eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.8هزار دنبال‌کننده
25.4هزار عکس
36.3هزار ویدیو
317 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆 ✍ در شهری که موش آهن می‌خورد، کلاغ هم کودک می‌برد 🔹بازرگانی به قصد سفر و تجارت راهی شهر دیگری بود و تصمیم گرفت برای اینکه در این سفر ضرری متوجه او نشود، مقداری از سرمایه خود را در شهر باقی بگذارد. 🔸بنابراین با آن مقدار سرمایه مقداری آهن خرید و آن‌ها را نزد دوست خود به امانت گذاشت چون فکر می‌کرد آهن وزنش زیاد و قیمتش کم است و کسی به فکر دزدیدن آن نمی‌افتد. 🔹پس از آنکه بازرگان از سفر بازگشت، قیمت آهن زیاد شده بود و بازرگان فکر کرد بهتر است به سراغ دوستش برود و آهن‌ها را از او پس بگیرد. 🔸اما دوست قدیمی او که به فکر خیانت افتاده بود، آهن‌ها را در جای دیگری پنهان کرده بود و زمانی که بازرگان نزد او رفت و آهن‌ها را طلب کرد، با ناراحتی گفت: دوست عزیز، من واقعاً متاسفم اما من آهن‌های تو را در گوشه‌ای از انبار نگه می‌داشتم، تا اینکه روزی برای کار دیگری به انبار رفته بودم، متوجه شدم موشی در انبار بوده که تمام آهن‌ها را خورده است. 🔹مرد بازرگان فهمید که دوستش قصد دارد او را فریب دهد، اما اندیشید حرف حسابی زدن فایده ندارد و باید با حیله‌ای او را شرمنده سازد. 🔸بنابراین گفت: بله، من هم شنیده‌ام که موش آهن دوست دارد، تقصیر من است که فکر موش را نکرده بودم. 🔹دوست بازرگان با خود فکر کرد حالا که این مرد احمق حرف مرا باور کرده، بهتر است او را برای ناهار دعوت کنم تا دوستی خود را به او ثابت کرده و تردید را از او دور کنم.  🔸بازرگان نیز دعوت دوست خائن خود را پذیرفت. 🔹اما زمانی که از خانه او خارج می‌شد، فرزند کوچک دوستش را که نزدیک خانه در حال بازی بود، بغل کرد و به خانه برد. 🔸او به همسرش سفارش کرد تا فردا از کودک به خوبی مراقبت کند و فردای آن روز برای صرف ناهار به خانه دوستش رفت. 🔹دوست خائن که از گم شدن کودک بسیار نگران و ناراحت بود، گفت: دوست عزیز، من شرمنده شما هستم اما امروز مرا معذور بدارید، چون فرزند کوچکم از دیروز گم شده و بسیار نگران و پریشان هستم. 🔸بازرگان که منتظر این سخنان بود، گفت: اما من دیروز، زمانی که به خانه می‌رفتم، فرزند شما را دیدم که کلاغی او را به منقار گرفته بود و با خود می‌برد. 🔹دوست خائن او که پریشان‌تر شده بود، فریاد زد: آخر چطور امکان دارد کلاغی که وزنش نیم‌ من نیست، کودکی را که وزنش ده من است، بلند کند و بپرد؟ مرا مسخره کرده‌ای؟ 🔸بازرگان بلافاصله پاسخ داد: تعجبی ندارد. در شهری که موش می‌تواند آهن بخورد، کلاغ هم می‌تواند کودکی را ببرد. 🔹دوست او که پی به داستان برده بود با پریشانی گفت: حق با توست. فرزندم را بیاور و آهنت را بستان، من به تو دروغ گفتم. 🔸بازرگان که دیگر ناراحت نبود، در پاسخ گفت: بله، اما این را بدان که دروغ تو از دروغ من بدتر بود زیرا من برای پس گرفتن حق خود، مجبور به دروغگویی شدم، اما تو قصد خیانت به من را داشتی. کلیه و دمنه 🆔 @Masafe_akhar
⚔️ زخمِ زبان ❤️ علیه‌السلام فرمودند: 🍃 دردناك تر از زخمِ نيزه است. 📖 ميزان الحكمه، ج۱۰، ص۲۶۵. اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 @Masafe_akhar
