواعظین، ج 2، ص485 📗بهجة النظر، ج 1، ص 166 📗عوالم العلوم، ج 15، ص 305 📗بحارالأنوار، ج 36، ص 369 📗التشريف بالمنن، ج 1، ص 347 ➥ | شیخ احمد ڪـافی ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar
1400-05-05(rafiei).mp3
12.22M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 موضوع: بررسی شخصیت اصحاب پیامبر اکرم ( جناب اویس قرنی ) 🗓 سه شنبه پنجم مرداد ماه ۱۴۰۰ 🗂 حجم : ۱۲ مگابایت @masafe_akhar
✍ سواد زندگی 🔹تصور کنید در حالیکه فنجانی قهوه در دست دارید، فردی از راه می‌رسد و با شما برخورد کرده و باعث می‌شود که قهوه از فنجان بیرون پاشیده شود. 🔸چرا از فنجانتان، قهوه بیرون ریخت؟! زیرا فنجان حاوی قهوه بود. 🔹اگر درون فنجانتان چای وجود داشت، طبیعتا چای به بیرون می‌پاشید. 🔸هر چیزی که درون فنجان باشد، همان بیرون می‌ریزد. 🔹بنابراین وقتی که زندگی به شما تنه می‌زند و باعث می‌شود تکان بخورید، آنچه که درون شماست، بیرون می‌ریزد. 🔸از خودتان بپرسید "درون فنجان من چیست؟" 🔹وقتی که زندگی خشن می‌شود و به شما تنه می‌زند، چه چیزی از شما بیرون افکنده می‌شود؟ 🔸شادی، سرخوشی، شکرگزاری، آرامش و فروتنی یا خشم، تندی، ناسزا و واکنش‌های خشن؟ 🔹کدامیک از درون شما به بیرون می‌ریزد؟ انتخاب با شماست! 🔸امروز بیایید فنجان‌هایمان را با شکرگزاری، بخشش، حق‌طلبی، عدالت و محبت به دیگران پر کنیم. 🆔 @Masafe_akhar
🌺رسول الله صلي الله عليه و آله: 🌿به روز قیامت، فریاد کننده ای آواز برآرد: زینت عبادت کنندگان، کجاست؟ یُناد مُنادس: أیْنَ زَیْنُ الْعابِدینَ؟ چنان می بینم که فرزندم علی بن الحسین با تمام وقار و سکون در میان مردم محشر براری رسیدن به جایگاهش قدم بر می دارد. بدين سبب است مردم لقب زين العابدين را بر او گمارده اند و به اين نام ميشناشند. 🌸🌸🌸 الباقر عليه السّلام: «كان علي بن الحسين يصلي في اليوم والليلة ألف ركعة وكانت الريح تميله بمنزلة السنبله، وكانت له خمسمائة نخلة وكان يصلي عند كل نخلة ركعتين وكان إذا قام في صلاته غشي لونه لون آخر، وكان قيامه في صلاته قيام عبد ذليل بين يدي الملك الجليل، كانت أعضاؤه ترتعد من خشية الله، وكان يصلي صلاة مودع يرى أنه لا يصلي بعدها أبداً. 📚المناقب لابن شهر آشوب ج4 ص150. ‌ ✍ @masafe_akhar
🔅 علیه السلام: ✍️ اِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ تُهَوِّنُ الْحِسابَ يَوْمَ الْقِيامَةِ؛ 🔴 معاشرت و رفت و آمد با خويشاوندان، حساب روز قيامت را بر انسان آسان مى‌كند. 📚 بحارالانوار، جلد ۷، صفحه ۲۷۳ @masafe_akhar
🌺 ذکر «لاحول و لا قوه الا بالله»🌺 🌕 رسول اکرم (ص) فرمود: «ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله» نود و نه درد را شفا می دهد که ساده ترین آنها اندوه است.» 🌕 رسول اکرم (ص) فرمود: «در شب معراج ابراهیم خلیل بر من گذر کرد، و گفت: به امتت امر کن در بهشت، بسیار درخت نشاء نمایید که زمینش وسیع و خاکش پاک است.» گفتم «نشاء بهشت» چیست؟ پاسخ داد: لا حول و لا قوه الا بالله 🌕 امام صادق (ع) فرمود : هرگاه از قدرتمند، یا چیز دیگری ناراحت و اندوهناک شدید، ذکر «لاحول و لا قوه الا بالله» را زیاد تکرار کنید، زیرا این ذکر کلید گشایش هرگونه گرفتاری و ناراحتی است، و گنجی است از گنجهای بهشت.» ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@masafe_akhar