✨#توبه_ابولبابه
پس از پایان یافتن جنگ خندق حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه بازگشت . هنگام ظهر جبرئیل نازل شد و فرمان جنگ با بنی قریظه را آورد ، فورا پیامبر صلی الله علیه و آله سلاح پوشید و به مسلمین اعلام کرد که : باید نماز عصر را در محل قبیله بنی قریظه بخوانید ، دستور انجام شد ، لشکر اسلام بنی قریظه را محاصره کردند ، مدت محاصره به طول انجامید ، بالاخره یهودیان به تنگ آمده پیغام دادند ابولبابه (یکی از یاران پیامبر) را بفرست تا درباره کار خود با او مشورت کنیم .
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به ابولبابه فرمود : پیش هم پیمانهای خود برو ببین چه می گویند ، وقتی او وارد قلعه شد . یهود پرسیدند : صلاح تو درباره ما چیست ؟ آیا تسلیم شویم به همان طوری که محمد صلی الله علیه و آله می گوید که هر چه مایل است نسبت به ما انجام دهد ؟ جواب داد : آری ولی به همراه این جواب با دست خود به طرف گلویش اشاره کرد ، یعنی در صورت تسلیم ، کشته می شود : اما فورا پشیمان شد با خود گفت : به خدا و پیامبر خیانت کردم .
از قلعه به زیر آمد ، دیگر خدمت رسول خدا نرفت از همانجا به طرف مدینه رهسپار شد داخل مسجد گردید به وسیله ریسمانی گردن خود را به یکی از ستونهای مسجد ، همان ستونی که به استوانه توبه معروف شد ، بست و گفت : هرگز خود را از بند رها نکنم مگر این که توبه ام پذیرفته شود یا بمیرم ، وقتی ابولبابه تاءخیر کرد . پیامبر صلی الله علیه و آله از او جویا شد ، داستانش را به عرض رسانیدند . فرمود : اگر پیش ما می آمد از خداوند برایش طلب آمرزش می کردیم اما اکنون که به سوی خدا رفت او سزاوارتر است هر چه درباره اش انجام دهد .
ابولبابه در مدتی که به ریسمان بسته بود . روزها روزه می گرفت و شبها به اندازه ای که بتواند ، خویشتن داری کند غذا می خورد ، دخترش شامگاه برای او غذا می آورد و به هنگام قضای حاجت بازش می کرد .
شبی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خانه همسر خود ام السلمه بود که آیه پذیرفته شدن توبه ابولبابه نازل شد . و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم.
بعضی دیگر به گناه خویش اعتراف کرده عمل نیک و بدی را با هم آمیختند ، خدا توبه آنها را پذیرفت به درستی که خداوند آمرزنده و مهربان است )) .
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ام السلمه فرمود : توبه ابولبابه پذیرفته شد . عرض کرد اجازه می دهی او را بشارت دهم فرمودند : مانعی ندارد . ام سلمه سر از حجره بیرون آورد و به ابولبابه بشارت قبولی توبه اش را داد .
ابولبابه خدا را بر این نعمت سپاسگزاری نمود ، چند نفر از مسلمین آمدند تا ریسمانش را بگشایند ولی او نگذاشت و گفت : به خدا سوگند نمی گذارم مگر اینکه خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ریسمان را بگشاید ، حضرت رسول صلی الله علیه و آله تشریف آورده فرمود : توبه ات قبول شد اکنون چنانی که گویا از مادر متولد شده ای و بندش را گشود . ابولبابه عرض کرد . اجازه می دهی تمام اموالم را در راه خدا صدقه دهم فرمود : نه . تقاضای دادن دو سوم از اموال خود را نمود ، اجازه نداد عرض کرد نصف اموالم را ، حضرت موافقت ننمود ، گفت : پس یک سوم را می دهم حضرت قبول کرد.
✍
@masafe_akhar2