سخت‌ترین قسمت ایمان، ایمان به امام‌زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف است. ✅ قبل‌تر اشاره شد که ایمان آوردن چقدر سخت است. ✨ قرآن می‌فرماید: " بعضی‌ها وقتی می‌خواهند ایمان بیاورند، جانشان به حلقومشان می‌رسد." خود ایمان آوردن چقدر سخت است. سخت‌ترین جای ایمان، ایمان به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. چون ایشان غائب هستند. 💠 خود امام را وقتی بودند‌، قبول نمی‌کردند. چه بسا جلو چشمشان معجزه می‌آوردند، ولی قبول نمی‌کردند. ✳️ امیرالمؤمنین علی علیه السلام، فرمودند: "راه‌های آسمان را بهتر از راه‌های زمین بلد هستم؛ هر چه سوال دارید، بپرسید" این همه با او دشمنی می‌شود؛ حال امامی که ۱۲۰۰ سال از او کسی خبر ندارد کجاست، حالا شما به ایشان ایمان بیاورید و فتنه‌هایی که پشت سرهم در حال رخ دادن است و مدام سخت‌تر هم می‌شود، با این حال پای ایشان بمانید، به چه چیزی ایمان بیاورید! پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم نشسته بودند، فرمودند: "چقدر دلم برای یارانم تنگ شده است." گفتند: ما که یارانت هستیم، کنارتان نشسته‌ایم دلتان برای که تنگ شده است؟ حضرت فرمودند: "یارانی که در آخرالزمان می‌آیند، برای یاران مهدی‌ام، ایمان می آورند؛ به سیاهی روی سفیدی، به نوشته روی کاغذ ایمان می‌آورند؛ آن‌ها یاران من هستند. دلم برای آن‌ها تنگ شده است." ❇️ پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلم این اصحابی که خیلی‌هایشان بدری و اُحدی و خیبری هستند، اینها کنارشان نشسته‌اند، می‌فرمایند دلم برای آن‌ها تنگ شده است. شما بروید درس ایمان را از آن‌ها یاد بگیرید. 📎 برگرفته از جلسات «پای مهدی بمان» @Masafe_akhar
✨﷽✨ راز شیرین شدن عسل زنبور عسل ✍🏻یک روز حضرت محمد(ص) و امیرالمؤمنین على(ع)، در میان نخلستانها نشسته بودند. که یک وقت سر و کله زنبورِ عسلى ظاهر شد، و شروع کرد دور پیغمبر اکرم چرخیدن. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا على ! مى دانى این زنبورچه مى گوید. حضرت على (علیه السلام ) فرمود: بفرما یا رسول الله. پیامبر فرمودند:این زنبور امروز ما را مهمانى کرده و مى گوید: یک مقدار عسل در فلان محل گذاشته ام ، آقا امیرالمؤمنین را بفرستید، تا آن را از آن محل بیاورد. حضرت على (علیه السلام) بلند شدند و آن عسل را از آن محل آوردند. رسول خدا(ص)فرمود:اى زنبور، غذاى شما که از شکوفه گل تلخ است. به چه علّتى آن شکوفه به عسل شیرین تبدیل مى شود؟ زنبور گفت : یا رسول اللّه ، شیرینى این عسل،از برکت ذکر وجود مقدّس ‍شما، و (آل) شماست.چون هر وقت مقدارى از شکوفه استفاده مى کنیم ، همان لحظه به ما الهام مى شود که سه بار بر شما صلوات بفرستیم .وقتى که مى گوئیم : اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد به برکت صلوات بر شما، عسل ما شیرین مى شود... از امام صادق روایت شده که پیامبر (ص) فرمودند:از کشتن زنبور بپرهیزید،زیرا خداوند ارجمند به او وحی نمود و نه از شمار جنیان است و نه در زمره ی انسانها 📚 کنزالعمال،1 ، 2219 @Masafe_akhar
🌸حضرت عیسی (ع) : هر كه در انديشه كند‼️ مانند كسى است كه در خانه آراسته شده ای، آتش روشن كند كه اگر خانه را نسوزاند، دودش آراستگىِ خانه را تباه مى سازد. ‌ الكافی،ج5،ص542 🌸 @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان شنیدنی سعدی و پدرش را از زبان حجت الاسلام عالی از دست ندید @masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 استاد 🔖 «راه حل ترک گناه خود‌ ارضایی» قسمت دوم @Masafe_akhar
