eitaa logo
کانال جامع سخنرانی اساتید انقلابی
13.8هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
36.7هزار ویدیو
319 فایل
eitaa.com/joinchat/713097223C7b3c57cedf نشر ازاد 📛اخبارداغ‌محرمانه‌سیاسی‌ما‌اینجاست!👇👇👇 @Masafe_akhar تبلیغات↙️ @masaf_tabligh ☘مطالب زیبا و انسان ساز عرفا☘
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
⭕️ 🔸پیامبر اکرم (ص): 🔹آیا به چیزى با فضیلت ‏تر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاهتان نکنم؟ و آن اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه بین مردم ریشه ‏کن کننده دین است. (نهج الفصاحه ص ۲۴۰، ح ۴۵۸) @Masafe_akhar
هدایت شده از  مصاف آخر🇮🇷 🇵🇸
جلسه نوزدهم - شرح ۳ دقیقه در قیامت.mp3
17.21M
✖️شرح و بررسی کتاب ▫️جلسه 19 🔺تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 📚 شرح و بررسی رخدادهای کتاب و احاديث و روايات مرتبط با موضوع کتاب 👤 توسط حجت الاسلام امینی خواه @Masafe_akhar
📚شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.. 📚ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) → @Masafe_akhar
✍🏻داستانهایی از امام رضا (ع) 📚آخرین طواف راوی: موفّق (یکی از خادمان امام علیه السلام ) حضرت جواد علیه السلام پنج ساله بود. آن سفر، آخرین سفری بود که همراه با امام رضا علیه السلام به زیارت خانه خدا می رفتیم. خوب به یاد دارم... حضرت جواد را روی شانه ام گذاشته بودم و به دور خانه خدا طواف می کردیم. در یکی از دورهای طواف، حضرت جواد خواست تا در کنار «حجرالاسود» بایستیم. اوّل حرفی نزدم، امّا بعد هرچه سعی کردم از جا بلند نشد. غم، در صورت کوچک و قشنگش موج می زد. به زحمت امام رضا علیه السلام را پیدا کردم و هر چه پیش آمده بود، گفتم. امام، خود را به کنار حجرالاسود رساند. جملات پدر و پسر را خوب به یاد دارم. «پسرم! چرا با ما نمی آیی؟» «نه پدر! اجازه بدهید چند سؤال از شما بپرسم، بعد به همراه شما می آیم». «بگو پسرم!» «پدر! آیا مرا دوست دارید؟» «البته پسرم!» «اگر سؤال دیگری بپرسم، جواب می دهید؟» «حتما پسرم». «پدر!... چرا طواف امروز شما با همیشه فرق دارد؟ انگار امروز آخرین دیدار شما با کعبه است». سکوت سنگینی بر لب های امام نشست. یاد سفر امام به خراسان افتادم. به چهره امام خیره شدم. اشک در چشم امام جمع شده بود. امام فرزندش را در آغوش گرفت. دیگر نتوانستم طاقت بیاورم و... . 📚گنجینه معارف پایگاه اطلاع رسانی حوزه @Masafe_akhar
📘 "پادشاهی با یک چشم و یک پا!" پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند. اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه می‌توانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟! سرانجام یکی از نقاشان گفت که می‌تواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد. نقاشی او فوق‌العاده بود و همه را غافلگیر کرد. او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانه‌گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.! چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؛ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان 👌 🦋🧚‍♀ @Masafe_akhar 🧚‍♀🦋 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
داستان ۲۲۲:اخلاق روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند ... او جواب داد : اگر زن یا مرد دارای (اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10 اگر (ثروت) هم داشته باشند صفر دیگری را در جلوی عدد قبلی اضافه می کنیم =100 اگر دارای (علم) هم باشند پس باز هم صفر دیگری را در جلوی عدد قبلی اضافه می کنیم =1000 اگر دارای (اصل و نسب) هم باشند پس همچنان صفر دیگری را در جلوی عدد قبلی اضافه می کنیم =1000 ولی اگر زمانی عدد یک (اخلاق) از بین رفت چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ است ! پس انسان بدون (اخلاق) هیچ ارزشی نخواهد داشت. (امام رضا (ع)می فرمایند: هنگامی که مردی از شما خواستگاری کرد که از دین و اخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید. و مبادا فقر او ترا از این رضایت باز دارد و..) @Masafe_akhar
📚تلنگر با دست‌های خالی به دنیا آمده‌ایم با دست‌های خالی هم از دنیا خواهیم رفت پس نگران چیزهایی ڪه آرامش را از تو می‌گیرند نباش نگرانی،مشکل فردای تو را از بین نخواهد برد اما آرامش امروزت را قطعاً از تو خواهد گرفت ﻧﮕﺮاﻥ ﻓﺮﺩای ندیده‌ات ﻧﺒﺎﺵ ﺧﺪای ﺩیروز و اﻣﺮﻭﺯﺕ ﻓﺮﺩا ﻫﻢ ﻫﺴﺖ خدا بزرگتر از هر چیزی است بزرگتر از هر چیزی که فکرت را مشغول کرده تنها چیزی که از فردا می‌دانم این است که خدا قبل از خورشید بیدار است خیالت راحت تا خدا هست هیچ غمی نیست ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@Masafe_akhar
چند نکته مهم برای انتخاب رشته دانشگاه @Masafe_akhar
🔴آیا کسانی که دفن نمیشوند، فشار قبر دارند؟! ⛔️ در واقع فشار قبر این نیست که دیوارهای قبری که در گورستان حفر شده به هم نزدیک شوند و جسد میت را در تنگنا قرار دهند! 🌕 بلکه مقصود فشار نامرئی و غیر محسوسی است که بر روح و جسد برزخی میت وارد می آید، و او را به شدت ناراحت می کند... 🔷در مورد انسان به دار آویخته، از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند، 🌹حضرت فرمود: 🔶 آری، پروردگار زمین همان پروردگار هوا است، خداوند به هوا وحی می کند، هوا او را سخت تر از فشار قبر، فشار می دهد... ♻️ طبق بعضی از روایات، امام صادق (علیه السلام) فرمود: کسی که از مومنان، بعد از ظهر پنجشنبه تا قبل از ظهر روز جمعه از دنیا برود، خداوند او را از فشار قبر، پناه می دهد. 💐 شهیدان نیز در عالم قبر، مورد باز خواست و رنج و زحمت قرار نمی گیرند، 🍃 راز این مطلب را شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید، آن حضرت در پاسخ فرمود: 💥همان جای شمشیری که در سر بر سر او هست (که بر اثر زخم آن، به شهادت رسیده) برای زحمت او کافی است. 🔥وطبق بعضی از روایات، گنهکار ناپاک، آنچنان سخت در فشار قبر قرار می گیرد که از شدت فشار، مغز سرش از ناخونهای پاهایش خارج می گردد. 🍀 ابوبصیر می گوید، به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: آیا هیچکس از عذاب قبر، نجات می یابد؟ 🌹فرمود: پناه می برم به خدا از عذاب قبر، چقدر اندکند کسانی که از عذاب قبر ایمن باشند... @Masafe_akhar ❄️💠❄️💠❄️♻️❄️💠❄️💠❄️ 📙معاد از نظر روح و جسم، ج 1،ص 261. 📙بحار، ج 6، ص 270 📙همان ص 242، و 221 📙وسائل الشیعه ج 11، ص 14