eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
14هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
34.7هزار ویدیو
310 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت عیسی (ع) از قبرستانی می‌گذشت، پیرمردی را بر سر قبری مشاهده کرد. سبب این کار را پرسید، عرض کرد: من با همسرم عهد بسته بودم که هر کدام زودتر از دنیا رفتیم دیگری بر سر قبر او معتکف شود تا اجل او نیز برسد. اکنون همسرم از دنیا رفته و من بر سر قبرش نشسته ام. حضرت عیسی (ع) پرسید: می‌خواهی او را زنده کنم؟ پیرمرد عرض کرد: این کار، کمال احسان است، سپس آن زن با دعای حضرت زنده شد، پیرمرد همراه زنش به سوی صحرا رفتند تا جایی که پیرمرد خسته شد، سر بر زانوی همسرش گذاشت و خوابید. در همان لحظه، شاهزاده ای از آن جا عبور می‌کرد، چشمش به زن زیبایی افتاد که سر پیرمردی را روی زانو گذاشته است، گفت: تو با این زیبایی این جا چه می‌کنی؟ زن گفت: این پیرمرد، مرا دزدیده است. جوان گفت: پس آهسته سرش را بر زمین بگذار و با من بیا. چیزی نگذشته بود که پیرمرد بیدار شد و از پی آنها دوید؛ ولی به آنها نرسید. بالاخره از دست آنها به پادشاه شکایت کرد. پادشاه گفت: اگر حضرت عیسی (ع) تو را تصدیق کند، گفته ات را می‌پذیرم. عیسی (ع) آمد و آن زن را نصیحت کرد؛ ولی او قبول نکرد، آن گاه حضرت فرمود: پس با یکدیگر مباهله کنید (در حق هم نفرین کنید)، از هر کدام که مستجاب شد حق با اوست. پیرمرد نفرین کرد و زن در دم جان داد. ندانی که مردان پیمان شکن ستوده نباشند در انجمن که هر کس ز گفت خود اندر گذشت ره رادمردی ز خود در نوشت شهان گفته ی خود به جا آورند ز عهد و ز پیمان خود نگذرند سپهبد کجا گشت پیمان شکن بخندد بدو نامدار انجمن بکوشید و پیمان خود نشکنید پی و بیخ پیوند بد برکنید مبادا که باشی تو پیمان شکن که خاک است پیمان شکن را کفن 📙پند تاریخ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar
حضرت عیسی (ع) از قبرستانی می‌گذشت، پیرمردی را بر سر قبری مشاهده کرد. سبب این کار را پرسید، عرض کرد: من با همسرم عهد بسته بودم که هر کدام زودتر از دنیا رفتیم دیگری بر سر قبر او معتکف شود تا اجل او نیز برسد. اکنون همسرم از دنیا رفته و من بر سر قبرش نشسته ام. حضرت عیسی (ع) پرسید: می‌خواهی او را زنده کنم؟ پیرمرد عرض کرد: این کار، کمال احسان است، سپس آن زن با دعای حضرت زنده شد، پیرمرد همراه زنش به سوی صحرا رفتند تا جایی که پیرمرد خسته شد، سر بر زانوی همسرش گذاشت و خوابید. در همان لحظه، شاهزاده ای از آن جا عبور می‌کرد، چشمش به زن زیبایی افتاد که سر پیرمردی را روی زانو گذاشته است، گفت: تو با این زیبایی این جا چه می‌کنی؟ زن گفت: این پیرمرد، مرا دزدیده است. جوان گفت: پس آهسته سرش را بر زمین بگذار و با من بیا. چیزی نگذشته بود که پیرمرد بیدار شد و از پی آنها دوید؛ ولی به آنها نرسید. بالاخره از دست آنها به پادشاه شکایت کرد. پادشاه گفت: اگر حضرت عیسی (ع) تو را تصدیق کند، گفته ات را می‌پذیرم. عیسی (ع) آمد و آن زن را نصیحت کرد؛ ولی او قبول نکرد، آن گاه حضرت فرمود: پس با یکدیگر مباهله کنید (در حق هم نفرین کنید)، از هر کدام که مستجاب شد حق با اوست. پیرمرد نفرین کرد و زن در دم جان داد. ندانی که مردان پیمان شکن ستوده نباشند در انجمن که هر کس ز گفت خود اندر گذشت ره رادمردی ز خود در نوشت شهان گفته ی خود به جا آورند ز عهد و ز پیمان خود نگذرند سپهبد کجا گشت پیمان شکن بخندد بدو نامدار انجمن بکوشید و پیمان خود نشکنید پی و بیخ پیوند بد برکنید مبادا که باشی تو پیمان شکن که خاک است پیمان شکن را کفن 📙پند تاریخ @Masafe_akhar
حضرت عیسی (ع) از قبرستانی می‌گذشت، پیرمردی را بر سر قبری مشاهده کرد. سبب این کار را پرسید، عرض کرد: من با همسرم عهد بسته بودم که هر کدام زودتر از دنیا رفتیم دیگری بر سر قبر او معتکف شود تا اجل او نیز برسد. اکنون همسرم از دنیا رفته و من بر سر قبرش نشسته ام. حضرت عیسی (ع) پرسید: می‌خواهی او را زنده کنم؟ پیرمرد عرض کرد: این کار، کمال احسان است، سپس آن زن با دعای حضرت زنده شد، پیرمرد همراه زنش به سوی صحرا رفتند تا جایی که پیرمرد خسته شد، سر بر زانوی همسرش گذاشت و خوابید. در همان لحظه، شاهزاده ای از آن جا عبور می‌کرد، چشمش به زن زیبایی افتاد که سر پیرمردی را روی زانو گذاشته است، گفت: تو با این زیبایی این جا چه می‌کنی؟ زن گفت: این پیرمرد، مرا دزدیده است. جوان گفت: پس آهسته سرش را بر زمین بگذار و با من بیا. چیزی نگذشته بود که پیرمرد بیدار شد و از پی آنها دوید؛ ولی به آنها نرسید. بالاخره از دست آنها به پادشاه شکایت کرد. پادشاه گفت: اگر حضرت عیسی (ع) تو را تصدیق کند، گفته ات را می‌پذیرم. عیسی (ع) آمد و آن زن را نصیحت کرد؛ ولی او قبول نکرد، آن گاه حضرت فرمود: پس با یکدیگر مباهله کنید (در حق هم نفرین کنید)، از هر کدام که مستجاب شد حق با اوست. پیرمرد نفرین کرد و زن در دم جان داد. ندانی که مردان پیمان شکن ستوده نباشند در انجمن که هر کس ز گفت خود اندر گذشت ره رادمردی ز خود در نوشت شهان گفته ی خود به جا آورند ز عهد و ز پیمان خود نگذرند سپهبد کجا گشت پیمان شکن بخندد بدو نامدار انجمن بکوشید و پیمان خود نشکنید پی و بیخ پیوند بد برکنید مبادا که باشی تو پیمان شکن که خاک است پیمان شکن را کفن 📙پند تاریخ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌@Masafe_akhar