🌸حضرت عیسی (ع) : هر كه در انديشه كند‼️ مانند كسى است كه در خانه آراسته شده ای، آتش روشن كند كه اگر خانه را نسوزاند، دودش آراستگىِ خانه را تباه مى سازد. ‌ الكافی،ج5،ص542 🌸 @Masafe_akhar
✅تمثیلی نسبتا زیبا از کمک نماز در قیامت ✅ صرفنظر از اینکه این تمثیل در قیامت اتفاق می‌افتد یا خیر، تمثیل بسیار زیباییست و میتوان از آن بهره برد: ◾️آنها شروع به خواندن اسامی کسانی که بايد وارد جهنم میشدند، کردند نوبت به او رسيد و نامش خوانده شد بی اختیار بر روی زانوان خود افتاد و فریاد زد که این نمیتواند درست باشد "چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟" چشمانش تار شده بود، بدنش خیس عرق شد، پاهایش به لرزش افتاد در این هنگام دو فرشته بازوانش را گرفتند همانطور که پایش روی زمین کشیده میشد وی را به سوی شعله های جهنم بردند فریاد میزد و در این فکر بود، آیا کسی وجود دارد، که به او کمک کند؟ تمام اعمال خوبی که انجام داده بود، را فریاد زد، روزه اش، انفاقش، قرآنش و... التماس میکرد، ولی هیچ کس از آنها به وی کمک نکردند فرشتگان جهنم او را با زور روی زمین می کشیدند و نزدیک آتش دوزخ رسیدند به عقب نگاه کرد و این آخرین درخواست او بود ❇️ ای رسول خدا(ص) نگفته بودی: کسی که نمازهای پنجگانه را بجای می‌آورد، دیگر هیچ پلیدی برایش باقی نمیماند او شروع کرد به فریاد زدن: 💢 نماز من، نماز من، نماز من اما دو فرشته متوقف نشدند و او را به لبه پرتگاه جهنم آوردند شعله های آتش صورتش را سوزاندند چشمانش دیگر امیدی نداشت و هیچ چیزی نبود یاریش کند یکی از فرشتگان او را به صورت به میان دره‌ای از آتش انداخت هنوز به میان آتش‌ها نیافتاده بود که ناگهان، دستی بازویش را گرفت و او را به عقب کشید سر خود را بلند کرد و پیر مردی نورانی دید از او پرسید: تو کی هستی؟ پیر مرد جواب داد: من نمازهای توام. چرا اینقدر دیرکردی؟! من تقریبا در آتش بودم تو من را در آخرین لحظه نجات دادی قبل از اینکه بیفتم پیر مرد لبخند زد و سرش را تکان داد: چون تو همیشه من را در آخرین لحظه انجام میدادی! آیا فراموش کرده‌‌ای؟ در آن لحظه، چشم را باز و بسته کرد عرق کرده بود. صدایی از بیرون شنید صدای اذان نماز بود به سرعت بلند شد و وضو گرفت 🌷 امام صادق (ع) میفرمایند: وقتی نماز واجب را می خوانی آنرا در وقت خودش بخوان و چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی ونگرانی که دیگر هرگز به نماز موفق نمیشوی ❇️ رسول خدا (ص) فرمود: خداوند بزرگ و متعال میفرماید: من تعهدی نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و بی حساب او را به بهشت ببرم. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @Masafe_akhar
🌹|شهید ولی الله چراغچی ✍️ علیا مخدّره ▫️ولی الله توی خانه علیا مخدّره صدایم می‌زد. هیکل درشتی داشت و من ریزه بودم. خیلی متواضع بود تا حدی که کفش‌هایم را جلوی پایم جفت می‌کرد. می‌شنیدم که به طعنه می‌گویند: آقا ولی الله کفشای این جوجه رو برایش جفت می‌کنه. آخه، ظاهرش خیلی خشن به نظر می‌آمد. باورشان نمی‌شد. باور نمی‌کردند که چقدر اصرار داره به من کمک کنه. او بسیار حساس بود و روحیه بسیار لطیفی داشت. 📚 تبیان 🆔 @Masafe_akhar